
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 3
احوال قدرتمندترین خلیفه اموی
گروه فرهنگی
عبدالملک بن مروان فرزند حکم بن ابی العاص، پنجمین خلیفه از خلفای جنایتکار بنیامیه میباشد. وی یکی از قدرتمندترین خلفای اموی بود که با بیرحمی تمام و خشونتی کمسابقه توانست بر تمام مشکلات سیاسی و مخالفتهای موجود در اقصی نقاط بلاد اسلامی فائق آید.عبدالملک نوه حکم بن ابی العاص است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله او را از مدینه طرد کرد اما زمانی که عثمان بر اریکه قدرت تکیه زد برخلاف امر پیامبر، پسر عاص را به مدینه بازگرداند.
دوران قبل از رسیدن به قدرت عبدالملک بن مروان قبل از رسیدن به قدرت، تظاهر به زهد، عبادت و دینداری میکرد و ازآنجاکه بیشترین اوقات خود را به عبادت در مسجد سپری میکرد، مردم به او لقب «حمامة المسجد» یعنی کبوتر مسجد داده بودند.چهره واقعی و باطن سیاه عبدالملک را در چندین واقعه مهم تاریخی که وی در به وقوع پیوستن آنها نقش بسزایی ایفا کرد میتوان بهوضوح مشاهده کرد. یکی از این حوادث تلخ تاریخی، «واقعه حَرِّه» است که در سال 63 هجرى قمری واقع شد.پس از حادثه خونبار کربلا، مردم مدینه که پی به ماهیّت پلید یزید برده بودند، با عبداللّه بن حنظله(غسیل الملائکه) بیعت کرده و علیه یزید قیام نمودند. ابتدا یزید را از خلافت خلع کرده و عمال او را از مدینه بیرون کردند و به سبّ و لعن وى پرداختند. یزید که از ماجرا مطّلع شد، به وصیت معاویه لشکر عظیمى فراهم ساخت و فرماندهى آن را به عهده «مسلم بن عقبه» که فردی تبهکار و خونریز بود سپرد.بعدازاینکه مسلم بن عقبه، شهر مدینه را محاصره کرد، عبدالملک بن مروان با رفتاری مزوّرانه، به مردم مدینه خیانت کرده و همه اخبار ایشان را به مسلم گفت و اسرار مردم مدینه را فاش کرده و راه نفوذ به شهر در جهت غافلگیری و نابود ساختن مردم را به او نشان داد. وی حتی در مکان ساخت لشکرگاه، مسلم بن عقبه را راهنمایی نمود.باخیانت عبدالملک، مقاومت مردم مدینه درهم شکست و لشکریان یزید به قتل و غارت مدینه پرداخته و کشتاری وسیع به راه انداختند. مسلم بن عقبه، مدینه را سه روز بر لشکریانش مباح ساخت که هرگونه بخواهند در آن عمل کنند. به گواهی تاریخ، حتی به طفل کوچک رحم نکردند تا جایی که یکی از سربازان، طفلی شیرخوار را از دامن مادر جدا کرده و در برابر چشمان او چنان سرش را به دیوار کوبید که مغز طفل متلاشى شد.در این فاجعه به زنان مسلمان نیز بیحرمتی شد و آنان مورد تجاوز قرار گرفتند. مسلم بن عقبه باراهنمایی عبدالملک آنچنان بیسابقه خون بیگناهان را در مدینه ریخت که به مُسرف؛ یعنی خونریز بى حدّ و حصر معروف شد.
به قدرت رسیدن عبدالملک
به شهادت مورخان، زمانی که خبر به قدرت رسیدن و خلافت را به عبدالملک دادند، وی سرگرم خواندن قرآن بود. با شنیدن این خبر، بدون هیچگونه درنگ، قرآن را بست و خطاب به قرآن گفت: اینک بین من و تو جدایی افتاد و دیگر با تو کاری ندارم.آری! قدرت آنگونه او را مست و شیدای خودکرده بود که کبوتر خانه خدا، دستور تخریب خانه خدا را صادر کرد و با دستور او حجاج بن یوسف با منجنیق، کعبه را منهدم کرد.عبدالملک بن مروان با انتصاب اشخاص سفاک و خونخواری همچون حجاج بن یوسف ثقفی، چهره واقعی خود را به دنیا نشان داد و خشونت و بیرحمی را بهجایی رساند که روی فرعون و نمرود و هامان را سفید کرد.عبدالملک در مدت بیستویک سال فرمانروایی خود، آنقدر جنایت کرد که خود به سعید بن مسیب گفت: ای ابامحمد من چنان [سنگ دل] شدهام که اگر کار نیکی انجام دهم، خرسند نمیشوم و اگر کار بدی انجام دهم ناراحت نشده و پشیمان نمیشوم. سعید به او گفت: اکنون مرگ قلب تو کامل شده است.
مرگ عبدالملک سرانجام عبدالملک بن مروان در پانزدهم شوال سال 86 هجری قمری و بنا به قولی در چهاردهم شوال در سن شصتسالگی در شهر دمشق درگذشت. «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ؛ و آنان که ظلم و ستم کردند بهزودی خواهند دانست که به چه کیفرگاهی و دوزخ انتقامی بازگشت میکنند.»
عبدالملک بن مروان فرزند حکم بن ابی العاص، پنجمین خلیفه از خلفای جنایتکار بنیامیه میباشد. وی یکی از قدرتمندترین خلفای اموی بود که با بیرحمی تمام و خشونتی کمسابقه توانست بر تمام مشکلات سیاسی و مخالفتهای موجود در اقصی نقاط بلاد اسلامی فائق آید.عبدالملک نوه حکم بن ابی العاص است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله او را از مدینه طرد کرد اما زمانی که عثمان بر اریکه قدرت تکیه زد برخلاف امر پیامبر، پسر عاص را به مدینه بازگرداند.
دوران قبل از رسیدن به قدرت عبدالملک بن مروان قبل از رسیدن به قدرت، تظاهر به زهد، عبادت و دینداری میکرد و ازآنجاکه بیشترین اوقات خود را به عبادت در مسجد سپری میکرد، مردم به او لقب «حمامة المسجد» یعنی کبوتر مسجد داده بودند.چهره واقعی و باطن سیاه عبدالملک را در چندین واقعه مهم تاریخی که وی در به وقوع پیوستن آنها نقش بسزایی ایفا کرد میتوان بهوضوح مشاهده کرد. یکی از این حوادث تلخ تاریخی، «واقعه حَرِّه» است که در سال 63 هجرى قمری واقع شد.پس از حادثه خونبار کربلا، مردم مدینه که پی به ماهیّت پلید یزید برده بودند، با عبداللّه بن حنظله(غسیل الملائکه) بیعت کرده و علیه یزید قیام نمودند. ابتدا یزید را از خلافت خلع کرده و عمال او را از مدینه بیرون کردند و به سبّ و لعن وى پرداختند. یزید که از ماجرا مطّلع شد، به وصیت معاویه لشکر عظیمى فراهم ساخت و فرماندهى آن را به عهده «مسلم بن عقبه» که فردی تبهکار و خونریز بود سپرد.بعدازاینکه مسلم بن عقبه، شهر مدینه را محاصره کرد، عبدالملک بن مروان با رفتاری مزوّرانه، به مردم مدینه خیانت کرده و همه اخبار ایشان را به مسلم گفت و اسرار مردم مدینه را فاش کرده و راه نفوذ به شهر در جهت غافلگیری و نابود ساختن مردم را به او نشان داد. وی حتی در مکان ساخت لشکرگاه، مسلم بن عقبه را راهنمایی نمود.باخیانت عبدالملک، مقاومت مردم مدینه درهم شکست و لشکریان یزید به قتل و غارت مدینه پرداخته و کشتاری وسیع به راه انداختند. مسلم بن عقبه، مدینه را سه روز بر لشکریانش مباح ساخت که هرگونه بخواهند در آن عمل کنند. به گواهی تاریخ، حتی به طفل کوچک رحم نکردند تا جایی که یکی از سربازان، طفلی شیرخوار را از دامن مادر جدا کرده و در برابر چشمان او چنان سرش را به دیوار کوبید که مغز طفل متلاشى شد.در این فاجعه به زنان مسلمان نیز بیحرمتی شد و آنان مورد تجاوز قرار گرفتند. مسلم بن عقبه باراهنمایی عبدالملک آنچنان بیسابقه خون بیگناهان را در مدینه ریخت که به مُسرف؛ یعنی خونریز بى حدّ و حصر معروف شد.
به قدرت رسیدن عبدالملک
به شهادت مورخان، زمانی که خبر به قدرت رسیدن و خلافت را به عبدالملک دادند، وی سرگرم خواندن قرآن بود. با شنیدن این خبر، بدون هیچگونه درنگ، قرآن را بست و خطاب به قرآن گفت: اینک بین من و تو جدایی افتاد و دیگر با تو کاری ندارم.آری! قدرت آنگونه او را مست و شیدای خودکرده بود که کبوتر خانه خدا، دستور تخریب خانه خدا را صادر کرد و با دستور او حجاج بن یوسف با منجنیق، کعبه را منهدم کرد.عبدالملک بن مروان با انتصاب اشخاص سفاک و خونخواری همچون حجاج بن یوسف ثقفی، چهره واقعی خود را به دنیا نشان داد و خشونت و بیرحمی را بهجایی رساند که روی فرعون و نمرود و هامان را سفید کرد.عبدالملک در مدت بیستویک سال فرمانروایی خود، آنقدر جنایت کرد که خود به سعید بن مسیب گفت: ای ابامحمد من چنان [سنگ دل] شدهام که اگر کار نیکی انجام دهم، خرسند نمیشوم و اگر کار بدی انجام دهم ناراحت نشده و پشیمان نمیشوم. سعید به او گفت: اکنون مرگ قلب تو کامل شده است.
مرگ عبدالملک سرانجام عبدالملک بن مروان در پانزدهم شوال سال 86 هجری قمری و بنا به قولی در چهاردهم شوال در سن شصتسالگی در شهر دمشق درگذشت. «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ؛ و آنان که ظلم و ستم کردند بهزودی خواهند دانست که به چه کیفرگاهی و دوزخ انتقامی بازگشت میکنند.»

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 2
موقعیت مهدی طارمی
جواد شاملو
همین که پورتو بخش زیادی از موفقیتش را مدیون بازیکن با استعداد ایرانی است به تنهایی برای مردم غرورآفرین بود؛ اما طارمی نوش مردم را کامل کرد و هویت ملی خود را هزاران کیلومتر دورتر از وطنش جار زد. او با این حرکت میگوید به هر موفقیتی که رسیده مدیون خاکی است که از آن برخاسته. با این حرکت میگوید طارمی به هر موفقیتی که برسد، مردم ایران میتوانند آن را از آن خودشان دانسته و با آن شاد و مغرور شوند. با این حرکت میگوید مهدی از ایران جداشدنی نیست؛ چه پیروز باشد چه مغلوب؛ چه با لباس ایران در میدان باشد چه با لباس یک باشگاه دیگر. مهدی سرمایهگذاری خوبی کرده؛ مردم ایران پهلوانپرورند. دهها سال گذشته و اهل این خاک آقاتختی را فراموش نکردهاند. ما هم به رسم قدردانی باید بگوییم مهم نیست مهدی طارمی میبرد یا میبازد؛ او خودش پیروزی ما است. طارمی در ماه رمضان، هویت دینی خودش را هم فراموش نکرده بود و با وجود روزهداری و افطار وسط بازی، بهترین علمکرد را به نمایش گذاشته بود. میخواستم چنین آدم با هویت و با ریشهای را توی سر کسانی بکوبم که فکر میکنند عزت و آبرو در پشت پا زدن به وطن است؛ اما این کار را نمیکنم. تکلیف آنان مشخص و رسوایی آنان عیان است؛ این خود منم که باید از مهدی طارمی هویت داشتن و افتخار کردن به هویت را یاد بگیرم. طارمی توانایی خود را ثابت کرد و کارش را عالی انجام داد، سپس بدون آنکه به خود غره شود، هویتش را جار زد. این منم که باید هویتسازی برای نسل جوان را از فوتبالیست درجه یکی چون او بیاموزم و عمیقا غبطهاش را بخورم. آقا طارمی! دمت گرم و پرچمت بالا.
همین که پورتو بخش زیادی از موفقیتش را مدیون بازیکن با استعداد ایرانی است به تنهایی برای مردم غرورآفرین بود؛ اما طارمی نوش مردم را کامل کرد و هویت ملی خود را هزاران کیلومتر دورتر از وطنش جار زد. او با این حرکت میگوید به هر موفقیتی که رسیده مدیون خاکی است که از آن برخاسته. با این حرکت میگوید طارمی به هر موفقیتی که برسد، مردم ایران میتوانند آن را از آن خودشان دانسته و با آن شاد و مغرور شوند. با این حرکت میگوید مهدی از ایران جداشدنی نیست؛ چه پیروز باشد چه مغلوب؛ چه با لباس ایران در میدان باشد چه با لباس یک باشگاه دیگر. مهدی سرمایهگذاری خوبی کرده؛ مردم ایران پهلوانپرورند. دهها سال گذشته و اهل این خاک آقاتختی را فراموش نکردهاند. ما هم به رسم قدردانی باید بگوییم مهم نیست مهدی طارمی میبرد یا میبازد؛ او خودش پیروزی ما است. طارمی در ماه رمضان، هویت دینی خودش را هم فراموش نکرده بود و با وجود روزهداری و افطار وسط بازی، بهترین علمکرد را به نمایش گذاشته بود. میخواستم چنین آدم با هویت و با ریشهای را توی سر کسانی بکوبم که فکر میکنند عزت و آبرو در پشت پا زدن به وطن است؛ اما این کار را نمیکنم. تکلیف آنان مشخص و رسوایی آنان عیان است؛ این خود منم که باید از مهدی طارمی هویت داشتن و افتخار کردن به هویت را یاد بگیرم. طارمی توانایی خود را ثابت کرد و کارش را عالی انجام داد، سپس بدون آنکه به خود غره شود، هویتش را جار زد. این منم که باید هویتسازی برای نسل جوان را از فوتبالیست درجه یکی چون او بیاموزم و عمیقا غبطهاش را بخورم. آقا طارمی! دمت گرم و پرچمت بالا.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 4
حکیم در آینه امین
گروه فرهنگی
زبان فارسی و هویت ملی، یکی از خط قرمزها و مؤلفههای بسیار پربسامد در اندیشه و بیان رهبر انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای است. با توجه به اینکه زبان و هویت، دو مفهوم مرتبط به هم هستند تقویت هر یک از آنها موجب تقویت دیگری نیز خواهد شد. برای صیانت از زبان، باید به تقویت هویت برخاست و برای حفظ هویت، باید از زبان پاسداری کرد. شاهنامه فردوسی اثری است که هردوی این عناصر حیاتی را به اعلا درجه در خود دارد. یعنی هم از زبان با حدت و همیت پاسداری میکند؛ و با شدت و غیرت هویت دینی و ملی اثرش پررنگ میکند. ازاینرو بازخوانی و بازشناخت این اثر، تیری است که چند هدف را باهم محقق میکند. هم روح وطندوستی، خداپرستی و دینگرایی را در خواننده خود تقویت میکند، همزبان او را اعتلا میبخشد و هم با تکرار مستمر حکایتهای حکیمانه، فکر او را مستحکم میکند. قهرمانهای شاهنامه، شخصیتهایی هستند که توسط یک فکر دینشناس و دانشمند و با حسابوکتاب خلقشدهاند و این یعنی ما در مواجهه با این شاهکار، صرفا با یک حماسهسرایی اسطورهای کهن با مایههای فانتزی طرف نیستیم. در مورد داستانهای شاهنامه میتوان سخن گفت، میتوان این داستانها را تحلیل کرد و به برداشتهای جدید از آنها رسید. شاهنامه یک مخزن ارزشمند زیرزمینی آب است که خدا برای ملت ایران ذخیره کرده و با استخراج آن، میتوان هویت دینی، ملی و اندیشهای ایرانیان را تقویت کرد و فرهنگ ایرانی را سیراب ساخت. در این میان، بازخوانی نظرات رهبر گرامی انقلاب اسلامی بهعنوان یک دانشمند و اندیشمند دینی و همچنین یک مرجع تقلید و همچنین رهبری جامعنگر و تمدنساز و همچنین ادیبی صاحبنظر در مورد پدیده حیرتانگیز شاهنامه فردوسی، ضروری و پر رهیافت و روشنکننده است. درمجموع سخنان آیتالله خامنهای درباره حکیم طوس، نکتهای که بیشتر به چشم میخورد، تأکید ایشان بر حکمت الهی کتاب فردوسی است.
با شاهنامه مأنوسم!
نمیدانم شما آقایان چقدر با شاهنامه مأنوسید. من با شاهنامه مأنوسم. حکمت شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، حکمت اوستایی نیست؛ حکمت قرآنی است. اگر کسی به شاهنامه دقت کند، خواهد دید فردوسی ایران را سروده، اما بادید یک مسلمان؛ آنهم یک مسلمان شیعه. بیان زندگی قهرمانها و پهلوانها و شخصیتهای مثبت مثل رستم و اسفندیار در شاهنامه، در اندیشههای اسلامی ریشه و ظهور و بروز دارد. عکس آن، شخصیتهای منفی مثل تورانیها یا بعضی از سلاطین، مثل کیکاووس شخصیتهایی هستند که در تفکر اسلامی بهوضوح کوبیده شدهاند. اما تفکر اوستایی چیست و چیزی که میتواند حکمت اوستایی را به ما نشان دهد، کجاست؟ زمان فردوسی هم بیش از الآن نبوده. اینطور نیست که ما خیال کنیم زمان فردوسی تفکر اوستایی آشکارتر بوده؛ خیر، آنوقت هم بیش ازآنچه الآن ما در اختیارداریم، نبوده است. لذا حکمت قرآنی، همان حکمت ملی بومی و ایرانی ماست. این مفاهیم میتواند در این نقشها و تابلوها بیاید و وسیلهای بشود برای گسترش عالیترین و زیباترین و سازندهترین و مفیدترین و پُربهرهترین مفاهیم. البته نمیخواهم بگویم یک هنرمند خود را محبوس کند. هنرمند گاهی دوست دارد مثلاً چیزی را بکشد که هیچ ارتباطی به ایدههای اسلامی یا ایرانی ندارد، یا اصلاً فلسفهای ندارد؛ فقط لبّ احساس خود اوست. هنرمند باید از این کارها بکند؛ هیچ هنرمندی نیست که این را نداشته باشد. بنده بهعنوان عقیده شخصی، او را منع نمیکنم. این احساس از هنرمند غیرقابلتفکیک است که لبّ احساسات خود را با زبان ویژه هنرِ خودش بیان کند. این احساس گاهی نه ارتباطی به فکر دارد، نه ارتباطی به فرهنگ دارد، نه ارتباطی به سنتها دارد، نه ارتباطی به عقیده دارد؛ هنرمند احساسی دارد که میخواهد آن را بیان کند؛ این هیچ مانعی ندارد و هیچ مخالفتی با این نیست؛ لیکن آنجایی که میخواهیم ایدهای را بیان کنیم، به نظر من هنر یکی از بهترین چیزهایی است که میشود تفکرات اسلامی را با آن بیان کرد.
تعارف که نکردهایم!
خوشبختانه ادبیات سلف ما همهاش در جهت ارزشهای الهی و اسلامی است؛ ازجمله همین شاهنامه که شما به آن اشاره کردید. اول انقلاب عدهای از مردمِ بااخلاصِ بیاطلاع رفته بودند قبر فردوسی را در توس خراب کنند! وقتی من مطلع شدم، چیزی نوشتم و فوراً به مشهد فرستادم؛ که آن را بردند و بالای قبر فردوسی نصب کردند؛ نمیدانم الان هم هست یا نه. بچههای حادی که به آنجا میرفتند، چشمشان که به شهادت بنده میافتد، لطف میکردند و میپذیرفتند و دیگر کاری به کار فردوسی نداشتند! حقیقت قضیه این است که فردوسی یک حکیم است؛ تعارف که نکردیم به فردوسی، حکیم گفتیم. الان چند صدسال است که دارند به فردوسی، حکیم میگویند. حکمت فردوسی چیست؟ حکمت الهیِ اسلامی. شما خیال نکنید که در حکمت فردوسی، یکذره حکمت زردشتی وجود دارد. فردوسی آنوقتی که از اسفندیار تعریف میکند، روی دینداری او تکیه میکند. میدانید که اسفندیار یک فرد متعصبِ مذهبیِ مبلّغ دین بوده که سعی کرده پاکدینی را در همه جای ایران گسترش بدهد. تیپ اسفندیار، تیپ حزباللهیهای امروز خودمان است؛ آدم خیلی شجاع و نترس و دینی بوده است؛ حاضر بوده است برای حفظ اصولی که به آن معتقد بوده و رعایت میکرده، خطر بکند و از هفتخان بگذرد و حتّی با رستم دستوپنجه نرم کند. وقتی شما شاهنامه را مطالعه میکنید، میبینید که فردوسی روی این جنبه دینداری و طهارت اخلاقی اسفندیار تکیه میکند. با اینکه فردوسی اصلاً بنا ندارد از هیچیک از آن پادشاهان بدگویی کند، اما شما ببینید گشتاسب در شاهنامه چه چهرهای دارد، اسفندیار چه چهرهای دارد؛ اینها پدر و پسر هستند. فردوسی بر اساس معیارهای اسلامی، به فضیلتها توجه دارد؛ درحالیکه بر طبق معیارهای سلطنتی و پادشاهی، در نزاع بین گشتاسب و اسفندیار، حق با شاه است. «به نیروی یزدان و فرمان شاه» یعنی چه؟ یعنی هرچه شاه گفت، همان درست است؛ یعنی حق با گشتاسب است؛ اما اگر شما به شاهنامه نگاه کنید، میبینید که در نزاع بین اسفندیار و گشتاسب، حق با اسفندیار است؛ یعنی اسفندیار یک حکیم الهی است. فردوسی از اول بانام خدا شروع میکند - «به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگذرد» - تا آخر هم همینطور است؛ فردوسی را با این چشم نگاه کنید.
خدای سخن!
فردوسی، خدای سخن است؛ او زبان مستحکم و استواری دارد و واقعاً پدر زبان فارسی امروز است؛ او دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامی بود؛ شاهنامه را با این دید نگاه کنید. البته بعضیها زردشتیمسلکند، بعضیها هم زردشتیمسلک نیستند. آنهایی که زردشتیمسلکند، خوششان میآمد که به زردشتیگری تظاهر کنند و چیزی درباره فردوسی بگویند؛ اما حقیقت قضیه که این نیست. این شاهنامه فردوسی در مقابلمان است. شما خیال میکنید که اگر در شاهنامه فردوسی چیزی برخلاف مفاهیم اسلامی وجود داشت، اینقدر در جوامع اسلامی جا میافتاد؟ شما میدانید که در این نسلهای گذشته، مردم ما چهقدر دینی بودهاند. در کدام خانه و کدام ده و کدام محله، شاهنامه نبود یا خوانده نمیشد؟ همهجا میخواندند و منافاتی هم با مفاهیم اسلامی نمیدیدند. فردوسی، حکیم ابوالقاسم فردوسی است. به یک آدم داستانسرا، اگر صرفاً داستانسرا و حماسهسرا باشد، حکیم نمیگویند. این «حکیم» را هم ما نگفتیم؛ صاحبان فکر و اندیشه در طول زمان او را حکیم نامیدند. شاهنامه فردوسی پر از حکمت است. او انسانی بوده برخوردار از معارف ناب دینی.
فردوسی را بزرگ کنید...
من موافقم که از «فردوسی» تجلیل شود، شاهنامه تحلیل شود و حکمت فردوسی استخراج گردد تا همه بدانند که این حکمت، اسلامی است یا غیراسلامی. این بزرگداشتی هم که برگزار شد، اصلاً به دستور و خواست من بود؛ منتها چون اواخر ریاستجمهوریام بود، به آقای مهندس «حجت» گفتم که دنبال نمایید و فردوسی را بزرگ کنید. فردوسی باید هم بزرگ شود. فردوسی در قلّه است. امیدواریم کمکاری - که دوستان اشاره کردند - گریبان ما را نگیرد تا حکمت فردوسی را بیان کنیم. ما هستیم که اسم او را «حکیم ابوالقاسم فردوسی» گذاشتیم؛ دشمنان دین که این اسم را نگذاشتهاند. خوب؛ این حکیم چه کسی است و حکمت او چیست؟ آیا حکمت زردشتی است، حکمت بیدینی است، حکمت پادشاهی است یا حکمت اسلامی؟ این را میشود درآورد. اگر کسی به شاهنامه نگاه کند، خواهد دید که یک جریانِ گاهی باریک و پنهان و گاهی وسیع، از روح توحید، توکّل، اعتماد به خدا و اعتماد بهحق و مجاهدت درراه حق در سرتاسر شاهنامه جاری است. این را میشود استخراج کرد، دید و فهمید. مخصوصاً بعضی از شخصیتهای شاهنامه خیلی برجسته هستند که اینها را باید شناخت و استخراج کرد. من یکوقت گفتم که «اسفندیار» مثل این بچه حزباللهیهای امروز خودِ ماست! در فرهنگ شاهنامه یک حزباللهی غیورِ دینخواهِ مبارز وجود دارد. بله؛ این کارها را شما بکنید تا دیگران نکنند. شما که نکردید، دیگران میکنند.
زبان فارسی و هویت ملی، یکی از خط قرمزها و مؤلفههای بسیار پربسامد در اندیشه و بیان رهبر انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای است. با توجه به اینکه زبان و هویت، دو مفهوم مرتبط به هم هستند تقویت هر یک از آنها موجب تقویت دیگری نیز خواهد شد. برای صیانت از زبان، باید به تقویت هویت برخاست و برای حفظ هویت، باید از زبان پاسداری کرد. شاهنامه فردوسی اثری است که هردوی این عناصر حیاتی را به اعلا درجه در خود دارد. یعنی هم از زبان با حدت و همیت پاسداری میکند؛ و با شدت و غیرت هویت دینی و ملی اثرش پررنگ میکند. ازاینرو بازخوانی و بازشناخت این اثر، تیری است که چند هدف را باهم محقق میکند. هم روح وطندوستی، خداپرستی و دینگرایی را در خواننده خود تقویت میکند، همزبان او را اعتلا میبخشد و هم با تکرار مستمر حکایتهای حکیمانه، فکر او را مستحکم میکند. قهرمانهای شاهنامه، شخصیتهایی هستند که توسط یک فکر دینشناس و دانشمند و با حسابوکتاب خلقشدهاند و این یعنی ما در مواجهه با این شاهکار، صرفا با یک حماسهسرایی اسطورهای کهن با مایههای فانتزی طرف نیستیم. در مورد داستانهای شاهنامه میتوان سخن گفت، میتوان این داستانها را تحلیل کرد و به برداشتهای جدید از آنها رسید. شاهنامه یک مخزن ارزشمند زیرزمینی آب است که خدا برای ملت ایران ذخیره کرده و با استخراج آن، میتوان هویت دینی، ملی و اندیشهای ایرانیان را تقویت کرد و فرهنگ ایرانی را سیراب ساخت. در این میان، بازخوانی نظرات رهبر گرامی انقلاب اسلامی بهعنوان یک دانشمند و اندیشمند دینی و همچنین یک مرجع تقلید و همچنین رهبری جامعنگر و تمدنساز و همچنین ادیبی صاحبنظر در مورد پدیده حیرتانگیز شاهنامه فردوسی، ضروری و پر رهیافت و روشنکننده است. درمجموع سخنان آیتالله خامنهای درباره حکیم طوس، نکتهای که بیشتر به چشم میخورد، تأکید ایشان بر حکمت الهی کتاب فردوسی است.
با شاهنامه مأنوسم!
نمیدانم شما آقایان چقدر با شاهنامه مأنوسید. من با شاهنامه مأنوسم. حکمت شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، حکمت اوستایی نیست؛ حکمت قرآنی است. اگر کسی به شاهنامه دقت کند، خواهد دید فردوسی ایران را سروده، اما بادید یک مسلمان؛ آنهم یک مسلمان شیعه. بیان زندگی قهرمانها و پهلوانها و شخصیتهای مثبت مثل رستم و اسفندیار در شاهنامه، در اندیشههای اسلامی ریشه و ظهور و بروز دارد. عکس آن، شخصیتهای منفی مثل تورانیها یا بعضی از سلاطین، مثل کیکاووس شخصیتهایی هستند که در تفکر اسلامی بهوضوح کوبیده شدهاند. اما تفکر اوستایی چیست و چیزی که میتواند حکمت اوستایی را به ما نشان دهد، کجاست؟ زمان فردوسی هم بیش از الآن نبوده. اینطور نیست که ما خیال کنیم زمان فردوسی تفکر اوستایی آشکارتر بوده؛ خیر، آنوقت هم بیش ازآنچه الآن ما در اختیارداریم، نبوده است. لذا حکمت قرآنی، همان حکمت ملی بومی و ایرانی ماست. این مفاهیم میتواند در این نقشها و تابلوها بیاید و وسیلهای بشود برای گسترش عالیترین و زیباترین و سازندهترین و مفیدترین و پُربهرهترین مفاهیم. البته نمیخواهم بگویم یک هنرمند خود را محبوس کند. هنرمند گاهی دوست دارد مثلاً چیزی را بکشد که هیچ ارتباطی به ایدههای اسلامی یا ایرانی ندارد، یا اصلاً فلسفهای ندارد؛ فقط لبّ احساس خود اوست. هنرمند باید از این کارها بکند؛ هیچ هنرمندی نیست که این را نداشته باشد. بنده بهعنوان عقیده شخصی، او را منع نمیکنم. این احساس از هنرمند غیرقابلتفکیک است که لبّ احساسات خود را با زبان ویژه هنرِ خودش بیان کند. این احساس گاهی نه ارتباطی به فکر دارد، نه ارتباطی به فرهنگ دارد، نه ارتباطی به سنتها دارد، نه ارتباطی به عقیده دارد؛ هنرمند احساسی دارد که میخواهد آن را بیان کند؛ این هیچ مانعی ندارد و هیچ مخالفتی با این نیست؛ لیکن آنجایی که میخواهیم ایدهای را بیان کنیم، به نظر من هنر یکی از بهترین چیزهایی است که میشود تفکرات اسلامی را با آن بیان کرد.
تعارف که نکردهایم!
خوشبختانه ادبیات سلف ما همهاش در جهت ارزشهای الهی و اسلامی است؛ ازجمله همین شاهنامه که شما به آن اشاره کردید. اول انقلاب عدهای از مردمِ بااخلاصِ بیاطلاع رفته بودند قبر فردوسی را در توس خراب کنند! وقتی من مطلع شدم، چیزی نوشتم و فوراً به مشهد فرستادم؛ که آن را بردند و بالای قبر فردوسی نصب کردند؛ نمیدانم الان هم هست یا نه. بچههای حادی که به آنجا میرفتند، چشمشان که به شهادت بنده میافتد، لطف میکردند و میپذیرفتند و دیگر کاری به کار فردوسی نداشتند! حقیقت قضیه این است که فردوسی یک حکیم است؛ تعارف که نکردیم به فردوسی، حکیم گفتیم. الان چند صدسال است که دارند به فردوسی، حکیم میگویند. حکمت فردوسی چیست؟ حکمت الهیِ اسلامی. شما خیال نکنید که در حکمت فردوسی، یکذره حکمت زردشتی وجود دارد. فردوسی آنوقتی که از اسفندیار تعریف میکند، روی دینداری او تکیه میکند. میدانید که اسفندیار یک فرد متعصبِ مذهبیِ مبلّغ دین بوده که سعی کرده پاکدینی را در همه جای ایران گسترش بدهد. تیپ اسفندیار، تیپ حزباللهیهای امروز خودمان است؛ آدم خیلی شجاع و نترس و دینی بوده است؛ حاضر بوده است برای حفظ اصولی که به آن معتقد بوده و رعایت میکرده، خطر بکند و از هفتخان بگذرد و حتّی با رستم دستوپنجه نرم کند. وقتی شما شاهنامه را مطالعه میکنید، میبینید که فردوسی روی این جنبه دینداری و طهارت اخلاقی اسفندیار تکیه میکند. با اینکه فردوسی اصلاً بنا ندارد از هیچیک از آن پادشاهان بدگویی کند، اما شما ببینید گشتاسب در شاهنامه چه چهرهای دارد، اسفندیار چه چهرهای دارد؛ اینها پدر و پسر هستند. فردوسی بر اساس معیارهای اسلامی، به فضیلتها توجه دارد؛ درحالیکه بر طبق معیارهای سلطنتی و پادشاهی، در نزاع بین گشتاسب و اسفندیار، حق با شاه است. «به نیروی یزدان و فرمان شاه» یعنی چه؟ یعنی هرچه شاه گفت، همان درست است؛ یعنی حق با گشتاسب است؛ اما اگر شما به شاهنامه نگاه کنید، میبینید که در نزاع بین اسفندیار و گشتاسب، حق با اسفندیار است؛ یعنی اسفندیار یک حکیم الهی است. فردوسی از اول بانام خدا شروع میکند - «به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگذرد» - تا آخر هم همینطور است؛ فردوسی را با این چشم نگاه کنید.
خدای سخن!
فردوسی، خدای سخن است؛ او زبان مستحکم و استواری دارد و واقعاً پدر زبان فارسی امروز است؛ او دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامی بود؛ شاهنامه را با این دید نگاه کنید. البته بعضیها زردشتیمسلکند، بعضیها هم زردشتیمسلک نیستند. آنهایی که زردشتیمسلکند، خوششان میآمد که به زردشتیگری تظاهر کنند و چیزی درباره فردوسی بگویند؛ اما حقیقت قضیه که این نیست. این شاهنامه فردوسی در مقابلمان است. شما خیال میکنید که اگر در شاهنامه فردوسی چیزی برخلاف مفاهیم اسلامی وجود داشت، اینقدر در جوامع اسلامی جا میافتاد؟ شما میدانید که در این نسلهای گذشته، مردم ما چهقدر دینی بودهاند. در کدام خانه و کدام ده و کدام محله، شاهنامه نبود یا خوانده نمیشد؟ همهجا میخواندند و منافاتی هم با مفاهیم اسلامی نمیدیدند. فردوسی، حکیم ابوالقاسم فردوسی است. به یک آدم داستانسرا، اگر صرفاً داستانسرا و حماسهسرا باشد، حکیم نمیگویند. این «حکیم» را هم ما نگفتیم؛ صاحبان فکر و اندیشه در طول زمان او را حکیم نامیدند. شاهنامه فردوسی پر از حکمت است. او انسانی بوده برخوردار از معارف ناب دینی.
فردوسی را بزرگ کنید...
من موافقم که از «فردوسی» تجلیل شود، شاهنامه تحلیل شود و حکمت فردوسی استخراج گردد تا همه بدانند که این حکمت، اسلامی است یا غیراسلامی. این بزرگداشتی هم که برگزار شد، اصلاً به دستور و خواست من بود؛ منتها چون اواخر ریاستجمهوریام بود، به آقای مهندس «حجت» گفتم که دنبال نمایید و فردوسی را بزرگ کنید. فردوسی باید هم بزرگ شود. فردوسی در قلّه است. امیدواریم کمکاری - که دوستان اشاره کردند - گریبان ما را نگیرد تا حکمت فردوسی را بیان کنیم. ما هستیم که اسم او را «حکیم ابوالقاسم فردوسی» گذاشتیم؛ دشمنان دین که این اسم را نگذاشتهاند. خوب؛ این حکیم چه کسی است و حکمت او چیست؟ آیا حکمت زردشتی است، حکمت بیدینی است، حکمت پادشاهی است یا حکمت اسلامی؟ این را میشود درآورد. اگر کسی به شاهنامه نگاه کند، خواهد دید که یک جریانِ گاهی باریک و پنهان و گاهی وسیع، از روح توحید، توکّل، اعتماد به خدا و اعتماد بهحق و مجاهدت درراه حق در سرتاسر شاهنامه جاری است. این را میشود استخراج کرد، دید و فهمید. مخصوصاً بعضی از شخصیتهای شاهنامه خیلی برجسته هستند که اینها را باید شناخت و استخراج کرد. من یکوقت گفتم که «اسفندیار» مثل این بچه حزباللهیهای امروز خودِ ماست! در فرهنگ شاهنامه یک حزباللهی غیورِ دینخواهِ مبارز وجود دارد. بله؛ این کارها را شما بکنید تا دیگران نکنند. شما که نکردید، دیگران میکنند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

-
احوال قدرتمندترین خلیفه اموی
-
موقعیت مهدی طارمی
-
حکیم در آینه امین