رسانههای فارسیزبان به اتاق جنگ علیه ایران تبدیل شدهاند
لزوم تقویت پدافند رسانهای ایران
جنگ ١٢ روزه به روشنی نشان داد که نبرد فقط در صحنه بمباران و رودررویی رخ نمیدهد. بخشی از آن، جنگ روانی است و مهمترین ابزار، تحریف واقعیت با خلق دروغ و خبرهای جعلی است. در این فرمول، مهم نیست واقعیت ماجرا چیست، با تکرار مکرر یک تصویر ـ عکس، ویدئو، نقلقول و... ـ میتوان ادعا کرد که این واقعیت دارد.
معمولا در فضای مجازی، طول عمر خبر خیلی کوتاهتر از پیش شده و در گذر چند دقیقه، خبری داغ میشود و سپس به بوته فراموشی سپرده میشود. مخاطبی که باید در هر لحظه آماده بررسیهای گوناگون باشد تا بتواند بفهمد حقیقت و دروغ کدام است، بعضا در این نبرد روزمره شکست میخورد و دروغ را بهجای واقعیت میبیند. نتیجهاش اضطرابی مضاعف برای اوست و برای کسانی هم که در این میانه برای سود شخصی خودشان ماهیگیری میکنند، سوژه مهم نیست، دروغ را به شکلهای مختلف میتوان بهجای واقعیت فروخت. آنچه فراموش میشود، این است که هر کسی خبرنگار نیست و هر مطلبی، خبر نیست. آن هم در زمانی که رسانههای فارسیزبان
ضد ایرانی، اطلاعات نادرست را بهگونهای تنظیم میکنند که در فضای هیجانی، فرصت راستیآزمایی از مخاطب سلب شود. این رسانهها در جریان جنگ ١٢ روزه هرگز تصویری حقیقی از شرایط جنگ اسرائیل و ایران ارائه نکردند. در میانه عملکرد یک سویه و جعلی رسانههای فارسیزبان، برخی از چهرههای خبری، خبرها را راستیآزمایی میکنند. همه الزاما به چنین ابزارهایی برای انتشار خبر تکیه نمیکنند و هرچه بهدستشان برسد، اگر بدانند برای مخاطبشان جلوه دارد، منتشر کرده و رویه رسانههای فارسیزبان را دنبال میکنند، با این حال همچنان یکی از خطاهای فاحشی که در امر اطلاع رسانی رخ میدهد، تکیه بر دو عبارت «خبر فوری» و «منبع آگاه» است.
خبر فوری را رسانههای ۲۴ ساعته به جهان خبر آوردند. وقتی خبر مهمی اتفاق میافتاد، عبارت خبر فوری به صفحه تلویزیون میآمد تا مخاطب را آماده شنیدن موضوعی مهم کند. مهم بودن این روزها از این عبارت جدا شده و برخی پروفایلها را میتوان پیدا کرد که تقریبا تمامی نوشتههایشان هشتگ خبر فوری خوردهاند. انگار معنای کار خبر از آن جدا شده باشد.
منبع آگاه هم سرنوشتی مشابه در این روزها پیدا کرده. منبع آگاه به فردی اشاره دارد که موضوعی را فاش کرده، یا اسنادی ارائه کند، اما به دلایل اغلب امنیتی نمیتوان نام او را به زبان آورد. این روزها ولی برخی شایعات، دروغها و خبرهای جعلی با استفاده از همین عبارت عرضه میشوند؛ بدون اینکه مشخصا گفته شود که چرا این منابع ناشناس باقی مانده است.
در جهان خبر، خبرنگار هویت این فرد را میداند و دلایل خود را به تیم مدیریت رسانه توضیح میدهد که چرا نام او بایستی مخفی باقی بماند. چون استانداردهای کار رسانه رعایت میشود، میتوان به استفاده از این عبارت تکیه کرد اما نه در همهجا و نه در همهموارد.
هر خبر، دستکم دو منبع لازم دارد، وگرنه صرفا یک ادعاست اما طبیعتا برای مخاطب عادی، زمان کافی و اعصاب آرام وجود ندارد که هر مطلب شبکههای اجتماعی، گفتههای اینفلوئنسرهای خبری یا رسانهها را با استانداردهای راستیآزمایی تطبیق دهد. شاید در اینجا، مهمترین کاری که یک فرد بتواند بکند، صبوری است. به ویژه در فشار بر دگمههای لایک و بازنشر. چون تا مطمئن نباشی، شاید بهتر باشد که خبری را به فالورهایت توصیه نکنی.
مسیر هراسناک و پرخطر روزنامهنگاری جنگ
پوریا ناظمی، روزنامهنگار علمی در مطلب وبسایت خود با تیتر «مسیر هراسناک و پرخطر روزنامهنگاری جنگ» مشابه همین را مینویسد: «باید به یاد داشته باشیم هر گزارهای که اکانت توییتر یا روابط عمومی یا سخنگوی یک ارتش منتشر میکند الزاما نه خبر است نه فوری. ما خبرنگاران باید تفاوتها را متوجه شویم. همه ما داستان معروف سخنگوی ارتش صدام، سعید الصحاف را به یاد داریم که چطور هر ساعت در برابر دوربینهای رسانهای دروغ میگفت. همانطور که هر ادعای او بارها مورد
راستی آزمایی قرار میگرفت. بنابراین بسیاری از ادعاها نه خبرند و نه فوری و باید مورد راستی آزمایی قرار بگیرند. حتی به زمان گزارش آنها باید دقت کرد.»
آن اپلباوم، خبرنگار ارشد مجله آتلانتیک، نویسنده و پژوهشگر، در کتاب تازهاش با عنوان، «شرکت خودکامگی: دیکتاتورهایی که میخواهند جهان را اداره کنند»، به شبکههای رسانهای، بهخصوص در شبکههای اجتماعی اشاره میکند که در سرتاسر نقاط جهان گستردهاند و هر کدام به شیوه مطلوب خود، «منبع» دروغهای همدیگر میشوند.
بسیاری از افراد شاید خودشان هم ندانند اما منبع ادعایشان، خبرهای جعلی است. در این بین هوش مصنوعی هم کار را برای همه ساده کرده است. این روزها دیگر هر کسی که به اینترنت جهانی دسترسی داشته باشد، میتواند با یک هوش مصنوعی کار کند و از ویدئو، تا عکس و اسکرینشات را خلق کند و آنچه دلش میخواهد را بیان کند. بهجای آنکه منبع واقعی یک حقیقت باشند، گسترده میآیند و جای واقعیت مینشینند. ذهن فرد که گمراه شود، خرد جمعی به خطر میافتد. وقتی یک نفر نتواند درست ببیند، بشنود و بر پایه آن تصمیم بگیرد، به تدریج کل جامعه توانایی تصمیمگیری را از دست میدهد.
وقتی بیطرفی رسانهای با طرفداری سرمایهگذار جایگزین میشود
یک سؤال برای هر رسانهای، موضوع بیطرفی و چارچوبهای آن است. سؤال را میتوان به این شکل پرسید: شما میتوانید برای یک مصاحبه رفته باشید و به شما چایی و شیرینی تعارف میکنند. اگر این چایی و شیرینی را بخورید، آیا تأثیری بر شیوه کار شما میگذارد؟ برخی خبرنگاران میگویند میخورم و سؤالهای سختم را رک میپرسم. برخی دیگر میگویند نمیخورم و سؤالم را میپرسم. ولی کارمند یک رسانه برای بیطرف ماندن به شیوهای که از بیطرفی درک میکند، احتیاج به فضای تصمیمگیری دارد که الزاما در رسانههای فارسیزبان دیده نمیشود چون یک مرز الزاما وجود ندارد: مرز بین تیم خبر و سرمایهگذار. از سوی دیگر ذکر این نکته نیز ضروری است که اصل وفاداری به واقعیتها، صداقت در تفسیر، و شفافیت در موضعگیری سیاسی در رسانههای فارسی زبان وجود ندارد و این رسانهها در جنگ ایران و رژیم صهیونیستی برای توجیه این جنگ افروزی، افکار عمومی و روان شهروندان را بمباران کردند؛ سیاستی سلطهطلبانه و استعماری که پیش از این هم برای تهاجم نظامی و اشغالگری به کار گرفته شده بود.
«بامداد جمعه ۲۳ خرداد ماه در فاصله چند ساعت تا ششمین دور مذاکره نمایندگان ایران و ایالات متحده آمریکا بر سر برنامه هستهای، اسرائیل ایران را آماج حملات هوایی قرار داد. در ساعات نخستین چند تن از مقامهای نظامی عالیرتبه و پژوهشگران برنامه هستهای جمهوری اسلامی به دست اسرائیل کشته شدند. ارتش اسرائیل در بیانیهای ادعا کرد بر اساس اطلاعاتی که به دست آورده «رژیم ایران به نقطه بازگشتناپذیر در برنامه هستهای خود نزدیک شده است»، و به همین دلیل «چارهای جز اقدام نداشته است.» همین روایت دروغین بارها در خبرگزاریهای بینالمللی منتشر شد. پیش از این البته رسانهها و سیاستمداران دولتهای اروپایی و ایالات متحده آمریکا اظهاراتی مشابه را به زبان آورده و نسبت به آنچه که «رسیدن ایران به مرحله خطرناک» خواندند، هشدار داده بودند. این روایتسازی شباهت عجیبی دارد با جنگ رسانهها برای بمباران افکار عمومی بسا هدف توجیه تجاوز نظامی به عراق یا فراهم کردن زمینه برای حمله ناتو به یوگسلاوی که به جنگ بالکان شهره شد. سالها پیش یکی از مأموران سازمان جاسوسی آمریکا گفته بود برای توجیه تهاجم نظامی به بالکان، در فاصلهای کوتاه در مدت زمان دو هفته ۴۸ گزارش از سه شبکه تلویزیونی آمریکا درباره یوگسلاوی پخش شد. او تأیید کرده بود. برخی از مأموران سیا مسئول نوشتن بیانیه رسمی بودند تا گویندگان در اخبار آن را بخوانند. البته مجریان خبر از آن غافل بودند، زیرا خبر را از رئیسشان میگرفتند و او از مأموران ما بود. همه مأموریت یکسانی داشتند؛ گسترش نفرت، نژادپرستی و اختلافات بین مردم از طریق رسانه.عجب شباهتی با کارکرد برخی از رسانههای انگلیسی، عربی، آلمانی و فارسی زبان دارد. مدتها است تمام این رسانهها به «برجستهسازی» خبرهای مرتبط با «افزایش خطر دسترسی ایران به بمب هستهای» از زبان سیاستمداران اروپایی، آمریکایی و اسرائیلی مشغولند.کافی است تنها چند هفته پیش از تجاوز نظامی اسرائیل به ایران این رسانهها را مرور کرد. آنچه که مداوم تکرار شد چند جمله تکراری بود: «نزدیک شدن ایران به بمب هستهای»، آنهم از زبان منابع ناشناس که میتوان حدس زد همان «مأموران سیا» در زمان حمله به یوگسلاوی هستند. رسانههای فارسی زبان در نقش جاده صاف کن جنگ در سالهای اخیر دروغهای بسیاری را ساخته و به افکار عمومی تزریق کرده است؛ صدام حسین در عراق هم متهم بود به داشتن بمب هستهای اما پس از سالها تحریم اقتصادی مرگبار و حمله نظامی فاش شد هر چه رسانهها و سیاستمداران گفته بودند، دروغی بیش نبود. مرور اخبار رسانهها در چند ساعت نخست پس از حمله اسرائیل به خاک ایران، این خط رسانهای را عیان میکند. رسانهها به عمد نام نظامیان کشته شده را برجسته کردند تا کشته شدن غیرنظامیان را پنهان کنند. حتی پس از افشای نام غیرنظامیان کشته شده، تلاش رسانهها انکار است و یا یافتن راهی برای نسبت دادن آنها به نظامیانی که به دست اسرائیل کشته شدند. همزمان با برجستهسازی «خطر ایران هستهای»، در حالی که نهادهای ناظر و امنیتی تأیید کردهاند نشانهای دال بر این تصمیم ندارند، تسلیحات هستهای اسرائیل، نپذیرفتن معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای از سوی اسرائیل پنهان میشود. اسرائیل در رسانههای غربی «نماد» برجسته «تمدن»، «آزادی»، «حقوق بشر» و به بیان آنچه که سالها پیش تئودور هرتزل، از بنیانگذاران صهیونیسم در توجیه اشغال فلسطین گفته بود «بخشی از دیوار اروپا در مقابل آسیا» و «پست دیدهبانی تمدن علیه بربریت» که در محاصره «دولت ملتهای اسلامی خودکامه» و موجودیت آن همواره در خطر است، بازنمایی میشود. در این روایتگری و تصویرسازی دروغین اطلاعات اندک از وضعیت داخلی و ستم نظاممند نهادهای امنیتی و نظامی اسرائیل بر فلسطینیها، حتی همان اطلاعاتی که سازمانهای حقوق بشری در اسرائیل مستند میکنند، جایی ندارند. هیچگاه، حتی گزارش مستند از شکنجه زندانیان فلسطینی و تجاوز جنسی به آنها به «موج خبری» منتهی نمیشود، در حالی که خبر تأیید نشده «تجاوز گروههای فلسطینی» به اسرائیلیهایی که در حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ اسیر شدند، بدون راست آزمایی بارها در رسانهها تکرار شد. خلق دوگانه کاذب «شر مطلق» در برابر «خیر مطلق» هدف مشخصی دارد؛ فریب افکار عمومی برای «انتخاب» یکی از این دو و عاملیتزدایی از مردمان جغرافیایی که هدف تهاجم نظامی و اشغال قرار گرفته است.» (بخشی از مقالهای به قلم سعید صابر- با عنوان نقش رسانه در
مشروع سازی تجاوز نظامی).
رسانهها به عمد رنج مردمان سرزمینهایی که هدف تجاوز نظامی و اشغالگری بودند و هستند، غارتگری اشغالگران و منفعت کاسبان صنعت جنگ و بازسازی پس از جنگ را پنهان و از جنگ زدگان
چهره زدایی میکنند. رسانههایی مانند ایران اینترنشنال، در طی جنگ دوازده روزه به شدت در فضای مجازی زیر سؤال هستند، چون بهشکلی مشخص از شیوه جنگ اسرائیل علیه ایران حمایت کردند. امید رضایی، خبرنگار رسانههای آلمانیزبان در همین زمینه در شبکه ایکس نوشته است: «ایران اینترنشنال اعضای رسمی و علنی (نه حتی مخفی) گروههای سیاسی رو دعوت میکنه به عنوان «تحلیلگر سیاسی» که قراره بیطرفانه برمبنای واقعیت تحلیل کنه. برنامه نیروهای سیاسی رو به عنوان تحلیل به مخاطب میفروشه. درحالی که این کار رسانه نیست، کار ارگان رسمی حزبه.»
در چنین شرایطی مخاطب عادی چه میتواند بکند؟ شاید یک راه، محدود ماندن به چهرهها و رسانههایی است که هنوز میتوان به آنها اعتماد کرد و باید پذیرفت قرار نیست در هر لحظه، همهچیز را بدانیم. خیلی از خبرهایی که میتوانند حقیقت نداشته باشند اما گسترده بهدست ما میرسند، شاید به جز اضطراب چیزی بههمراه نیاورند.
ولی در کنار آن، حداقلهای کار خبری را از یک تولید خبری باید انتظار داشت: تیتر هیجانانگیز نداشته باشد و منابع خبری مشخص داشته باشد و نشان دهد که در تلاش برای ارائه تصویری حقیقی از واقعیت است تا آنکه بخواهد بهجای خبر، نظر شخصی فرد را بازگو کند.