وقتی تجدیدنظرطلبی در آمریکا سرکوب و سانسور می شود
دموکراتها و معمای ممدانی
حنیف غفاری
در جغرافیای سیاسی پیچیده ایالات متحده، پیروزیهای انتخاباتی محلی اغلب بهعنوان نشانگرهای اولیهای عمل میکنند که میتوانند لرزشهای عمیق زیربنایی در نظام احزاب را آشکار سازند. پیروزی زهران ممدانی در عرصه رقابتهای نیویورک، در ظاهر یک موفقیت سیاسی برای حزب دموکرات تلقی میشود، اما در باطن، برای تحلیلگران این حزب ، یک زنگ خطر جدی است. این پیروزی نه تنها نشاندهنده نارضایتی تودهای از ناکارآمدیهای جمهوریخواهان ،بلکه مهمتر از آن، بیانگر خستگی و سردرگمی رأیدهندگان آمریکایی از مسیر و ایدئولوژی سنتی خود حزب دموکرات است. هرچند دموکراتها از پیروزی ممدانی استقبال کردهاند، اما این استقبال صرفا تاکتیکی است. استراتژی بلندمدت آنها بر مهار این نیروی نوظهور متمرکز خواهد بود، زیرا موفقیت مدل ممدانی میتواند به یک مدل جایگزین برای بسیج پایگاه رأی دهنده تبدیل شود که نهایتا قدرت نهادهای مرکزی حزب را تضعیف خواهد کرد.
پیام اصلی پیروزی ممدانی
رأیدهندگان در آمریکا، به ویژه در ایالتهای کلیدی و مراکز شهری، به وضوح اعلام کردهاند که دیگر به گفتمانهای قدیمی اکتفا نخواهند کرد. پیروزی ممدانی صرفا یک واکنش منفی به دونالد ترامپ یا سیاستهای جناح راست نیست؛ بلکه یک رأی مثبت به شیوهای متفاوت از اداره امور است.دستگاه رهبری حزب دموکرات، که سالها بر ائتلافی متمرکز بر سیاستهای کلان اجتماعی و اقتصادی متکی بوده، اکنون شاهد بروز شکافی عمیق است. این ائتلاف سنتی، شامل طبقه کارگر شهری سابق، اقلیتها، و تحصیلکردگان ، دیگر یکپارچگی سابق را ندارد. رأیدهندگان سنتی دموکرات، بهویژه در مناطق شهری که ظاهرا پایگاه مستحکم این حزب هستند، احساس میکنند که مطالبات ملموس و روزمره آنها (مانند ایمنی محلی، مسکن مقرونبهصرفه، و خدمات عمومی کارآمد) در فرآیندهای بوروکراتیک و تمرکز بر مسائل فرهنگی-اجتماعی سطح ملی، به حاشیه رانده شده است.ممدانی با وعدههایی که ماهیت محلی و اجرایی قویتری دارند، توانسته است این شکاف را پر کند. او موفق شده است رأیدهندگان را متقاعد سازد که سیاستگذاری باید از پایین به بالا صورت گیرد و نتایج آن باید در زندگی روزمره قابل مشاهده باشد، نه صرفا در آمارهای کلان اقتصادی.
وحشت دموکراتها
این امر برای سران حزب دموکرات ویرانگر است، زیرا نشان میدهد که حمایت آنها دیگر مبتنی بر وفاداری ایدئولوژیک نیست، بلکه به کارایی و پاسخگویی گره خورده است. اگر یک پیروزی محلی در بزرگترین بازار سیاسی کشور (نیویورک)، ناشی از شکست در برآورده ساختن انتظارات عمومی باشد، این به منزله یک نقص ساختاری در مدل عملیاتی کل حزب تلقی میشود.دموکراتها در تلاشند تا این پیروزی را به عنوان یک «استثناء نیویورکی» قاببندی کنند؛ شاید به دلیل ویژگیهای خاص جمعیتی، تاریخی، یا مالیاتی آن ایالت. اما این تلاش، صرفا برای جلوگیری از سرایت این ایده است که مدل حکمرانی کنونیشان در سراسر کشور منسوخ شده است. این آگاهی، ریشه ترس واقعی آنها را شکل میدهد: ترس از اینکه مبادا ممدانی به عنوان یک «نمونه موفق اجرایی» در شهرهای دیگر تکرار شود و ساختار حزبی را از پایین به چالش بکشد.
آغاز پروسه فشار دموکراتها بر ممدانی
از ابتدا مسجل بود که فشار بر ممدانی بلافاصله پس از کسب قدرت آغاز خواهد شد و این فشار از سوی ساختارهای پنهان و آشکار حزب دموکرات اعمال خواهد شد. این ساختارها برای حفاظت از منافع خود در برابر هرگونه تهدید تجدیدنظرطلب داخلی، مکانیسمهای شناختهشدهای را فعال میکنند.لابیهای قدرت دموکرات، که منافعشان در حفظ وضع موجود و حفظ توازن نیروهای داخلی حزب تعریف میشود (شامل کمیتههای ملی، سازماندهندگان ایالتی، و اهداکنندگان بزرگ)، هرگز اجازه نخواهند داد که یک رهبر با رویکرد تجدیدنظرطلب، به یک الگوی موفق تبدیل شود. این لابیها از طریق سه اهرم اصلی نفوذ میکنند:منابع مالی: کنترل جریان منابع مالی کمپینها و فعالیتهای محلی. اگر ممدانی نتواند همسویی خود را با رهبری مرکزی نشان دهد، منابع حیاتی برای دور بعدی انتخابات یا پروژههای بزرگتر او ممکن است دچار اختلال شوند.
تخصیص بودجههای ایالتی و فدرال: در سطح قانونگذاری، نفوذ بر توزیع بودجههای فدرال برای پروژههای شهری. این اهرم تضمین میکند که هر گونه موفقیت اجرایی ممدانی وابسته به تأیید و همکاری سازمانی باشد.شکلدهی به روایت رسانه ای : هدایت رسانههای اصلی حامی حزب برای برجستهسازی نقاط ضعف احتمالی یا چرخشهای ایدئولوژیک ممدانی، در حالی که موفقیتهای او کمرنگ جلوه داده میشوند.تاریخچه مهار جریانهای چپ: تکرار سندرز-وارن.
تاریخچه نزدیک حزب دموکرات مملو از مثالهایی است که چگونه این ساختار قدرت برای خنثیسازی جریانهای تجدیدنظر طلب عمل کرده است. در سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰، شاهد بودیم که چگونه نیروهای اصلی حزب، با استراتژی«مهار و برچسب زنی »
از تبدیل شدن افرادی چون برنی سندرز و الیزابت وارن به رهبران اصلی جلوگیری کردند تا مسیر برای تثبیت نامزدهایی چون هیلاری کلینتون و جو بایدن هموار شود. سندرز یک نیروی عمدتا ایدئولوژیک بود که بر بسیج طبقه پایین تمرکز داشت. اما ممدانی در یک ساختار قدرت تثبیت شدهتر (شهر نیویورک) و با تمرکز اجرایی به قدرت رسید. این باعث میشود که استراتژی مهار علیه او متفاوت باشد.در خصوص سندرز، استراتژی اصلی حزب دموکرات «ایزوله کردن ایدئولوژیک» بود.اما در خصوص ممدانی استراتژی اصلی حزب دموکرات «بوروکراتیک کردن و به دام انداختن در سیستم» خواهد بود.در هر دو مورد، نوگرایان مجبور به عقبنشینی و حمایت از جریان اصلی شدند، صرفا برای حفظ وحدت ظاهری در برابر تهدید جمهوریخواهان. ممدانی نیز در معرض همین آزمون قرار خواهد گرفت. اگر او نتواند مطالبات نوینی را که برای او رأی آوردند، در عمل پیاده کند، این لابیها با بهرهگیری از هر گونه لغزش اجرایی یا ناکامی در تأمین مالی، او را به عنوان شاهدی بر شکست ایدههای رادیکال معرفی خواهند کرد. محدودیتها نه تنها بیرونی، بلکه داخلی خواهد بود تا او مجبور شود به سمت خطوط تعریفشده توسط رهبری سنتی حزب بازگردد.
مدل مهار از طریق تأیید مشروط
لابیهای حزبی برای مهار ممدانی، از استراتژی «تأیید مشروط» استفاده خواهند کرد. آنها با اعطای تأییدیههای سطحی و محدود، او را وادار به پیوستن به تیمهای ملی یا کمیتههای حساس میکنند که کنترل آن در دست نیروهای مرکزی است.
اگر ممدانی در شورای شهر تلاش کند یک اصلاحیه ساختاری بزرگ در زمینه مالیات بر املاک یا نظارت پلیس اعمال کند، سیستم انرژی خود را صرفا بر روی آن یک موضوع متمرکز نخواهد کرد؛ بلکه آن را با دهها ملاحظه دیگر (نظیر قوانین مربوط به زیرساختهای فدرال، یا توازن مالی با سایر مناطق شهری) در هم میآمیزد تا اجرای هرگونه تغییر بنیادین را به شدت کند سازد. این فرآیند باعث میشود که در زمان انتخابات بعدی، رأیدهندگان بگویند: «او تلاش کرد، اما دیدید که سیستم اجازه نداد»؛ پیامی که در نهایت به نفع ساختار سنتی حزب دموکرات تمام میشود!