مناقشه روسیه و غرب پس از جنگ اوکراین هم ادامه دارد
نبرد بیانتها
حنیف غفاری
در بستر تحولات نظامی جاری در شرق اروپا، دستیابی به هرگونه توافق آتشبس، چه موقتی و چه دائمی، همواره با انگارههایی مبنی بر کاهش تنشها و بازگشت نسبی به نظم پیش از بحران همراه بوده است. اما نگاهی عمیقتر به ساختار قدرتهای درگیر و انگیزههای پشت پرده نشان میدهد که آنچه در اوکراین در جریان است، صرفا یک درگیری سرزمینی نیست، بلکه نقطه اوج یک فروپاشی در معماری امنیتی اروپا پس از جنگ سرد است. آتشبس، هرگز به معنای پایان این تضاد منافع بنیادین نخواهد بود. دو محور اصلی درگیری، یعنی تداوم تقابل استراتژیک غرب و روسیه و گسترش جنگ به ابعاد انرژی و فراتر از آن، پس از توقف گلولهباران نیز به شکلهای جدیدی نمود و عینیت خواهد یافت.
چرا اروپا آتشبس را به رسمیت نمیشناسد؟
نخستین و مهمترین نکته این است که حتی در صورت وقوع آتشبس در خطوط مقدم نبرد، اروپا عزم راسخ دارد که از موضع خصومت در برابر روسیه باقی بماند و تنشها را رها نکند. این موضعگیری ریشه در برداشت غرب از ماهیت تهدید روسیه دارد. برای بسیاری از بازیگران کلیدی در بروکسل و واشنگتن، عملیات نظامی روسیه در اوکراین یک عمل غیرقابل چشمپوشی بود که پایههای نظم ادعایی غرب را هدف قرار داد. بنابراین، صرف توقف جنگ فعال، به معنای بازگشت به وضعیت پیش از بحران نیست؛ بلکه تنها مرحله اول یک بازتعریف طولانیمدت روابط تلقی میشود.
تعمیق واگرایی ایدئولوژیک و امنیتی:
این تقابل، فراتر از اختلافات سرزمینی، یک شکاف ایدئولوژیک عمیق است. غرب، اوکراین را بهعنوان نمادی از حق حاکمیت ملی و حق انتخاب مسیر توسعه سیاسی (و همسویی با غرب) میبیند. از سوی دیگر، مسکو این تحولات را بهعنوان یک تهدید وجودی ناشی از گسترش ناتو به مرزهای خود تفسیر میکند. تا زمانی که این دو روایت متضاد، بدون هیچگونه مصالحهای در مورد «دایره نفوذ» و «خطوط قرمز امنیتی»، پابرجا باشند، هرگونه آتشبس حکم یک آتشبس موقت در جنگ سردی جدید را خواهد داشت.
ابعاد نظامی و تسلیحاتی:
اروپا با حمایت آمریکا، تعهدات بلندمدتی را در زمینه تأمین تسلیحات به اوکراین و تقویت جناح شرقی ناتو پذیرفته است. این تعهدات، به لحاظ عملیاتی و مالی، قابل توقف سریع نیستند. حتی اگر آتشبس برقرار شود، نیاز به«تضمینهای امنیتی»برای اوکراین و تقویت ظرفیت بازدارندگی ناتو در کشورهای هممرز، ادامه خواهد یافت. این امر به معنای حفظ یک وضعیت نظامی آمادهباش بالا در سراسر قاره است. خلع سلاح سیاسی و کاهش حمایت نظامی از اوکراین، توسط اروپا بهمنزله دادن چراغ سبز مجدد به روسیه برای اقدامات آینده تلقی خواهد شد. در نتیجه، خطر جنگ به معنای جنگ سرد جدید، میان روسیه و غرب نه تنها باقی است، بلکه احتمالا وارد فاز طولانیتر و مستمر خود خواهد شد.
بخش دوم: جنگ چندلایه؛ فراتر از خطوط لوله گاز
دومین نکته کلیدی این است که نبرد میان روسیه و غرب، از محور انرژی فراتر رفته و ابعاد گستردهتری به خود گرفته است. درحالیکه قطع جریان گاز طبیعی به اروپا یکی از اولین و ملموسترین ابزارهای جنگی روسیه بود، این درگیری اکنون یک جنگ «همهجانبه» است که شامل اقتصاد کلان، امنیت غذایی، جنگ سایبری و حکمرانی اطلاعاتی میشود.
جنگ انرژی بهعنوان یک استراتژی بلندمدت:
پایان وابستگی اروپا به انرژی روسیه، یک هدف استراتژیک اعلامشده است. این امر مستلزم هزینههای هنگفت و ریسکهای اقتصادی جدی است. اروپا مجبور شده است برای تضمین امنیت انرژی پایدار خود، توازن اقتصادی داخلی و تعهدات محیط زیستی خود را به چالش بکشد. درعینحال، روسیه نیز در حال تغییر جهتگیری بازار انرژی خود به سمت بازارهای آسیایی است. این رقابت برای بازارهای انرژی جهانی، یک جنگ اقتصادی طولانیمدت است که نتایج آن دههها بر تراز تجاری و قدرت اقتصادی هر دو طرف تأثیرگذار خواهد بود.
قربانی کردن امنیت پایدار و بهای آن:
آنچه در این میان برجسته میشود، قربانی کردن امنیت پایدار اروپا و آسیب رساندن به ساختار نظام بینالملل است.
امنیت پایدار اقتصادی:
اروپا با پذیرش تورم بالا، کاهش قدرت خرید شهروندان و افزایش هزینههای صنعتی برای تأمین انرژی، بهطور موقت ثبات اقتصادی داخلی خود را به خطر انداخته است. این فشارها میتوانند شکافهای سیاسی داخلی را تشدید کرده و به نفع نیروهای ضد اروپایی تمام شوند.
تضعیف نظام بینالملل:
بحران اوکراین و واکنشهای متعاقب آن، سیستمهای چندجانبهای که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفتهاند را بهشدت تحتفشار قرار داده است. تحریمهای گسترده، استفاده از ابزارهای مالی بینالمللی بهعنوان سلاح و نمایش قدرت نظامی بیپرده، این پیام را به سایر قدرتهای منطقهای ارسال میکند که قوانین بینالمللی قابل تعلیق یا نادیده گرفتن هستند، بهویژه اگر قدرت مقابله با آن را داشته باشید.
عدم قطعیت مدیریت بحران:
نکته مهم در این معادله، عدم اطمینان از توانایی اروپا برای «مدیریت این درگیری» در بلندمدت است.
درحالیکه اتحاد غرب در پاسخ اولیه به جنگ قوی بود، فرسایش اقتصادی ناشی از تحریمها و حمایتهای مالی، میتواند بهتدریج انسجام این اتحاد را تضعیف کند. اگر اروپا نتواند یک راهکار پایدار برای تأمین انرژی ارزان و رقابتی بیابد و همزمان فشار نظامی روسیه را کنترل کند، ممکن است خود دچار نوعی بیثباتی ساختاری شود که مدیریت درگیری را بسیار دشوارتر خواهد ساخت. عدم وجود یک خروجی دیپلماتیک واضح و غیرقابلبازگشت، اروپا را در یک وضعیت تعلیق دائمی نگه میدارد.
نتیجهگیری
جنگ اوکراین، صرفنظر از وضعیت میدانی در فردا، به یک «حالت دائمی» از تنش استراتژیک تبدیل شده است. آتشبس نظامی تنها میدان نبرد را از جبهههای فیزیکی به میدانهای اقتصادی، سایبری و دیپلماتیک منتقل میکند. خطر تقابل غرب و روسیه همچنان یک واقعیت ساختاری است که با خروج هیچیک از طرفین از مواضع کلیدی خود، برطرف نخواهد شد. اروپا در این میان، در حال پرداخت بهای سنگینی است؛ بهایی که نه تنها شامل هزینههای مستقیم انرژی میشود، بلکه ثبات بلندمدت نظام بینالمللی و حتی امنیت اقتصادی داخلی خود را نیز به خطر انداخته است، بدون آنکه تضمینی برای پیروزی یا مدیریت کامل بحران در دست داشته باشد. این وضعیت، «پایان بازی» نیست، بلکه آغاز فصل جدیدی از رقابت جهانی است که در سایه یک آتشبس شکننده شکل خواهد گرفت.