چرا برخی دانش‌آموزان همچنان مدرسه رفتن را دوست ندارند؟
ضرورت شاداب‌سازی مدارس

آیا تا‌به‌حال فکر کرده‌اید که چرا دانش‌آموزان، مدرسه را دوست ندارند و عاشق رنگ قرمز تقویم‌اند، یا از نشستن روی نیمکت‌ها و صندلی مدارس خوشحال نیستند؟ واضح است که در نظام آموزشی خبری از پویایی و انبساط خاطر نیست و بچه‌های نسل جدید همانند ما، به مدرسه احساس خوبی ندارند. روزگار درس‌خواندن ما با سه کلمه «نخند»، «نپرس» و «تکان نخور» سپری شد. به ما می‌گفتند دانش‌آموزی خوب است و نمره انضباطش ۲۰ می‌شود که پشت میز و نیمکت‌های خشک کلاس، دست‌به‌سینه بنشیند و به‌جای خنده‌های بلند تبسم کند آن‌هم اگر لازم بود! 
دختر خوب در زمان ما بچه آرامی بود که حتی زنگ‌های تفریح هم مثل کسی که قصد متر کردن جایی را دارد آرام دور حیاط قدم بزند و دنبال دوستانش ندود و باکسی شوخی نکند و راه‌پله‌ها را روی سرش نگذارد. دختر خوب، سر کلاس درس هم دو گوش شنوا بود و هیچ ابهامی در ذهنش باقی نمی‌ماند و هیچ سؤالی به زبانش نمی‌آمد. 
دانش‌آموز ِ خوب ِ زمان ما بچه‌ای کم دردسر بود که برای مدیر، ناظم و معلم چالش ایجاد نمی‌کرد، حتی به بهای تلخ گذشتن لحظات بودن در مدرسه بر او که وقتی زنگ تعطیلی مدرسه به صدا در‌می‌آمد، حس آزادشدن از فضایی تنگ و آزاردهنده را با دویدن به سمت در خروج و جیغ‌زدن تخلیه می‌کرد. روزگار کودکی و دوران مدرسه خیلی از ما این‌گونه گذشت بدون این‌که جرئت به زبان آوردن حرف دلمان را داشته باشیم. ما می‌دانستیم باید یک جای کار ایراد داشته باشد که بودن در مدرسه به‌جای دادن حسی خوب به ما احساس ترس، دلهره و نگرانی را به جانمان می‌ریخت.
امروز کارشناسان می‌گویند مدارس ما همچنان شاداب‌سازی نشده که بیشتر بچه‌ها چنین احساسی نسبت به مدرسه دارند. مدرسه شاد جایی است که فرآیند تعلیم و تربیت در آن همراه با شور و طرب، تلاش و پشتکار و جوشش و حرکت اتفاق می‌افتد. پس آن‌ها که فکر می‌کنند در مدرسه شاد، بچه‌ها فقط می‌گویند و می‌خندند و از درس خواندن جا می‌مانند اشتباه می‌کنند.
برای ایجاد مدرسه شاد که در آن سرور، نوعی احساس امنیت توأم با خوشی‌های پایدار است، چند اصل کلی وجود دارد. در این مدارس دانش‌آموزان در اداره امور مدرسه مشارکت دارند، هرکدام از آن‌ها در تصمیم‌گیری‌ها نقشی ایفا می‌کنند و درعین‌حال که در انجام امور، استقلال نسبی دارند از یک برنامه کلی تبعیت می‌کنند. دانش‌آموزان این مدارس در سیستم طوری تربیت می‌شوند که حس احترام به خود، خوش‌بینی و حس تسلط بر سرنوشت در آن‌ها قوی است. آن‌ها به آینده نیز امید زیادی دارند و افق‌های پیش‌رویشان روشن است. ضمن این‌که دانش‌آموزان باهم و کادر مدرسه با دانش‌آموزان ارتباط صمیمی و نزدیک دارند. در چنین فضایی، درس برای بچه‌ها راحت‌تر تفهیم می‌شود و برخلاف روش سنتی مدرسه‌داری  که آزادی دانش‌آموز در مدرسه را مانع یادگیری می‌داند- تعلیم و تربیت بچه‌ها بهتر و روان‌تر می‌شود.
اما به تعبیر رکسانا سهولتی، روانشناس بالینی، رسیدن به این نقطه، هم عزم می‌خواهد و هم‌تغییر نگرش؛ «یعنی دومؤلفه‌ای که در مدارس ما کمتر پیدا می‌شود. بااین‌حال شاداب‌سازی مدارس کاری نشدنی نیست. فقط کافی است عزم‌ها برای آن جزم شود و روی پیشنهادات کارشناسان برای تغییر رنگ و فرم لباس دانش‌آموزان و کادر مدرسه، استفاده از روش‌های فعال تدریس، افزایش بازدیدهای علمی و تفریحی، تشویق دانش‌آموزان با دادن کارت امتیاز، نمایش فیلم در مدرسه، دادن کارت تبریک به دانش‌آموزان و معلمان برای روز تولد، برگزاری مسابقه، ترغیب بچه‌ها به ساخت کالاهای دست‌ساز و برپایی نمایشگاه برای آن‌ها، ترویج شوخ‌طبعی، تشویق بچه‌ها به گل‌کاری و کاشت نهال در مدرسه و شکوفایی خلاقیت‌ها در مدرسه فکر کرد.» 
بسیاری از ما روز اولی را كه قدم به مدرسه گذاشتیم به‌یاد داریم، روزی كه برای بسیاری از كودكان، رنگ دلهره و دوری از خانواده‌ را داشته است، بچه‌ها درحالی‌که پدر و مادرهایشان جلوی در مدرسه ایستاده بودند، به همدیگر دست تكان می‌دادند و با نگاهی تلخ از هم جدا می‌شدند. اگرچه این درد و رنج ورود به مدرسه تا حدی می‌تواند طبیعی باشد اما آنچه مسئله تلقی می‌شود این است كه بسیاری از كودكان و نوجوانان حتی تا سال‌های پایانی دوره متوسطه تغییری در روحیه و احساسشان نسبت به مدرسه پدید نمی‌آید. 
 مشکل کجاست؟
والدین می‌گویند: هرگز حاضر نیستند، جایشان را با دانش‌آموزان عوض كنند. دوران مدرسه برای آن‌ها به‌مانند یك كابوس است؛ كابوسی كه هر وقت در خواب می‌بینند دچار غم و اندوه می‌شوند. عجیب است که دانش‌آموزان نسل جدید هم علیرغم بهبود نسبی وضعیت مدارس، دل‌خوشی از نظام آموزشی ندارند و می‌خواهند بعد از پایان دوران متوسطه به‌سرعت از فضای مدرسه دور ‌شوند و روزهای كودكی و نوجوانی‌شان را با شتاب هرچه‌تمام‌تر به دست فراموشی بسپارند، چراکه تداعی‌كننده روزهای سخت و بی‌روح و پر از هیجانات روحی نامناسب است و در آنجا احساس شادابی و سرزندگی نمی‌كنند. اما به‌راستی سؤال اساسی این است كه چرا بچه‌ها مدرسه را دوست ندارند؟ آیا چون در فضای آموزشی، سازوکار مناسب و بهینه‌ای برای پرورش استعدادهای آن‌ها مهیا نشده یا اینكه در ارتباط میان معلم‌ها و دانش‌آموزان مشكلاتی وجود دارد؟
آن‌طور که صبا مرشدی، روانشناس بالینی می‌گوید: «اولین جایی که کودک پس از جدا شدن از خانواده با آن مواجه می‌شود، مدرسه است. بنابراین، این‌که چه‌طور در مدرسه آموزش می‌بیند و با چه رفتارهایی روبه‌رو می‌شود، بسیار مهم است. کودکان در خانواده معمولا موردحمایت هستند و تا حدی احساس امنیت می‌کنند اما وقتی وارد مدرسه می‌شوند و فردیت خود را به دلیل اعمال مقررات سخت‌گیرانه درخطر می‌بینند، رشد روانی و دل‌بستگی پایدار آن‌ها دچار خلل می‌شود. این بکن و نکن‌هایی که فردیت کودک را نادیده می‌گیرند، به او این احساس را القا می‌کنند که ارزشمند نیست و در کودک منجر به حس عدم‌کفایت و ناامنی می‌شود. این احساس ارزشمند نبودن در کودکان اضطراب شدیدی ایجاد می‌کند. جدا از این، کودکان نسبت به خود نگرش منفی پیدا می‌کنند و باعث بدبینی آن‌ها در بزرگ‌سالی نیز می‌شود.»  
سعید بابایی، روان‌درمانگر معتقد است: «اعمال رفتارهایی که بیشتر جنبه کنترل‌گرایانه دارد، باعث نظم پادگانی در مدارس می‌شود و آن انعطاف لازم و متناسب با  سن بچه‌ها را ندارد. این به‌سلامت روان کودکان به‌شدت آسیب می‌زند. کودکان در این سیستم، قدرت این را ندارند که نظر بدهند و این اعتمادبه‌نفس آن‌ها را تخریب می‌کند.» 
البته این روان‌درمانگر تأکید می‌کند: «احترام به کودکان و هویت فردی آن‌ها، باانضباط و آموختن نظم به آن‌ها منافاتی ندارد. احترام به فردیت کودکان، به این معنا نیست که نباید حد و حدود برای آن‌ها گذاشت، تردیدی نیست که کودکان باید قانون‌مندی را یاد بگیرند اما قوانین و مقررات نباید با هویت فردی و اصالت شخصیت آن‌ها منافات داشته باشند. برای مثال، کودک باید اجازه داشته باشد در چارچوب مقررات، درباره  رنگ لباسی که خودش دوست دارد، تصمیم بگیرد. برخی از مقررات سخت‌گیرانه با آزادی‌های فردی دانش آموزان در تضاد هستند و به‌زور به کودک تحمیل می‌شوند.» 
 تناقض در جامعه‌پذیری‌ بچه‌ها
احسان مرادی در قامت پژوهشگر حوزه تعلیم و تربیت نیز در این رابطه عنوان می‌کند: «مدرسه اولین مرحله‌ پیوند كودك با جامعه است كه نقش اساسی در تكوین روند اجتماعی شدن آن‌ها دارد. كودك با ورود به مدرسه، حوزه ارتباطی جدیدی را تجربه می‌كند كه با دنیای خانواده‌ای كه در آن به دنیا آمده و سال‌های اولیه زندگی خود را در آن گذرانده بسیار متفاوت است. با توجه به اینكه آموزش‌های دوران كودكی در خانواده عموما ‌آموزش‌های نرم و منعطفی است، در برابر آموزش‌های مدرسه‌ای كه غالبا آموزش‌های سخت و غیرقابل انعطاف است، دانش‌آموز را دچار چالش و مشكل می‌کند. كودكان در مدارس مجبورند بیشتر به گفته‌های معلم‌ها گوش‌داده و از گفته‌های آن‌ها تبعیت كنند، درحالی‌که كودكان امروز در خانه‌ها به علت گسترش فرهنگ فرزندسالاری كمتر در قالب‌های اطاعت‌پذیری و فرهنگ تابعیت هویت می‌پذیرند. بنابراین شاید اولین عامل اساسی عدم‌علاقه دانش‌آموزان به مدرسه در تعارض میان این دو مدل متفاوت از «اجتماعی شدن» ریشه داشته باشد.»
این پژوهشگر تعلیم و تربیت خاطرنشان می‌کند: «در كشورهایی كه شیوه‌های آموزش دستوری وجود دارد یعنی معلم در كلاس درس نقش عمده و اساسی ایفا می‌كند و همه‌چیز در قالب تكالیف درسی از طریق معلم‌ها به بچه‌ها منتقل می‌شود، طبیعتا در روحیه دانش‌آموز احساس سرخوردگی و عدم‌علاقه را ایجاد می‌كند. به‌طورکلی این‌یک خاصیت و ویژگی اساسی روحی هر فرد است كه هر كنش یا عملی كه علایق و عواطف او را تحت‌تأثیر قرار دهد، با آن به مقابله و عکس‌العمل برمی‌خیزد، اما تجربه نشان داده هرگاه روحیه و احساس درونی دانش‌آموزان را در اولویت توجه‌ خود قرار ندهیم و به صدای آن‌ها گوش نكنیم آن‌ها از مدرسه فاصله می‌گیرند و این موضوع در نظام آموزشی ما به فراموشی سپرده‌شده است. باید نظام آموزشی را از حالت سخت خارج ساخته و به حالت نرم مبدل كرد.» 
 زنگ مدرسه، زنگ شادی‌! 
وقتی زنگ مدرسه به صدا درمی‌آید، شور و هیجان است كه در میان بچه‌ها تكثیر می‌شود و بچه‌ها با خوشحالی كلاس‌ها را ترك می‌كنند. سال‌ها پیش تحقیقاتی در این زمینه انجام‌شده كه اشاره به آن جالب‌توجه است. نتایج یک تحقیق كه روی 10 مدرسه در شهر تهران صورت گرفته، نشان می‌دهد كه بچه‌ها از فضای نهاد مدرسه بسیار فاصله گرفته‌اند و یك شكاف بین نهاد آموزش و دانش‌آموزان ایجادشده است. 
روند این تحقیق به این صورت دنبال شده كه صدای جیغ زدن بچه‌ها بعد از پایان ساعات درس و نواخته شدن زنگ خروج روی چند سی دی ضبط‌شده و مورد تجزیه‌وتحلیل روانشناختی قرارگرفته است. درنهایت نتایج نشان داده كه جیغ و فریاد بچه‌ها سه موضوع اصلی را اعلام می‌كند. نخست اینکه، ‌ما را رها كنید، ما رهایی را دوست داریم، دوم اینکه، ما عاشق طبیعت هستیم و هر چیزی كه بین ما و طبیعت فاصله بیندازد را نمی‌پذیریم و سوم، ما نسبت به شیوه آموزش در مدارس انتقاد داریم. 
 احساس تعلق به مدرسه
احسان مرادی، پژوهشگر تعلیم و تربیت با اشاره به علاقه‌مندی محصلان ژاپنی برای حضور در مدرسه، بیان می‌کند: «دانش آموزان
 در این کشور به مدرسه احساس تعلق می‌کنند. درواقع دانش‌آموزان نه صرفا برای یادگیری بلکه برای دیدار با دوستانشان به مدرسه می‌آیند و اگر دانش‌آموزی در یادگیری كُند عمل کند، دیگر دانش آموزان تلاش می‌کنند كه او با گروه‌های مختلفی از دانش‌آموزان ارتباط دوستانه برقرار کرده و در این گروه اشکالات درسی‌اش را برطرف کند. دانش آموزان این کشور هرگز در مدرسه احساس ناخوشایند ندارند. بر اساس آمارها، 85 درصد دانش‌آموزان ژاپن در مدرسه احساس خوشحالی دارند. بنابراین اگر احساس خوشحالی را یك اصل اساسی در آ‌موزش تلقی کرده و توجه خود را به این ویژگی مهم روحی دانش‌آموزان معطوف كنیم، می‌توان امیدوار بود كه بچه‌ها به مدرسه علاقه بیشتری پیدا كنند. بچه‌ها به مدرسه می‌آیند تا با دوستان جدیدی آشنا شده و روحیه همدلی و همراهی خود را تقویت کنند. ما نباید فرصت تجربه پذیری عاطفی كودكان را با روش‌های سخت و غیرمنعطف و اولویت‌بخشی به آموزش‌های غیرمانوس، تخریب كنیم. محصلان باید از لحظه‌ای كه وارد مدرسه می‌شوند، احساس صمیمیت و شور و شوق را نسبت به محیط آموزش داشته باشند. هدف اصلی آموزش‌وپرورش، ‌ایجاد درك مناسب فرد از خود و توجه به رشد روحی و عاطفی است. بی‌تردید بچه‌ها در محیط بیرون از مدرسه بهتر می‌توانند نكات و مسائل آموزشی را فرابگیرند. برهمین اساس در ژاپن و آلمان دانش آموزان را به دلایل و بهانه‌های گوناگون به طبیعت و یا مسافرت‌های دسته‌جمعی می‌برند. در فضای باز با ایجاد بستر مناسب، گفتمانی میان معلم با دانش‌آموز و دانش‌آموز با همكلاسی‌ها شکل می‌گیرد و نیازها و آرزوهای كودكان به بیرون تجلی‌یافته و عرصه‌ای برای ساختن شهروندانی متفاوت پدید می‌آید.» 
این پژوهشگر در خصوص نقش‌ معلمان برای ایجاد احساس بهتر دانش آموزان نسبت به فضای آموزشی می‌گوید: «بعضا کسانی که به‌عنوان معلم در آموزش‌وپرورش استخدام‌شده‌اند، برای این شغل مناسب و شایسته نیستند. طبیعتا معلمانی که به‌هیچ‌وجه شایستگی این شغل را ندارند و از حقوق خود نیز ناراضی‌اند، برای رعایت حال دانش‌آموزان ظرفیت و توان چندانی ندارند و ممکن است برای کنترل کلاس به ابزارهای پرخاش و خشم متوسل ‌شوند. افزایش نیافتن حقوق معلمان مطابق با سطح تورم، میزان نارضایتی شغلی در میان آن‌ها را افزایش داده و از صبر و تحمل آنان کاسته است. مادامی‌که معلمان حرفه‌ای به‌کارگیری نشده و حقوق‌ها پایین باشد، آموزگاران به این حرفه دشوار عشق نمی‌ورزند و حس خوبی هم به دانش آموزان منتقل نخواهند کرد.» 
حال دانش آموزان را خوب کنیم
مدارسی که فضای آن بسیار رقابتی است و سختگیری‌های زیادی اعمال می‌شود؛ به گفته آزاده عطاری «دانش آموزان را دلزده می‌کند.» این روانشناس عنوان می‌کند: «اگر می‌خواهیم بچه‌ها مطالب درسی را به‌خوبی فرابگیرند و به مدرسه علاقه‌مند شوند، ناگزیریم که به لحاظ هیجانی کاری کنیم که حالشان خوب باشد. اولین ویژگی یک مدرسه خوب این است که از سختگیری‌های بی‌مورد بپرهیزد و مسئولان و معلمین راه‌های ارتباط مؤثر با دانش‌آموزان را بدانند. درمجموع نباید از اینکه به دانش‌آموز بگوییم برای ما اهمیت دارد، بترسیم. معلمان می‌توانند به‌صورت هفتگی یا ماهانه، یادداشت‌هایی در کنار نمرات دانش‌آموز درج کرده و این اهمیت داشتن و دیده شدن را به آن‌ها یادآوری کنند. همه این‌ها محصلان را به مدرسه علاقه‌مند می‌کند.»
عطاری خاطرنشان می‌کند: «برای برقراری شورونشاط در کلاس‌های درس باید تلاش‌ها و کارهای کوچک را مورد تشویق قرارداد و به دانش‌آموز بگوییم در هر سطحی که هستی خوبی و جای مشخصی وجود ندارد که به آنجا برسی. ممکن است برخی دانش آموزان اختلال یادگیری یا نوشتن داشته باشند. معلم می‌تواند تکالیف چنین دانش‌آموزانی را بشکند و کوتاه‌تر کند. من همیشه می‌گویم در کلاس اول، دوم و سوم مدرسه‌ای خوب است که به‌جای خواندن و نوشتن صرف، به دانش‌آموز احساس توانستن بدهد. آموزش‌های مستمر نوعی آزار محسوب شده و دانش‌آموز را از مدرسه رفتن خسته می‌کند. از دیگر مواردی که می‌توان به آن اشاره کرد این است که هرازگاهی با طرح سؤالاتی از کودکان بپرسیم؛ مدرسه خوب چه مدرسه‌ای است؟ حالتان با این کلاس چطور است؟ چه راهکارهایی برای بهتر شدن وضعیت کلاس دارید؟ برای خوشحالی شما، چه‌کارهایی را انجام دهیم؟»