اعتراف صریح رسانه‌های غربی به شکست رژیم صهیونیستی باوجود جنایات وحشیانه در غزه
ابعاد شکست سیاسی رژیم غاصب از مقاومت

گروه فرهنگی
وقتی حماس ضربه سهمگین عملیات طوفان‌الاقصی را بر رژیم صهیونیستی وارد کرد بسیاری از افرادی که دلی در گرو حق و حقیقت داشتند با آن همراه شدند. اما حدود 48 ساعت پس از این عملیات حملات بی‌امان و ضدانسانی رژیم غاصب علیه مردم بی‌دفاع غزه آغاز شد. دو سال پیش از این هم پس از عملیات «سیف‌القدس» که از سوی مقاومت کرانه باختری انجام شد، راهبرد رژیم غاصب همین بود؛ از این رو افکار عمومی آمادگی این حملات جنایت‌کارانه را داشت. با این حال حملات پس از طوفان‌الاقصی ادامه‌دار شد. از پانزدهم مهرما تا همین امروز که بیستم آذرماه است، حملات علیه غزه جز در یک بازه حدودا یک هفته‌ای وقفه‌ای نداشته است. این امتداد دردناک یک نفرت بی‌سابقه از رژیم اشغالگر در افکار عمومی سراسر جهان ایجاد کرد اما منجر به طرح شبهاتی نیز شد. «آیا می‌ارزید؟». این سؤال در واقع یکی از واکنش‌هایی بود که دیدن قتل عام  تلخ این مردم بی‌گناه در بسیاری افراد ایجاد می‌کرد. برخی نیز غرض‌ورزانه و برای زیر سؤال بردن اصل مقاومت آن را مطرح می‌کردند. اما از همان ابتدا مشخص بود که این عملیات یک زد و خورد معمولی نیست؛ بلکه یکی از مهم‌ترین نقاط عطف تاریخ مقاومت فلسطین است. اگر طوفان‌الاقصی را رویدادی بدانیم که در روز هفتم اکتبر پایان یافت؛ بله! شاید می‌شد گفت نمی‌ارزید. اما هزینه‌ای که امروز غزه می‌دهد تنها برای یک عملیات نیست بلکه برای اصل آزادی است؛ رؤیایی که طوفان‌الاقصی آن را شدنی‌تر از همیشه جلوه داد. وقتی رهبران مقاومت این را بگویند؛ ممکن است برخی تصور کنند آن‌ها تنها از دستاوردهای مقاومت دفاع می‌کنند و واقعیت کف میدان، دست برتر داشتن رژیم صهیونیستی است و نه مقاومت. بالاخره این همه کشته، آواره، مجروح و جانباز؛ آیا این‌ها نشانه‌های شکست نیستند؟ اما کسانی و رسانه‌هایی به این سؤال پاسخ منفی می‌دهند که نفعشان در پیروزی مقاومت نیست؛ بلکه به عکس، آن‌ها در واقع دلسوزانه به رژیم غاصب و حامیان غربی‌اش هشدار می‌دهند. یکی از این رسانه‌ها، رسانه آمریکایی ملت (The Nation) که در مطلبی با عنوان «اسرائیل دارد این جنگ را می‌بازد» بر شکست رژیم غاصب پس از هفتم اکتبر تصریح می‌کند. این رسانه می‌نویسد: 
«اسرائیل باوجود خشونتی که علیه فلسطینی‌ها به راه انداخته در دستیابی به اهداف سیاسی خود ناکام مانده است. شاید عجیب به نظر برسد که بگوییم گروهی از نیروهای مسلح نامنظم (حماس)، که محاصره شده‌اند و دسترسی اندکی به تسلیحات پیشرفته دارند، اکنون هماورد و همتای یکی از قدرتمندترین ارتش‌های جهان است که توسط ایالات متحده حمایت و مسلح شده است. با این حال، تعداد فزاینده‌ای از تحلیلگران راهبردی رژیم اشغالگر هشدار می‌دهند که اسرائیل ممکن است این جنگ را با وجود خشونت فاجعه‌باری که از زمان حمله حماس به اسرائیل در 7 اکتبر به راه انداخت، ببازد. 
به نظر می رسد که اسرائیل و حماس هر دو شرایط رقابت سیاسی خود را نه به وضعیت قبل از 7 اکتبر، بلکه به وضعیت 1948 تغییر می‌دهند.
مشخص نیست که در آینده چه خواهد شد، اما بازگشتی به وضعیت قبل از 7 اکتبر وجود نخواهد داشت. این حمله غافلگیرکننده تأسیسات نظامی اسرائیل را خنثی کرد، دروازه‌های بزرگ‌ترین زندان روباز جهان را شکست و منجر به حمله وحشتناکی شد که در آن حدود 1200 اسرائیلی کشته شدند. سهولت تکان‌دهنده‌ای که حماس با آن خطوط اسرائیل را در اطراف نوار غزه شکست، بسیاری را به یاد حمله تت در سال 1968 انداخت. (عملیات تت، سلسله عملیات نظامی در جنگ آمریکا و ویتنام بود که از نظر روانی و افکار عمومی شرایط را علیه آمریکا و به نفع ویتنام تغییر داد). هرچند به معنای واقعی کلمه تفاوت زیادی بین جنگ اعزامی ایالات متحده در یک سرزمین دور (ویتنام) و جنگ اسرائیل برای دفاع از یک اشغال در داخل وجود دارد که توسط ارتشی شهروندی و با انگیزه احساس خطر وجودی به راه افتاده است. اما سودمندی این قیاس در منطق سیاسی شکل دادن به یک حمله شورشی نهفته است. 
در سال 1968، انقلابیون ویتنامی در نبرد شکست خوردند و بسیاری از زیرساخت‌های سیاسی و نظامی زیرزمینی را که در طول سال‌ها صبورانه ساخته بودند قربانی کردند. با این حال، حمله تت، لحظه‌ای کلیدی در شکست ایالات متحده بود؛ البته با هزینه گزافی برای زندگی ویتنامی‌ها.  چریک‌های ویتنامی با حمله‌ای دراماتیک و پرمخاطب به بیش از 100 هدف در سراسر کشور در یک روز، توهم موفقیتی را که توسط دولت جانسون به مردم ایالات متحده عرضه می‌شد، از بین بردند. این به مردم آمریکا نشان داد جنگی که از آن‌ها خواسته شده بود ده‌ها هزار تن از پسران‌شان را در آن قربانی کنند، غیرقابل پیروزی است!
رهبری ویتنام تأثیر اقدامات نظامی خود را با تأثیرات سیاسی آن‌ها ارزیابی کردند؛ نه با مؤلفه‌های نظامی متعارف مانند افراد و تجهیزات از دست رفته یا قلمروهای به دست آمده.  از این رو، هنری کیسینجر در سال 1969 ناله کرد: «ما جنگ نظامی کردیم. اما مخالفان ما یک جنگ سیاسی کردند. ما به دنبال فرسایش فیزیکی بودیم. هدف حریفان ما فرسودگی روانی بود. در این روند، ما یکی از اصول اصلی جنگ چریکی را از دست دادیم: اگر چریک نبازد، برنده می‌شود. اما ارتش متعارف و کلاسیک اگر پیروز نشود، بازنده است!».
این منطق، جان آلترمن، از مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌الملل در واشنگتن دی‌سی را بر آن می‌دارد که اسرائیل را در معرض خطر قابل توجهی از باخت در برابر حماس ببیند:
«حماس پیروزی را نه در یک یا پنج سال، بلکه در بستر چندین دهه مبارزه می‌بیند که همبستگی فلسطینی‌ها را افزایش داده و انزوای اسرائیل را رقم می‌زند. در این سناریو، حماس جمعیت محاصره شده غزه را با خشم به دور خود جمع می‌کند و به فروپاشی حکومت خودگردان فلسطین کمک می‌کند تا اطمینان حاصل شود که فلسطینی‌ها این حکومت را بیشتر به عنوان ابزاری برای اقتدار نظامی اسرائیل می‌بینند. در همین حال، کشورهای عربی به شدت از عادی‌سازی فاصله می‌گیرند، کشورهای جنوب جهانی به شدت با آرمان فلسطین همسو می‌شوند، اروپا  نسبت به افراط ارتش اسرائیل موضع‌گیری می‌کند و در آمریکا بر سر اسرائیل اختلاف نظر در می‌گیرد و حمایت دو حزبی که اسرائیل از اوایل دهه 1970 در آمریکا از آن برخوردار بود نابود می‌شود». 
مهم‌ترین نکته این مقاله جمله هنری کیسینجر بود: «اگر چریک نبازد، برنده می‌شود. اما ارتش متعارف و کلاسیک اگر پیروز نشود، بازنده است». کیسینجر سیاستمدار ظالمی بود و نمی‌دانست در این جمله باید به جای کلمه «چریک» از کلمه «مظلوم» استفاده کند.