رستخیز عام محرم، رستخیز خاص محتشم شد و تمام قوای ادبی او را بر بیان حرارتی قلبی به کار گرفت
محتشم معجزه محرم
جواد شاملو
یک دکاندار ساده بازار کاشان بود که بیشتر اشعار عاشقانه میسرود. اما تا محرم در دلها شورش میافکند نام او نیز بر سر زبانها هست. تا یاد شهادت اباعبدالله الحسین علیهالسلام نوحه و عزا و ماتم برپا میکند، یاد او نیز زنده است. سخن از محتشمی است که تمام احتشام خود را در ادب فارسی مدیون ماه عزای اشرف أولاد آدم است. آری؛ محرم بدون محتشم نیز محرم بود. اما محتشم بدون محرم؛ شاعری بینام و نشان بود که محض دلخوشی خودش ابیاتی میسراید. محرم بدون محتشم هم در خلق عالم شورش برپا میکرد، اما ابیات شاعر کاشانی بدون محرم، بر هیچ کتیبهای نقش نمیبست. از تکرار این واقعیت هدفی دارم. هستند بزرگانی که معتقدند این هنر است که دین را نگاه میدارد. اما هنر انعکاس زیبایی است؛ نه خود آن. هنر همواره مدیون منبع زیبایی است.در شعر فارسی، نداریم شاعری را که تنها به دلیل یک شعر به جاه و مقام بلندی نزد عام و خاص پیدا کند. این امتیاز، مختص محتشم است. تمام شعرایی که اسم و رسمی دارند و ما آنان را بیش و کم میشناسیم، به دلیل مجموعهای از اشعار خود صاحبنام شدهاند؛ نه تنها به دلیل یک شعر. گذشته از این، رثا و مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت در میان شاعران معاصر و قدیمی نه نایاب است و نه حتی کمیاب؛ اما هیچکدام از نظر مانایی و محبوبیت، به گرد پای ترکیببند محتشم نمیرسند. نداریم شعری را که رسما تبدیل به بخشی از یک مناسک و آیین شده باشد. آن را بخوانند؛ آن را بازآفرینی کنند و به طرق مختلف آن را بر پارچهها و کاشیها حک کنند و در منظر عزاداران قرار دهند. همه اینها ثابت میکند محتشم و ترکیببند او یک پدیده به شدت شایان بررسی است.
آغاز ترکیببند محتشم، توصیف حال و هوای آغاز ماه محرم است. این خلاقیت خاص محتشم است؛ او از کنار رنگ و بوی ماه محرم ساده نگذشته است. همین نشان میدهد ترکیببند او چه اندازه از تشریفات به دور است. محتشم هرگز و هرگز بنا نداشته بنشیند و برای امام حسین شعری بگوید و ثوابی ببرد. این شعر از آتشفشان ذوق محتشم بدون خواست و اختیار او فوران کرده و او صرفا کلمات را به یاری فراخوانده تا آتشی که درونش به پا شده راهی به بیرون پیدا کند. میتوان مطمئن بود شاعر نسبت خاصی با محرم امام حسین و حال و هوای آن داشته؛ مثل بسیاری از ما. شاعر بیشک هر سال دلتنگ محرم میشده و صدای پای آمدن آن، در دلش شوقی میافکنده. اگر غیر از این بود، توصیف او از آغاز عزاداریها، آغاز سیاهپوشان، صدای نوحهها و شیونها که از خانهها میآمده، سیاه پوشیدن مردم و دستههای عزاداری و اینگونه جلوهها اینقدر دقیق نبود. او از این ظاهر، باطن این ماه را نیز نمایان میکند. این شورش که در مردم شهر پدید آمده، برآمده از جنبشی است که در تمام ذرات جهان ایجاد شده است.
محتشم شور و تلاطم عزاداری برای امام حسین را شعر خود متبلور میکند. شاعر احساس میکند در ماه محرم مثل همیشه دست و دلش به کار نمیرود. شاعر احساس میکند ماه محرم اگر در روضهها شرکت نکند؛ حس خوبی ندارد. شاعر کاملا احساس میکند که أوضاع درونش آشفته و دگرگون است و این احساس درونی را با روح جهان تطبیق میدهد. «کار جهان و خلق جهان جمله در هم است». محتشم دارد حال درونی خودش را میگوید اما توانسته توصیف دقیقی هم از جهان بیرون به نمایش بگذارد.
اگر هر قالب دیگری جز ترکیببند برای این شعر انتخاب شده بود نمیتوانست برای مضمون آن مناسب باشد. ترکیببند و ترجیعبند هر دو نوعی موسیقی در خود دارند. تکرار یک بیت به عنوان بند؛ آن را قالبی مناسب همخوانی و آواز میکند. ترکیببند محتشم برآمده از شرکت او و علاقه او به مجالس عزاداری امام حسین است. از همینروست که تا این درجه اصیل و ناب از کار درآمده. ترکیببند محتشم یک مدیحه فاضلانه و ادیبانه در رثای شاه شهیدان نیست؛ بخشی است از عزاداری او؛ کلمات او هق هق گریههای اویند؛ کلمات او سینهزنی اویند. او با وزن شورانگیز «مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن» شور محرم را در شعرش جاری کرده است.
شاعر در این ترکیببند از قالب شاعری خود خارج است. او به عنوان شاعر به کربلا و روضههای آن نگریسته بلکه عزاداری است که تنها سلاحش همین کلمات است. محتشم اگر خیاط بود؛ زیباترین پرچم را برای امام حسین میدوخت. محتشم اگر نقاش بود؛ فرشچیان میشد و عصر عاشورا را خلق میکرد. او اگر آوازخوان بود؛ بهترین مداح میشد. از همین است که ترکیببندش این میزان با دیگر اشعارش فاصله دارد. رستخیز عام محرم، رستخیز خاص محتشم شد و تمام قوای ادبی او را برای بیان حرارتی که در درونش بود به کار گرفت.