تحکمسالاری آقای قمارباز
متنی که در ادامه میخوانید گزیده میزگردی است که به میزبانی روزنامه نیویورکتایمز و با هدف بررسی ماههای نخست ریاستجمهوری دونالد ترامپ برگزار شده است:
پاتریک هیلی: این برنامه «۱۰۰ روز اول» است، مجموعهای هفتگی که بررسی میکند رئیسجمهور ترامپ چگونه از قدرت استفاده کرده و چگونه آمریکا را تغییر داده است.
میشل، فرانک، دوست دارم نظر هر دو شما را درباره یک مسئله، فرد یا لحظهای بشنوم که به نظرتان نشاندهنده نحوه استفاده ترامپ از قدرت در ۵۰ روز اولش است. میشل، شروع میکنی؟
میشل گلدبرگ: حتما. چند مورد هست، اما یکی که برجسته است، تخریب سازمان «یواساید» (USAID) است، چون هم غیرقانونی است و هم بهطرز آشکاری غیراخلاقی و کاملاً خودویرانگر.
در دوره اول ترامپ، گاهی باید به خودم یادآوری میکردم که باوجود اینکه فکر میکنم ترامپ شخصیتی منحصراً پست و خطرناک است، واقعیت این است که اگر بخواهیم تعداد جانهای ازدسترفته و آسیبهای جهانی را مقایسه کنیم، جورج دبلیو بوش از او پیشی میگیرد. ترامپ شاید آدم بدتری باشد، اما خسارتی که در دوره اولش وارد کرد، محدودتر بود.
فکر میکنم در دوره دوم، ترامپ خیلی سریع این را تغییر داده. نهفقط با سوزاندن قدرت نرم آمریکا، بلکه با تصمیمات ناگهانی که صدهاهزار یا حتی بیش از یک میلیون نفر را به کام مرگ میفرستد. و این کارها را با بیتفاوتی و بیقاعدگی کامل انجام میدهد.
و قبل از اینکه به سراغ فرانک برویم، میخواهم چیزی بگویم: پسری ۱۲ ساله دارم که هرچه بیشتر از فصلهای تاریک تاریخ آمریکا میآموزد، بیشتر نسبت به این کشور ناامید میشود. بنابراین اغلب خودم را در موقعیت عجیبی میبینم که سعی میکنم از عظمت آمریکا بگویم تا او نسبت به کشوری که در آن بزرگ میشود، احساس یأس نکند. اما اخیراً فهمیدم هر چیزی که به عنوان نشانه بزرگی یا خوبی آمریکا به او اشاره میکردم—از کمکهای خارجی گرفته تا حمایت از اوکراین، موفقیت در پذیرش مهاجران و پناهندگان، یا برتری علمی—همه چیزهایی که فکر میکردم بهترینهای آمریکا هستند، ترامپ در کمتر از دو ماه یا نابود کرده یا تلاش کرده نابودشان کند.
فرانک برونی: شنیدن حرفهایت جالب است، میشل، چون من فرزندی ندارم و خودم هم از وقایع اخیر پر از یأس، ترس و اندوه هستم. همیشه فکر میکنم: به بچهها در این دوران چه میگویید؟ چطور میتوان امید و باورشان به خاص بودن کشورشان را حفظ کرد؟
دو مورد از ۵۰ روز اول برایم برجسته است که مرتبط هستند و به فرهنگ ایجاد رعب توسط ترامپ مربوط میشوند. این دو اتفاق، اولین گامها—یا حتی بیش از گامهای کوچک—به سمت چیزی شبیه خودکامگی است.
اول، اتفاق روز اول: اعطای عفو و بخشش به متهمان رویدادهای ۶ ژانویه. این کار بسیار عجیب و ترسناک بود و پیامی به حامیانش داشت: «اگر در تیم ترامپ باشید، پاداش میگیرید.» همزمان، مسئله دیگر که فراموش شده، لغو محافظت امنیتی از مایک پمپئو، جان بولتون و چند نفر دیگر است. این افراد بهدلیل خدماتشان به آمریکا—
گلدبرگ: خدمات به ترامپ!
برونی: دقیقاً. این خارقالعاده بود.
یادم میآید وقتی مگی هابرمن برای یک پنل به دانشگاه دوک آمده بود، وقتی از او پرسیدم چه چیزی بیشتر او را شوکه کرده، گفت: «لغو محافظتهای امنیتی، چون نمایشی از قدرت خام بود که تا مغز استخوانم را لرزاند.»
این دو مورد به هم مرتبطاند: سیستم پاداش و مجازات ترامپ میگوید: «اگر مقابل من بایستی، عواقبش را میبینی. اما اگر همراهی کنی، پاداش میگیری.»
هیلی: میشل، حرفهایت یاد مقاله عالیات این هفته درباره اتفاقات دانشگاه کلمبیا میاندازد. آیا آمریکاییها فقط در صورتی امن هستند که طرف ترامپ باشند؟
گلدبرگ: فکر میکنم سطح آسیبپذیری متفاوت است. محمود خلیل—که گرینکارت دارد، همسرش آمریکایی است و بهزودی صاحب فرزند میشود—از رهبران اعتراضات ضد اسرائیل در کلمبیا بود. دستگیری او نشان میدهد که دارندگان گرینکارت
(۱۳ میلیون نفر) اکنون حمایتهای کمتری دارند.
تا همین اواخر، این قانون پذیرفتهشده بود که اگر در خاک آمریکا باشید—بهویژه با گرینکارت—از همان حمایتهای قانون اساسی برخوردارید که شهروندان. اما حالا واضح است که اینطور نیست. شاید فکر کنید «من امنم چون شهروندم»، اما دولتی که اینقدر حاضر است آزادی بیان یک گروه را نادیده بگیرد، به بقیه ما هم رحم نمیکند.
هیلی: فرانک، فکر میکنی ترامپ اصلاً به این تخریبها اهمیت میدهد، یا خود تخریب هدف است؟ مثلاً شک دارم ترامپ به قدرت نرم یا جان بولتون اهمیت دهد.
برونی: کاملاً با تو موافقم. به نظر من او ساختار ارزشی منسجمی ندارد. رئیسجمهوری را میبینیم که بدون وجدانی که ما میشناسیم عمل میکند.
مسئله نمایشِ «چهکار میتوانم بکنم» است. نمایش قدرت خام برای ترساندن دشمنان. این نه خودکامگی، بلکه «فلانوکراسی» (حکومت نمایش قدرت) است: «میخواهم نشان دهم چطور ماهیچههایم را برای مشت زدن به صورتت خم میکنم!»
با توجه به حرفهای میشل، میبینیم که نقض آزادی بیان آغاز شده. وقتی آن کولتر—که خودش طرفدار اخراج مهاجران است—میگوید دستگیری محمود خلیل نقض متمم اول قانون اساسی است، یعنی وارد قلمروی خطرناکی شدهایم.
هیلی: و این سؤال پیش میآید: آیا ترامپ حتی میداند متمم اول چیست؟ یا اصلاً برایش مهم است؟
گلدبرگ: قطعاً نه. برای او قانون اساسی مثل یک دستمال کاغذی است—موقتاً مفید، تا وقتی که به دردش نخورد. مسئله اینجاست که حامیانش هم همینطور فکر میکنند. آنها قانون را نه به عنوان چارچوبی برای عدالت، بلکه به عنوان سلاحی برای سرکوب مخالفان میبینند.
برونی: دقیقاً. و اینجاست که ترس واقعی نهفته است. ما دیگر در فضایی زندگی نمیکنیم که قوانین برای همه یکسان اجرا شود. این سیستم حالا بر پایه وفاداری به یک فرد میچرخد، نه اصول دموکراتیک.
هیلی: در پایان، آیا فکر میکنید این روند قابل بازگشت است؟ یا آمریکا برای همیشه به سمت نوعی استبداد شخصی پیش رفته؟
گلدبرگ: پاسخ به این سؤال به مقاومت مردم بستگی دارد. ترامپ شکننده است—حتی در بین جمهوریخواهان مخالفانی دارد. اما اگر رسانهها، دادگاهها و جامعه مدنی تسلیم ترس شوند، آنوقت تاریکترین سناریو محقق میشود.
برونی: من کمی بدبینترم. ترامپ نشان داده که میتواند نهادها را تضعیف کند و حقیقت را تحریف نماید. اما تاریخ به ما آموخته که حتی خودکامگان هم جاودانه نیستند. مسئله این است که چه هزینهای برای بازپسگیری دموکراسی پرداخت خواهیم کرد.