جواد شاملو
تاریخ غرب دورانهای جنایتبار متعددی را به خود دیده است. از دوران کشتار سرخپوستان و استثمار سیاهان در آمریکا گرفته تا دوران حاکمیت رژیم فئودالی در خود اروپا و بعدها استعمار ملتهای آسیایی و آفریقایی. اما یکی از این دورانهای فاجعهبار مربوط میشود به انقلاب صنعتی؛ همان رخدادی که غرب را به شکل و شمایل امروزینش درآورد. آنچه انقلاب صنعتی را دورانی فاجعهبار میسازد، وضعیت اسفناک کارگران در کارخانهها است. کارگرانی که کاملا به بردگان شباهت داشتند؛ چراکه از حقوق اولیه انسانی به کل محروم بودند. ساعات کارشان بیپایان، مزدشان ناچیز و غذایشان ناکافی بود. همه کار میکردند؛ زنان، کودکان، پیران و هر که دستی برای کار کردن داشت.
شرایط تیره و تار این کارگران اما در وجوه گوناگون جامعه انعکاس یافت. در هنر، چارلز دیکنز با نگارش رمان «الیورتویست» در به تصویر کشیدن شرایط کارخانههای انگلیس در عصر انقلاب صنعتی کوشید و مکاتب فکری و فلسفی و سیاسی مختلفی برای حمایت از کارگران و حتی ضرورت انقلاب آنان پدید آمدند. رفته رفته کشورهای غربی با وضع قوانین متعدد شرایط کارگران را تعدیل کردند تا از شورشها و اعتراضهای کارگری در امان بمانند؛ اما این تغییری در نگرش غرب به کارگر به وجود نیاورد. کارگر در مکتب سرمایهداری، ابزاری است همپایه ماشینها، آهنها، چهارپایان و دیگر ملزومات خلق سرمایه. او ابزاری است از جنس پوست و گوشت و خون و البته فکر؛ که فکرش را زیر کوهی از دغدغهها و فلاکتها دفن کردهاند. کارگر در چرخه خلق سود سرمایهدار، یک عضو کمهزینه به حساب میآید.
اما نگاه دینی، الهی، انسانی و انقلابی به کارگر، او را رافع نیاز جامعه میداند نه ابزاری برای پر کردن جیب سرمایهداری که دیگر حتی نمیداند با پولش چه میتواند بکند. در حقیقت نگاه غیرانسانی به کارگر، اختصاصی به تمدن غرب ندارد؛ هر جا به جای خدا، دنیا پرستیده شود و به جای قلب، طمع در سینهها بتپد و به جای وجدان، حرص فرمان براند، روزگار کارگران سیاه میشود. در سخنان دیروز رهبر معظم انقلاب در دیدار با کارگران، دیدیم که ایشان به صراحت کارخانههایی که به دلیل صرفه بیشتر زمینشان برای سرمایهدار، با انبوهی از کارگران تعطیل شدند را مورد اشاره قرار دادند. وقتی هدف صرفا سود بیشتر بود، کارگر هم تنها تا جایی امنیت شغلی دارد که بصرفد. اما نگاه دینی و انسانی و انقلابی کارگر را برای صرفه سرمایهدار نمیخواهد؛ کارگر را برای خود مردم میخواهد و او را جزئی از نظام جامعه میداند نه جزئی از نظام سرمایه. با این نگاه، کارگر خود تبدیل به سرمایه میشود؛ او دیگر مقدمه کسب سرمایه نیست.
کارگر سرمایهای است که باید از آن حراست کرد و کارگران همچون مزرعهای شایان رسیدگی و شکوفاییاند. برای شکوفایی کارگران، رهبر انقلاب از سه نوع امنیت سخن گفتند.
امنیت اول، امنیت شغلی است. کارگر بازیچه دست برخی متمولین دنیاپرست نیست که تا دیدند از راه دیگری عطش حرصشان راحتتر سیراب میشود؛ دست به تعدیل کارگران یا حتی تعطیلی کارخانهها بزنند و هزاران مرد را شرمنده و سرخورده نزد خانوادههایشان بفرستند.
امنیت دوم، امنیت بدنی است. جان کارگر محترم است؛ کارگر بودن حتیالامکان نباید با پذیرش خطر جانی مترادف گردد. اگر عامدانه و از روی ترک فعل و از سر عدم تأمین امنیت محیط کار خون کارگری روی زمین بریزد؛ این نوعی جنایت به حساب میرود.
امنیت سوم، امنیت معیشتی است. امنیت معیشتی خود در گرو مسکن، حمایت از تولید ملی و مهارتافزایی خود کارگران است. در بخش حمایت از تولید ملی، همه مردم وظیفهمندند و این یعنی رابطه کارگر با جامعه یک رابطه دوسویه است. جامعه مدیون کارگر است؛ پس وظیفه دارد جایگاه معیشتی و اقتصادی او را حفظ کند. وضع کارگر، مهمترین شاغول عدالت ملت و حاکمیت است.