
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 2
فراز
# اساطیر
من همواره اساطیر را بر تاریخ ترجیح دادهام، زیرا تاریخ، مركب از حقایقی است که در نهایت دروغ از آب درمیآیند و اساطیر از دروغهایی ساختهوپرداخته شدهاند که بهمرور به حقیقت تبدیل میشوند.
کتاب «جهان اسطورهشناسی» ترجمه جلال ستاری
من همواره اساطیر را بر تاریخ ترجیح دادهام، زیرا تاریخ، مركب از حقایقی است که در نهایت دروغ از آب درمیآیند و اساطیر از دروغهایی ساختهوپرداخته شدهاند که بهمرور به حقیقت تبدیل میشوند.
کتاب «جهان اسطورهشناسی» ترجمه جلال ستاری

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 0

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 3
معراج السعادة
از تکبر با خلق تا تکبر با خدا
فصل: اقسام تکبر و درجات متکبرین
بدان که تکبر به سه قسم است:
اول آنکه : تکبر بر خدا کند ، همچنان که نمرود و فرعون کردند و این بدترین انواع تکبر، بلکه اعظم افراد کفر است و سبب این ، محض جهل و طغیان است و به این قسم خدای - تعالی - اشاره فرموده که: «ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین» یعنی: «بهدرستی که: کسانی که تکبر و گردنکشی از بندگی من مینمایند زودباشد که داخل جهنم شوند، در حالتی که ذلیل و خوار باشند.»
دوم آنکه: بر پیغمبران خدا تکبر کند و خود را از آنها بالاتر بداند که انقیاد و اطاعت ایشان را کند، مانند: ابوجهل و امثال اینها و ایشان کسانی بودند که میگفتند:
«اهؤلاء من الله علیهم من بیننا» یعنی: «آیا اینها را خدا منت گذارد و پیغمبر کرد درمیان ما؟» و میگفتند: «ا نؤمن لبشرین مثلنا» یعنی: «آیا ما ایمان بیاوریم از برای دو آدمی مانند ما؟»و میگفتند: «ان انتم الا بشر مثلنا» یعنی:«نیستید شما مگر بشری مانند ما؟»
و این قسم نیز نزدیک تکبر به خداست.
سوم آنکه: اینکه تکبر بر بندگان خدا نماید که خود را از ایشان برتر بیند و ایشان را در جنب خود پست و حقیر شمارد و این قسم اگرچه در شناعت ، از قسم اول کمتر باشد، اما این نیز از مهلکات عظیمه است. بلکه بسا باشد که منجر به مخالفت خدا شود ، زیرا که صاحب آن ، گاه است حق را از کسی میشنود که خود را از او بالاتر میداند و به این جهت «استنکاف» از قبول و پیروی آن میکند . بلکه چون عظمت و تکبر وبرتری و «تجبر» مختص ذات پاک خداوند - علی اعلی - است پس هر بندهای که تکبر نماید در صفتی از صفات خدا ، با او منازعه نموده است.
فصل: اقسام تکبر و درجات متکبرین
بدان که تکبر به سه قسم است:
اول آنکه : تکبر بر خدا کند ، همچنان که نمرود و فرعون کردند و این بدترین انواع تکبر، بلکه اعظم افراد کفر است و سبب این ، محض جهل و طغیان است و به این قسم خدای - تعالی - اشاره فرموده که: «ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین» یعنی: «بهدرستی که: کسانی که تکبر و گردنکشی از بندگی من مینمایند زودباشد که داخل جهنم شوند، در حالتی که ذلیل و خوار باشند.»
دوم آنکه: بر پیغمبران خدا تکبر کند و خود را از آنها بالاتر بداند که انقیاد و اطاعت ایشان را کند، مانند: ابوجهل و امثال اینها و ایشان کسانی بودند که میگفتند:
«اهؤلاء من الله علیهم من بیننا» یعنی: «آیا اینها را خدا منت گذارد و پیغمبر کرد درمیان ما؟» و میگفتند: «ا نؤمن لبشرین مثلنا» یعنی: «آیا ما ایمان بیاوریم از برای دو آدمی مانند ما؟»و میگفتند: «ان انتم الا بشر مثلنا» یعنی:«نیستید شما مگر بشری مانند ما؟»
و این قسم نیز نزدیک تکبر به خداست.
سوم آنکه: اینکه تکبر بر بندگان خدا نماید که خود را از ایشان برتر بیند و ایشان را در جنب خود پست و حقیر شمارد و این قسم اگرچه در شناعت ، از قسم اول کمتر باشد، اما این نیز از مهلکات عظیمه است. بلکه بسا باشد که منجر به مخالفت خدا شود ، زیرا که صاحب آن ، گاه است حق را از کسی میشنود که خود را از او بالاتر میداند و به این جهت «استنکاف» از قبول و پیروی آن میکند . بلکه چون عظمت و تکبر وبرتری و «تجبر» مختص ذات پاک خداوند - علی اعلی - است پس هر بندهای که تکبر نماید در صفتی از صفات خدا ، با او منازعه نموده است.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 3
سپر هویت
سیده سمیه سیدی
انسان همواره برای رسیدن به کامیابی و موفقیت به دنبال الگویی مناسب است. هراندازه الگوی فرد کاملتر و بهتر باشد، رسیدن به هدف را دستیافتنیتر خواهد کرد. نوجوانان و جوانان به دلیل آمادگی درونی از الگوپذیری بیشتری برخوردارند. نکتهای که امام علی علیهالسلام نیز بدان اشارهکرده و فرمودهاند: «اِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِیَ فِيهَا مِنْ شَیْءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ.»
قلب نوجوان چونان زمين كاشته نشده، آماده پذيرش هر بذرى است كه در آن پاشيده شود. پس در تربيت تو شتاب كردم، پيش از آنکه دل تو سخت شود و عقل تو به چيز ديگرى مشغول گردد.
اين زمين، آماده الگویی است تا همه خواستههای خویش را در آن بیابد. ازاینرو، جوان كمال خود را در الگو میبيند، اما باگذشت زمان، بهتدریج دل آدمی سخت و عقل و انديشهاش به امور متعدد مشغول میشود. بنابراين به تجربه ثابتشده است كه مردان وزنان ميانسال انگیزه کمتری برای الگوپذيری و پيروی از الگو دارند. اگر جوان آگاهی درستی نسبت به الگوهای اسلامی نداشته و یا براثر غفلت از آنان دوری گزیند، بهناچار الگوهای دیگری برای خود خواهد گزید. در این میان کشورهای غربی و غیراسلامی پیوسته در تلاشاند تا الگوهایی را برای جوانان مسلمان معرفی کنند و بدین طریق میکوشند پوشش اسلامی را ضعیف جلوه داده و به کشورهای اسلامی القا کنند که ارزش، شخصیت و تمدن، تنها در پیروی از فرهنگ آنان است. درحالیکه امام صادق خط بطلان بر این دیدگاه کشیده و معتقد بودند که هرگز نباید دشمنان خدا را بهعنوان سرمشق و الگوی خود برگزید درجایی که فرمودند: «اوحی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِيَائِهِ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ لَا يَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِی وَ لَا يَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِی وَ لَا يَسْلُكُوا مَسَالِكَ أَعْدَائِی فَيَكُونُوا أَعْدَائِی كَمَا هُمْ أَعْدَائِی.»
خداوند سبحان به یکی از پیامبران وحی کرد که به مؤمنان بگو: در پوشش، تغذیه و آدابورسوم، دشمنان خدا را سرمشق خود قرار ندهید. اگر چنین کنید، شما هم مانند آنها جزء دشمنان خداوند به شمار میآیید.
باید دانست ازجمله عوامل مهمی که سبب عقب رفت جوامع اسلامی میشود، پیروی از فرهنگ غرب بهویژه در مسئله پوشش است. بیتوجهی به این مسئله مهم میتواند جامعه اسلامی را تا مرز نابودی و انحطاط پیش برده و گاه ممکن است جامعه را به نابودی کامل بکشاند. ازاینرو امروزه کشورهای غربی تمام تلاش خود را به کار بستهاند تا با هجوم همهجانبه فرهنگی، مسئله پوشش را در جوامع اسلامی به انحراف بکشانند تا از این طریق ضربه سنگینی را بر پیکره جامعه اسلامی وارد کنند. همفر میگوید: «باید زنان مسلمان را فریب داد و از زیر چادر بیرون کشید؛ با این بیان که حجاب، یک عادت از خلفای بنیعباس بوده و یک برنامه اسلامی نیست... پس از آنکه زنان را از چادر بیرون آوردیم، باید جوانان را تحریک کنیم که دنبال آنان بیفتند تا در میان مسلمانان فساد رواج یابد و برای پیشبرد این نقشه، لازم است اول زنان غیرمسلمان را از حجاب بیرون آوریم تا زنان مسلمان از آنان یاد بگیرند.»
ازاینرو علما و بزرگان دین همواره کوشیدهاند که توطئه شوم دشمن را به مسلمانان گوشزد کرده و آنان را از دسیسههای دشمن آگاه کنند. امام خمینی فرمودند: «آنهایی که قصد دارند زنان را ملعبه مردان و ملعبه جوانان فاسد قرار بدهند، جنایتکار هستند. زنها نباید فریب بخورند، زنها گمان نکنند مقام زن این است که بزککرده بیرون برود. این مقام زن نیست...»
امام خامنهای نیز توطئه غرب را نسبت به زنان گوشزد کرده و بابیان این پرسش که «آیا جنایتی بالاتر از سرگرمکردن زن به مد و جلوهگری و سپس استفاده ابزاری از او وجود دارد»، فرمودند: «آنکسی که در پی اینگونه چیزهاست، ارزشش پایین است ... مد، برای زن ارزشآفرین نیست؛ بیاعتنایی نسبت به مدهای دامگونه ساختهوپرداخته دشمنان، برای زن ارزش است.»
نابهنجاریهایی که در زمینه پوشش برخی از بانوان در سطح جامعه وجود دارد، میتواند ناشی از نداشتن الگوی اسلامی باشد. این نداشتن الگو گاه بر اثر آگاهی نداشتن از الگوهای دینی و اسلامی است، بهگونهای که فرد تصور میکند که اسلام الگویی در حوزه پوشش ندارد. درحالیکه دين اسلام الگوهایی متعالی ارائه داده و انسانها را به پيروی از سيره عملی و نظری آنان دعوت نموده است که از آن جمله میتوان به حضرت زهرا اشاره کرد. از دیدگاه حضرت زهرا بهترین زن کسی است که خود را از دید نامحرمان دور کند. ایشان فرمودند:«خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ .»
بهترين و نيکوترين عمل زنان آن است که [بدون ضرورت] مردان [نامحرم] را نبينند و مردان [نامحرم] نيز آنان را ننگرند.
انسان همواره برای رسیدن به کامیابی و موفقیت به دنبال الگویی مناسب است. هراندازه الگوی فرد کاملتر و بهتر باشد، رسیدن به هدف را دستیافتنیتر خواهد کرد. نوجوانان و جوانان به دلیل آمادگی درونی از الگوپذیری بیشتری برخوردارند. نکتهای که امام علی علیهالسلام نیز بدان اشارهکرده و فرمودهاند: «اِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِیَ فِيهَا مِنْ شَیْءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ.»
قلب نوجوان چونان زمين كاشته نشده، آماده پذيرش هر بذرى است كه در آن پاشيده شود. پس در تربيت تو شتاب كردم، پيش از آنکه دل تو سخت شود و عقل تو به چيز ديگرى مشغول گردد.
اين زمين، آماده الگویی است تا همه خواستههای خویش را در آن بیابد. ازاینرو، جوان كمال خود را در الگو میبيند، اما باگذشت زمان، بهتدریج دل آدمی سخت و عقل و انديشهاش به امور متعدد مشغول میشود. بنابراين به تجربه ثابتشده است كه مردان وزنان ميانسال انگیزه کمتری برای الگوپذيری و پيروی از الگو دارند. اگر جوان آگاهی درستی نسبت به الگوهای اسلامی نداشته و یا براثر غفلت از آنان دوری گزیند، بهناچار الگوهای دیگری برای خود خواهد گزید. در این میان کشورهای غربی و غیراسلامی پیوسته در تلاشاند تا الگوهایی را برای جوانان مسلمان معرفی کنند و بدین طریق میکوشند پوشش اسلامی را ضعیف جلوه داده و به کشورهای اسلامی القا کنند که ارزش، شخصیت و تمدن، تنها در پیروی از فرهنگ آنان است. درحالیکه امام صادق خط بطلان بر این دیدگاه کشیده و معتقد بودند که هرگز نباید دشمنان خدا را بهعنوان سرمشق و الگوی خود برگزید درجایی که فرمودند: «اوحی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِيَائِهِ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ لَا يَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِی وَ لَا يَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِی وَ لَا يَسْلُكُوا مَسَالِكَ أَعْدَائِی فَيَكُونُوا أَعْدَائِی كَمَا هُمْ أَعْدَائِی.»
خداوند سبحان به یکی از پیامبران وحی کرد که به مؤمنان بگو: در پوشش، تغذیه و آدابورسوم، دشمنان خدا را سرمشق خود قرار ندهید. اگر چنین کنید، شما هم مانند آنها جزء دشمنان خداوند به شمار میآیید.
باید دانست ازجمله عوامل مهمی که سبب عقب رفت جوامع اسلامی میشود، پیروی از فرهنگ غرب بهویژه در مسئله پوشش است. بیتوجهی به این مسئله مهم میتواند جامعه اسلامی را تا مرز نابودی و انحطاط پیش برده و گاه ممکن است جامعه را به نابودی کامل بکشاند. ازاینرو امروزه کشورهای غربی تمام تلاش خود را به کار بستهاند تا با هجوم همهجانبه فرهنگی، مسئله پوشش را در جوامع اسلامی به انحراف بکشانند تا از این طریق ضربه سنگینی را بر پیکره جامعه اسلامی وارد کنند. همفر میگوید: «باید زنان مسلمان را فریب داد و از زیر چادر بیرون کشید؛ با این بیان که حجاب، یک عادت از خلفای بنیعباس بوده و یک برنامه اسلامی نیست... پس از آنکه زنان را از چادر بیرون آوردیم، باید جوانان را تحریک کنیم که دنبال آنان بیفتند تا در میان مسلمانان فساد رواج یابد و برای پیشبرد این نقشه، لازم است اول زنان غیرمسلمان را از حجاب بیرون آوریم تا زنان مسلمان از آنان یاد بگیرند.»
ازاینرو علما و بزرگان دین همواره کوشیدهاند که توطئه شوم دشمن را به مسلمانان گوشزد کرده و آنان را از دسیسههای دشمن آگاه کنند. امام خمینی فرمودند: «آنهایی که قصد دارند زنان را ملعبه مردان و ملعبه جوانان فاسد قرار بدهند، جنایتکار هستند. زنها نباید فریب بخورند، زنها گمان نکنند مقام زن این است که بزککرده بیرون برود. این مقام زن نیست...»
امام خامنهای نیز توطئه غرب را نسبت به زنان گوشزد کرده و بابیان این پرسش که «آیا جنایتی بالاتر از سرگرمکردن زن به مد و جلوهگری و سپس استفاده ابزاری از او وجود دارد»، فرمودند: «آنکسی که در پی اینگونه چیزهاست، ارزشش پایین است ... مد، برای زن ارزشآفرین نیست؛ بیاعتنایی نسبت به مدهای دامگونه ساختهوپرداخته دشمنان، برای زن ارزش است.»
نابهنجاریهایی که در زمینه پوشش برخی از بانوان در سطح جامعه وجود دارد، میتواند ناشی از نداشتن الگوی اسلامی باشد. این نداشتن الگو گاه بر اثر آگاهی نداشتن از الگوهای دینی و اسلامی است، بهگونهای که فرد تصور میکند که اسلام الگویی در حوزه پوشش ندارد. درحالیکه دين اسلام الگوهایی متعالی ارائه داده و انسانها را به پيروی از سيره عملی و نظری آنان دعوت نموده است که از آن جمله میتوان به حضرت زهرا اشاره کرد. از دیدگاه حضرت زهرا بهترین زن کسی است که خود را از دید نامحرمان دور کند. ایشان فرمودند:«خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ .»
بهترين و نيکوترين عمل زنان آن است که [بدون ضرورت] مردان [نامحرم] را نبينند و مردان [نامحرم] نيز آنان را ننگرند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 4
از «شحنه نجف» تا «همای رحمت»
جواد شاملو
در قسمت اول، از شعرای قرن سوم و چهارم مانند رودکی، کسایی مروزی و فردوسی جستوجوی ردپای عرض ارادت بزرگان ادبیات به حضرت والای ولایت آغاز کردیم. سپس به مولوی رسیدیم. شعر مولوی در دفتر نخست مثنوی است و حقیقتا بیمانند. ابیات متعدد و شوریده در عین سادگی و دوری از لحن اغراقآلود. آن ابیات مثنوی از آن جهت ارزشمند است که یک قسمت از زیست علیبنابیطالب را انتخاب کرده و از آن رازگشایی میکند. در نگاه مولوی، کندن در قلعه خیبر معجزه حضرت مولا نیست، بلکه نفسکشی او در هنگام غلبه بر دشمنش عمرو بن عبدود معجزهگونه است. این رفتار مولوی با فضائل امیرالمؤمنین بسیار مهم و قابل الگوگیری است، چراکه مولوی به جای اغراقهای به قول استاد شفیعی کدکنی «آزاردهنده»، مانند یک صیاد به سراغ تابلویی از زندگی حضرت رفته و شروع کرده به استخراج نکات اخلاقی و عرفانی از آن. همانگونه که در یادداشت پیش اشاره شد، مولوی گویی ناگهان از قالب راوی آن داستان خارج میشود و با لحنی شیفته، خود به جای عمرو بن عبدود مینشیند. انگار این خود مولوی است که برعکس عمرو نه جسم حضرت بلکه محبت و معرفت علی را روی قلب خویش میبیند و با آن سخن میگوید و زبان به مدحش میگشاید. در اینجا در اتفاقی کاملا هنری، شخصیت مولوی با شخصیت عمرو ترکیب میشود و در مورد کظم غیظ حضرت بعد از جسارت عمرو میپرسد:
آنچه دیدی بهتر از پیکار من؟
تا شدی تو سست در آشکار من؟
آن چه دیدی که چنین خشمت نشست؟
تا چنان برقی نمود و باز جست؟
آن چه دیدی که مرا زان عکس دید؟
در دل و جان شعلهای آمد پدید؟
آن چه دیدی برتر از کون و مکان؟
که به از جان بود و بخشیدیم جان؟
بعد از مولوی قصد داریم به سراغ سعدی برویم؛ اما پیش از آن کمی از وادی شعر فاصله گرفته و به دیار فلسفه سر خواهیم زد. شعری در مدح حضرت امیر به بوعلی سینا منتسب است که آن هم یک مدح عادی با عبارات آشنا و اغراقهای مرسوم نیست. شعر ظاهرا بیان یک روایت است؛ روایتی از شب معراج رسولالله که پیامبر در جمع اصحاب نشسته و میفرماید در شب معراج حضرت علی را کجا و چگونه ملاقات کرده است. شکل این ابیات روایتی کاملا داستانی دارد و همین شعر منسوب به بوعلی را بهشدت متمایز میکند. روایتی تازه با ضربهای چکش وار درست در بیت و مصرع آخر. در تشیع شیخالرئیس تقریبا بحثی نیست. اگر این داستان منظوم نیز بهراستی از بوعلی باشد، میتوان گفت شاید او روایت داستانی را از داستانهای فلسفیای که نوشته وام گرفته است. رسالههای تمثیلیای مانند «حیبن یقظان»، «رسالةالطیر» و «سلامان و ابسال.» همین رسالهها ذوق ادبی بوعلی را هم ثابت میکنند، هرچند نام او چنان با فلسفه گره خورده که نمیتوان نسبت شاعری به او داد. گزیده کردن این شعر شیرین بوعلی دشوار است، پس تمام آن را منهای سه چهار بیت در اینجا میآوریم:
حدیثی خاطرم آید که میفرمود پیغمبر
به اصحابش شب معراج سِر لیله الاسرا
به طاق آسمان چهارمین دیدم من از رحمت
هزاران مسجدی اندر درون مسجدالاقصی
به هر مسجد هزاران طاق، بر هر طاق محرابی
به هر محراب صد منبر به هر منبر علی پیدا
زپیغمبر چو بشنیدند اصحاب این سخن، گفتند
که دیشب با علی بودیم جمله جمع در یکجا
تبسم کرد سلمان، این سخن گفتا به پیغمبر
به غیر از خود ندیدم هیچکس در نزد آن مولا
اباذر گفت با سلمان به روح پاک پیغمبر
نشسته بودم اندر خدمتش در گوشهای تنها
به گوش فاطمه خورد این سخن گفتا علی دیشب
که تا صبح از درون خانه بیرون پا ننهاد اصلا
که ناگه جبرئیل آمد سلام آورد بر احمد
که ای مسند نشین بارگاه قرب او ادنی
اگرچه بر همه ظاهر شدم بر صورتی اما
ولیات از همه بگذشت و با ما بود در بالا!
در پایان این قسمت از این یادداشت، مروارید نام مولا را در لفظ بینقص سعدی میجوییم. سعدی بهاحتمالزیاد همچون حافظ، شافعیمذهب است. مذهب شافعی ارادتی بیش از دیگر فرق اهل سنت به اهلبیت علیهم السلام ابراز میکند. همانگونه که رئیس این فرقه نیز خود اشعار متعددی در اهلبیت دارد. «ان کان رفضا حب آل محمد؛ فلیشهد الثقلان انی رافضی.» اگر عشق به اهلبیت پیامبر کفر است، بگذار قرآن و عترت شهادت دهند که من رافضیام! سعدی نیز وقتی در دیباچه گلستان میخواهد زبان شاعری خود را تمجید کند و به رخ بکشد آن را با ذوالفقار امیر مؤمنان قیاس میکند:« که آزردن دوستان جهل است و کفارت یمین سهل و خلاف راه صواب است و نقص رأی اولوالالباب ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام...». همچنین در دیباچه بوستان بعد از مدح مفصل پیامبر چند بیتی را به خلفا میپردازد و یک مصرع هم به حضرت امیر به عنوان خلیفه چهارم که: «چهارم علی شاه دلدلسوار.» اما در ادامه خدا را به حق اولاد حضرت زهرا قسم میدهد که: «خدایا به حق بنیفاطمه؛ که بر قول ایمان کنم خاتمه/ اگر دعوتم رد کنی ور قبول، من و دست و دامان آل رسول.»اما اصل عرض ارادت سعدی به مولای متقیان در قصاید او است. آنجا که میسراید:
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند
جبار در مناقب او گفته هل آتی
خواندن کامل این قصیده را به مخاطبان وامیگذاریم و تنها با ذکر بیتی که این مدح با آن پایانیافته و از آن پس سعدی دعاهای خودش را عرضه میدارد، این بخش را خاتمه میدهیم:
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یارب به خون پاک شهیدان کربلا...
در قسمت اول، از شعرای قرن سوم و چهارم مانند رودکی، کسایی مروزی و فردوسی جستوجوی ردپای عرض ارادت بزرگان ادبیات به حضرت والای ولایت آغاز کردیم. سپس به مولوی رسیدیم. شعر مولوی در دفتر نخست مثنوی است و حقیقتا بیمانند. ابیات متعدد و شوریده در عین سادگی و دوری از لحن اغراقآلود. آن ابیات مثنوی از آن جهت ارزشمند است که یک قسمت از زیست علیبنابیطالب را انتخاب کرده و از آن رازگشایی میکند. در نگاه مولوی، کندن در قلعه خیبر معجزه حضرت مولا نیست، بلکه نفسکشی او در هنگام غلبه بر دشمنش عمرو بن عبدود معجزهگونه است. این رفتار مولوی با فضائل امیرالمؤمنین بسیار مهم و قابل الگوگیری است، چراکه مولوی به جای اغراقهای به قول استاد شفیعی کدکنی «آزاردهنده»، مانند یک صیاد به سراغ تابلویی از زندگی حضرت رفته و شروع کرده به استخراج نکات اخلاقی و عرفانی از آن. همانگونه که در یادداشت پیش اشاره شد، مولوی گویی ناگهان از قالب راوی آن داستان خارج میشود و با لحنی شیفته، خود به جای عمرو بن عبدود مینشیند. انگار این خود مولوی است که برعکس عمرو نه جسم حضرت بلکه محبت و معرفت علی را روی قلب خویش میبیند و با آن سخن میگوید و زبان به مدحش میگشاید. در اینجا در اتفاقی کاملا هنری، شخصیت مولوی با شخصیت عمرو ترکیب میشود و در مورد کظم غیظ حضرت بعد از جسارت عمرو میپرسد:
آنچه دیدی بهتر از پیکار من؟
تا شدی تو سست در آشکار من؟
آن چه دیدی که چنین خشمت نشست؟
تا چنان برقی نمود و باز جست؟
آن چه دیدی که مرا زان عکس دید؟
در دل و جان شعلهای آمد پدید؟
آن چه دیدی برتر از کون و مکان؟
که به از جان بود و بخشیدیم جان؟
بعد از مولوی قصد داریم به سراغ سعدی برویم؛ اما پیش از آن کمی از وادی شعر فاصله گرفته و به دیار فلسفه سر خواهیم زد. شعری در مدح حضرت امیر به بوعلی سینا منتسب است که آن هم یک مدح عادی با عبارات آشنا و اغراقهای مرسوم نیست. شعر ظاهرا بیان یک روایت است؛ روایتی از شب معراج رسولالله که پیامبر در جمع اصحاب نشسته و میفرماید در شب معراج حضرت علی را کجا و چگونه ملاقات کرده است. شکل این ابیات روایتی کاملا داستانی دارد و همین شعر منسوب به بوعلی را بهشدت متمایز میکند. روایتی تازه با ضربهای چکش وار درست در بیت و مصرع آخر. در تشیع شیخالرئیس تقریبا بحثی نیست. اگر این داستان منظوم نیز بهراستی از بوعلی باشد، میتوان گفت شاید او روایت داستانی را از داستانهای فلسفیای که نوشته وام گرفته است. رسالههای تمثیلیای مانند «حیبن یقظان»، «رسالةالطیر» و «سلامان و ابسال.» همین رسالهها ذوق ادبی بوعلی را هم ثابت میکنند، هرچند نام او چنان با فلسفه گره خورده که نمیتوان نسبت شاعری به او داد. گزیده کردن این شعر شیرین بوعلی دشوار است، پس تمام آن را منهای سه چهار بیت در اینجا میآوریم:
حدیثی خاطرم آید که میفرمود پیغمبر
به اصحابش شب معراج سِر لیله الاسرا
به طاق آسمان چهارمین دیدم من از رحمت
هزاران مسجدی اندر درون مسجدالاقصی
به هر مسجد هزاران طاق، بر هر طاق محرابی
به هر محراب صد منبر به هر منبر علی پیدا
زپیغمبر چو بشنیدند اصحاب این سخن، گفتند
که دیشب با علی بودیم جمله جمع در یکجا
تبسم کرد سلمان، این سخن گفتا به پیغمبر
به غیر از خود ندیدم هیچکس در نزد آن مولا
اباذر گفت با سلمان به روح پاک پیغمبر
نشسته بودم اندر خدمتش در گوشهای تنها
به گوش فاطمه خورد این سخن گفتا علی دیشب
که تا صبح از درون خانه بیرون پا ننهاد اصلا
که ناگه جبرئیل آمد سلام آورد بر احمد
که ای مسند نشین بارگاه قرب او ادنی
اگرچه بر همه ظاهر شدم بر صورتی اما
ولیات از همه بگذشت و با ما بود در بالا!
در پایان این قسمت از این یادداشت، مروارید نام مولا را در لفظ بینقص سعدی میجوییم. سعدی بهاحتمالزیاد همچون حافظ، شافعیمذهب است. مذهب شافعی ارادتی بیش از دیگر فرق اهل سنت به اهلبیت علیهم السلام ابراز میکند. همانگونه که رئیس این فرقه نیز خود اشعار متعددی در اهلبیت دارد. «ان کان رفضا حب آل محمد؛ فلیشهد الثقلان انی رافضی.» اگر عشق به اهلبیت پیامبر کفر است، بگذار قرآن و عترت شهادت دهند که من رافضیام! سعدی نیز وقتی در دیباچه گلستان میخواهد زبان شاعری خود را تمجید کند و به رخ بکشد آن را با ذوالفقار امیر مؤمنان قیاس میکند:« که آزردن دوستان جهل است و کفارت یمین سهل و خلاف راه صواب است و نقص رأی اولوالالباب ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام...». همچنین در دیباچه بوستان بعد از مدح مفصل پیامبر چند بیتی را به خلفا میپردازد و یک مصرع هم به حضرت امیر به عنوان خلیفه چهارم که: «چهارم علی شاه دلدلسوار.» اما در ادامه خدا را به حق اولاد حضرت زهرا قسم میدهد که: «خدایا به حق بنیفاطمه؛ که بر قول ایمان کنم خاتمه/ اگر دعوتم رد کنی ور قبول، من و دست و دامان آل رسول.»اما اصل عرض ارادت سعدی به مولای متقیان در قصاید او است. آنجا که میسراید:
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند
جبار در مناقب او گفته هل آتی
خواندن کامل این قصیده را به مخاطبان وامیگذاریم و تنها با ذکر بیتی که این مدح با آن پایانیافته و از آن پس سعدی دعاهای خودش را عرضه میدارد، این بخش را خاتمه میدهیم:
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یارب به خون پاک شهیدان کربلا...

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

-
فراز
-
معراج السعادة
-
سپر هویت
-
از «شحنه نجف» تا «همای رحمت»