
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 1
جمهوریت در سپهر اندیشه امام روحالله
حجتالاسلام علی عسکری
نماینده پیشین مشهد و مشاور وزیر آموزش و پرورش
آنچه در نهضت حضرت امام خمینی قابل تأمل است اعتقاد و باور قلبی ایشان به مردم و حکومت مردمی است. این ویژگی نهضت و نظام اسلامی امروزه لازم است بیش از هر زمان دیگر مورد توجه نخبگان و جوانان قرار گیرد. بارجوع به آثار نظری، پیام ها و سخنرانیهای حضرت امام میتوانيم دریابیم بنا به نظر ایشان در سالهای قبل از انقلاب، بعد اجتماعی و سیاسی دین مبین اسلام مورد غفلت بود که نتیجه این غفلت تداوم حکومت طواغیت بر امت اسلامی بود. با این حال ایشان میدانستند که اعتبار سنجی حکومت مردم بر مردم که از مسائل مهم فقه عمومی است نیازمند بررسی و بازنگری است. ایشان بر این مبنا جامعهشناسی عالمانه و کمنظیر خودش را با محور قرار دادن اصول محکم دینی و با دخیل دانستن شرایط زمان و مکان در اجتهاد، استخراج کردن که بسترساز حکومت مردم بر مردم با چارچوب اسلامی شد. معمار کبیر انقلاب از جایگاه یک مرجع تقلید در تبعید، در زمان اقامت در نوفل لوشاتو طبق یک نظر اجتهادی و حقوقی در مصاحبه ای اعلام کرد: «قدرت حاکمه و مقننه را مردم تعیین می کنند و آنچه که خلاف این باشد پذیرفته نیست.» این مطلب که از محکمات نظریه پردازی اجتماعی وی محسوب میشود، با بسیاری از اصول و محکمات قرآنی در حوزه اجتماعی از قبیل: خطابات اجتماعی، مقام خلافت الهی انسان، شورا و مشورت، قاعده سلطنت، بیعت، جواز وکالت،حکم عقل و حق رأی همخوانی دارد و نشان میدهد که مبنای فقهی آن فقیه بزرگ در باب تأسیس و استمرار حکومت از راه رجوع به آرای عمومی و انتخابات است و لازم است در این رابطه خواست مردم ملاک باشد و نه چیز دیگر، بهطوری که انتخابات به عنوان حقالناس به رسمیت شناخته شود. او انسان را موجودی اجتماعی و انتخابگری آزاد دانسته و معتقد است منشأ این آزادی، دین مبین اسلام است. «خدا و اسلام انسان را آزاد خلق کرده است. مسلط برخودش و بر مالش و برجانش و بر نوامیسش.» (صحیفه امام ج۱ صفحه ۲۸۶) «ما بنای بر این نداریم که تحمیلی به ملتمان بکنیم و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم...مسئله دست من و امثال من نیست و دست ملت است.» (صحیفه امام ج ۱۱ صفحه ۳5 -۳4) «اینجا آرای ملت حکومت میکند. اینجا ملت است که حکومت را در دست دارد. این ارگان ها را ملت تعیین کرده است و تخلف از حکم ملت برای هیچ یک از ما جایز نیست و امکان ندارد» (صحیفه امام ج۱۴ صفحه ۱۶۵) از این نمونه سخنان در راستای آزادی مردم، دموکراسی و تعیین کننده بودن رأی مردم، بسیار دارند که مجال ذکر همه آنها نیست و خلاصه تمامی آنها در این جمله اظهار شده که فرمود: «در ایران اسلامی، مردم تصمیم گیران نهایی تمامی مسائلاند» (صحیفه امام ج۱۶ صفحه ۲۶۶) دلیل روشن این مطلب، به جز انتخاباتهای خبرگان قانون اساسی، خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، نمایندگان ادوار مجلس و شوراهای شهر و روستا رفراندوم هايی برگزار شده است که در اصل پنجاه و نهم قانون اساسی آمده است. در این اصل تصریح شده: در مسائل بسیار مهم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوه مقننه از راه مراجعه مستقیم به آرای مردم صورت گیرد. همه پرسی های انجام شده عبارت است از 1- همه پرسی تغییر رژیم پهلوی به جمهوری اسلامی ۲- همه پرسی رأی به قانون اساسی ۳- همه پرسی بازنگری درقانون اساسی. نتیجه سخن این است که از نظر امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه، در حکومت مردمی، رأی مردم تعیین کننده آن است. ایشان ضمن قائل بودن به ولایت فقیه
جامع الشرایط، تشکیل حکومت وی را منوط به خواست مردم می داند؛ چیزی که درقانون اساسی مورد امضا و تأیید خودش، بدان تأکید گردیده و در صدر اسلام از آن تعبیر به بیعت شده است.
نماینده پیشین مشهد و مشاور وزیر آموزش و پرورش
آنچه در نهضت حضرت امام خمینی قابل تأمل است اعتقاد و باور قلبی ایشان به مردم و حکومت مردمی است. این ویژگی نهضت و نظام اسلامی امروزه لازم است بیش از هر زمان دیگر مورد توجه نخبگان و جوانان قرار گیرد. بارجوع به آثار نظری، پیام ها و سخنرانیهای حضرت امام میتوانيم دریابیم بنا به نظر ایشان در سالهای قبل از انقلاب، بعد اجتماعی و سیاسی دین مبین اسلام مورد غفلت بود که نتیجه این غفلت تداوم حکومت طواغیت بر امت اسلامی بود. با این حال ایشان میدانستند که اعتبار سنجی حکومت مردم بر مردم که از مسائل مهم فقه عمومی است نیازمند بررسی و بازنگری است. ایشان بر این مبنا جامعهشناسی عالمانه و کمنظیر خودش را با محور قرار دادن اصول محکم دینی و با دخیل دانستن شرایط زمان و مکان در اجتهاد، استخراج کردن که بسترساز حکومت مردم بر مردم با چارچوب اسلامی شد. معمار کبیر انقلاب از جایگاه یک مرجع تقلید در تبعید، در زمان اقامت در نوفل لوشاتو طبق یک نظر اجتهادی و حقوقی در مصاحبه ای اعلام کرد: «قدرت حاکمه و مقننه را مردم تعیین می کنند و آنچه که خلاف این باشد پذیرفته نیست.» این مطلب که از محکمات نظریه پردازی اجتماعی وی محسوب میشود، با بسیاری از اصول و محکمات قرآنی در حوزه اجتماعی از قبیل: خطابات اجتماعی، مقام خلافت الهی انسان، شورا و مشورت، قاعده سلطنت، بیعت، جواز وکالت،حکم عقل و حق رأی همخوانی دارد و نشان میدهد که مبنای فقهی آن فقیه بزرگ در باب تأسیس و استمرار حکومت از راه رجوع به آرای عمومی و انتخابات است و لازم است در این رابطه خواست مردم ملاک باشد و نه چیز دیگر، بهطوری که انتخابات به عنوان حقالناس به رسمیت شناخته شود. او انسان را موجودی اجتماعی و انتخابگری آزاد دانسته و معتقد است منشأ این آزادی، دین مبین اسلام است. «خدا و اسلام انسان را آزاد خلق کرده است. مسلط برخودش و بر مالش و برجانش و بر نوامیسش.» (صحیفه امام ج۱ صفحه ۲۸۶) «ما بنای بر این نداریم که تحمیلی به ملتمان بکنیم و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم...مسئله دست من و امثال من نیست و دست ملت است.» (صحیفه امام ج ۱۱ صفحه ۳5 -۳4) «اینجا آرای ملت حکومت میکند. اینجا ملت است که حکومت را در دست دارد. این ارگان ها را ملت تعیین کرده است و تخلف از حکم ملت برای هیچ یک از ما جایز نیست و امکان ندارد» (صحیفه امام ج۱۴ صفحه ۱۶۵) از این نمونه سخنان در راستای آزادی مردم، دموکراسی و تعیین کننده بودن رأی مردم، بسیار دارند که مجال ذکر همه آنها نیست و خلاصه تمامی آنها در این جمله اظهار شده که فرمود: «در ایران اسلامی، مردم تصمیم گیران نهایی تمامی مسائلاند» (صحیفه امام ج۱۶ صفحه ۲۶۶) دلیل روشن این مطلب، به جز انتخاباتهای خبرگان قانون اساسی، خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، نمایندگان ادوار مجلس و شوراهای شهر و روستا رفراندوم هايی برگزار شده است که در اصل پنجاه و نهم قانون اساسی آمده است. در این اصل تصریح شده: در مسائل بسیار مهم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوه مقننه از راه مراجعه مستقیم به آرای مردم صورت گیرد. همه پرسی های انجام شده عبارت است از 1- همه پرسی تغییر رژیم پهلوی به جمهوری اسلامی ۲- همه پرسی رأی به قانون اساسی ۳- همه پرسی بازنگری درقانون اساسی. نتیجه سخن این است که از نظر امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه، در حکومت مردمی، رأی مردم تعیین کننده آن است. ایشان ضمن قائل بودن به ولایت فقیه
جامع الشرایط، تشکیل حکومت وی را منوط به خواست مردم می داند؛ چیزی که درقانون اساسی مورد امضا و تأیید خودش، بدان تأکید گردیده و در صدر اسلام از آن تعبیر به بیعت شده است.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 3
سیاه و سفید یک نزاع بیپایان
جواد شاملو
در پاییز امسال، کتاب جدیدی از رومن گاری توسط نشر چشمه وارد بازار نشر شد. رومن گاری در ایران پیش از این هم نویسندهای شناخته شده بود. با کتابهايی همچون «خداحافظ گاری کوپر» با ترجمه سروش حبیبی و چاپ نشر نیلوفر و «لیدی ال» با ترجمه مهدی غبرایی و چاپ نشر ناهید. سروش حبیبی و مهدی غبرایی، دو مترجم نامآشنا و توانمند کشورند که آشناییمان با نویسندهای چون رومن گاری را مدیون آنهاییم. حبیبی این بار «سگ سفید» رومن گاری را به فارسی برگردانده است و این چه خبر خوبی است برای اهل ادبیات و رمان. این خبر شیرینتر هم میشود اگر بشنویم «سگ سفید» رمان بسیار خوبی است برای کسانی که با قلم رومن گاری آشنایند، باید بگوییم این کتاب دقیقا همان چیزی است که از او انتظار داریم و برای کسانی که از این نویسنده کتابی نخواندهاند، «سگ سفید» میتواند یک شروع بسیار خوب باشد.
گاری، نویسندهای است که قلمش خاصه وقتی عاشقانه مینویسد، بسیار شرقی است و برای ما آشنا. خاصیت قلمش طنازی و شوخطبعی و به سخرهگیری است اما در وادی پوچی نمیافتد و همواره به انسانیت تعصب دارد. در قلم او علاوه بر عشق، همواره رنگ و بوی قدرتمندی از سیاست هم هست، چراکه او یک دیپلمات بود و مدتها سرکنسولگری فرانسه در لسآنجلس. در برخی از کتابهای او عشق پررنگتر است و در برخی دیگر از کتابها، سیاست. مثلا در «بادبادکها»، عاشقانه معرکهای که نشر توس آن را به چاپ رسانده، سیاست هست اما بسیار کمرنگتر. اما در سگ سفید که البته یک مستندنگاری داستانی است و نه رمان، سیاست غالب است. به گمان من «سگ سفید» اثر بسیار مهمی است. نه تنها به این علت که نویسنده فرهیختهای همچون گاری اینبار هم کتابی پرمغز و دلچسب پیش روی ما میگذارد، آن چنان که خواندنش برای ادبدوستان واجب است، بلکه چون در این کتاب روایتی از آمریکا میخوانیم که ما را از عمق یکی از مهمترین شکافهای آن کشور روشن میسازد. این کتاب مربوط به یکی از پهنترین و فعالترین گسلهای جامعه آمریکا است: نژادپرستی و سیاهپوستان.
ظاهر قضیه این است که قرنها پیش، عدهای از مردم آفریقا را به جبر و زور و قتل و شکنجه و سوار بر کشتیهایی مرگبار، سرشار از شلاق و بیماری و عفونت و مرگ، برای کار کردنی وحشتناک به قاره تازه غصب شده یعنی آمریکا آوردند و آنان را محروم از تمام حقوق انسانی، به بردگی گماشتند. سالها به این منوال ادامه داشت تا رئیسجمهور انساندوستی به نام آبراهام لینکلن، بردهداری را رسما و قانونا الغا کرد. این قانون، دعواهای خونباری هم بین شمال و جنوب ایالات متحده پدید آورد و حتی خود لینکلن توسط کسی که شعار «زنده باد جنوب» بر لب داشت، در یک تئاتر به قتل رسید. اما ماجرا به همین ختم نمیشود. ای کاش تمام ما، تمام ما آدمها این را میفهمیدیم که هیچ چیز به سادگی تمام نمیشود. خصوصا ظلم و گناه، وقتی از ما سر میزند همچون موجود زندهای است که نمیدانیم از کجاها سر در میآورد. نمیدانیم کجا ناگهان جلوی ما را میگیرد. نمیتوان آن را دفن کرد و پنهانش ساخت. نژادپرستی و نفرت متقابل سفید و سیاه در آمریکا باقی ماند. درست مانند گسل فعالی که هر چند سال یک بار، زمین آن کشور را به لرزه در میآورد. نه سفید روزهایی که سیاه باید از او اطاعت میکرد و همچون حیوانی گوش به فرمانش بود را فراموش میکند و نه سیاه ظلم و ستم سفیدها را از یاد میبرد. برای سفید سخت است اینکه بپذیرد سیاهی که تا چند سال پیش مالک زن و بچه خودش هم نبوده اکنون با او برابر و برادر است و برای سیاه سخت است اینکه بپذیرد ظلم و ستمی که از سوی سفیدها بر اجداد و پدرانش روا داشته شده، دیگر گذشته و سفیدهای امروز تقصیری در آن ندارند. این گونه است که نه نژادپرستی تمام شده و نه نفرت و کینه.
اوج این فاجعه را زمانی در مییابیم، که سگ رومن گاری، روزی با خودش سگ دیگری را هم به خانه میآورد. رومن گاری گه با همسرش، ستاره فرانسوی هالیوود، جین سيبرگ زندگی میکند، تصمیم میگیرد سگ جدید را در خانه نگه دارد و نامش را باتکا میگذارد. باتکا حیوانی است
آموزش دیده، عاطفی و صاحبدوست که شیوه دلبری از آدمها را بلد است. اما باتکای مهربان، باری در مواجهه با یک مزاحم، چهرهای شدیدا متقاوت از خود به نمایش میگذارد. خشم هولناکی وجودش را فرا میگیرد و گویی چشمانش، جز خون چیزی نمیبیند. این برخورد وحشتناک باتکا با یک مزاحم، به صورت یک معما باقی میماند تا زمانی که یکبار دیگر خشمی دیوانهوار به سراغ باتکا میآید و یکبار دیگر نیز. گاری از کنار هم گذاشتن مشابهتهای این برخوردهای خشن، کم کم حقیقت را در مییابد: تمام غریبههایی که باتکا به آنها حملهور میشود، سیاهپوست هستند. باتکا، از نسل سگانی است که برای گرفتن بردگان سیاهپوست فراری تربیت شده بودند. این سگ اینگونه آموزش دیده که هر سیاهپوستی را به مثابه دشمنی که باید دستگیر یا نابود شود بنگرد. این سگان را «سگ سفید» میخوانند. این حادثه، با چند اتفاق دیگر همزمان میشود. مثلا همسر گاری، جین سیبرگ نیز یک فعال جنبش سیاهپوستان و ضدنژادپرستی است. از سوی دیگر، اتفاقات مهمی دوباره آتش بین سیاه و سفید را روشن میکند.
مارتین لوتر کینگ، کشیش سیاهپوست و از مهمترین چهرههای احقاق حقوق سیاهان و مبارزه با نژادپرستی است. او با راهبرد مبارزه بدون خشونت که عبارت از راهپیمایی و نافرمانی و اعتراض مدنی است، نوع وجیهی از مبارزات سیاهان را به نمایش گذاشت که حتی او را به جایزه صلح نوبل نیز رساند. او رهبری و هدایت تجمعات عظیمی از سیاهان را بر عهده داشته که از معروفترین آنها راهپیماییهای سلما به مونتگُمِری است. با اینکه حاکمیت ایالات متحده خصوصا پس از مرگ از کینگ تجلیل فراوان کرده و روز مرگش را تعطیل رسمی اعلام کرد، اما او به دست یک سفیدپوست ترور شد. تروری که روزهایی پر از آشوب و شورش را برای شهرهای مختلف آمریکا به ارمغان داشت که طی آنها دستکم چهل نفر کشته شدند. از نظر سیاهان، سفیدپوستها با حاکمیت آمریکا، تفاوت چندانی نداشتند. کتاب «سگ سفید» حکایتگر این روزها است. ساختار این کتاب به گونهای است که داستان باتکا که گاری آن را برای درمان به یک باغ وحش سپرده تا روند آموزشش از قضا توسط یک کارمند سیاهپوست باغ وحش طی شود، همزمان و موازی با اتفاقات پس از قتل مارتین لوتر کینگ روایت میشود. همچنین نویسنده مواجهات خود با سیاهپوستان و انجمنهای مبارزه با نژادپرستی را روایت میکند. ماجرای سگ سفید، زمینه و شیرازهای است برای روایت اوضاع و احوال سیاهپوستان و جامعه ملتهب سال شصت و هشت آمریکا. توصیف شورش سیاهان و غارت مغازهها و فروشگاهها در این کتاب، ما را شدیدا به یاد اعتراضات پس از قتل جورج فلوید در سال 2020 میاندازد که باعث شده بود مغازهداران، ویترینهای خود را با لایههای چوب بپوشانند تا معترضان آنها را نشکنند. یعنی بیش از پنجاه سال پس از اعتراضات قتل مارتین لوتر کینگ، اعتراضاتی از سوی سیاهپوستان با الگوهایی مشابه رخ میدهد و این معنای تمثیل گسل است. سیاهپوستان آمریکا آتش زیر خاکستری هستند که با محرکهای قوی، میتوانند تمام کشور را به آشوب بکشند. گذر پنجاه سال و بروز اینهمه تغییرات هم باعث خاموشی این آتش نشده است. اگر شعار آن روزهای معترضان سیاه جمله «سیاه زیبا است» بود، شعار معترضان و فعالان ضدنژادپرستی در سال 2020، «جان سیاهپوستان مهم است» بود. اولی بر دیوارها نوشته میشد و دومی هشتگی در فیسبوک، توییتر و اینستا بود. «سگ سفید» از یک سو ادامه آثاری است که با موضوع سیاهان نگاشته شدهاند. ادامه «کلبه عمو تام» هریت بیچر استو، «ریشهها»ی الکس هیلی و «دوازده سال بردگی» سالومون نورثاپ. از سوی دیگر، سگها نیز در ادبیات آمریکا نقش دارند و پیشینه آن را میتوان به دو رمان زیبا از جک لندن منتسب دانست: «آوای وحش» و «سپیددندان».
مسئله سیاهان در آمریکا، چالشی امنیتی است. پس اگر دولتهای این کشور خصوصا از طریق سینما و رسانه سعی در خاموش کردن آتش نژادپرستی دارند، نه به دلیل اشتیاق آنها به حقوق بشر، بلکه به دلیل کمرنگ کردن این چالش امنیتی است. در خلال این کتاب، از نفوذ بیچون و چرای FBI در جامعه آمریکا نیز مطلع میشویم. گاری مینویسد: «هیچ نهضت سیاسیای نیست که مأموران FBI در مرکز آن نباشند. بهترین راه در اختیار گرفتن یک نهضت سیاسی، به راه انداختن آن است. غمانگیزترین جنبه مبارزه سیاهان، کشتارهای داخلی آنها است. همه شواهد حاکی از آن است که گویی قدرتی مرموز و پنهانی نهضتهای افراطی را طوری هدایت میکند که آنها را علیه یکدیگر بشوراند.»
در پاییز امسال، کتاب جدیدی از رومن گاری توسط نشر چشمه وارد بازار نشر شد. رومن گاری در ایران پیش از این هم نویسندهای شناخته شده بود. با کتابهايی همچون «خداحافظ گاری کوپر» با ترجمه سروش حبیبی و چاپ نشر نیلوفر و «لیدی ال» با ترجمه مهدی غبرایی و چاپ نشر ناهید. سروش حبیبی و مهدی غبرایی، دو مترجم نامآشنا و توانمند کشورند که آشناییمان با نویسندهای چون رومن گاری را مدیون آنهاییم. حبیبی این بار «سگ سفید» رومن گاری را به فارسی برگردانده است و این چه خبر خوبی است برای اهل ادبیات و رمان. این خبر شیرینتر هم میشود اگر بشنویم «سگ سفید» رمان بسیار خوبی است برای کسانی که با قلم رومن گاری آشنایند، باید بگوییم این کتاب دقیقا همان چیزی است که از او انتظار داریم و برای کسانی که از این نویسنده کتابی نخواندهاند، «سگ سفید» میتواند یک شروع بسیار خوب باشد.
گاری، نویسندهای است که قلمش خاصه وقتی عاشقانه مینویسد، بسیار شرقی است و برای ما آشنا. خاصیت قلمش طنازی و شوخطبعی و به سخرهگیری است اما در وادی پوچی نمیافتد و همواره به انسانیت تعصب دارد. در قلم او علاوه بر عشق، همواره رنگ و بوی قدرتمندی از سیاست هم هست، چراکه او یک دیپلمات بود و مدتها سرکنسولگری فرانسه در لسآنجلس. در برخی از کتابهای او عشق پررنگتر است و در برخی دیگر از کتابها، سیاست. مثلا در «بادبادکها»، عاشقانه معرکهای که نشر توس آن را به چاپ رسانده، سیاست هست اما بسیار کمرنگتر. اما در سگ سفید که البته یک مستندنگاری داستانی است و نه رمان، سیاست غالب است. به گمان من «سگ سفید» اثر بسیار مهمی است. نه تنها به این علت که نویسنده فرهیختهای همچون گاری اینبار هم کتابی پرمغز و دلچسب پیش روی ما میگذارد، آن چنان که خواندنش برای ادبدوستان واجب است، بلکه چون در این کتاب روایتی از آمریکا میخوانیم که ما را از عمق یکی از مهمترین شکافهای آن کشور روشن میسازد. این کتاب مربوط به یکی از پهنترین و فعالترین گسلهای جامعه آمریکا است: نژادپرستی و سیاهپوستان.
ظاهر قضیه این است که قرنها پیش، عدهای از مردم آفریقا را به جبر و زور و قتل و شکنجه و سوار بر کشتیهایی مرگبار، سرشار از شلاق و بیماری و عفونت و مرگ، برای کار کردنی وحشتناک به قاره تازه غصب شده یعنی آمریکا آوردند و آنان را محروم از تمام حقوق انسانی، به بردگی گماشتند. سالها به این منوال ادامه داشت تا رئیسجمهور انساندوستی به نام آبراهام لینکلن، بردهداری را رسما و قانونا الغا کرد. این قانون، دعواهای خونباری هم بین شمال و جنوب ایالات متحده پدید آورد و حتی خود لینکلن توسط کسی که شعار «زنده باد جنوب» بر لب داشت، در یک تئاتر به قتل رسید. اما ماجرا به همین ختم نمیشود. ای کاش تمام ما، تمام ما آدمها این را میفهمیدیم که هیچ چیز به سادگی تمام نمیشود. خصوصا ظلم و گناه، وقتی از ما سر میزند همچون موجود زندهای است که نمیدانیم از کجاها سر در میآورد. نمیدانیم کجا ناگهان جلوی ما را میگیرد. نمیتوان آن را دفن کرد و پنهانش ساخت. نژادپرستی و نفرت متقابل سفید و سیاه در آمریکا باقی ماند. درست مانند گسل فعالی که هر چند سال یک بار، زمین آن کشور را به لرزه در میآورد. نه سفید روزهایی که سیاه باید از او اطاعت میکرد و همچون حیوانی گوش به فرمانش بود را فراموش میکند و نه سیاه ظلم و ستم سفیدها را از یاد میبرد. برای سفید سخت است اینکه بپذیرد سیاهی که تا چند سال پیش مالک زن و بچه خودش هم نبوده اکنون با او برابر و برادر است و برای سیاه سخت است اینکه بپذیرد ظلم و ستمی که از سوی سفیدها بر اجداد و پدرانش روا داشته شده، دیگر گذشته و سفیدهای امروز تقصیری در آن ندارند. این گونه است که نه نژادپرستی تمام شده و نه نفرت و کینه.
اوج این فاجعه را زمانی در مییابیم، که سگ رومن گاری، روزی با خودش سگ دیگری را هم به خانه میآورد. رومن گاری گه با همسرش، ستاره فرانسوی هالیوود، جین سيبرگ زندگی میکند، تصمیم میگیرد سگ جدید را در خانه نگه دارد و نامش را باتکا میگذارد. باتکا حیوانی است
آموزش دیده، عاطفی و صاحبدوست که شیوه دلبری از آدمها را بلد است. اما باتکای مهربان، باری در مواجهه با یک مزاحم، چهرهای شدیدا متقاوت از خود به نمایش میگذارد. خشم هولناکی وجودش را فرا میگیرد و گویی چشمانش، جز خون چیزی نمیبیند. این برخورد وحشتناک باتکا با یک مزاحم، به صورت یک معما باقی میماند تا زمانی که یکبار دیگر خشمی دیوانهوار به سراغ باتکا میآید و یکبار دیگر نیز. گاری از کنار هم گذاشتن مشابهتهای این برخوردهای خشن، کم کم حقیقت را در مییابد: تمام غریبههایی که باتکا به آنها حملهور میشود، سیاهپوست هستند. باتکا، از نسل سگانی است که برای گرفتن بردگان سیاهپوست فراری تربیت شده بودند. این سگ اینگونه آموزش دیده که هر سیاهپوستی را به مثابه دشمنی که باید دستگیر یا نابود شود بنگرد. این سگان را «سگ سفید» میخوانند. این حادثه، با چند اتفاق دیگر همزمان میشود. مثلا همسر گاری، جین سیبرگ نیز یک فعال جنبش سیاهپوستان و ضدنژادپرستی است. از سوی دیگر، اتفاقات مهمی دوباره آتش بین سیاه و سفید را روشن میکند.
مارتین لوتر کینگ، کشیش سیاهپوست و از مهمترین چهرههای احقاق حقوق سیاهان و مبارزه با نژادپرستی است. او با راهبرد مبارزه بدون خشونت که عبارت از راهپیمایی و نافرمانی و اعتراض مدنی است، نوع وجیهی از مبارزات سیاهان را به نمایش گذاشت که حتی او را به جایزه صلح نوبل نیز رساند. او رهبری و هدایت تجمعات عظیمی از سیاهان را بر عهده داشته که از معروفترین آنها راهپیماییهای سلما به مونتگُمِری است. با اینکه حاکمیت ایالات متحده خصوصا پس از مرگ از کینگ تجلیل فراوان کرده و روز مرگش را تعطیل رسمی اعلام کرد، اما او به دست یک سفیدپوست ترور شد. تروری که روزهایی پر از آشوب و شورش را برای شهرهای مختلف آمریکا به ارمغان داشت که طی آنها دستکم چهل نفر کشته شدند. از نظر سیاهان، سفیدپوستها با حاکمیت آمریکا، تفاوت چندانی نداشتند. کتاب «سگ سفید» حکایتگر این روزها است. ساختار این کتاب به گونهای است که داستان باتکا که گاری آن را برای درمان به یک باغ وحش سپرده تا روند آموزشش از قضا توسط یک کارمند سیاهپوست باغ وحش طی شود، همزمان و موازی با اتفاقات پس از قتل مارتین لوتر کینگ روایت میشود. همچنین نویسنده مواجهات خود با سیاهپوستان و انجمنهای مبارزه با نژادپرستی را روایت میکند. ماجرای سگ سفید، زمینه و شیرازهای است برای روایت اوضاع و احوال سیاهپوستان و جامعه ملتهب سال شصت و هشت آمریکا. توصیف شورش سیاهان و غارت مغازهها و فروشگاهها در این کتاب، ما را شدیدا به یاد اعتراضات پس از قتل جورج فلوید در سال 2020 میاندازد که باعث شده بود مغازهداران، ویترینهای خود را با لایههای چوب بپوشانند تا معترضان آنها را نشکنند. یعنی بیش از پنجاه سال پس از اعتراضات قتل مارتین لوتر کینگ، اعتراضاتی از سوی سیاهپوستان با الگوهایی مشابه رخ میدهد و این معنای تمثیل گسل است. سیاهپوستان آمریکا آتش زیر خاکستری هستند که با محرکهای قوی، میتوانند تمام کشور را به آشوب بکشند. گذر پنجاه سال و بروز اینهمه تغییرات هم باعث خاموشی این آتش نشده است. اگر شعار آن روزهای معترضان سیاه جمله «سیاه زیبا است» بود، شعار معترضان و فعالان ضدنژادپرستی در سال 2020، «جان سیاهپوستان مهم است» بود. اولی بر دیوارها نوشته میشد و دومی هشتگی در فیسبوک، توییتر و اینستا بود. «سگ سفید» از یک سو ادامه آثاری است که با موضوع سیاهان نگاشته شدهاند. ادامه «کلبه عمو تام» هریت بیچر استو، «ریشهها»ی الکس هیلی و «دوازده سال بردگی» سالومون نورثاپ. از سوی دیگر، سگها نیز در ادبیات آمریکا نقش دارند و پیشینه آن را میتوان به دو رمان زیبا از جک لندن منتسب دانست: «آوای وحش» و «سپیددندان».
مسئله سیاهان در آمریکا، چالشی امنیتی است. پس اگر دولتهای این کشور خصوصا از طریق سینما و رسانه سعی در خاموش کردن آتش نژادپرستی دارند، نه به دلیل اشتیاق آنها به حقوق بشر، بلکه به دلیل کمرنگ کردن این چالش امنیتی است. در خلال این کتاب، از نفوذ بیچون و چرای FBI در جامعه آمریکا نیز مطلع میشویم. گاری مینویسد: «هیچ نهضت سیاسیای نیست که مأموران FBI در مرکز آن نباشند. بهترین راه در اختیار گرفتن یک نهضت سیاسی، به راه انداختن آن است. غمانگیزترین جنبه مبارزه سیاهان، کشتارهای داخلی آنها است. همه شواهد حاکی از آن است که گویی قدرتی مرموز و پنهانی نهضتهای افراطی را طوری هدایت میکند که آنها را علیه یکدیگر بشوراند.»

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

-
جمهوریت در سپهر اندیشه امام روحالله
-
سیاه و سفید یک نزاع بیپایان