حنیف غفاری
دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالاتمتحده، این روزها بیش از هر زمان دیگری با شکاف میان دنیای ذهنی خود و واقعیتهای سخت سیاست بینالملل روبهروست. وعدههای او در حوزه سیاست خارجی که بر پایه «ضربالاجل»های قاطع و تصمیمگیریهای سریع بنا شده بود، یکی پس از دیگری رنگ میبازد و تصویری از سردرگمی، عقبنشینی و ضعف در مدیریت جهانی آمریکا را به نمایش میگذارد.ترامپ از آغاز دوره ریاستجمهوریاش کوشید تا اصل «نتیجهگرایی فوری» را در روابط خارجی آمریکا نهادینه کند؛ با این تصور که قدرت اقتصادی و نظامی واشنگتن میتواند هر مخالفی را ظرف چند هفته و هر بحران بینالمللی را در چند ماه مهار کند. اما اکنون پس از ماهها حضور در کاخ سفید، حتی هواداران او نیز شاهدند که این وعدهها نهتنها محقق نشدهاند، بلکه پیامدهای معکوس برجای گذاشتهاند.
نخستین نمونه بارز این ناکامی، جنگ اوکراین است؛ درحالیکه ترامپ در نخستین روزهای بازگشت خود به قدرت اعلام کرد میتواند ظرف 10 روز به این جنگ پایان دهد، واقعیتهای میدانی و ژئوپلیتیکی خلاف آن را ثابت کردند. تلاش برای اعمال فشار مستقیم بر روسیه و همزمان محدودسازی حمایتهای غربی از کییف نهتنها به صلح منتهی نشد، بلکه شکاف دیپلماتیک بین واشنگتن و متحدان اروپایی را عمیقتر کرد. از طرح ۲۸ مادهای موسوم به «پایان منصفانه جنگ اوکراین» نیز، تنها چند بند مبهم باقیمانده که بیشتر از تغییر رویکرد آمریکا و عقبنشینی از خواستههای اولیه خبر میدهد تا دستیابی به توافق واقعی.
در محور اقتصادی، ترامپ با اعتمادبهنفس اعلام کرده بود که ظرف 6 ماه میتواند پرونده جنگهای تعرفهای را به سود آمریکا ببندد. این وعده در حالی مطرح شد که بسیاری از اقتصاددانان هشدار میدادند سیاست تعرفهای تهاجمی علیه چین، اروپا و حتی همپیمانان نزدیک واشنگتن، توان صادرات و ثبات قیمتها در داخل آمریکا را تضعیف خواهد کرد. اکنون پس از گذشت ماهها، ایالاتمتحده نهتنها پیروز این جنگ تجاری نشده، بلکه خود را در وضعیتی میبیند که مجبور به مذاکره دوباره با همان کشورهایی است که پیشتر بهشدت موردانتقاد قرار داده بود.
عقبنشینی از موضع تعرفههای سنگین، مفهوم «برنده شدن سریع» را در سیاست اقتصادی خارجی ترامپ به رؤیایی واهی بدل کرده است. در غرب آسیا نیز، ضربالاجل شگفتانگیز ترامپ به دولت لبنان برای خلع سلاح حزبالله تا پایان سال ۲۰۲۵ میلادی، یکی دیگر از نمونههای شکست در زمانبندی است. واقعیت سیاسی لبنان، با ساختار اجتماعی و فشارهای منطقهای آن، بههیچوجه با این نوع فرمانهای خارجی سازگار نیست. نه دولت لبنان توان اجرایی چنین مأموریتی دارد و نه آمریکا با تهدید و ضربالاجل قادر است واقعیتهای پیچیده منطقهای را به نفع خود بازآفرینی کند. پس از گذشت بیش از یک سال، هیچیک از شاخصهای وعده داده شده محقق نشده و حتی واشنگتن ناگزیر شده است رویکردی نرمتر و مذاکراتیتر را جایگزین لحن تهدیدآمیز اولیه کند. تکرار ناکامی در محورهای گوناگون،نشاندهنده الگوی رفتاری خاصی در سیاست ترامپ است: اتکای بیشازحد به قدرت نمادین آمریکا و بیتوجهی به واقعیات پیچیده بازیگران جهانی. این ضربالاجلها نهتنها رفتار دشمنان آمریکا را تنظیم نکردهاند، بلکه اعتماد متحدانش را نیز نسبت به توان واقعی واشنگتن کاهش دادهاند. هر بار که موعد یکی از این ضربالاجلها فرا میرسد، نه پاسخ مطلوبی دیده میشود و نه اعتباری تازه حاصل؛ تنها تمدید زمان، بازنویسی طرحها و پذیرش ضمنی شکست به چشم میآید. در واقع، تمدید ضربالاجلها یا جایگزینی آنها با طرحهای جدید و تعدیل شده (مانند طرح ۲۸ مادهای در آتشبس اوکراین ) شفافترین نشانه شکاف میان واقعیت جهانی و توهم تصمیمسازی در ذهن رئیسجمهور آمریکاست. جامعه بینالملل بهروشنی دریافته است که رویکرد زمانبندی محور ترامپ دیگر اثربخشی ندارد و جهان، برخلاف تصور او، با فرمانهای توییتری پیش نمیرود.اکنون اعتبار ترامپ در نظام بینالملل بیش از هر زمان دیگر آسیبدیده است. اعتماد به توان پیشبینی و اقتدار تصمیمگیری واشنگتن رو به کاهش است، و ضربالاجلهای پیدرپی که زمانی برند سیاسی او محسوب میشدند، به نمادی از فقدان درک راهبردی بدل شدهاند. جهان سیاست امروز، پیچیدهتر از آن است که در جدولهای زمانی شخصی رئیسجمهور آمریکا بگنجد؛ و هر روز که میگذرد، این فاصله میان توهم و واقعیت پررنگتر میشود.