محسن پیرهادی
پرتاب موفق سه ماهواره ایرانی، صرفا یک خبر فناورانه نیست؛ نشانهای است از اینکه یک کشور چگونه جایگاه خود را در معادلات قدرت آینده تعریف میکند. در جهان امروز، قدرت فقط در مرزها، زرادخانهها یا حتی حجم اقتصاد خلاصه نمیشود. قدرت، بیش از هر چیز در توان «حضور در لبه دانش» معنا پیدا میکند. کشوری که بتواند پروژههای پیچیده، پرریسک و دانشبنیان را طراحی و اجرا کند، به بازیگری تبدیل میشود که دیگر نمیتوان او را نادیده گرفت.
فضا، یکی از نمادینترین و در عین حال راهبردیترین عرصههای این لبه دانش است. دستیابی به فناوری ماهواره، پرتابگر، هدایت، کنترل، پردازش داده و تحلیل اطلاعات فضایی، فقط برای ارتباطات یا تصویربرداری نیست؛ این فناوریها مستقیما به امنیت ملی، اقتصاد دانشبنیان، مدیریت منابع، کشاورزی هوشمند، پایش محیط زیست و حتی سیاست خارجی گره خوردهاند. کشوری که در فضا حضور دارد، در زمین هم دست بالاتری دارد.
اهمیت این دستاورد از آن جهت دوچندان میشود که جمهوری اسلامی ایران آن را در شرایط فشار، تحریم و محدودیتهای گسترده به دست آورده است. این یعنی تکیه بر توان بومی، سرمایه انسانی و اعتماد به نخبگان داخلی. تجربه نشان داده هر جا پروژهای در سطح فناوریهای پیشرفته به سرانجام رسیده، موجی از اعتماد به نفس ملی، خودباوری علمی و انگیزه برای نسل جوان ایجاد کرده است. این همان سرمایه نامرئی اما تعیینکنندهای است که قدرتهای بزرگ بهخوبی ارزش آن را میدانند.
اما مسئله فقط فضا نیست. اگر قرار است ایران در نظم آینده جهان نقشآفرین باشد، باید سبد پروژههای لبه دانش خود را متنوع و متوازن کند. حوزههایی مانند هوش مصنوعی، زیستفناوری، انرژیهای نو، فناوریهای کوانتومی، مواد پیشرفته، صنایع دریایی پیشرفته، امنیت سایبری و پزشکی دقیق، دیگر انتخابهای لوکس نیستند؛ ضرورتهای راهبردیاند. عقبماندن در این حوزهها به معنای وابستگی ساختاری در دهههای آینده است.
نکته کلیدی اینجاست که چنین پروژههایی با نگاه کوتاهمدت سازگار نیستند.
دولتها میآیند و میروند، اما پروژههای لبه دانش نیازمند ثبات سیاستگذاری، سرمایهگذاری مستمر و صبر راهبردی هستند. قطع و وصل شدن حمایتها، تغییر اولویتها با تغییر مدیران و نگاه نمایشی به علم، بزرگترین آفت این مسیر است. اگر پرتاب ماهواره به یک رویداد تبلیغاتی تقلیل یابد و نه بخشی از یک نقشه جامع قدرت علمی، اثرگذاری آن محدود خواهد شد.
در این میان، مسئله نخبگان نقشی محوری دارد. هیچ پروژه پیشرفتهای بدون نیروی انسانی باانگیزه، خلاق و امیدوار به آینده به سرانجام نمیرسد. حفظ نخبگان، فقط با توصیه اخلاقی یا شعار محقق نمیشود. نخبه باید احساس کند دیده میشود، اثرگذار است و آیندهای روشن در کشور دارد. امنیت شغلی، امکان رشد علمی، دسترسی به زیرساخت های پژوهشی و فضای نقد و گفتوگوی علمی، از الزامات این مسیر است.
جذب نخبگان نیز صرفا به معنای بازگرداندن افراد از خارج کشور نیست، هرچند آن هم اهمیت دارد. مهمتر از آن، جلوگیری از ناامیدی نخبگان داخلی و تبدیل دانشگاهها و مراکز پژوهشی به موتور حل مسئله کشور است. هر جا علم از نیازهای واقعی جامعه جدا شده، نخبه یا مهاجرت کرده یا منزوی شده است. پیوند میان پروژههای ملی بزرگ، مانند صنعت فضایی و ظرفیت دانشگاهها، میتواند این شکاف را ترمیم کند.
در نهایت، پرتاب ماهوارهها یک پیام روشن دارد: ایران اگر بخواهد، میتواند در میدانهای پیچیده جهانی حضور موثر داشته باشد. اما این «خواستن» باید به راهبرد پایدار تبدیل شود. آینده، متعلق به کشورهایی است که امروز روی علم، فناوری و انسان سرمایهگذاری میکنند. هر تعللی در این مسیر، هزینهای است که نسلهای بعدی خواهند پرداخت.
قدرت در جهان امروز، آرام و بیصدا ساخته میشود؛ در آزمایشگاهها، مراکز پژوهشی و پروژههایی که شاید در لحظه دیده نشوند، اما سرنوشت کشورها را رقم میزنند. پرتاب سه ماهواره، اگر درست فهم و دنبال شود، میتواند یکی از همین نقاط عطف باشد.