اهمیت مداخلات روانشناختی در بحران بررسی شد
پیوست روانشناختی در مدیریت بحران
بحرانها رخدادهایی غیرقابلپیشبینی و اجتنابناپذیرند. نمیتوان پیشبینی کرد کی و کجا اتفاق میافتند. به همین خاطر برای جلوگیری از بروز خسارات سنگین و رفع مشکلات ناشی از وقوع بحرانها، مقوله مدیریت بحران در نظر گرفته شده است که به معنای پیشبینی و پیشگیری از وقوع بحران، برخورد و مداخله در بحران و سالمسازی بعد از وقوع بحران است. همواره این مقوله یکی از اولویتهای اصلی برنامههای دولتها در هر کشوری محسوب میشود. به طور طبیعی هرچقدر کشوری بیشتر در معرض وقوع بحران و آسیبهای احتمالی باشد، به همان میزان نیز باید تلاش کند ساختار و تشکیلات منسجمتری درزمینهٔ مدیریت بحران ایجاد کند. اما در کشور ما بهرغم بالا بودن احتمال وقوع بحرانها بهویژه در حوزه بلایای طبیعی شواهد نشان میدهد که به مدیریت بحران بهعنوان مسئله دستچندم در نظام برنامهریزی و مدیریت شهری توجه میشود. معمولا هم یکی از ضعفهای مدیریت بحران، بیتوجهی به مداخلات روانشناختی است. تجربه سوانح مختلف در کشور، گویای این حقیقت است که در مواقع بروز بحرانها و سوانح از استراتژی مدیریت بحران برخوردار نیستیم و بیشتر در این مواقع احساسی عمل میشود و کمتر آسیب روانیای که فرد براثر وقوع بحران متحمل میشود، مورد توجه قرار میگیرد.
بحرانها عمدتا به دو دسته کلی تقسیم میشوند؛ بحرانهای عمومی مانند جنگ، بلایای طبیعی و بیماریهای همهگیر که تأثیرات گسترده اجتماعی دارند، و بحرانهای شخصی نظیر فقدان عزیزان، طلاق، مهاجرت، از دست دادن شغل یا مشکلات حاد بینفردی که مستقیماً زندگی فرد را تحت تأثیر قرار میدهند.
اغلب در هنگام بروز بحران، فرد با رویدادی پراسترس مواجه میشود و قادر به مقابله نیست. در چنین شرایطی، منابع روانی معمول پاسخگو نیست و فشار روانی به اندازهای افزایش مییابد که احساس ناتوانی در عبور از مشکل بهوجود میآید. این وضعیت موجب کاهش ظرفیت شناختی شده و مانع از یافتن راهحلهای مؤثر و شناخت توانمندیهای فردی میشود.
آنطور که الناز اسکندرنیا، متخصص روانشناسی بیمارستان تخصصی روانپزشکی ابنسینا، در گفتوگویی با وبدا مطرح کرده، مداخلات روانشناختی در بحران بسیار حائز اهمیت بوده و به معنای همراهی فعال و همدلانه روانشناس با فرد آسیبدیده است. نقش اصلی روانشناس در تمام مراحل بحران، شامل گوشدادن فعال، شناسایی نیازهای فوری، تمرکز بر توانمندیها و ارائه راهحلهای گامبهگام و کاربردی است. ازآنجاکه بحرانها اغلب بهصورت ناگهانی رخ میدهند و فرصت آمادگی روانی برای فرد وجود ندارد، مداخله بهموقع روانشناس نقشی حیاتی در کاهش اضطراب و بازگرداندن احساس امنیت دارد.
لزوم پیشگیری از تبدیل شدن بحران به آسیب روانی عمیق
بدون تردید سرعت و دقت در مداخله روانشناسی میتواند از تبدیل شدن بحران به آسیب روانی عمیق (تروما) پیشگیری کند و همزمان فرصتی برای تقویت تابآوری در برابر بحرانهای آینده فراهم سازد. از اینرو الناز اسکندرنیا تصریح کرده، مداخلات روانشناختی بسته به مرحله بحران متفاوت است: «در مرحله اولیه (حاد)، هدف اصلی تثبیت وضعیت روانی و ایجاد حس کفایت در فرد است. در این مرحله، روانشناس با شنیدن فعال، ایجاد احساس امنیت و شناسایی نیازها و منابع موجود، حمایت فوری و کوتاهمدت را فراهم میکند. همچنین، ارائه راهکارهای کوتاهمدت برای مدیریت علائم اضطراب از جمله تمرینات تنفسی، برنامهریزی حمایتی، ارجاع تخصصی و ارتباط با اورژانس اجتماعی از مؤلفههای کلیدی این مداخلات بهشمار میرود. همچنین استفاده از سامانههای تماس فوری (هاتلاینها) و مراکز پاسخگویی بحران، از ابزارهای مؤثر در کاهش استرس، تقویت احساس حمایت و جلوگیری از تشدید آسیبهای روانی است.»
اسکندرنیا درباره مرحله دوم (پس از بحران) نیز توضیح داده است: «در این مرحله که ممکن است چند روز تا چند هفته پس از واقعه ادامه یابد، روانشناس با مداخلات پس از بحران به فرد کمک میکند تا توانمندیهای شخصی خود را بازشناسی کرده، تابآوری و اعتمادبهنفس خود را بازیابد و شیوههای مقابله مؤثر را بیاموزد تا بتواند از تجربه بحران برای رشد روانی خود بهره گیرد. در این میان از اهمیت بازسازی شناختی در روند بهبود پس از بحران نباید غافل شد. در این مرحله، روانشناس به فرد میآموزد که افکار خود درباره بحران را ارزیابی کرده و میزان واقعبینی و کارآمدی آنها را بسنجد. بازسازی شناختی با جایگزینی افکار سالمتر، زمینه اصلاح دیدگاهها و بهبود عملکرد روانی را فراهم میکند.»
هنوز ضرورت مداخلات روانشناختی در حوادث برای جامعه ما، ناشناخته است
اما واقعیت این است که علیرغم اثرات درازمدت و بسیار نامطلوب بحران بر وضعیت روانی افراد، هنوز ضرورت مداخلات روانشناختی در هنگام حوادث برای اجتماع ما شناخته شده نیست. هنوز که هنوز است بسیاری از آدمیان این مرز خاکی بر این باور استوارند که مداخله در حوادث صرفا به امداد و نجات فیزیکی و رفع نیازهای فیزیولوژیکی محدود است؛ بهگونهای که در اجتماع ما امداد مساوی و هم معنی با کمکهای مالی و رفع نیازهای جسمانی تلقی میشود و امدادهای روانی کمتر یا اصلا مورد توجه قرار نمیگیرد. در حالی که شناخت و تدوین استراتژیها و روشهایی که بتواند در صحنه بحران به کنترل و رفع بحران روانی و مداخلههای روانشناختی بپردازد، مهم و اساسی هستند و نیاز به توجه پایدار و ماندگار دارند.
باید آموخت که بحران نوعی پاسخ به وقایع خطرآفرین و در واقع نوعی پاسخ به خطرزایی یک حادثه است که خود به صورت یک شرایط دردناک تجربه میشود. بحران میتواند به چند ساعت محدود شود و یا هفتهها به درازا انجامد. بحران دو جنبه دارد؛ در یک جنبه آن، اضطراب و تنش پدیدار میشود و در بعد دوم سازوکارهای حل مشکل به حرکت درمیآید. بحران تمایل دارد که واکنشهای قدرتمندانه را برای کمک به فرد در کاهش ناراحتی به حرکت درآورد و شخص را از نظر تعادل هیجانی به حالت باثبات قبلی برگرداند و زمانی که شخص به تعادل هیجانی دست پیدا کرد، بحران رفع میشود، و آدمی میآموزد که چگونه واکنشهای سازگارانه را به کار گیرد. واکنشهای سازگارانه در برابر بحران، پتانسیل رشد بحران را به حرکت درمیآورد و بر عکس، واکنشهای ناسازگارانه باعث عمیقتر شدن بحران، انحطاط، واپسگرایی و بروز علائم اختلالات روانی و علائم مرضی میشود.
این علائم بهنوبه خود میتواند به صورت یک الگوی رواننژندی و رفتاری که توانایی بیمار را برای کارکرد آزادانه محدود میکند تبلور یابد. در مواقعی که این موقعیت بحرانی نتواند ثبات پیدا کند واکنشهای ناسازگارانهی جدید ایجاد میشود و توالی این واکنشها میتواند به تناسبات فاجعهآمیزی برسد و حتی منجر به خودکشی و مرگ شود. بنابراین بحرانهای روانشناختی بسیار دردناک هستند و میتوان به آن به عنوان نقطه عطفی برای اوج یا سقوط، بهتر شدن یا بدتر شدن نگاه کرد.
روانشناسی بحران در دنیا کاملا شناخته شده است
بحران انواع دارد؛ انواع بحران بر اساس ملاکهایی چون شدت، نوع منبع ایجاد کننده، ماهیت بحران و شیوههای مواجهه با آن طبقهبندی میشود. یکی از آنها، بحرانهای ناشی از سوانح طبیعی است. بحرانهایی نظیر جدایی، فقدان یا از دست رفتگی، عذاب درونی، مجروحیت، آسیب ناشی از استرس، از دست دادن دارایی، آوارگی، مهاجرت، از جمله بحرانهایی هستند که بیشتر ناشی از عامل سوانح طبیعی است. بحرانها از هر نوعی که باشند، دارای ویژگی، علایم، مراحل و شیوههای مواجهه (شیوههای مداخلهای) تقریبا یکسانی هستند.
مبحث روانشناسی بحران در دنیا کاملا شناخته شده است و به آن کاملا تخصصی نگاه میشود؛ به عنوان نمونه وبسایتهای تخصصی وجود دارند که بلایا و بحرانها را از بعد روانی پوشش میدهند؛ این پوشش در سطح آموزش همگانی و علمی ـ آکادمیک عمل میکند و حتی اپلیکیشنها و مراکزی برای آموزش اینترنتی مردم به همراه ارایهی پوسترها در حوزههای تخصصی بحران به وجود آمدهاند.
چراکه؛ مداخله مناسب در یک بحران بر جلوگیری از علائم فوری یا درازمدت اختلالات روانشناختی موجبات شکوفایی فرد نیز میشود. تدوین و ارایهی استراتژیهای روانی مداخله در بحرانهای ناشی از حوادث، به دلایل مختلف ضرورت دارد. بر این اساس، مجید زارعی از پژوهشگران آسیبشناسی بحران در نگاشتهای کوتاه، ضرورت امدادهای روانی را مطرح و شیوههای بحرانزدایی را با تاکید بر حل بحران روانی به هنگام وقوع حوادث ارائه نموده است.
یک سوم حادثه دیدگان دچار سندرم بلا میشوند
این پژوهشگر معتقد است: تمام کسانی که در معرض بحران آسیبزا (حادثه) قرار میگیرند به درجاتی از آن متاثر میشوند. تأثیرات ناشی از بحران حادثه در برخی از افراد به سرعت حلوفصل میشود و افراد دچار حوادث و مصائب سازگاری مجدد به دست میآورند و به طور معمول حداقل یک سوم آنان دچار حالاتی میشوند که اصطلاحا «سندرم بلا»
گفته میشود. تاکنون مطالعات روانشناختی در خصوص افراد دچار حادثه که زنده ماندهاند، نشان داده است که عموما همه یا بعضی از علایم در آنها، به صورت خفیف و شدید وجود داشته است. علایمی چون: 1ـ فشار روانی و فیزیولوژیکی از قبیل: ترس، هراس، تنش
2ـ کرختی روانشناختی از قبیل: تجربه حالت از هم گسستگی و پریشانی، احساس بیکفایتی و درماندگی 3ـ اضطراب فراگیر که جزء بنیادین بحران است 4ـ اختلال در تفکر 5 ـ انزوا طلبی و اشتغال ذهنی 6ـ افسردگی (چنانچه بحران حلوفصل نشود واکنشهای غصه، غم، ناکامی به اختلال افسردگی تبدیل میشود. اختلال خواب، اختلال خوردوخوراک، افکار مربوط به خودکشی، تجسم غیرارادی حادثه واقعشده یا وقوع مجدد آسیب، گریه غیرارادی از جمله: علایم افسردگی ناشی از بحران حوادث است).
زارعی در ادامه تاکید میکند: «همه انواع اقدامات کمکی اعم از خود تقویتی(افزایش اراده، اعتمادبهنفس، امیدواری و …)، حمایتهای اجتماعی (عزاداری، کمکهای عاطفی، جمع شدن اقوام و نزدیکان و …)،
حمایتها و کمکهای حرفهای و یاورانه (از قبیل خدمات حمایتی، تسکینی و رشد) میتواند به افراد درگیر بحران کمک موثر کند. روشهای مداخله در بحران از هر راهبردی که باشد با افراد و موقعیتهایی سروکار دارد که سرعت در آنیک اصل اساسی است. حمایتها و کمکها به افراد بحرانزده باید با سرعت بالا، دقت فراوان با رعایت جوانب احتیاط و به موقع باشد. هر نوع درمانی که ارائه میشود نیاز به الحاق، درک، همدلی، شناخت روان پویاییهای فرد و خانواده و آگاهی از این که چگونه افراد درگیر شده در بحران، به بحران پاسخ میدهند، دارد.»
باتوجه به اقدامات کمکی یاد شده، اصول، روشها و فنون کمکی به افراد بحرانزده که در این نگاشته به صورت مختصر و کلی، به آنها اشارهشده است میتواند شامل اطمینان بخشی، تلقین، دستکاری یا تغییر در محیط و دارو درمانی روانگرا باشد. حتی ممکن است بستری کردن کوتاه مدت شخص نیز به طرح درمانی اضافه شود. تمامی این اقدامات در خدمت حمایت، تسکین و رشد بحران زدهها است. برجستهترین نتیجه درمان بحران، توانا ساختن اعضای خانواده در تجهیز بهتر جهت اجتناب از بحران و یا در صورت لزوم حلوفصل خطرهای عمدی است. علاوه بر این برخی خانوادههای مستعد، استعدادهای بالقوه خود را رشد داده و به سطح کارکردی و هیجانیِ بالاتری نسبت به سطح قبل از شروع بحران میرسند و بالاخره این که ختم مداخله در بحران در شرایطی خواهد بود که شواهد نشان دهد که بحران حل شده و خانواده آشکارا همه مراحل رشد و حلوفصل بحران را درک کرده است.
مداخله به موقع، ضرورت مهم در مدیریت بحران روانی است
زارعی تصریح میکند: «اصول مداخله و مداخله به موقع، کافی و لازم توسط متخصصین زبده و کارآمد نیاز نخست و ضرورت مهم در مدیریت بحران روانی است. نبود یا بیتوجهی به اصول مداخله در بحران، بهکارگیری هر فنونی را بی اثر و حتی آسیبزا میکند. مداخله روانشناختی تقریبا برای تمام افراد در معرض بحران لازم است. تحقیقات متعددی، سودمندی مداخلات روانشناختی را نشان داده است. همچنین دیدهشده است که هر چقدر ارائه خدمات درمانی برای آسیب دیدگان مطابق زمان باشد، مراحل اثرگذاری آن بیشتر است.»
معمولا در مداخله و کمک به افراد دچار بحران حادثه میتوان چهار مرحله کلی را شناسایی کرد. زارعی با اشاره به این چهار مرحله میگوید: «اولین مرحله به همراه روشهای مداخله، شامل تسکین است: در این مرحله شدت بحران، شرایط حمایت و کمک، امکانات و فرصتهای تغییر، انواع روشهای درمانی و احتمال خطرات ممکن برای مراجعین بررسی و ارزیابی میشوند. در این مرحله روشهای مشاوره و روان درمانی متمرکز بر فنون تسکین است. تماس جسمانی، انبساط عضلانی و تنفس عمیق از جمله فنون تسکین است. تنفس عمیق، تنفس و تنفس مجدد و دراز کشیدن نیز از روشهای رایج در بهکارگیری فنون تسکین است. این روشها موجب آرمیدگی و کاهش فعالیت سیستم عصبی سمپاتیک و افزایش فعالیت سیستم عصبی پاراسمپاتیک و به دنبال آن کاهش علایم نفس نفس زدن، ضربان قلب، فشارخون، تعریق، تغییر الگوی امواج مغزی و کاهش علایم هراس میشود. در استفاده از فنون تسکین باید دقت شود و بهکارگیری آن مطابق سن، جنس و ارزشهای فرهنگی اجتماع باشد. مرحله دوم، حمایت است. در این مرحله باید با توجه به شرایط و امکانات موجود درباره کمکهای لازم تصمیمگیری شود. همچنین باید منابع موجود از قبیل: دوستان، حمایتهای اجتماعی و توانمندیهای خود مراجع بررسی و تقویت شوند. فنون مورد استفاده در این مرحله فنون حمایتی است. بهکارگیری روشهای خود شفادهندگی روحانی، کمک به طی شدن فرایند سوگ و ماتم، حمایت غیرمستقیم، ایجاد امید و اطمینان دادن موجب میشود تا افراد دچار بحران تخلیه هیجانی شوند، احساس امنیت نمایند، قوت قلب بگیرند، از احساس تنهایی خارج شوند، فشارهای روانی را تحمل نمایند، تعادل روانی به دست آورند، روحیه شان افزایش یابد، نیروهای روانی و جسمانیشان فعال شود و نسبت به توانایی خود درگذر از بحران مطمئن شوند. لازم است حمایتها غیرمستقیم باشد و باید مراقب بود که به مراجعین امید واهی داده نشود. چنان چه این مرحله بهخوبی عمل شود، بحران و استرس در فرد مهار شده و تحت کنترل درمیآید. مرحله سوم، مربوط به اصل جهتدهی است. این مرحله مبادرت به عمل است. عمده اهداف این مرحله رهاسازی هیجانی، تسکین، فعالسازی و ارتقا مهارتهای سازگاری است. افراد بحرانزده با مبادرت به عمل قدم درراه رفع حالت بحران و حصول مجدد تعادل بر میدارند. در اینجا درمانگران باید مهارتهای سازگاری مراجعین را برانگیزانند. افراد دچار بحران که با فقدان مواجه شدهاند، ممکن است دچار اختلال در ادراک شده و احساس کنند که در بنبست قرار دارند و راهی جز روشهای غیرمنطقی نیست. بنابراین، در این مرحله روش درمان کمک به افزایش راههای ممکن برای مراجع و پرهیز از بهکارگیری راهحلهای غیرمنطقی است. آموزش روشهای سازگاری و روابط اجتماعی و کمک به مراجع برای ادامه و تدوین برنامههای زندگی و شروع مجدد آنها در این مرحله صورت میگیرد. جهتگیری مجدد مرحله چهارم است. در این مرحله اهداف زندگی مراجعین بازبینی، اهداف جدید ترسیم و شیوههای نیل به آنها تعیین میشود. در این مرحله هدف درمان، به حرکت درآوردن نیروی بالقوه بحران برای رشد و پویایی مراجعین است. این مرحله شروع جهتگیری جدید در زندگی است. ارزش بحران وقتی آشکار میشود که شخص آماده رسیدن به مراحل بالاتر خودشکوفایی و تعادل باشد. این آمادهسازی با استفاده از روشهای امیدوارسازی واقع بینانه، شناخت و اعتقاد به تحمل رنج و اعتقاد و پیوند ارتباط با خالق و سرنوشت و بالاخره پیدا کردن یک معنا برای ادامه حیات امکانپذیر میشود. روشهای قابل استفاده در این مرحله به روشهای نوسازی و رشد معروفند. فنون مرکزیت دادن، تحلیل توانمندی، بمباران نقاط قوت، مرور تجارب رشد در این روش مورد استفاده قرار میگیرد. در این مرحله از فنون دیگری همچون مواجهه، آگاهی حسی، گشتالت درمانی، معنا درمانی، تعلیم ارتباط، هنرهای خلاق، افزایش تجارب جدید و تقویت معنوی نیز استفاده میشود. بهکارگیری این فنون موجب رهاسازی توانمندیها و قابلیتهای فرد، تسهیل خودآگاهی، افزایش خودشناسی و جهتگیری جدید معنوی میشود.»
ایجاد کمیته امداد روانی در ساختار مدیریت حوادث غیرمترقبه کشور
بنابراین باتوجه به مباحث مطرح شده، میتوان نخست مراکز حل بحران را ایجاد کرد. برای گسترش خدمات روانی در بحرانها لازم است در ساختار مدیریتهای حوادث غیرمترقبه کشور کمیته امداد روانی وجود داشته باشد. علاوه بر این لازم است مراکز حل بحرانهای روانی راهاندازی و تاسیس شوند. زیرا برای افرادی که در شرایط بحران قرار دارند، مداخلات فوری و چند جانبه گروهی از یاوران متخصص لازم است. مراکز حل بحران روانی مراکزی هستند که خدمات مشاوره و روانشناختی توسط یاوران حرفهای و غیرحرفهای در کمترین فرصت در اختیار افراد بحرانزده قرار میگیرد. این مراکز دارای امکانات وسیع هستند. بهتر است در صورت امکان، تمامی افراد دچار حادثه و در صورت عدم امکان، افراد دچار آسیب روانی حداقل به مدت 48 ساعت از محل آسیب به این مراکز انتقال و در آنجا نگهداری شوند و علاوه بر امکانات نگهداری، تغذیه و استراحت، خدمات مشاوره و روانشناختی به آنها ارائه شود. از طرفی داشتن برنامههای منظم پیگیری، مدتها پس از اتمام بحران ضروری است. وقتی جهتگیری امدادرسانی به آسیبدیدگان حادثه، روانشناختی باشد، پیگیری بخشی از برنامه خواهد بود. زیرا برخی از علایم آسیب روانی ناشی از حادثه ممکن است مدتها پس از گذشت زمان و به صورت تدریجی ظاهر شود. بنابراین لازم است هم برای تشخیص و درمان آنها و هم برای تداوم درمان آنها و هم برای تداوم درمان افراد آسیبدیده قبلی، برنامهی پیگیری تا مدتها پس از گذشت حادثه ادامه یابد. همچنین ضروری است با توجه به میزان حادثهخیزی جامعه ما، دورههای عالی روانشناسی بحران ایجاد شود و برای سایر دورههایی که بهنوعی میتواند در شرایط بحرانی مفید باشد. آموزش کارکنان بحران نیز حائز اهمیت است. تمامی افرادی که به عنوان یاور، امدادگر، مدیران امدادی، پلیس، پزشک، پرستار و از این قبیل، در زمان حوادث وارد عمل میشوند، باید درباره امدادهای روانی آموزشهایی ببینند. زیرا هرنوع واکنش اطرافیان میتواند برای افراد دچار حادثه مفید و یا آسیبزا باشد. درعین حال مطالعات روانشناختی در حوادث و بحرانها نیز باید جدی گرفته شود. زیرا افراد جامعه ما بیش از همه عوامل قربانی حوادث میشوند.