طبیعت‌درمانی چگونه به‌سلامت روان کمک می‌کند؟
درمان طبیعی!

گروه اجتماعی 
افسردگی یکی از شایع‌ترین بیماری‌ها در جهان است و برآوردهای آماری نشان می‌دهد که حدود ۳۰۰ میلیون نفر در سراسر جهان با سطوحی از افسردگی دست‌به‌گریبان هستند. بر اساس گزارش سازمان جهانی بهداشت تعداد مبتلایان بین سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۵ بیش از ۱۸درصد افزایش‌یافته است. اگرچه برای افسردگی درمان‌های متفاوت دارویی وجود دارد اما درمجموع تنها ١٠ درصد مبتلایان به افسردگی در جهان امکان استفاده از این روش‌های درمانی را دارند. در بسیاری از آن‌ها حتی تشخیص درمانی نیز اتفاق نمی‌افتد. افسردگی نتیجه تعامل عوامل پیچیده و متفاوتی است اما به شکل ساده می‌توان گفت، دو عامل بیولوژیکی و استعداد ژنتیکی در این مورد می‌تواند مؤثر باشد.
آن‌طور که کارشناسان نظام سلامت می‌گویند طی سالیان اخیر یکی از پرطرفدارترین روش‌های درمانی، اکوتراپی یا همان طبیعت‌درمانی بوده است. درواقع پژوهش‌ها نشان می‌دهد که فعالیت‌‌های خارج از خانه یا طبیعت‌درمانی ازجمله باغبانی و پیاده‌روی، مزایای بسیار زیادی برای سلامت انسان دارد و حتی شاید به‌اندازه داروهای ضدافسردگی در درمان اضطراب و افسردگی‌ خفیف تا متوسط مؤثر باشد. چون ترکیبی است از افزایش فعالیت بدنی، که همه می‌دانیم فواید فراوانی برای سلامت جسم و روان دارد، ارتباط اجتماعی منظم که از احساس تنهایی می‌کاهد و اعتماد‌به‌نفس را تقویت می‌کند و بودن در طبیعت که روحیه عمومی و احساس سلامت و شادابی را در افراد تقویت می‌کند. 
امروزه بسیاری از ما از طبیعت دور شده‌ایم و به‌جای آن در معرض فضای مجازی، شبکه‌های اجتماعی، روزمرگی و اشتغالات زندگی شهری قرار گرفته‌ایم که به‌واسطه آن‌ها تنش‌ها و استرس‌های مداومی بر ما وارد می‌شود.
طبیعت‌درمانی می‌تواند مکمل درمان‌های سنتی و مدرن باشد
صابر علیپور، دانش‌آموخته روان‌شناسی در این زمینه به «ما» می‌گوید: «طبیعت‌درمانی می‌تواند مکمل درمان‌های سنتی و مدرن باشد. مراکز درمانی و بیمارستان‌ها در برخی از کشور‌های جهان امکاناتی را برای طبیعت‌درمانی فراهم کرده و این‌روش را به‌عنوان یک بخش از برنامه درمانی خود ارائه می‌دهند. همچنین یک روش غیردارویی و غیرتهاجمی است که امکاناتی را برای بهبود کیفیت زندگی فراهم می‌کند. نتایج برخی از تحقیقات نیز نشان داده که این شیوه یکی از مؤثرترین و علمی‌ترین روش‌ها برای درمان و مقابله با اضطراب است. در‌واقع اکوتراپی شامل فعالیت‌های مختلف افراد در فضای سبز و طبیعت و ارتباط عمیق آن‌ها با محیط‌زیست است. این فعالیت‌ها می‌تواند شامل، پیاده‌روی در جنگل، مدیتیشن در طبیعت، تعامل با حیوانات و حتی کشاورزی و باغبانی باشد.»
علیپور تأکید می‌کند: «ارتباط با طبیعت به‌طور طبیعی می‌تواند سطح استرس را کاهش داده و ذهن را از تنش‌‌های روزمره پاک کند. تحقیقات نشان داده که صرف زمان در طبیعت، به کاهش هورمون استرس (کورتیزول) و بهبود سطح انرژی کمک می‌کند و در‌عین‌حال باعث تقویت توانایی‌های شناختی مانند حافظه و تمرکز می‌شود. طبیعت‌درمانی به‌عنوان یک شیوه ساده، ارزان و مؤثر برای دستیابی به‌سلامت روانی و جسمی، روز‌به‌روز در حال گسترش است و به‌ویژه در جوامعی که با استرس‌‌های ناشی از زندگی شهری روبه‌رو هستند، به‌شدت مورد‌توجه قرار‌گرفته است. بنابراین، استفاده از این‌روش می‌تواند به‌عنوان راهی کارآمد و طبیعی برای دستیابی به بهبود کلی سلامت ذهنی و جسمی افراد در نظر گرفته شود.» 
این دانش‌آموخته روان‌شناسی خاطرنشان می‌کند: «امروزه اغلب افراد به‌جای صرف زمان برای لذت بردن و بهره‌مندی از محیط طبیعی، بیشتر وقت خود را روی صفحه‌نمایش تلفن همراه و در شبکه‌های اجتماعی می‌گذرانند. به‌این‌ترتیب فعالیت‌ در طبیعت را بازمان بیشتری که در رسانه‌های اجتماعی و بازی‌های ویدئویی صرف می‌کنند، جایگزین کرده‌اند. پیامد این تغییر این است که جامعه ما 
جامعه‌ای پراسترس با انواع بیماری‌های سلامت روان است. حال این‌که نتایج یک تحقیق گسترده در حوزه اضطراب، استرس و افسردگی نشان داده که محیط‌های غنی از طبیعت بی‌تردید به کاهش پریشانی روانی کمک می‌کنند. به‌طوری‌که حداقل ١٠ دقیقه نشستن یا راه رفتن، در محیط‌های طبیعی، تأثیر قابل‌توجه و مفیدی بر سلامت روان افراد دارد.» 
شهرهای شلوغ و شبکه‌های اجتماعی ما را از منبع اصلی شفا، یعنی طبیعت، دور کرده‌اند
«اکوتراپی» فقط یک نظریه‌پردازی روان‌شناختی نیست. در این روش، طبیعت نه یک مکان تفریحی، بلکه محیطی زنده و همراه است که می‌تواند ما را به خود واقعی‌مان بازگرداند. طبیعت، تنها درختان و رودخانه‌ها نیست؛ یک فضای درمانی زنده و در دسترس است. بسیاری از آسیب‌های روانی وقتی در اتاق‌های بسته و پرنور مصنوعی درمان نمی‌شوند، در دل طبیعت مسیر تازه‌ای برای ترمیم پیدا می‌کنند. 
علیرضا شریفی، به‌عنوان روان‌درمانگر با تأکید بر اظهارات پیش‌گفته می‌گوید: «ما انسان‌ها موجوداتی اجتماعی هستیم؛ همان‌طور که به زمین نیاز داریم، به حضور یکدیگر هم وابسته‌ایم؛ اما سبک زندگی مدرن، جامعه را از طبیعت جدا و افراد را از هم دور کرده است. 
اکوتراپی به ما یادآوری می‌کند که ترمیم روان، تنها در تنهایی رخ نمی‌دهد؛ بلکه نیازمند بازسازی پیوند جمعی است. در جهان مدرن، ما انسان‌ها خانه‌ واقعی خود را فراموش کرده‌ایم. شهرهای شلوغ، صفحات دیجیتال و دیوارهای بتنی ما را از منبع اصلی شفا، یعنی طبیعت، دور کرده‌اند. در چنین شرایطی، روان انسان نیز چون ریشه‌ای خشکیده، به‌تدریج پژمرده می‌شود. روان‌درمانی متعارف سال‌هاست که تلاش می‌کند ذهن انسان را درمان کند، اما اغلب این تلاش‌ها در اتاق‌هایی با نور مصنوعی و هوای بسته صورت می‌گیرد؛
 در فضایی که کمترین ارتباطی با زیست‌بوم انسان ندارد. درحالی‌که بدن، ذهن و زمین در هم تنیده‌اند و نمی‌توان آن‌ها را جدا از هم درک کرد.»
این روان‌درمانگر تصریح می‌کند: «در قلب اکوتراپی، این درک عمیق نهفته است که انسان بخشی از زمین است، نه موجودی مستقل و برتر از آن. روان انسان همان‌قدر به درختان و پرندگان و نسیم وابسته است که به روابط خانوادگی و کودکی‌ خود. درمانی که زمین را در نظر نمی‌گیرد، روان را تنها تا نیمه‌ی راه شفا پیش می‌برد. در گذشته‌های نه‌چندان دور مردم با طبیعت زندگی می‌کردند: کشاورزی، چرای دام، تنفس هوای پاک و حس زمین زیر پا. این اتصال دائمی، نوعی تعادل روانی ایجاد می‌کرد که نیازی به نام‌گذاری نداشت. امروز، این پیوند گسسته شده است و جای خود را به اضطراب، بی‌خوابی، افسردگی و احساس پوچی داده است.
 لذا اکوتراپی به ما یادآوری می‌کند که درمان فقط گفت‌وگو نیست؛ گاهی نیاز است که بنشینیم زیر یک درخت، صدای آب را گوش کنیم یا خاک را با دستان خود لمس کنیم. این‌ها مکالمه‌هایی هستند که طبیعت با بدن و روان ما دارد، حتی اگر کلمات در میان نباشند. اتاق درمان نیز می‌تواند به مکانی برای بازگشت به زمین تبدیل شود، اگر ذهن درمانگر باز باشد. حتی اگر جلسات درون چهاردیواری برگزار شوند، می‌توان طبیعت را به درون دعوت کرد؛ با حضور گیاهان، نور طبیعی، تصاویر سبز، یا حتی صحبت درباره‌ خاطراتی از طبیعت.»
در روان‌درمانی سبز، درمانگر به یک «راهنمای بازگشت» تبدیل می‌شود
شریفی تصریح می‌کند: «یکی از بحران‌های روانی انسان امروز، احساس جدا افتادگی است. 
جدا افتادگی از دیگران، از خود و از زمین.
 اکوتراپی این شکاف را ترمیم می‌کند و ما را به تجربه‌ دوباره‌پیوند دعوت می‌نماید.درک این نکته حیاتی است که طبیعت فقط ابزار درمان نیست، بلکه شریک درمان است. درختان، خاک، باد، آفتاب و حیوانات، همه می‌توانند در فرآیند شفا نقش فعال داشته باشند؛ اما نه به‌عنوان «ابزار» بلکه به‌عنوان «هم‌نوع» و موجودات زنده‌ای که بودن، نفس کشیدن و حضورشان، خود یک شفاست. روان‌درمانی سبز می‌کوشد تا انسان را از وضعیت مصنوعی و جدا افتاده خود بیرون بکشد و دوباره در جریان زندگی طبیعی قرار دهد. این مسیر ممکن است با قدم زدن در طبیعت آغاز شود و به درک عمیق‌تری از جایگاه خود در جهان ختم شود. به‌جای تلاش برای بازگرداندن مراجع به کار، بهره‌وری یا عملکرد اجتماعی، اکوتراپی می‌پرسد: این انسان در کجای طبیعت ایستاده؟ او با خاک، آب، درخت، حیوانات و با چرخه‌های طبیعی چه رابطه‌ای دارد؟ و چگونه می‌توان این رابطه را بازیابی کرد؟ در روان‌درمانی سبز، درمانگر به یک «راهنمای بازگشت» تبدیل می‌شود. نه فقط شنونده‌ دردها، بلکه راه‌گشای ارتباطی فراموش‌شده میان انسان و زمین. مأموریت اکوتراپی، بیدار کردن حواس و ذهن انسان است تا دوباره به آواز پرنده‌ها، رنگ آسمان و گرمای خورشید پاسخ دهد.»
دراین میان اعظم بهرامی، از پژوهشگران حوزه محیط‌زیست نیز با طرح این پرسش که آیا می‌توان رابطه معناداری میان اختلالات روانی، خصوصا اضطراب و افسردگی انسان با امکان زندگی در مجاورت طبیعت و حیوانات یافت؟ می‌گوید: «روان‌شناسی محیط، علمی تازه است که عمرش به کمتر از پنجاه سال می‌رسد. منظور از محیط هر دو محیط طبیعی و مصنوعی است از مکان‌های نزدیک به ما (به‌عنوان‌مثال اتاق، محله ما)  تا بزرگ‌ترین و مشترک‌ترین مکان‌ها (به‌عنوان‌مثال شهرهای بزرگ). یکی از اهداف اصلی روان‌شناسی محیط‌زیست، درک و تجزیه‌وتحلیل تعاملات بین افراد و محیط و استفاده از این دانش برای تأثیرگذاری بر سیاست‌ها و خطوط عملیاتی است که می‌تواند رفتار پایدار را ارتقا بخشد و محیط‌های قابل زندگی و سالم‌تری ایجاد کند. بر همین اساس است که در اواخر دهه شصت میلادی، توجه به معماری و محیط‌زیست و فضاهای شهری و تأثیر آن در برهم‌کنش با شهروندان موردتوجه ویژه قرار گرفت. برهم‌کنش طبیعت و روان انسان را شاید بتوان به دو بخش مهم تقسیم کرد: نخست تأثیر طبیعت بر بهزیستی روان‌شناختی و دوم، روان‌شناسی محیط و علوم اعصاب.»
تأثیرات طبیعت بر بهزیستی روان‌شناختی
بهرامی عنوان می‌کند: «به‌طور خاص، تأثیر مثبت محیط‌های طبیعی بر سلامت روانی و حس رضایتمندی شهروندان بارها تأيید شده است. به‌عنوان‌مثال، دیده شده است که چگونه ترکیب سکوت و محیط‌های طبیعی منجر به آرامش بیشتر و آگاهی بیشتر از درک زندگی و اهمیت دادن به لحظه حال و لذت از زندگی می‌شود. یا آن‌که چطور قرار گرفتن در معرض طبیعت می‌تواند منجر به کاهش اختلالات خلق‌وخوی کوتاه‌مدت و آنی شود طبیعت می‌تواند باعث کاهش سطح استرس، اضطراب و افسردگی شود. حتی در کودکان رابطه نزدیک و فیزیکی با طبیعت می‌تواند منجر به شناخت عمیق و ماندگار آن‌ها از خود و محیط پیرامونشان شود و به درمان مشکلاتی چون بیش فعالی و مشکلات عاطفی و رفتارهایی تکراری، کمک ‌کند.»
روان‌شناسی محیط و علوم اعصاب
این پژوهشگر محیط‌زیست در ادامه بیان می‌کند: «در مورد سیستم‌های عصبی مغز، از مجموعه مطالعات به دست آمده چنین برمی‌آید که زندگی در مجاورت محیط‌های طبیعی با عملکرد بهتر مغز در ارتباط است اما در محله‌های امروزی، درختان کمتر و ساختمان‌ها بیشتر شده‌اند. همین فاصله‌ فیزیکی با طبیعت، افسردگی و اضطراب را افزایش داده است. کودکان بیش از همه قربانی این جدایی‌ هستند. نسلی که در آپارتمان‌های کوچک بدون تماس با خاک و درخت رشد می‌کنند، کمتر می‌توانند حس همدلی با طبیعت را تجربه کند. همین فقدان همدلی، اضطراب وجودی و ابتلا به افسردگی را در بزرگسالی تقویت می‌کند.»
شهرنشینی افراطی و نبود چشم‌انداز سبز، روان انسان را متزلزل می‌کند
پژوهشگران نشان داده‌اند که اختلالات روانی در جوامعی که از طبیعت فاصله گرفته‌اند بسیار بیشتر است. شهرنشینی افراطی، زندگی در خانه‌های بسته و نبود چشم‌انداز سبز، احساس تعلق را از بین می‌برد. انسان نیاز دارد بداند بخشی از چیزی بزرگ‌تر از خود است؛ چیزی زنده، پویا و هماهنگ. هر بار که درختی قطع می‌شود، هر رودخانه‌ای که خشک می‌شود، رشته‌ای از شبکه‌ وجودی ما پاره می‌شود. این پاره‌شدن شاید در نگاه اول فقط زیست‌محیطی به نظر برسد، اما در سطحی عمیق‌تر روان انسان را متزلزل می‌کند.
بهرامی با تأکید براین‌که شهرنشینی علی‌رغم فواید فراوانی که دارد با افزایش سطح بیماری‌های روانی، ازجمله افسردگی و اضطراب ارتباط مستقیم دارد، می‌گوید: «نتایج برخی از تحقیقات نشان می‌دهد که کاهش تجربه زیست در کنار طبیعت و کاهش فضای سبز و ارتباط مستقیم با درخت و رود و خاک می‌تواند مکانیزم معناداری را در ارتباط با افزایش بیماری‌های روانی یا ناکامی دارودرمانی صرف نشان دهد. نشخوارهای فکری روزانه، قضاوت و سرزنش‌های فردی استرس‌زا و همین‌طور وسواس‌های فکری با بیش از یک ساعت و نیم پیاده‌روی روزانه در طبیعت و فضای سبز می‌تواند به شکل معناداری کاهش یابد. ثبت واکنش سیستم عصبی مغز نشان می‌دهد که پیاده‌روی در فضاهای شهری این تأثیر را ندارد.»
مصرف داروهای ضدافسردگی بدون ارتباط با طبیعت، نتیجه‌بخش نخواهند بود
بهرامی تصریح می‌کند: «تا همین یک دهه قبل، انجام مطالعات این‌چنینی چندان ضروری به نظر نمی‌رسید اما امروز بیش از نیمی از جمعیت جهان در شهر‌ها زندگی می‌کنند و تا سال ٢٠۵٠ پیش‌بینی می‌شود که تا ٧٠ درصد جمعیت جهان ساکن شهر‌ها خواهند بود و به‌این‌ترتیب دانستن این‌که حذف ارتباط با طبیعت چه تأثیری بر رفتار و زندگی ما خواهد گذاشت موضوعی مهم و بسیار حیاتی است و خوشبختانه پژوهش‌های بسیاری در این رابطه منتشر شده است. نتایج بسیاری از پژوهش‌ها گویای این واقعیت است که مصرف داروهای ضدافسردگی اغلب بدون توجه به محیط زندگی بیمار، نتیجه‌بخش نخواهند بود و ارتباط با طبیعت و محیط‌های آرام در طبیعت می‌تواند از بهترین عوامل همراهی‌کننده بیماران برای کاهش افسردگی و تأثیر بهتر داروها باشد. البته متأسفانه کارهای پژوهشی و تحقیقاتی در حوزه روان‌شناسی در ایران با مشکلات زیادی مواجه است.
 نخست آن‌که به لحاظ فرهنگی به آن چندان توجه نمی‌شود. 
هزینه بالای پروسه‌های درمان که اغلب طولانی هستند و تحت پوشش بیمه نبودن داروهای موردنیاز این گروه از بیماران و ایده‌های سنتی و چارچوب‌های مشاورین مراکز دولتی روند بررسی و درمان مشکلات روانی را بسیار کُند کرده و در این میان کم‌توجهی به مسئله طبیعت‌درمانی نیز مشکلات بیماران دارای اختلالات روانی را دوچندان کرده است.»
بهرامی معتقد است: عوامل محیطی در پیوند با طبیعت، مثل سهم هر شهروند از فضای سبز، سهم فضای بازی برای کودکان و یا نرخ رشد توسعه معماری شهری در کلان‌شهرهای ایران اغلب بدون در نظر گرفتن نقش و حضور انسان به‌عنوان یک سلول مهم از زندگی شهری پیش می‌روند. او دراین‌باره توضیح می‌دهد: «اگرچه بنا به آمار رسمی به ازای هر شهروند تهرانی به‌طور مثال یازده مترمربع فضای سبز وجود دارد اما باید این را در نظر داشت که سال‌هاست به نحوه محاسبه این میانگین نیز نقد وجود دارد. میادین بزرگ چمن‌کاری شده که جای درختانی با چند 10 سال عمر، بلوارها و خیابان‌ها را گرفته است. همین‌طور فضای پارک‌ها که اغلب مشکل امنیت و روشنایی و پاکیزگی دارند. ازطرفی اگر ارتباط با حیوانات، شرکت در فعالیت‌های گروهی، برنامه‌های تفریحی و ورزشی، همزیستی مسالمت‌آمیز حتی کوتاه‌مدت در دامن طبیعت را عناوین مهم و مؤثر در تعدیل استرس و افسردگی ناشی از زندگی شهری بدانیم باید گفت، امکان دسترسی به آن برای بسیاری هرگز فراهم نمی‌شود.با توجه به اهمیت تعامل انسان با طبیعت می‌توان گفت، شاخص‌هایی مثل دسترسی به فضای سبز، روزهای پاک و زندگی در فضای بدون آلودگی نوری و صوتی را می‌توان یکی از مهم‌ترین شاخص‌های سلامت رفتاری و روانی یک جامعه دانست.»