محسن پیرهادی
یک. دقیقا صد روز از هفتم اکتبر گذشت، صد روزی که در آن، نوار غزه حدود صدهزار شهید و مجروح داشته است. این یعنی از هر ۲۳ ساکن نوار غزه در ششم اکتبر، یک نفر امروز یا مدفون است، یا زیر آوار مانده و یا در مراکز درمانی و مدارس و مساجد و اطراف آنها با کمترین امکانات بستری است. این جدیدترین قاب تاریخ از نسلکشی برای نسل ماست. کسانی که صبرا و شتیلا و قانا و دیریاسین از یادشان رفته، امروز دیگر نیازی به مطالعه تاریخ ندارند، چه این که رژیم کودککش صهیونیست، در ۱۰۰ روز گذشته بهاندازه تمام عمر منحوس خود، جنایت کرده است.
دو. آیا هنوز نیاز است بررسی کنیم که ساکنان اصلی سرزمین فلسطین چه کسانی هستند و غاصبان چه کسانی؟ آیا هنوز کسی هست که بتواند رد پای اسرائیل را در جنایات مختلف منطقه محو کند؟ ترور دانشمندان در تهران و ترور رهبران سیاسی عرب به دست چه کسانی انجام شده است؟ آیا هنوز باید به دنبال سند و مدرک گشت که رژیم صهیونیستی، مردم و بهویژه کودکان فلسطینی را ظرفیتی برای آزمایش محصولات پزشکی خود میداند؟ جنایت هولناک این روزها در نوار غزه، پاسخ تمام این سؤالات را داده است.
سه. تمام صفبندیهای پیش از هفتم اکتبر رنگ باختهاند. دیگر دوقطبی و دوگانهای وجود ندارد جز دوگانه کشتار و کودک. هر دولت و جریان و فردی باید ببیند که در کدام سوی تاریخ ایستاده است. در کنار کودک یا حامی کشتار. همین طیفبندی در مورد جریانهای داخلی و افراد و رسانههای فارسیزبان سراسر دنیا صادق است.
چهار. جنگها تمام میشوند اما زخمها میمانند. فردای بدون اسرائیل، از مسلمات است.
اسرائیل نابود خواهد شد همانطور که استالین و هیتلر رفتند و جز ننگ چیزی از آنها نماند، اما داغ این روزها بر پیکر انسانیت تا ابد باقی خواهد ماند.