مسعود پیرهادی
سابقه جنگ به اندازه قدمت بشر است. جنگ چون به آدم و ابزار گره خورده است، پویا و پیچیده و رازآلود است. وقتی در این جنگ، عقیده هم بهعنوان یک رکن، حاضر باشد، جذابیت و معادلات آن متفاوت میشود. نبردها در هر برهه، میان هر جماعت، با هر ابزار و عقیده، یک قواعد و چارچوبی دارند؛ حتی آنها که به اصطلاح نامنظم و ایذایی است، اصول مربوط به خود را دارد. مثلا رژیم صهیونیستی بیرحم است؛ زن و کودک برایش با مرد رزمی تفاوتی ندارد؛ بیمارستان و مدرسه با پایگاه نظامی فرقی ندارد؛ مکانی را بهعنوان پناهگاه معرفی میکند و بعد همانجا را بمباران میکند؛ هیچ چارچوبی رعایت نمیکند؛ اما برای نبرد با او باید همین خلقیات را لحاظ کرد و از آن، قاعده استخراج کرد تا بتوان مقابلش پیروز شد.
بعضی افراد جنگندیده یا جنگنخوانده یا به هر تعبیری خارج از حیطه نبرد، خیلی ساده به مقوله جنگ نگاه میکنند. عمده این افراد، اگر شطرنج هم بازی کنند، بیشتر هم و غم و توجهشان به این است که اسبی یا فیلی یا رخی بزنند؛ نهایتا یک کیش بدهند؛ اینها عمدتا راهبرد مات کردن را نمیدانند. انگار مرعوب شعار پپسی شدهاند و تنها میخواهند در لحظه زندگی کنند؛ به حرکت بعدی حریف و تبعات حرکت خود و او فکر نمیکنند.
امام از سال ۱۳۲۳ که اندیشه انقلاب را بهصورت جدیتر در ذهن میپروراندند تا ۱۳۴۲ که تبعید آغاز شد تا ۱۳۵۷ که بازگشتند و انقلاب پیروز شد و تا پایان جنگ و زمان رحلتشان، این نگاه عمیق را داشتند که تنها یک حرکت جلوتر را نبینند بلکه غایت حرکات و حتی ابد را درنظر بگیرند؛ اینگونه بود که یک انقلاب ایدئولوژیک توانست پایههای حکومتی مستظهر به آمریکا را سست کند و بر آن فائق آید.
مقام معظم رهبری هم خلف صالح آن امام عزیزند. رفع تکلیفی، صرفا تاکتیکی، صرفا رسانهای و مثل اینها فعل و ترک فعل نمیکنند. باید آن حرکت در منظومه و غایت، معنا داشته باشد و با جورچین مأموریتی، چفت و بست شود وگرنه مترصد میمانند تا یا آن قطعه را بیابند یا بسازند.
کیش دادنی که به مات کردن نرسد، کار تازهکارهاست؛ ذوق بعد از کیش دادن، نباید به بهت بعد از مات شدن ختم شود.
ما ایمان داریم به اینکه پیروزی نهایی با ماست؛ تحرکات و توقفات نباید نگرانی ایجاد کند؛ عمده آن است که داریم میرویم و این راه را با راهبری راهبلد و کاربلد به پیش میرویم.