جواد شاملو
عملیات «وعده صادق۲» تنها یک انتقام نبود؛ بلکه منطقیترین، راهبردیترین و درستترین تصمیمی بود که بنا بر حکم هر عقل سلیمی از سوی قوای مسلح ایران و بهطور مشخص، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اتخاذ شد. شاید حال درونی نگارنده بهگونهای باشد که نگارش متنی حماسی و سرشار از غرور و افتخار از عملیات کوبنده سپاه آسانتر باشد؛ اما مهم است که ابتدا وجه عقلانی و ضروری این عملیات را مورداشاره قرار دهیم و توضیح دهیم که فرقی ندارد ما چه اعتقادی داشته باشیم و حتی فرقی ندارد ایران راه ترس را پیشگرفته باشد یا راه شجاعت را، راه دیپلماسی را یا راه میدان را؛ با هر دکترین یا منطق و یا تفکری پاسخ سریع و کوبنده و پر سروصدا به غوغا سالاری و قلدرمآبی رژیم صهیونیستی و شخص بنیامین نتانیاهو، برای «دفاع» از ایران ضروری بود. همین ضرورت دفاعی بود که در کشور بین همه جریانها وفاقی کامل در حمایت از عملیات ایجاد کرد. اگر منطق «وعده صادق۲» تنها انتقام خون سیدالشهدای مقاومت، شهید سیدحسن نصرالله رحمتالله علیه بود، بااینکه بازهم یک منطق کاملا مقدس و محترم و درست و ضروری بود، اما توان ایجاد این وحدت و همگرایی و همرأیی و وفاق کمنظیر را نداشت. چراکه ما میدانیم در اندیشه سیاسی برخی جریانهای داخل کشور مسائلی مانند عزت و حمایت بیقیدوشرط و دینی از محور مقاومت چندان اولویتی ندارد. اما امنیت ملی را همه میفهمند. مانند قضیه ورود ایران در جنگ داخلی سوریه و جلوگیری از به قدرت رسیدن گروهکهای تروریستی مخصوصا داعش. در آن قضیه انگیزه اعلا و اهم نیروهای ایران، همان دفاع از حرم بود و شهدای آن جنگ هم هیچ عنوانی را با عنوان مدافع حرم عوض نمیکنند، اما بسیاری فقط با منطق امنیت ملی میتوانند ورود ایران در آن بحران را فهم و هضم کنند.
برای فهم آنچه در حال رخ دادن است باید به شهادت شهید دکتر اسماعیل هنیه بازگردیم. اسماعیل هنیه برجستهترین چهره حماس بود. امکان نداشت شخصیتهای برجسته محور مقاومت را پیش چشم بیاوریم و چهره او را تجسم نکنیم.
شهادت او هرچند به غلط، اما میتواند برای برخی افراد به معنای تضعیف شدید حماس باشد. این ترور در ایران انجام شد و در خود تهران. آنهم درست در اولین روز کاری دولت جدید. یعنی در این ترور هم شخصیت برجسته است، هم مکان قطب دشمنی با اسرائیل است و همزمان، زمان کاملا بهخصوصی است. یعنی سه خط قرمز بهطور همزمان شکسته شده است! هم یکی از برجستهترین چهرهها ترور شده، هم به خاک ایران حمله شده و هم در زمانی این کار انجامشده که بهطور نمادین، نوعی اعلام جنگ به کشور باشد. این ترور مطلب مهمی را عیان کرد: نتانیاهو احتیاط را کنار گذاشته است. معلوم شد دشمن دیگر بهمانند یک شطرنجباز نمیجنگد؛ بلکه مانند کسی میجنگد که به زیر میز شطرنج زده و هیچ چارچوب مشخصی برای جنگیدن ندارد. او بهجایی رسیده که برای نجات تنها باید پیروز مطلق باشد، پیروزی نصفه و نیمه به او کمکی نمیکند. دلیل این «بزنبهادری» دشمن، هم در شرایط داخلی و عدم مقبولیت نتانیاهو در جامعه اسرائیل است و هم در خط قرمزهایی که مقاومت در طوفانالأقصی از آنها گذشت. از جهتی، معلوم بود که آتشبسی در کار نخواهد بود. آنکه میخواهد به عقب برگردد، میداند تا کجا باید جلو بیاید. به همین دلیل به نظر میرسد انتقام شهید هنیه باید با قدرتی همانند عملیات «وعده صادق۲» انجام میشد که به هر دلیل نشد.
در وهله بعد، رژیم غاصب خط قرمز حزبالله که سید شهید آن را بهصراحت اعلام کرده بود زیر پا گذاشت و بیروت را مورد حمله قرار داد. حملهای که پیشدرآمدش انفجار پیجرها و بیسیمها بود و البته در همین مرحله هم جان تعدادی از افراد غیرنظامی را گرفت. اما دشمن آنجایی دستفرمان خود را دوباره عیان کرد که ضاحیه بیروت را زیر حملات سهمگین هوایی گرفت و قصد کرد حزبالله را هم بهزعم و گمان باطل خود از ریشه درآورد؛ همان تصمیمی که در مورد حماس گرفته بود. برای این کار ۸۵ تن بمب بر سر نقطهای از ضاحیه ریخت و در نهایت «مرد حماسهها» را به شهادت رساند. بازهم حقیقتی اعلام شد: «رژیم دیگر مرزی نمیشناسد؛ چشمش را بسته و فقط میزند». این تصویر «قاتل دیوانه» که دشمن از خود ساخت باید شکسته میشد. خود را به دیوانگی زدن، هوچیگری، لاتبازی، عربدهکشی راهانداختن و در یک کلام، غوغاسالاری، راهبردی است که گاهی جواب میدهد و میتواند همه طرفها را به انقیاد بکشاند. در این موقعیت باید پاسخی به یاغی داده شود که ژست جنون و خشم غیرقابل مهار او را بشکند و او را بر سر جا بنشاند. کاری که عملیات هنرمندانه «وعده صادق۲» از پس آن برآمد. اگر این اتفاق نمیافتاد و تهور و تجری دشمن سرکوب نمیشد، امنیت ایران بدون تعارف در معرض خطر بود. در اینجا دیگر نمیتوان به گزاره «دشمن جرئت نمیکند» اعتماد کرد. بلکه باید با هوشمندی، هرگونه حرکتی را از سوی دشمن محتمل دانست و با آن با نهایت جدیت روبهرو شد و باور داشت که طبل ظلم هرچه پرصداتر، توخالیتر! این هنر نیست که اراده دشمن را همواره دستکم بگیریم و با خود بیندیشیم او از یک جایی به بعد جلوتر نمیآید. کسی که از غوغا سالاری و محو شدن دیگران در سایه دیوانهبازی و شوکآفرینیاش بهره میبرد، به هیچ مرزی قانع نمیشود. آنچه باعث تحدید اراده دشمن میشود، تنها و تنها توانایی ماست و این توانایی باید مدام به دشمن یادآوری شود؛ چراکه طمعِ جبهه باطل او را فراموشکار و خوشخیال میسازد.
اما «وعده صادق۲» چگونه در توقف «نَفَسکشطلبی» و «بهسیمآخرزنی» دشمن موفق بود؟ نکته اول حجم عملیات بود. تعداد موشکهای شلیکشده و قدرت تخریب آنها آنقدری بود که مستی را از سر دشمن بپراند. فرود ۱۸۰ موشک بالستیک بر نقاط مختلف اراضی اشغالی یعنی یک اقدام پرخسارت و پرتلفات که خواهناخواه کابوس تلآویو با خاک یکسانشده را برای صهیونیستها زنده میکند.
ویژگی بعدی این عملیات، مرگ ابدی رؤیای گنبد آهنین بود. رد شدن ۹۰ درصد موشکها از سامانه دفاعی دشمن عملا به معنای شکست مهمترین پروژه پدافندی اوست. این یعنی رژیم صهیونیستی هیچگاه نمیتوانددر سرزمین های اشغالی ،در یک منطقه امن ، بدون آژیر قرمز و بدون پناهگاههای مملو از جمعیت به جنایت بپردازد.
ویژگی سوم، پوشش رسانهای بینظیر و درجهیک آن بود. ساعت ۸ تا ۹ شب، همه مردم میتوانند پای تلویزیونها باشند. آن تصاویر زنده عجیبوغریب از تلآویو که با هر موشک همراه میشد و تا اصابتش به زمین رهایش نمیکرد، از شعف و هیجان اشباعمان میکرد.
و ویژگی آخر، حمایت تمام سلایق کشور از عملیات بود که مهمترین پیام را به صهیونیستها رساند: کار به جنگ برسد، همه ما یک نفریم، یک نفر! مثل مهدی طارمی رو به روی دروازهبان صهیونیست....