نقدی بر عملکرد رسانه‌ها در پوشش اخبار بندرشهید رجایی
آسیب‌شناسی عملکرد رسانه‌ها در بحران

گروه اجتماعی 
چند روزی از حادثه انفجار بندر شهید رجایی می‌گذرد. در این روزها بعضا انتقادهایی به عملکرد رسانه‌های رسمی وارد شده؛ انتقادهایی که اغلب بر لزومِ در دست گرفتن روایت اول در بحران‌ها تأکید دارد؛ اصلی مهم که البته عملیاتی کردنش علاوه بر بهره‌گیری صحیح از ظرفیت رسانه‌ها، منوط به همکاری دستگاه‌های اجرایی است. 
عیان است که درنبرد رسانه‌ها، هر غفلت خبری به‌منزله ضربه خوردن به مرجعیت رسانه است و شانه خالی کردن از وظایف رسانه‌ای، فضا را برای طرح شایعات و اخبار نادرست (فیک‌نیوز) فراهم می‌کند. این چالش جدی، بازگشت به اعتبار قبلی را برای رسانه با دشواری‌های متعدد مواجه کرده و مهم‌تر از همه، مخاطب را سردرگم می‌کند. اساتید حوزه ارتباطات و رسانه بر این باورند که «در پوشش حادثه انفجار بندر شهید رجایی، بازهم طبق معمول در بحث بحران عقب ماندیم و متوقف شدیم. هنوز سیستم منسجمی برای مقابله با بحران‌های رسانه‌ای نداریم. بنابراین روایتگر اول نیستیم و رسانه‌های مختلف به‌ویژه شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌نگارها همچنان خبر اول هستند. حتی صداوسیمای ما متأسفانه طبق اغلب مواقع عقب‌ است.»(1)
محمد لسانی، کارشناس، مدرس و مروج سواد رسانه‌ای در این زمینه، نکاتی را با «رسالت» در میان گذاشته که در ادامه می‌خوانید. 
 آقای لسانی باتوجه به تجربه حوادث گذشته مانند پلاسکو و متروپل تا چه میزان رسانه‌های ما توانستند در حادثه انفجار بندر شهید رجایی خبررسانی بحران را در حد استاندارد رعایت کنند؟
مسئله مهم در این زمینه، مؤلفه‌های توفیق عملیات رسانه‌ای است. مؤلفه اول، هدایت مصرف کاربران به سمت محتوای رسمی و متمرکز است که در حادثه انفجار بندر شهید رجایی، استاندار و مدیرکل مدیریت بحران استان هرمزگان به‌عنوان سخنگو مشخص شدند، بنابراین مؤلفه اول به این برمی‌گردد که آیا آنان در هدایت مصرف موفق بودند، به‌نحوی‌که مصرف خبری کاربران صرفا اظهارات این افراد باشد؟ مؤلفه دوم، بسندگی و پاسخ به عطش خبری است، که هدایت مصرف به مؤلفه دوم یعنی بسندگی ارتباط دارد. اگر اخبار و اطلاعاتی که از سوی سخنگو مطرح می‌شود، عطش خبری کاربران را فروبنشاند، هدایت مصرف شکل می‌گیرد، این موارد لازم و ملزوم یکدیگرند، اما اگر اطلاعاتی که می‌دهند، کلی، مبهم و درزمانی بافاصله زیاد از واقعه باشد، اینجا مجاری غیررسمی تقویت می‌شود؛ در این مجاری فیک نیوز‌ها و معاندین، روایت‌های جعلی و نادرست را باهدف سیاه نمایی و پمپاژ ناامیدی مطرح می‌کنند. سومین مؤلفه هم ایجاد همبستگی و کمپین‌های همراهی عمومی است تا حادثه به یک پویش جمعی تبدیل شود. اگر این مؤلفه هم رعایت شود، می‌گوییم عملیات رسانه‌ای موفق بوده است. این همبستگی بخش‌های مختلفی ازجمله اهدای خون را شامل می‌شود و در برخی حوادث نظیر زلزله و سیل ممکن است این همبستگی در ارسال ملزوماتی نظیر کنسرو، آب‌معدنی، غذا و کانکس خودش را نشان بدهد. ازاین‌رو باید سؤال کرد که آیا این حادثه توانست به یک پویش اجتماعی و همدردی جمعی تبدیل شود؟ در صورت رعایت این سه مؤلفه می‌توان گفت پوشش رسانه‌ای ما موفق بوده است. اما در حادثه انفجار بندر شهید رجایی در مؤلفه اول، یعنی هدایت مصرف، عملکرد‌ها قابل‌قبول نبود و استاندار و مدیرکل مدیریت بحران استان هرمزگان به‌عنوان سخنگو،‌ شأن و وزن ملی نداشتند. در مؤلفه دوم نیز حجم تولید اخبار مستند و معتبر بسیار پایین و حتی متناقض بود و افراد بعضا اظهاراتی ضد یکدیگر مطرح می‌کردند. در مورد مؤلفه سوم انسجام و همبستگی را شاهد بودیم اما این همدلی و همبستگی خودجوش بود، حال اینکه در پویش‌هایی نظیر «دو درجه کمتر» و یا «نه به‌تصادف» مقامات مسئول این موارد را از مردم درخواست کرده و رسانه‌ها آن را پوشش دادند، سپس مردم به این پویش‌ها واکنش نشان دادند. در این زمینه ما شاهد پیوند میان دولت- ملت و حاکمیت و مردم بودیم اما در حادثه بندرعباس این همبستگی کاملا خودجوش بود. اگرچه از مردم برای اهدای خون تقاضا شد اما این تقاضا بیشتر به یک بیانیه سرد و رسمی شباهت داشت و این مردم بودند که داوطلبانه پای‌کار آمدند. رهبر معظم انقلاب هم در پیام خود با درج عبارت «مردمان پرگذشت» از آنان تشکر و قدردانی کردند، ولی این قضیه از سوی مسئولان هدایت نشده بود و به‌صورت داوطلبانه اتفاق افتاد. در اینجا باید به مردم احسن  گفت، نه به طراحی مسئولان. به نظر می‌رسد علت این مسئله تغییر در پروتکل‌ها است. در‌واقع با تغییر دولت‌ها، پروتکل‌ها توسط دولت‌های مختلف شکسته شده و به‌صورت سلیقه‌ای عمل می‌شود. این مسئله باعث شده دستگاه‌های اجرایی به بلوغ نرسند و چنین موضوعی در مدیریت بحران واقعا آسیب‌زا است. حداقل آسیب در این بخش، ایجاد اضطراب و نگرانی است و در شکل شدید‌تر آن ممکن است به افزایش جانباختگان بینجامد. بحران شوخی‌بردار نیست و برای مدیریت آن حتما باید دستگاه‌های اجرایی به بلوغ برسند. این بلوغ فقط شامل بخش لژستیکی و میدانی نیست، اگرچه در این زمینه نیز حائز اهمیت است، اما در بخش رسانه بسیار مهم‌تر است. به این معنا که در حوزه رسانه‌ای به مدیری بالغ، پخته و با‌تجربه نیاز داریم که کارش در حیطه رسانه بحران باشد. در حال حاضر که با شما صحبت می‌کنم در دستگاه‌های حاکمیتی، کسی را نمی‌شناسم که کارش، رسانه بحران باشد! شاید تنها کسی که در این بخش خوب کار کرده، سخنگوی سازمان آتش‌نشانی تهران باشد. جلال ملکی در هنگام وقوع بحران به‌عنوان دستگاه حاکمیتی ورود کرده و توضیحات لازم را ارائه داده است. این فرد بالغ و پخته است و به‌خوبی اطلاعات می‌دهد. ازاین‌رو پیشنهاد ما این است که از چنین افرادی در ستاد مدیریت بحران استفاده شود. این موضوع بسیار حساس است و اگر مدیر یا مسئولی به‌درستی و سنجیده سخن نگوید، خانواده جانباختگان مکدر می‌شوند. شما دیدید که یکی از مسئولین درباره هواپیمای روسیه اظهاراتی مطرح کرد، مبنی براینکه، این هواپیما به‌کارگیری نشده و سفارت روسیه ویدئویی از این هواپیما منتشر کرد، بنابراین کوچک‌ترین اظهاراتی می‌تواند تبعات داخلی و بین‌المللی داشته باشد. 
 من از سخنان شما این برداشت را دارم که رسانه‌های ما در پوشش رسانه‌ای بحران، وارد بحران می‌شوند! 
ببینید در شرایط بحران نباید واژه بحران را به‌کار ببریم. ترجیح می‌دهم که به‌جای استفاده از این واژه بگویم ساختار و آرایش لازم را برای «رسانه بحران» نداریم. در این زمینه چند موضوع کنارهم مطرح است، نخست علم و دانش است که از جنبه نظری و علمی دانشگاه ما باید فعال باشد. دوم قانونگذاری و ریل‌گذاری (چارچوب‌ها و اسناد جزئی نظیر بخشنامه و دستورالعمل) است و سوم در بخش نیروی انسانی باید از افراد قوی و متخصص استفاده کرد. چه خوب است که به‌عنوان‌مثال از اساتیدی که کار اجرایی هم انجام داده‌اند استفاده کنیم و از ظرفیت کسانی بهره‌مند شویم که تلفیق بین علم و عمل و بین میدان و تجربه باشند. اما متأسفانه در این بخش ضعیف عمل کرده‌ایم. یا افرادی که به‌کار می‌گیریم آرمانی و فضایی‌اند و یا اصطلاحا عمله هستند! درحالی‌که جنس کار نه عمله است و نه فضایی. در این زمینه به افرادی نیاز داریم که ذوابعاد، چندبعدی، بین‌رشته‌ای و ترکیب بین میدان و تجربه باشند. چهارمین مورد هم تجهیزات و امکانات است که به مجموع این موارد ساختار آرایش می‌گوییم. براین اساس باید بررسی کرد که روز چندم، هلی شات آمد و تصاویر هوایی ارائه داد. روز چندم تلویزیون‌های اینترنتی مثل تلویزیون اینترنتی همشهری، اس ان‌ان و خبرگزاری مهر در این زمینه فعالیت کردند. تازه روز سوم یا چهارم این تلویزیون‌ها در مورد حادثه وارد میدان شدند. درحالی‌که حادثه ساعت ١٢ ظهر ششم اردیبهشت رخ داده و تأخیر رسانه‌ها قابل‌قبول نیست. در هرکجای جهان اگر چنین حادثه‌ای رخ می‌داد، نهایتا دو سه ساعت بعد از وقوع آن رخداد، رسانه‌های ویدئویی استریم و یا لایو، پخش خود را آغاز می‌کردند. بنابراین باید پرسید علت این تأخیر چه بوده؟ طبیعتا باید بودجه و تجهیزات و حمایت لازم دیده شود، امروز رسانه اصلی، رسانه استریم و لایو است. شما از بحران پوشش رسانه‌ای سخن می‌گویید. درحالی‌که بحران، نتیجه و معلول است و علت، نداشتن ساختار و آرایش در علم و دانش، قانون و ریل‌گذاری، نیروی انسانی و تجهیزات و امکانات است و تصور می‌کنم فقدان این ساختار به اعتماد افکار عمومی ضربه زده و به‌تدریج جایگاه فیک نیوز‌ها و معاندین را پررنگ می‌کند و به عبارت بهتر روایت سیاه آن‌ها ته نشین می‌شود. این مسئله ناامیدی مردم و رویگردانی آن‌ها از مسئولین و بی‌اعتمادی‌شان به ساختار‌های رسمی را به‌دنبال دارد. این بلایی است که با بد‌عملی و نقص و قصور در میدان رسانه اتفاق می‌افتد.
  باتوجه به چنین وضعیتی چه باید کرد؟ 
معتقدم که جاگیر شدن مسئولان در دولت جدید اولین بحران برای رسانه‌ها است. بحران نباید دولت‌محور باشد. نباید نسبت به مقوله بحران، مدیریت و نگاه مقطعی و سلیقه‌ای داشت، چون در این صورت هر دولتی که بر سرکار می‌آید، پس از چندین چالش و تنشی که در دوران مدیریتش رخ می‌دهد، تجربه کسب کرده و یاد می‌گیرد که چه چیزی را چگونه بگوید. لذا مسئله اول، ضعف مقطعی دانستن مدیریت رسانه در بحران است. نکته دوم، رویکردهاست و حتی عوض شدن دولت‌ها باعث تغییر رویکرد‌ها به رسانه می‌شود. به‌طوری‌که می‌بینید در یک دولتی، به رسانه‌های دولتی و در دولتی دیگر به رسانه‌های خصوصی توجه می‌شود، یعنی حتی رویکرد‌های استفاده از رسانه هم در دولت‌های مختلف متفاوت می‌شود. به نظرم کاری که باید صورت بگیرد، این است که ما مدیریت بحران و رسانه مدیریت بحران را از ریل دولت‌ها بیرون بکشیم. باید فضایی داشته باشیم که تا به این حد دستخوش تغییر نباشد. این نا‌پختگی و این عدم بلوغ در مواجهه با حوادث نگران‌کننده است و همان‌طور که اشاره کردم این موضوع باعث عدم مرجعیت رسانه‌های داخلی، تولید و افزایش فیک نیوز‌ها و بی‌اعتمادی و سیاه نمایی به مدیران و ساختار اداری کشور می‌شود. 
معمولا در هنگام حوادث و رخداد‌های تلخ بخش زیادی از توان و انرژی رسانه‌های ما صرف تکذیب‌ها و شفاف‌سازی در مورد اطلاعات غلطی می‌شود که در فیک نیوز‌ها منتشر می‌شود، به اعتقاد شما این مسئله تا چه حدی رسانه‌های ما را آسیب‌پذیر کرده است؟
رسانه‌های ما وقتی میدان‌دار نباشند، پیرو خواهند بود. به طورکلی رسانه‌ها یا پیشروی و خط‌شکنی دارند و یا ندارند، که در صورت نداشتن قدرتی برای پیشروی، به دلیل عدم دسترسی به اطلاعات و یا عدم اجازه در مورد طرح برخی مباحث، پیرو خواهند بود و پیوسته باید واکنش نشان داده و تکذیبیه بدهند. این به معنای بازی از پیش باخته است. 
 پروتکل خبررسانی ما در مواجهه با حوادث چیست، آیا اساسا پروتکل مشخصی وجود دارد؟
بله. سند «رسانه در بحران» اردیبهشت ١٤٠٣ به تصویب رسیده، اما مدیران مختلف با این سند به‌صورت سلیقه‌ای برخورد می‌کنند. در همین اتفاقات اخیر، علیرغم اینکه، ورود شورای عالی اطلاع‌رسانی دولت و سخنگوی آن برخلاف مصوبات سند بود، شورای عالی اطلاع‌رسانی دولت ورود کرد. طبق این سند باید وحدت سخنگو که استاندار استان است به رسمیت شناخته شود لذا به نظر می‌رسد برای این مسئله باید راهکار عاجلی دیده شود. شاید بهتر باشد سندی موردپذیرش همه به تصویب برسد و خدشه‌ای به آن وارد نشود، اما اگر قرار باشد هر دولتی سند را عوض کند، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. نمی‌شود با آمدن هر دولت، یک سند و یک چارچوب به تصویب برسد. متأسفانه تجربه نشان داده هر دولت می‌خواهد سنگ اول را بگذارد، در عین اینکه باید به‌عنوان‌مثال درباره آجر طبقه دهم صحبت کرد، برخورد‌های سیاسی و حزبی باعث شده همه بر سر گذاشتن اولین آجر دعوا داشته باشند. بنابراین هنوز درگیر شالوده و فندانسیون ساختمان هستیم و این خوب نیست. 
  برداشتم از اظهارات شما این است که رسانه‌های ما در پوشش حادثه انفجار بندرشهید رجایی نمره قبولی نمی‌گیرند.
حوزه رسانه شامل بخش‌های حاکمیتی، دولتی و مردمی است. در بخش دولتی کار؛ انسجام، هدایت مصرف و موفقیتی ندیدیم. اما در حوزه‌هایی که به بخش حاکمیتی مربوط است از‌جمله شهرداری تهران و یا بخش‌های مردمی و تولید ویدئو‌ توسط افراد عادی جامعه، به‌خوبی عمل شد و قوت ما در این بخش‌ها است. بنابراین باید پازل را به‌طور کامل دید. در حوزه حاکمیتی و مردمی تلاش شد، خلأها پر شود ولی در حوزه دولتی خوب عمل نشد که ربطی هم به این دولت و گفتمان آن ندارد.
 متأسفانه دولت‌های اصلاح‌طلب و اصولگرا هرکدام می‌خواهند سنگ بنای اول را بگذارند. 
 لطفا در جمع‌بندی اگر نکته‌ای جا مانده بفرمایید.
نکته مهم این است که بدانیم بحران همیشه و در هرکجای جهان رخ می‌دهد. همین الان که با شما صحبت می‌کنم، برق اسپانیا و بلژیک قطع شده و در این کشور‌ها نیز اطلاع‌رسانی درستی انجام نمی‌شود. اما در کشور ما انتظار‌ها فزاینده است و مردم دچار نوعی خودتحقیری و کمال‌گرایی هستند. 
براثر قطعی برق در اسپانیا و بلژیک شوک عمومی پیش‌آمده، هنوز هم چندساعتی از بحران گذشته و علت آن اعلام نشده و گفته‌اند احتمالا به دلیل نوسانات جوی بوده و یک پدیده غیرطبیعی نیست، بنابراین باید بد‌انیم که قسمتی از  ماجرا طبیعی است. البته بد‌عملی‌ها و قصور‌ها را نباید توجیه کرد. ولی علیرغم وجود اسناد بالادستی، پروتکل‌ها و نیرو‌های متخصص حتی در کشور‌های اروپایی و آمریکا، وقوع بحران همگان را شوکه می‌کند.  حداقل باید زیرساخت‌ها را تقویت کرد و بازیابی و ترمیم را سریع‌تر انجام داد. اطلاع‌رسانی به افکار عمومی باید به‌موقع و به‌درستی انجام شود، اما در نظر داشته باشید که کشور ما تحت هجمه سنگین رسانه‌ای قرار دارد، آن چیزی که چالش امروز رسانه را تشدید می‌کند، این است که در شرایط طبیعی قرار نداریم و اتاق‌های عملیات روانی روی افکار عمومی بمباران انجام می‌دهند، در یک چنین وضعیتی تأکید می‌شود که آرایش و ساختارمان خوب نیست. اگر این هجمه‌ها نبود، به نظرم می‌شد با یک همدردی مشکل را حل کرد. اما در جنگ رسانه‌ای، با بمباران شیمیایی و تولید روایت‌های سمی مواجهیم. 
پی‌نوشت:
1-حمید شکری‌خانقاه، مدرس دانشگاه در حوزه ارتباطات  در گفت‌وگو با ایسنا