
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 3
صدر مدافعان حرم
مقام معظم رهبری در مراسم سی و چهارمین سالگرد حضرت امام خمینی(ره) در سخنرانی خود از شهیدی یاد کردند و نامش را بردند که وقتی امام(ره) رحلت کردند او تنها ۳ سال داشت و حالا ۸ سال است که از شهدای نهضت حضرت روح الله
به حساب میآید.
مصطفی صدرزاده جوانی که علی رغم جثهای که داشت چنان پرهیبت سخن میگفت و فرماندهی میکرد که گویی یلی است برای خودش. مصطفی جوانی را در مسجد و بسیج گذرانده بود و بودن در همین فضا او را عاشق گمشدهای کرد که هر جا قدم میگذاشت در پی یافتن همان بود. مدتی در حوزه مشغول تحصیل شد تا ببیند به وصال آنچه میخواهد میرسد یا نه اما در مدت کوتاهی به دوستانش گفت: «نه از من آخوند در نمی آید.» این را علی اکبر فرهنگیان از دوستانش اینطور روایت میکند: «من ۲ سال از مصطفی بزرگتر بودم و سید تازه وارد حوزه شده بود و با او صرف ساده را تمرین میکردم، مباحث را خیلی خوب متوجه نشده بود ناگهان قاطی کرد و گفت حاجی از من آخوند در نمیآید.گفتم پس چرا آمدی حوزه؟ باید تمرین کنی، تازه شروع کردی برادر، گفت: میدانم اما من دنبال گمشدهای میگردم و با این هدف آمدهام حوزه اما حالا متوجه شدم که طلبه خوبی نمیشوم باید راه خودم را پیدا کنم.» همسرش میگوید: «خودمان مصطفی را از فرودگاه آوردیم. در مسیر فرودگاه تا خانه فقط با صدای بلند گریه میکرد. روزه بود، سریع در خانه سفره افطار را پهن کردم. بعد از افطار مشغول جمع کردن وسایل بودم که گفت میخواهد برود و با یکی از دوستانش دعوا کند. مصطفی همیشه قربان صدقه دوستانش میرفت و لفظش در مقابل دوستانش «فدات شم» بود. تعجب کردم. مصطفایی که همیشه آرام بود و اهل دعوا نبود میخواهد با کدام دوستش دعوا کند؟ او کم عصبانی می شد اما خیلی بد عصبانی میشد. به او گفتم که من هم همراهش میآیم، طبق روال همیشه زندگی. با آژانس به میدان شهدای گمنام در فاز ۳ اندیشه رفتیم. آنجا اصلا محل زندگی نبود که مصطفی دوستی داشته باشد و بخواهد با او دعوا کند. چندتا پله میخورد و آن بالا ۵ شهید گمنام دفن بودند. من از پلهها بالا رفتم و دیدم که مصطفی حتی از پلهها هم بالا نیامد. پایین ایستاده بود و با لحن تندی گفت: اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید، هرجا بروم میگویم که شما کاری نمیکنید. هرجا بروم میگویم دروغ است که شهدا عند ربهم یرزقون هستند، میگویم روزی نمیخورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمیکنید. خودتان باید کارهای من را جور کنید. دقیقا خاطرم نیست که ۲۱ یا ۲۳ رمضان بود. من فقط او را نگاه میکردم.گفتم من بالا میروم تا فاتحه بخوانم. او حتی بالا نیامد که فاتحهای بخواند؛ فقط ایستاده بود و زیر لب با شهدا دعوا میکرد. کمتر از 10 روز بعد از این ماجرا حاجتش را گرفت. سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعزام شد.»اما مصطفی باز برای اعزامهای بعدی با مشکل جدی برای رفتن مواجه بود. بالاخره به ذهنش رسید دست به دامان برادران افغان خود شود بلکه بچههای فاطمیون گره از کارش باز کنند. بالاخره هم موفق شد و با نشان دادن شجاعت و توانایی خود در جنگ، شد فرمانده گردان عمار فاطمیون.
پدرش افغان شدن او را اینگونه تعریف میکند: «مصطفی با ابوحامد آشنا شده بود و میگوید میخواهم با بچههای فاطمیون به سوریه بروم. ابوحامد به او کُد میدهد که حیف شد اگر افغانی بودی میتوانستی. از همان جا این فکر در ذهن مصطفی جرقه میزند که خب میروم افغانی میشوم و برمی گردم. خیلی سریع و کمتر از دو ماه لهجه افغانستانی را یاد گرفت. به مشهد میرود تغییر چهره میدهد و چون استعداد خوبی در یادگیری لهجه داشت خیلی سریع و کمتر از دوماه لهجه افغانستانی را یاد گرفت. اتفاقا لهجهای که یاد میگیرد لهجه بچههای شیعه افغانستان نیست و همین برایش دردسر میشود. آنجا بچههای افغانستانی فکر میکنند شاید نفوذی باشد و از او روی برمی گردانند. اما از اقبال مصطفی ابوحامد میآید، او را بغل میکند و میگوید او از خودمان است.»
به حساب میآید.
مصطفی صدرزاده جوانی که علی رغم جثهای که داشت چنان پرهیبت سخن میگفت و فرماندهی میکرد که گویی یلی است برای خودش. مصطفی جوانی را در مسجد و بسیج گذرانده بود و بودن در همین فضا او را عاشق گمشدهای کرد که هر جا قدم میگذاشت در پی یافتن همان بود. مدتی در حوزه مشغول تحصیل شد تا ببیند به وصال آنچه میخواهد میرسد یا نه اما در مدت کوتاهی به دوستانش گفت: «نه از من آخوند در نمی آید.» این را علی اکبر فرهنگیان از دوستانش اینطور روایت میکند: «من ۲ سال از مصطفی بزرگتر بودم و سید تازه وارد حوزه شده بود و با او صرف ساده را تمرین میکردم، مباحث را خیلی خوب متوجه نشده بود ناگهان قاطی کرد و گفت حاجی از من آخوند در نمیآید.گفتم پس چرا آمدی حوزه؟ باید تمرین کنی، تازه شروع کردی برادر، گفت: میدانم اما من دنبال گمشدهای میگردم و با این هدف آمدهام حوزه اما حالا متوجه شدم که طلبه خوبی نمیشوم باید راه خودم را پیدا کنم.» همسرش میگوید: «خودمان مصطفی را از فرودگاه آوردیم. در مسیر فرودگاه تا خانه فقط با صدای بلند گریه میکرد. روزه بود، سریع در خانه سفره افطار را پهن کردم. بعد از افطار مشغول جمع کردن وسایل بودم که گفت میخواهد برود و با یکی از دوستانش دعوا کند. مصطفی همیشه قربان صدقه دوستانش میرفت و لفظش در مقابل دوستانش «فدات شم» بود. تعجب کردم. مصطفایی که همیشه آرام بود و اهل دعوا نبود میخواهد با کدام دوستش دعوا کند؟ او کم عصبانی می شد اما خیلی بد عصبانی میشد. به او گفتم که من هم همراهش میآیم، طبق روال همیشه زندگی. با آژانس به میدان شهدای گمنام در فاز ۳ اندیشه رفتیم. آنجا اصلا محل زندگی نبود که مصطفی دوستی داشته باشد و بخواهد با او دعوا کند. چندتا پله میخورد و آن بالا ۵ شهید گمنام دفن بودند. من از پلهها بالا رفتم و دیدم که مصطفی حتی از پلهها هم بالا نیامد. پایین ایستاده بود و با لحن تندی گفت: اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید، هرجا بروم میگویم که شما کاری نمیکنید. هرجا بروم میگویم دروغ است که شهدا عند ربهم یرزقون هستند، میگویم روزی نمیخورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمیکنید. خودتان باید کارهای من را جور کنید. دقیقا خاطرم نیست که ۲۱ یا ۲۳ رمضان بود. من فقط او را نگاه میکردم.گفتم من بالا میروم تا فاتحه بخوانم. او حتی بالا نیامد که فاتحهای بخواند؛ فقط ایستاده بود و زیر لب با شهدا دعوا میکرد. کمتر از 10 روز بعد از این ماجرا حاجتش را گرفت. سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعزام شد.»اما مصطفی باز برای اعزامهای بعدی با مشکل جدی برای رفتن مواجه بود. بالاخره به ذهنش رسید دست به دامان برادران افغان خود شود بلکه بچههای فاطمیون گره از کارش باز کنند. بالاخره هم موفق شد و با نشان دادن شجاعت و توانایی خود در جنگ، شد فرمانده گردان عمار فاطمیون.
پدرش افغان شدن او را اینگونه تعریف میکند: «مصطفی با ابوحامد آشنا شده بود و میگوید میخواهم با بچههای فاطمیون به سوریه بروم. ابوحامد به او کُد میدهد که حیف شد اگر افغانی بودی میتوانستی. از همان جا این فکر در ذهن مصطفی جرقه میزند که خب میروم افغانی میشوم و برمی گردم. خیلی سریع و کمتر از دو ماه لهجه افغانستانی را یاد گرفت. به مشهد میرود تغییر چهره میدهد و چون استعداد خوبی در یادگیری لهجه داشت خیلی سریع و کمتر از دوماه لهجه افغانستانی را یاد گرفت. اتفاقا لهجهای که یاد میگیرد لهجه بچههای شیعه افغانستان نیست و همین برایش دردسر میشود. آنجا بچههای افغانستانی فکر میکنند شاید نفوذی باشد و از او روی برمی گردانند. اما از اقبال مصطفی ابوحامد میآید، او را بغل میکند و میگوید او از خودمان است.»

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 3
دست بسته دولت در مدیریت اینترنت
گروه فرهنگی
زمانی که سلسله طرحهای مشهور به طرح صیانت بین کمیسیونهای مجلس دست به دست میشد، عدهها در مواجهه با مخالفان این طرح، آنان را مخالف قانونمندی فضای مجازی عنوان میکردند. آنها معتقد بودند طرح صیانت چیزی جز قانونمندی فضای مجازی نیست و هدف خود را فیلترینگ قرار نداده است. طرح صیانت به دنبال دفاع حقوقی از کاربران در فضای مجازی است و از سوی دیگر از تولید محتوای مثبت و درست حمایت میکند. آنها میگفتند مخالفان طرح صیانت، تنها به یک بند از آن اشکال میگیرند و آن یک بند را به کل طرح تعمیم میدهند. آنها میگفتند پلتفرمهای خارجی تنها موظفند به قوانین ما پایبند باشند و در این صورت دلیلی برای عدم فعالیت آنها وجود ندارد. پلتفرمها مثلا باید در ایران دفتر باز کنند و از آن پس به صورت آزاد در دسترس مردم باشند. همانگونه که در بسیاری از کشورها اینگونه است. ایران چه چیزش از هند و روسیه و نیجریه و ترکیه و اتحادیه اروپا کمتر است؟
این حرفها به هیچ وجه غیر منطقی نبود. پلتفرمهای آمریکایی و خصوصا زیرمجموعههای متا، با خباثت با ملت ایران دشمنی میکردند و گویی که سگ دستآموز دولت متبوعشان باشند علیه اعتقادات این مردم کار میکردند. اینستاگرام دیکتاتورانه و قلدرمآبانه حتی اجازه نشر تصاویر نابودکننده داعش، سردار شهید حاجقاسم سلیمانی را نمیداد. رهبر ایرانیان و امت اسلام را تحریم میکرد، در آن جرئت نداری به درستی واژه شهید را بنویسی و بسیاری از ظلمهای دیگر. از طرفی خیلی از دولتهایی که اینستاگرام این عداوتها را با آنها به خرج نداده بود، قوانینی وضع کرده بودند تا کمپانی سرمایهسالار متا و دیگر شرکتهای سیلیکون ولی، پا از گلیم خودشان فراتر نگذارند. حال ایران باید چه میکرد؟ آن هم وقتی رهبر انقلاب اینترنت ایران را ول و رها توصیف میکردند. آن هم وقتی در اوج التهابات، اینستاگرام تبدیل به یک رسانه کاملا جنگافروز و ضدامنیت ملی تبدیل شد.
با تمام این تفاسیر، علت مخالفت با طرح صیانت چه بود؟ آیا آنها به راستی مخالف حکمرانی فضای مجازی بودند؟ از آنجایی که بسیاری از این مخالفان خود از مدافعان سفت و سخت حکمرانی اینترنت و منتقدان رویکرد دولت سابق در مواجهه با شبکه ملی اطلاعات بودند نمیتوان این ادعا را پذیرفت. آنچه آنها در طرح صیانت تشخیص میدادند، سایهافکنی فیلترینگ به عنوان تنها راه مقابله با پلتفرمها بود. به نظر آنها برای مقابله با پلتفرمها به گونهای که مردم به کل از آنها محروم نشوند، باید یک نسخه بومی را پی گرفت. از تولید محتوا گرفته تا عملیاتهای سایبری و کارزارهای مردمی و مذاکره با پلتفرمها و تقویت نسخههای بومی که برای مردم به صورت غیر اجباری جذاب باشند و از این دست راهبردها. اعمال فیلترینگهای موقت هم میتوانست جزئی از این راهبرد باشد، اما آنچه حس میشد این بود که گروهی خوش ندارد مردم تحت هیچ شرایطی در پلتفرمهای غربی باشند. جریانی در پشت پرده میخواست پای مردم را از این شبکهها ببرد و این همان جریان امنیتی بود. آنچه احساس میشد حضور و اعمال نظری جدی نیروهای مسلح در حکمرانی فضای مجازی ایران بود.
این احساس مخالفان طرح صیانت، با فیلترینگ گسترده پلتفرمهای غربی به دنبال التهابات سال گذشته تأیید شد. گروهی که از طریق قانونی با فشار نخبگان و مردم نتوانست طرح صیانت را تصویب کند و جاده فیلترینگ را هموار سازد، با بروز اغتشاشات فرصت را غنیمت شمرد و به بهانه شرایط فورس ماژور امنیتی، ره صدساله را یکشبه طی کرد. با اینکه رئیسجمهور چند بار قول داد که با فروکش کردن مخاطرات امنیتی وضعیت اینترنت به روال سابق باز میگردد و با اینکه شخص وزیر ارتباطات مدام مخالفت خود را با فیلترینگ برخی پلتفرمها اعلام کرد و با اینکه کسب و کار بسیاری از مردم به جد آسیب دید و سرمایه اجتماعی نظام خدشهدار شد، اما جریان امنیتی و نظامی پشت این داستان، اجازه رفع فیلتر حتی پلتفرم بیآزاری همچون گوگلپلی را هم به شورای عالی امنیت ملی نداد. وضعیت امروز اینترنت، یک دستاورد است برای جریانی که حضور در پلتفرمهای غربی را خلاف امنیت ملی میدانست و این جریان هرگز حاضر نیست دستاورد خود را از دست بدهد. پیشبینی وجود این روحیه بود که مخالفان طرح صیانت را بر مخالفت با آن مصمم میساخت.
روش فعلی شدیدا با خواست مردم در تضاد است. در چنین شرایطی حتی اگر مصلحت ادامه فیلترینگ را ایجاب کند، برای از دست ندادن بیشتر سرمایه اجتماعی میتوان تدبیر دیگری اندیشید. بگذریم از اینکه ادامه فیلترینگ پلتفرمهای غربی که سال گذشته فیلتر شدند هیچ دردی دوا نمیکند و ملک فضای مجازی را تدبیر دیگری شایسته است. مخالفت گروهها و افراد خاص با تعدیل مسدودیتها از مخالفتهای پیوسته وزیر ارتباطات که خود پایبندی سفت و سختی به شبکه ملی اطلاعات دارد معلوم میشود. او در جلسه هیئت دولت گفته: «نظر تخصصی وزارت ارتباطات این است که باید در بحث مسدودیت گوگلپلی تجدیدنظر شود و بهدنبال تحقق این موضوع است: «از کارگروه تعیین مصادیق، پیگیر رفع فیلتر این پلتفرم هستیم و میخواهیم نظر کارگروه را در این مورد بدانیم.»
زمانی که سلسله طرحهای مشهور به طرح صیانت بین کمیسیونهای مجلس دست به دست میشد، عدهها در مواجهه با مخالفان این طرح، آنان را مخالف قانونمندی فضای مجازی عنوان میکردند. آنها معتقد بودند طرح صیانت چیزی جز قانونمندی فضای مجازی نیست و هدف خود را فیلترینگ قرار نداده است. طرح صیانت به دنبال دفاع حقوقی از کاربران در فضای مجازی است و از سوی دیگر از تولید محتوای مثبت و درست حمایت میکند. آنها میگفتند مخالفان طرح صیانت، تنها به یک بند از آن اشکال میگیرند و آن یک بند را به کل طرح تعمیم میدهند. آنها میگفتند پلتفرمهای خارجی تنها موظفند به قوانین ما پایبند باشند و در این صورت دلیلی برای عدم فعالیت آنها وجود ندارد. پلتفرمها مثلا باید در ایران دفتر باز کنند و از آن پس به صورت آزاد در دسترس مردم باشند. همانگونه که در بسیاری از کشورها اینگونه است. ایران چه چیزش از هند و روسیه و نیجریه و ترکیه و اتحادیه اروپا کمتر است؟
این حرفها به هیچ وجه غیر منطقی نبود. پلتفرمهای آمریکایی و خصوصا زیرمجموعههای متا، با خباثت با ملت ایران دشمنی میکردند و گویی که سگ دستآموز دولت متبوعشان باشند علیه اعتقادات این مردم کار میکردند. اینستاگرام دیکتاتورانه و قلدرمآبانه حتی اجازه نشر تصاویر نابودکننده داعش، سردار شهید حاجقاسم سلیمانی را نمیداد. رهبر ایرانیان و امت اسلام را تحریم میکرد، در آن جرئت نداری به درستی واژه شهید را بنویسی و بسیاری از ظلمهای دیگر. از طرفی خیلی از دولتهایی که اینستاگرام این عداوتها را با آنها به خرج نداده بود، قوانینی وضع کرده بودند تا کمپانی سرمایهسالار متا و دیگر شرکتهای سیلیکون ولی، پا از گلیم خودشان فراتر نگذارند. حال ایران باید چه میکرد؟ آن هم وقتی رهبر انقلاب اینترنت ایران را ول و رها توصیف میکردند. آن هم وقتی در اوج التهابات، اینستاگرام تبدیل به یک رسانه کاملا جنگافروز و ضدامنیت ملی تبدیل شد.
با تمام این تفاسیر، علت مخالفت با طرح صیانت چه بود؟ آیا آنها به راستی مخالف حکمرانی فضای مجازی بودند؟ از آنجایی که بسیاری از این مخالفان خود از مدافعان سفت و سخت حکمرانی اینترنت و منتقدان رویکرد دولت سابق در مواجهه با شبکه ملی اطلاعات بودند نمیتوان این ادعا را پذیرفت. آنچه آنها در طرح صیانت تشخیص میدادند، سایهافکنی فیلترینگ به عنوان تنها راه مقابله با پلتفرمها بود. به نظر آنها برای مقابله با پلتفرمها به گونهای که مردم به کل از آنها محروم نشوند، باید یک نسخه بومی را پی گرفت. از تولید محتوا گرفته تا عملیاتهای سایبری و کارزارهای مردمی و مذاکره با پلتفرمها و تقویت نسخههای بومی که برای مردم به صورت غیر اجباری جذاب باشند و از این دست راهبردها. اعمال فیلترینگهای موقت هم میتوانست جزئی از این راهبرد باشد، اما آنچه حس میشد این بود که گروهی خوش ندارد مردم تحت هیچ شرایطی در پلتفرمهای غربی باشند. جریانی در پشت پرده میخواست پای مردم را از این شبکهها ببرد و این همان جریان امنیتی بود. آنچه احساس میشد حضور و اعمال نظری جدی نیروهای مسلح در حکمرانی فضای مجازی ایران بود.
این احساس مخالفان طرح صیانت، با فیلترینگ گسترده پلتفرمهای غربی به دنبال التهابات سال گذشته تأیید شد. گروهی که از طریق قانونی با فشار نخبگان و مردم نتوانست طرح صیانت را تصویب کند و جاده فیلترینگ را هموار سازد، با بروز اغتشاشات فرصت را غنیمت شمرد و به بهانه شرایط فورس ماژور امنیتی، ره صدساله را یکشبه طی کرد. با اینکه رئیسجمهور چند بار قول داد که با فروکش کردن مخاطرات امنیتی وضعیت اینترنت به روال سابق باز میگردد و با اینکه شخص وزیر ارتباطات مدام مخالفت خود را با فیلترینگ برخی پلتفرمها اعلام کرد و با اینکه کسب و کار بسیاری از مردم به جد آسیب دید و سرمایه اجتماعی نظام خدشهدار شد، اما جریان امنیتی و نظامی پشت این داستان، اجازه رفع فیلتر حتی پلتفرم بیآزاری همچون گوگلپلی را هم به شورای عالی امنیت ملی نداد. وضعیت امروز اینترنت، یک دستاورد است برای جریانی که حضور در پلتفرمهای غربی را خلاف امنیت ملی میدانست و این جریان هرگز حاضر نیست دستاورد خود را از دست بدهد. پیشبینی وجود این روحیه بود که مخالفان طرح صیانت را بر مخالفت با آن مصمم میساخت.
روش فعلی شدیدا با خواست مردم در تضاد است. در چنین شرایطی حتی اگر مصلحت ادامه فیلترینگ را ایجاب کند، برای از دست ندادن بیشتر سرمایه اجتماعی میتوان تدبیر دیگری اندیشید. بگذریم از اینکه ادامه فیلترینگ پلتفرمهای غربی که سال گذشته فیلتر شدند هیچ دردی دوا نمیکند و ملک فضای مجازی را تدبیر دیگری شایسته است. مخالفت گروهها و افراد خاص با تعدیل مسدودیتها از مخالفتهای پیوسته وزیر ارتباطات که خود پایبندی سفت و سختی به شبکه ملی اطلاعات دارد معلوم میشود. او در جلسه هیئت دولت گفته: «نظر تخصصی وزارت ارتباطات این است که باید در بحث مسدودیت گوگلپلی تجدیدنظر شود و بهدنبال تحقق این موضوع است: «از کارگروه تعیین مصادیق، پیگیر رفع فیلتر این پلتفرم هستیم و میخواهیم نظر کارگروه را در این مورد بدانیم.»

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

-
صدر مدافعان حرم
-
دست بسته دولت در مدیریت اینترنت