معلولیت و مسئله بازنمایی
بسیاری از پیچیدگیهای گوناگونی که افراد دارای معلولیت در زندگی روزمره خود با آن روبهرو هستند را میتوان ذیل مسائل دربرگیری در جامعه، دسترسی به امکانات و زیرساختهای برابر، گوناگونی تصاویر و بازنماییهای رسانهای و درنهایت ذیل مفهوم کلی دسترسی به حقوق مدنی برابر خلاصه کرد. در این راستا کتاب «فهم معلولیت: دربرگیری، دسترسی، گوناگونی و حقوق مدنی» نقش نحوه بازنمایی معلولان در رسانهها را تشریح میکند، به انتقاد از کلیشهها میپردازد و نشان میدهد بازنماییِ درست، نقش مهمی در جامعهپذیری برای افراد دارای معلولیت دارد.
تلاش نویسندگان کتاب بر این بوده است که در هر یک از بخشهای کتاب، یکی از مسائل ذکرشده را موردبررسی قرار دهند.
پاول یِگِر و سینتیا بومن، در این کتاب سعی میکنند تا به مسائل و مشکلات متنوعی ازجمله نقش افراد دارای معلولیت در جامعه و تبعیض روا شده به آنان، مسئله مهاجرت این افراد و پذیرش و ادغام آنها در جامعه جدید، دسترسی مادی و معنوی این افراد به امکانات زیرساختی جامعه ازجمله امکانات شهری یا تکنولوژی، مسئله بازنمایی معلولیت، و همچنین آینده معلولیت در گفتمانهای فرهنگی بپردازند.
نویسندگان کتاب در مقدمه هدف خود را از نوشتن این کتاب چنین بیان میکنند: «اغلب بحثهای مربوط به معلولیت بر پایه «دیگربودگی» استوار است و در هیچیک از جوامع کنونی یا تاریخی، به شکل متعهدانه به تفاوتهای جسمی، شناختی و احساسی افراد معلول، بهعنوان بخشی طبیعی از وضعیت انسانی پرداخته نشده است. این در حالی است که افراد معلول همواره عضوی از هر فرهنگ انسانیای بودهاند که تابهحال وجود داشته است. این افراد، فارغ از شکل و نوع معلولیتشان، همواره دارای تجربههای مشترکی از کشمکش، مواجهه با تبعیض، و شکلی متفاوت از زندگی نسبت به شکلی که بقیه جامعه آن را عادی میانگارند بودهاند. این نیروهای اجتماعی از منظر تحمیلکننده وضعیت، ریشههایشان، آثارشان و این مسئله که چطور میتوان آنها را مورد بازبینی قرارداد در این کتاب موردتوجه قرار میگیرند.»
بازنمایی افراد دارای معلولیت در یک جامعه انسانی، خواه در رسانههای جمعی و خواه در آثار هنری، از تأثیرگذارترین عوامل شکلگیری ادراک و واکنش افراد آن جامعه نسبت به موضوع معلولیت است. ازاینرو، تغییر یا جهتدهی افکار عمومی که حاصل این بازنمایی رسانه ایاست خود به تغییر سیاستهای کلی در حوزه معلولیت، تعیین میزان دسترسی آنان به منابع عمومی و احقاق حقوق مدنی آنها کمک خواهد کرد. اهمیت مسئله بازنمایی افراد معلول و نقش این مسئله در شکلدهی ذهنیت افراد جامعه نسبت به معلولیت، نویسندگان این کتاب را واداشته تا در بخش سوم کتاب به ابعاد و جوانب مختلف این مسئله بپردازند. تلاش یگِر و بومن در این بخش از کتاب بر آن است که با نگاهی انتقادی، کلیشههای شکلدهنده ذهنیت افراد جامعه نسبت به معلولیت را بازیابی کرده و به دنبال ریشههای پنهان یا آشکار این کلیشهها در بازنماییهای رسانهای و هنری از افراد ناتوان بگردند. در جستار پیش رو به بخشی از مسائل مطرحشده در این فصل از کتاب خواهیم پرداخت.
اهمیت اجتماعی بازنمایی معلولیت و انواع بازنمایی
بنا به نظر نویسندگان کتاب، بازنمایی معلولیت در رسانههای جمعی میتواند به نحوی گستردهتر، تجسم عمیقی از ترسها و تزلزلات درونی تکتک افراد جامعه را به ما نشان دهد. بهعنوانمثال، بازنماییهای کلیشهای از معلولیت به افراد غیرمعلول جامعه بستری برای کانالیزه کردن احساساتشان نسبت به ناملایمات زندگی روزمره خود، مانند مسائل و مشکلات مربوط به صنعتی سازی، یا وجود امر شر و بلایای طبیعی، یا حتی برانگیختن حس خیرخواهی و نوعدوستیشان میدهد. ازاینجهت است که بازنماییهای معمول از مسئله ناتوانی در رسانه به دنبال ارائه تصاویری عمیق و تأثرآور از ناتوانیاند تا افراد جامعه را نسبت به وضعیت سلامتی و میرایی خودشان به فکر وادارند.
یگر و بومن معتقدند که تصورات کلیشهای این بازنماییها غالبا بر پایه خرافات، افسانهها و باورهای از رده خارج پایهریزی شده است و بازتولید آنها توسط رسانه به ادامه یافتن این تصورات در عصر مدرن کمک میکند. نتیجه این نگرش به افراد ناتوان در سیاستگذاریهای حوزههای مختلف مانند آموزش، اشتغال، نظام امنیت اجتماعی و شغلی، خدمات حمایتی، فضاسازی شهری و محیطی، صنعت سرگرمی و رسانه چشمگیر است.
در بخشی دیگر از این فصل، نویسندگان کتاب به نقل از ریچارد دایر، چهار معنا از بازنمایی را مدنظر قرار میدهند و حضور هر یک از این معناها را در مطالعه تصویر افراد معلول در جامعه موردبررسی قرار میدهند. به عقیده آنها، شیوههای متفاوتی برای بازنمایی یک گروه اقلیت وجود دارد که بسته به موقعیت تغییر میکنند و مفهوم بازنمایی، ترکیبی از این شیوههاست. این مفهوم کلی، بهویژه برای گروههای اقلیتی که در جامعه مهجور ماندهاند، اهمیت اساسی دارد.
به باور دایر، اولین معنای بازنمایی در این نکته نهفته است که چگونه رسانه دنیایی که در آن زندگی میکنیم را دوباره به ما ارائه میکند. در این معنا، فهم ما از جهان اطرافمان نه یک فهم بیواسطه و حقیقی، بلکه فهمی است که همیشه توسط رسانه انتخاب و تأکیدگذاری شده و با استفاده از شیوههای تکنیکی و زیباییشناختی به ما ارائهشده است.[...] همچنین دومین معنای بازنمایی در « بازنمایانگر» چیزی بودن نهفته است. به این معنا، توجه به این نکته ضروری است که تا چه اندازه تصویر افراد معلول با تصویری که این افراد از خود در جامعه دارند همخوانی دارند. باور دایر بر این است که ما همیشه در برخورد با دیگری، ناچار به ارتباط برقرار کردن از طریق امر شاخصهای (تیپیکال) هستیم و با فرد یا امر یکتا روبهرو نخواهیم شد، بنابراین توجه به کلیشهها و شاخصهای ارائهشده از گروههای اقلیت در رسانه حائز اهمیت است.
معنای سومی که نویسندگان کتاب به نقل از ریچارد دایر برای مفهوم بازنمایی در نظر میگیرند، بازنمایی بهعنوان نمایندگی یک گروه اقلیت است. در این معنا، مسئله اساسی مطرحشده این است که آیا کسانی که بهعنوان نمایندگان گروههای اقلیت، و در اینجا افراد دارای معلولیت، در رسانهها حضور دارند (اعم از کارگردانان، تهیهکنندگان آثار هنری، خبری یا تبلیغاتی، بازیگران و مجریان تلویزیونی، نویسندگان و خبرنگاران) خود با چالشها و مسائل روزمره مربوط به معلولیت مواجه یا آشنا هستند؛ و یا بهطورکلی نمایندگان افراد دارای معلولیت در رسانهها، حضور دارند؟
از طرف دیگر، معنای چهارمی که معمولا برای مسئله بازنمایی مدنظر قرار میگیرد در سؤال پیش رو نهفته است: «تصویری که در رسانه ارائه میشود بازنمایانگر چیست؟». پرسش این سؤال ازاینجهت حائز اهمیت است که رسانه معمولا بازتابدهنده دیدگاه غالب افراد جامعه است و تغییر بازتاب رسانهای در مورد مسئله معلولیت، منوط به تغییر این دیدگاه غالب است، رسانه همچنین میتواند نقش فعالی در به چالش کشیدن ترس و سوءتفاهم جامعه نسبت به مسئله ناتوانی داشته باشد. برای مثال، رسانه میتواند به دنبال ارائه تصویر واقعگرایانهتر و منصفانهتری از افراد دارای معلولیت باشد.
کلیشههای فرهنگی منفی و مبارزه با آنها در رسانه و صنعت تبلیغات
بنابراین، مسئله بازنمایی و بازتاب معلولیت در رسانه را میتوان با توجه به معانی ذکرشده بررسی کرد. یکی از مهمترین جوانب این مسئله، کلیشههای فرهنگی منفی نسبت به موضوع معلولیت است که به شیوههای مختلف از دیرباز تا به امروز توسط آثار ادبی و هنری و رسانهای بازتولید شده است. بهطور مثال: «میتوان پیوند میان ناتوانی و شر را در تئاتر کلاسیک یونان هم مشاهده کرد. این مسئله بهطور خاص در شخصیتپردازیهای خیالی رمانها، نمایشنامهها و دیگر آثار روایی به چشم میخورد. شرارت آمیخته با انحطاط جنسی یکی از پربسامدترین المانهای شخصیتی افراد ناتوان را در این آثار شکل میدهد. علاوه بر این، متداولترین بازنماییهای مدرن افراد معلول در رسانه را میتوان به هفت شکل زیر خلاصه کرد که همه ناشی از بازتولید کلیشههای غیر واقعگرایانهاند: «ترحمانگیز و رقتآور»؛ «ابر ناتوان»؛ بدجنس، شرور و مجرم؛ فردی که مرگش برای دیگران مفیدتر از زندهبودنش است؛ ناسازگار و غرغرو؛ و ناتوان از یک زندگی موفق.
همانطور که پیشتر گفته شد،چگونه به تصویر کشیده شدن افراد معلول در رسانههای جمعی تأثیر بسیار عمیقی بر باور افراد جامعه دارد. در حقیقت، بسیاری ازآنچه ما درباره دیگر انسانها، دیگر مکانها و تمام اتفاقات دنیای بیرون میدانیم ازآنچه در تلویزیون یا سینما دیدهایم یا در کتابی خواندهایم نشئتگرفته است. بنابراین، رسانه، علیرغم اینکه تاکنون بیشتر بهعنوان تداومدهنده کلیشههای فرهنگی منفی در مورد گروههای اقلیت، و بهطور خاص افراد دارای ناتوانی، عمل کرده است، میتواند بهترین وسیله برای تشویق انسانها به اتخاذ موضعی حقیقیتر نسبت به این گروهها را در اختیار ما قرار دهد.
روزبهروز به تعداد بازیگران دارای معلولیت در صنعت تبلیغات و رسانههای جریان غالب افزوده میشود. بسیاری از کاراکترهایی که توسط این بازیگران به تصویر کشیده میشوند دارای شخصیتپردازی بهینهتری هستند که تمام حیات آنها را در ناتوانیشان خلاصه نمیکند. نویسندگان کتاب فهم معلولیت باور دارند این قبیل اتفاقات نشان میدهد که بهترین پیشرفتها درزمینه بازنمایی افراد ناتوان اغلب از سمت بنگاههای تبلیغاتیای میآید که فرد دارای ناتوانی را در چیزی بیش از ناتوانیاش میبینند؛ مصرفکنندهای مانند دیگر مصرفکنندگان. تبلیغاتی که افراد دارای معلولیت را در حال ورزش کردن، خرید کردن و دیگر فعالیتهای روزمره نشان میدهند؛ به افراد جامعه یادآوری میکنند که افراد معلول نیز همانند دیگران، درگیر مسائل روزمره هستند.
بازنمایی غیر واقعگرایانه معلولیت در تلویزیون و سینما
برخلاف پیشرفتهای حاصلشده در صنعت تبلیغات در جهت بازنمایی مسئله معلولیت، این بازنمایی در جریان غالب سینما و تلویزیون تاکنون و بهطورمعمول در جهت بازتولید تصاویر و باورهای تاریخی نادرست پیش رفته است: «بسیاری از موارد بازنمایی معلولیت در تلویزیون و سینما، یا بر پایه کلیشههای فرهنگی منفیای که پیشازاین به آنها اشاره شد برساخته شدهاند و درصدد ساختن تصویری رمانتیزه شده از معلولیت هستند و یا داستان قهرمانانه فردی ناتوان را روایت میکنند که بر مسائل و مشکلات معلولیت فائق آمده و به یک «ابر ناتوان» بدل شده است. همچنین، تصویر افراد دارای معلولیت در تلویزیون و سینما بهعنوان افراد شرور و فاسد باعث تقویت و بازتولید سه کلیشه موجود از ناتوانی میشود: ناتوانی بهعنوان مجازات، ناتوانیای که موجب تلخی و شرارت روانی میشود، و ناتوانی بهعنوان عامل اجتماع گریزی و نفرت از دیگران. این بازنماییها همچنین معلولیت را با نوعی مرگ انسانیت در فرد ناتوان همنشین میکنند.
از طرف دیگر، به باور آنها، نابرابریهای موجود در صنعت سینما و تلویزیون صرفا به این معنا از بازنمایی ختم نمیشود و اصول بازنمایی بهمثابه نمایندگی را هم زیر پا میگذارد. بسیاری از فیلمهای پرفروش و تحسینشده دهههای پیشین که افراد دارای ناتوانی را به تصویر میکشند، مانند ذهن زیبا، متولد چهارم جولای، یا مرد بارانی بازیگران شناختهشدهای دارند که هیچکدام دچار ناتوانی نبودهاند. بااینحال، این دو نویسنده در این کتاب در تلاشاند نشان دهند این موفقیت مالی و حرفهای هیچگاه تضمینکننده دقت و صحت بازنمایی معلولیتهایی که در این فیلمها به تصویر کشیده میشود نیست.
ازاینروست که میتوان مسئله نمایندگی گروههای اقلیت بهطورکلی، و بهطور اخص نمایندگی افراد دارای ناتوانی را مسئله بسیار حائز اهمیتی دانست. در طول تاریخ، افراد دارای معلولیت هیچگاه تولیدکننده بازنماییهای ارائهشده از معلولیت نبودهاند. حالآنکه، افراد دارای معلولیت میتوانند تصاویر بسیار صادقانهتر و واقعگرایانهتری از وضعیت خود نسبت به افراد غیرمعلول ارائه دهند: «با نگاه به معدود رمانها و خودزندگینامههایی که توسط افراد دارای معلولیت نوشتهشده است (ازجمله کتاب خودزندگینامه یک صورت اثر لوسی گریلی) میتوان بهدوراز وارد شدن به کلیشهها و نگرشهای منفی فرهنگی، مشاهده کرد که این کتابها بسیار در به تصویر کشیدن کشمکشهای درونی و بیرونی افراد دارای معلولیت موفقترند.»
بسیاری از مسائل و مشکلاتی که در این خودزندگینامهها و رمانها مطرح میشوند ناشی از بازنماییهایی هستند که پیشتر به آنها اشاره شد: محرومیت، دوری جستن از جامعه به علت مشکلات ظاهری، زندگی در آسایشگاه بهدوراز دیگران، احساس بیگانگی در محیطهای آموزشی، و فشار روانی معلولیت بر خانواده.
درنتیجه، میتوان گفت ازآنجاکه افراد یک جامعه بهطورمعمول برای اطلاع، فهم و تفسیر مسائل مربوط به ناتوانی به سراغ بازنماییهای رسانهای از ناتوانی میروند، ارائه تصاویری دقیق و واقعگرایانه از ناتوانی در رشد ذهنیت این افراد بسیار حیاتی است. بنابراین هرچقدر افراد دارای معلولیت بیشتر توسط جامعه بهعنوان تولیدکنندگان بازنماییهای مربوط به معلولیت پذیرفته شوند، بازنماییهای دقیقتر و منصفانهتری از مسئله معلولیت بهدستآمده و رسانهها نقش فعالتری در مبارزه با کلیشههای فرهنگی- تاریخی پیشامدرن و کنار گذاشتن آنها از ذهنیت افراد جامعه خواهند داشت. تلاش نویسندگان کتاب «فهم معلولیت: دربرگیری، دسترسی، گوناگونی و حقوق مدنی» بر آن است تا با یادآوری این مسئله، راه را برای ارائه بازنماییهای مناسبتر و دربرگیرندهتری از مسئله معلولیت در جامعه باز کنند.
پینوشت:
نگارنده این مقاله، الف. سراوانی است و «رسالت» آن را بازنشر کرده است.
تلاش نویسندگان کتاب بر این بوده است که در هر یک از بخشهای کتاب، یکی از مسائل ذکرشده را موردبررسی قرار دهند.
پاول یِگِر و سینتیا بومن، در این کتاب سعی میکنند تا به مسائل و مشکلات متنوعی ازجمله نقش افراد دارای معلولیت در جامعه و تبعیض روا شده به آنان، مسئله مهاجرت این افراد و پذیرش و ادغام آنها در جامعه جدید، دسترسی مادی و معنوی این افراد به امکانات زیرساختی جامعه ازجمله امکانات شهری یا تکنولوژی، مسئله بازنمایی معلولیت، و همچنین آینده معلولیت در گفتمانهای فرهنگی بپردازند.
نویسندگان کتاب در مقدمه هدف خود را از نوشتن این کتاب چنین بیان میکنند: «اغلب بحثهای مربوط به معلولیت بر پایه «دیگربودگی» استوار است و در هیچیک از جوامع کنونی یا تاریخی، به شکل متعهدانه به تفاوتهای جسمی، شناختی و احساسی افراد معلول، بهعنوان بخشی طبیعی از وضعیت انسانی پرداخته نشده است. این در حالی است که افراد معلول همواره عضوی از هر فرهنگ انسانیای بودهاند که تابهحال وجود داشته است. این افراد، فارغ از شکل و نوع معلولیتشان، همواره دارای تجربههای مشترکی از کشمکش، مواجهه با تبعیض، و شکلی متفاوت از زندگی نسبت به شکلی که بقیه جامعه آن را عادی میانگارند بودهاند. این نیروهای اجتماعی از منظر تحمیلکننده وضعیت، ریشههایشان، آثارشان و این مسئله که چطور میتوان آنها را مورد بازبینی قرارداد در این کتاب موردتوجه قرار میگیرند.»
بازنمایی افراد دارای معلولیت در یک جامعه انسانی، خواه در رسانههای جمعی و خواه در آثار هنری، از تأثیرگذارترین عوامل شکلگیری ادراک و واکنش افراد آن جامعه نسبت به موضوع معلولیت است. ازاینرو، تغییر یا جهتدهی افکار عمومی که حاصل این بازنمایی رسانه ایاست خود به تغییر سیاستهای کلی در حوزه معلولیت، تعیین میزان دسترسی آنان به منابع عمومی و احقاق حقوق مدنی آنها کمک خواهد کرد. اهمیت مسئله بازنمایی افراد معلول و نقش این مسئله در شکلدهی ذهنیت افراد جامعه نسبت به معلولیت، نویسندگان این کتاب را واداشته تا در بخش سوم کتاب به ابعاد و جوانب مختلف این مسئله بپردازند. تلاش یگِر و بومن در این بخش از کتاب بر آن است که با نگاهی انتقادی، کلیشههای شکلدهنده ذهنیت افراد جامعه نسبت به معلولیت را بازیابی کرده و به دنبال ریشههای پنهان یا آشکار این کلیشهها در بازنماییهای رسانهای و هنری از افراد ناتوان بگردند. در جستار پیش رو به بخشی از مسائل مطرحشده در این فصل از کتاب خواهیم پرداخت.
اهمیت اجتماعی بازنمایی معلولیت و انواع بازنمایی
بنا به نظر نویسندگان کتاب، بازنمایی معلولیت در رسانههای جمعی میتواند به نحوی گستردهتر، تجسم عمیقی از ترسها و تزلزلات درونی تکتک افراد جامعه را به ما نشان دهد. بهعنوانمثال، بازنماییهای کلیشهای از معلولیت به افراد غیرمعلول جامعه بستری برای کانالیزه کردن احساساتشان نسبت به ناملایمات زندگی روزمره خود، مانند مسائل و مشکلات مربوط به صنعتی سازی، یا وجود امر شر و بلایای طبیعی، یا حتی برانگیختن حس خیرخواهی و نوعدوستیشان میدهد. ازاینجهت است که بازنماییهای معمول از مسئله ناتوانی در رسانه به دنبال ارائه تصاویری عمیق و تأثرآور از ناتوانیاند تا افراد جامعه را نسبت به وضعیت سلامتی و میرایی خودشان به فکر وادارند.
یگر و بومن معتقدند که تصورات کلیشهای این بازنماییها غالبا بر پایه خرافات، افسانهها و باورهای از رده خارج پایهریزی شده است و بازتولید آنها توسط رسانه به ادامه یافتن این تصورات در عصر مدرن کمک میکند. نتیجه این نگرش به افراد ناتوان در سیاستگذاریهای حوزههای مختلف مانند آموزش، اشتغال، نظام امنیت اجتماعی و شغلی، خدمات حمایتی، فضاسازی شهری و محیطی، صنعت سرگرمی و رسانه چشمگیر است.
در بخشی دیگر از این فصل، نویسندگان کتاب به نقل از ریچارد دایر، چهار معنا از بازنمایی را مدنظر قرار میدهند و حضور هر یک از این معناها را در مطالعه تصویر افراد معلول در جامعه موردبررسی قرار میدهند. به عقیده آنها، شیوههای متفاوتی برای بازنمایی یک گروه اقلیت وجود دارد که بسته به موقعیت تغییر میکنند و مفهوم بازنمایی، ترکیبی از این شیوههاست. این مفهوم کلی، بهویژه برای گروههای اقلیتی که در جامعه مهجور ماندهاند، اهمیت اساسی دارد.
به باور دایر، اولین معنای بازنمایی در این نکته نهفته است که چگونه رسانه دنیایی که در آن زندگی میکنیم را دوباره به ما ارائه میکند. در این معنا، فهم ما از جهان اطرافمان نه یک فهم بیواسطه و حقیقی، بلکه فهمی است که همیشه توسط رسانه انتخاب و تأکیدگذاری شده و با استفاده از شیوههای تکنیکی و زیباییشناختی به ما ارائهشده است.[...] همچنین دومین معنای بازنمایی در « بازنمایانگر» چیزی بودن نهفته است. به این معنا، توجه به این نکته ضروری است که تا چه اندازه تصویر افراد معلول با تصویری که این افراد از خود در جامعه دارند همخوانی دارند. باور دایر بر این است که ما همیشه در برخورد با دیگری، ناچار به ارتباط برقرار کردن از طریق امر شاخصهای (تیپیکال) هستیم و با فرد یا امر یکتا روبهرو نخواهیم شد، بنابراین توجه به کلیشهها و شاخصهای ارائهشده از گروههای اقلیت در رسانه حائز اهمیت است.
معنای سومی که نویسندگان کتاب به نقل از ریچارد دایر برای مفهوم بازنمایی در نظر میگیرند، بازنمایی بهعنوان نمایندگی یک گروه اقلیت است. در این معنا، مسئله اساسی مطرحشده این است که آیا کسانی که بهعنوان نمایندگان گروههای اقلیت، و در اینجا افراد دارای معلولیت، در رسانهها حضور دارند (اعم از کارگردانان، تهیهکنندگان آثار هنری، خبری یا تبلیغاتی، بازیگران و مجریان تلویزیونی، نویسندگان و خبرنگاران) خود با چالشها و مسائل روزمره مربوط به معلولیت مواجه یا آشنا هستند؛ و یا بهطورکلی نمایندگان افراد دارای معلولیت در رسانهها، حضور دارند؟
از طرف دیگر، معنای چهارمی که معمولا برای مسئله بازنمایی مدنظر قرار میگیرد در سؤال پیش رو نهفته است: «تصویری که در رسانه ارائه میشود بازنمایانگر چیست؟». پرسش این سؤال ازاینجهت حائز اهمیت است که رسانه معمولا بازتابدهنده دیدگاه غالب افراد جامعه است و تغییر بازتاب رسانهای در مورد مسئله معلولیت، منوط به تغییر این دیدگاه غالب است، رسانه همچنین میتواند نقش فعالی در به چالش کشیدن ترس و سوءتفاهم جامعه نسبت به مسئله ناتوانی داشته باشد. برای مثال، رسانه میتواند به دنبال ارائه تصویر واقعگرایانهتر و منصفانهتری از افراد دارای معلولیت باشد.
کلیشههای فرهنگی منفی و مبارزه با آنها در رسانه و صنعت تبلیغات
بنابراین، مسئله بازنمایی و بازتاب معلولیت در رسانه را میتوان با توجه به معانی ذکرشده بررسی کرد. یکی از مهمترین جوانب این مسئله، کلیشههای فرهنگی منفی نسبت به موضوع معلولیت است که به شیوههای مختلف از دیرباز تا به امروز توسط آثار ادبی و هنری و رسانهای بازتولید شده است. بهطور مثال: «میتوان پیوند میان ناتوانی و شر را در تئاتر کلاسیک یونان هم مشاهده کرد. این مسئله بهطور خاص در شخصیتپردازیهای خیالی رمانها، نمایشنامهها و دیگر آثار روایی به چشم میخورد. شرارت آمیخته با انحطاط جنسی یکی از پربسامدترین المانهای شخصیتی افراد ناتوان را در این آثار شکل میدهد. علاوه بر این، متداولترین بازنماییهای مدرن افراد معلول در رسانه را میتوان به هفت شکل زیر خلاصه کرد که همه ناشی از بازتولید کلیشههای غیر واقعگرایانهاند: «ترحمانگیز و رقتآور»؛ «ابر ناتوان»؛ بدجنس، شرور و مجرم؛ فردی که مرگش برای دیگران مفیدتر از زندهبودنش است؛ ناسازگار و غرغرو؛ و ناتوان از یک زندگی موفق.
همانطور که پیشتر گفته شد،چگونه به تصویر کشیده شدن افراد معلول در رسانههای جمعی تأثیر بسیار عمیقی بر باور افراد جامعه دارد. در حقیقت، بسیاری ازآنچه ما درباره دیگر انسانها، دیگر مکانها و تمام اتفاقات دنیای بیرون میدانیم ازآنچه در تلویزیون یا سینما دیدهایم یا در کتابی خواندهایم نشئتگرفته است. بنابراین، رسانه، علیرغم اینکه تاکنون بیشتر بهعنوان تداومدهنده کلیشههای فرهنگی منفی در مورد گروههای اقلیت، و بهطور خاص افراد دارای ناتوانی، عمل کرده است، میتواند بهترین وسیله برای تشویق انسانها به اتخاذ موضعی حقیقیتر نسبت به این گروهها را در اختیار ما قرار دهد.
روزبهروز به تعداد بازیگران دارای معلولیت در صنعت تبلیغات و رسانههای جریان غالب افزوده میشود. بسیاری از کاراکترهایی که توسط این بازیگران به تصویر کشیده میشوند دارای شخصیتپردازی بهینهتری هستند که تمام حیات آنها را در ناتوانیشان خلاصه نمیکند. نویسندگان کتاب فهم معلولیت باور دارند این قبیل اتفاقات نشان میدهد که بهترین پیشرفتها درزمینه بازنمایی افراد ناتوان اغلب از سمت بنگاههای تبلیغاتیای میآید که فرد دارای ناتوانی را در چیزی بیش از ناتوانیاش میبینند؛ مصرفکنندهای مانند دیگر مصرفکنندگان. تبلیغاتی که افراد دارای معلولیت را در حال ورزش کردن، خرید کردن و دیگر فعالیتهای روزمره نشان میدهند؛ به افراد جامعه یادآوری میکنند که افراد معلول نیز همانند دیگران، درگیر مسائل روزمره هستند.
بازنمایی غیر واقعگرایانه معلولیت در تلویزیون و سینما
برخلاف پیشرفتهای حاصلشده در صنعت تبلیغات در جهت بازنمایی مسئله معلولیت، این بازنمایی در جریان غالب سینما و تلویزیون تاکنون و بهطورمعمول در جهت بازتولید تصاویر و باورهای تاریخی نادرست پیش رفته است: «بسیاری از موارد بازنمایی معلولیت در تلویزیون و سینما، یا بر پایه کلیشههای فرهنگی منفیای که پیشازاین به آنها اشاره شد برساخته شدهاند و درصدد ساختن تصویری رمانتیزه شده از معلولیت هستند و یا داستان قهرمانانه فردی ناتوان را روایت میکنند که بر مسائل و مشکلات معلولیت فائق آمده و به یک «ابر ناتوان» بدل شده است. همچنین، تصویر افراد دارای معلولیت در تلویزیون و سینما بهعنوان افراد شرور و فاسد باعث تقویت و بازتولید سه کلیشه موجود از ناتوانی میشود: ناتوانی بهعنوان مجازات، ناتوانیای که موجب تلخی و شرارت روانی میشود، و ناتوانی بهعنوان عامل اجتماع گریزی و نفرت از دیگران. این بازنماییها همچنین معلولیت را با نوعی مرگ انسانیت در فرد ناتوان همنشین میکنند.
از طرف دیگر، به باور آنها، نابرابریهای موجود در صنعت سینما و تلویزیون صرفا به این معنا از بازنمایی ختم نمیشود و اصول بازنمایی بهمثابه نمایندگی را هم زیر پا میگذارد. بسیاری از فیلمهای پرفروش و تحسینشده دهههای پیشین که افراد دارای ناتوانی را به تصویر میکشند، مانند ذهن زیبا، متولد چهارم جولای، یا مرد بارانی بازیگران شناختهشدهای دارند که هیچکدام دچار ناتوانی نبودهاند. بااینحال، این دو نویسنده در این کتاب در تلاشاند نشان دهند این موفقیت مالی و حرفهای هیچگاه تضمینکننده دقت و صحت بازنمایی معلولیتهایی که در این فیلمها به تصویر کشیده میشود نیست.
ازاینروست که میتوان مسئله نمایندگی گروههای اقلیت بهطورکلی، و بهطور اخص نمایندگی افراد دارای ناتوانی را مسئله بسیار حائز اهمیتی دانست. در طول تاریخ، افراد دارای معلولیت هیچگاه تولیدکننده بازنماییهای ارائهشده از معلولیت نبودهاند. حالآنکه، افراد دارای معلولیت میتوانند تصاویر بسیار صادقانهتر و واقعگرایانهتری از وضعیت خود نسبت به افراد غیرمعلول ارائه دهند: «با نگاه به معدود رمانها و خودزندگینامههایی که توسط افراد دارای معلولیت نوشتهشده است (ازجمله کتاب خودزندگینامه یک صورت اثر لوسی گریلی) میتوان بهدوراز وارد شدن به کلیشهها و نگرشهای منفی فرهنگی، مشاهده کرد که این کتابها بسیار در به تصویر کشیدن کشمکشهای درونی و بیرونی افراد دارای معلولیت موفقترند.»
بسیاری از مسائل و مشکلاتی که در این خودزندگینامهها و رمانها مطرح میشوند ناشی از بازنماییهایی هستند که پیشتر به آنها اشاره شد: محرومیت، دوری جستن از جامعه به علت مشکلات ظاهری، زندگی در آسایشگاه بهدوراز دیگران، احساس بیگانگی در محیطهای آموزشی، و فشار روانی معلولیت بر خانواده.
درنتیجه، میتوان گفت ازآنجاکه افراد یک جامعه بهطورمعمول برای اطلاع، فهم و تفسیر مسائل مربوط به ناتوانی به سراغ بازنماییهای رسانهای از ناتوانی میروند، ارائه تصاویری دقیق و واقعگرایانه از ناتوانی در رشد ذهنیت این افراد بسیار حیاتی است. بنابراین هرچقدر افراد دارای معلولیت بیشتر توسط جامعه بهعنوان تولیدکنندگان بازنماییهای مربوط به معلولیت پذیرفته شوند، بازنماییهای دقیقتر و منصفانهتری از مسئله معلولیت بهدستآمده و رسانهها نقش فعالتری در مبارزه با کلیشههای فرهنگی- تاریخی پیشامدرن و کنار گذاشتن آنها از ذهنیت افراد جامعه خواهند داشت. تلاش نویسندگان کتاب «فهم معلولیت: دربرگیری، دسترسی، گوناگونی و حقوق مدنی» بر آن است تا با یادآوری این مسئله، راه را برای ارائه بازنماییهای مناسبتر و دربرگیرندهتری از مسئله معلولیت در جامعه باز کنند.
پینوشت:
نگارنده این مقاله، الف. سراوانی است و «رسالت» آن را بازنشر کرده است.
