جنگ و بهداشت روان شهروندان

جنگ، فجیع‌ترین و ویران‌کننده‌ترین تجربه بشری است که نه تنها پیکر شهرها را زخمی می‌کند، بلکه روح و روان انسان‌ها را نیز به‌شدت آزار می‌دهد. پایان درگیری‌های مسلحانه هرگز به معنای پایان رنج قربانیان نیست؛ بلکه آغاز مرحله‌ای تازه و اغلب طولانی برای مقابله با تنش‌های روحی پس از جنگ است. 
این تنش‌ها می‌توانند طیف وسیعی از اختلالات را در بر گیرند، از اختلال استرس پس از سانحه گرفته تا افسردگی، اضطراب، مشکلات خواب، و دشواری در برقراری ارتباطات اجتماعی. بنابراین جنگ‌ها فقط خیابان‌ها و ساختمان‌ها را ویران نمی‌کنند؛ آن‌ها روان انسان‌ها را نیز در هم می‌شکنند. تأثیر جنگ بر سلامت روان اغلب کمتر از آسیب‌های فیزیکی دیده می‌شود، اما بسیار عمیق‌تر و ماندگارتر است و زندگی کودکان، نوجوانان و بزرگسالان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. حتی افرادی که مستقیما در جنگ حضور ندارند، از طریق اخبار، تصاویر و فضای پرتنش، دچار آسیب‌های روانی پنهانی می‌شوند.
«رسالت» در ادامه پیامدهای روانی جنگ را با نگاهی دقیق و علمی واکاوی و سپس بررسی کرده است که چگونه می‌توان با این زخم‌های نادیدنی مقابله کرد؛ زخم‌هایی که اگر نادیده گرفته شوند، نسل‌ها را درگیر می‌کنند. 
 تأثیر روانی جنگ، به‌مراتب عمیق‌تر از آسیب‌های فیزیکی
رسول شریفی، روان تحلیلگر دراین‌باره می‌گوید: «جنگ، صرف‌نظر از مکان و زمان وقوع، یکی از شدیدترین بحران‌هایی است که انسان می‌تواند تجربه کند. تأثیر روانی جنگ بر انسان، به‌مراتب عمیق‌تر از آسیب‌های فیزیکی است. استرس و اضطراب ناشی از جنگ فقط به میدان نبرد محدود نمی‌شود؛ بلکه تمام اقشار جامعه، از غیرنظامیان گرفته تا کودکان، سالمندان و حتی کسانی که کیلومترها از منطقه‌  جنگی دورند، ممکن است از پیامدهای روانی آن رنج ببرند.در شرایط جنگی، مغز و بدن انسان وارد حالت هشدار دائمی می‌شود. هورمون‌هایی مثل کورتیزول و آدرنالین در بدن افزایش می‌یابند که واکنش‌های سریع‌تری را ممکن می‌سازند. اما این وضعیت اگر طولانی‌مدت باشد، به شکل‌گیری اضطراب مزمن و مشکلات روانی متعدد منجر می‌شود.»
 تأثیر روانی یکی از پیچیده‌ترین و پنهانی‌ترین پیامدهای جنگ
این روان تحلیلگر با اشاره به اینکه تأثیر روانی جنگ یکی از پیچیده‌ترین و پنهانی‌ترین پیامدهای بحران‌های انسانی است، می‌گوید: «این تأثیرات تنها محدود به سربازان یا نیروهای نظامی نیست؛ بلکه افراد عادی جامعه نیز ممکن است دچار آسیب شوند. اگرچه روند ترمیم روانی ممکن است زمان‌بر باشد، اما کاملا امکان‌پذیر است. افراد می‌توانند با حمایت اطرافیان، درمان حرفه‌ای، و بازسازی محیطی امن، به آرامش روانی بازگردند.» 
شریفی در ادامه نکاتی را برای تسریع روند ترمیم روانی مطرح می‌کند، «ازجمله شرکت در فعالیت‌های داوطلبانه یا کمک به دیگران، مشارکت در جمع‌های حمایتی یا گروه‌درمانی و اجتناب از انزوا و پرورش حس هدفمندی دوباره بسیار مؤثر است. با کمک مشاوره روانشناسی، مراقبت از خود، حفظ ارتباط اجتماعی و استفاده از روش‌های آرام‌سازی، می‌توان تا حد زیادی از آسیب‌های جنگ بر روان انسان کاست و به‌سوی ترمیم گام برداشت. باید به یاد داشته باشیم که زخم‌های روان، همان‌قدر واقعی‌اند که زخم‌های جسم. مراقبت از روان، یک ضرورت است نه یک انتخاب.»
 افزایش شیوع افسردگی در پساجنگ
این روان تحلیلگر تأکید می‌کند: در شرایطی که جامعه بحران جنگ را پشت سر گذاشته، دریافت خدمات روانشناسی بسیار ضروری است. معمولا بعد از جنگ میزان افسردگی در جامعه شیوع بیشتری پیدا می‌کند و تعداد افراد مضطرب افزایش می‌یابد. افرادی که دچار اضطراب می‌‌شوند ممکن است به صورت‌های مختلفی این احساس را تجربه کنند و با چالش‌های زیادی مواجه شوند. اغلب افرادی که جنگ را تجربه کرده‌اند مدام اضطراب وقوع دوباره آن را دارند. این اضطراب ممکن است حتی بدون منشأ و به‌صورت مزمن در زندگی روزمره آن‌ها اختلال ایجاد کند.»
شریفی با اشاره به اختلال استرس پس از سانحه عنوان می‌کند: «شایع‌ترین و خطرناک‌‌ترین بیماری که بعد از جنگ رخ می‌دهد اختلال استرس پس از سانحه است که در اثر مواجهه مستقیم با یک مسئله‌ حاد مانند جنگ ظاهر می‌شود. این اختلال به این صورت است که فرد به شکل غیرمستقیم با حادثه در ارتباط باشد، مثلا شنیدن حادثه یا ارتباط داشتن با فردی که در زمان جنگ آسیب‌دیده است.  در این اختلال فرد به‌صورت مداوم و بدون آن‌که خود بخواهد حوادث تلخ دوران جنگ را در ذهن مجسم می‌کند و از یادآوری آن‌ها دچار اضطراب می‌شود. فردی که استرس پس از سانحه دارد، ترس شدیدی از وقوع حادثه دارد و از مکان‌هایی که یادآور جنگ هستند دوری می‌کند. این اختلال در کودکان و بزرگسالان آسیب‌های فراوانی به همراه دارد و زندگی روزمره فرد را مختل می‌کند.» 
 تأثیرات جنگ بر افراد مختلف جامعه
صدرا پورمحسن، روانشناس نیز در تحلیل تأثیرات جنگ بر افراد مختلف و پیامدهای پساجنگ، عنوان می‌کند: «زمانی که جنگ رخ می‌دهد تعلقات و وابستگی‌های عاطفی به‌صورت ناگهانی قطع شده و باعث آسیب دیدن کودک می‌شود، اما مسئله‌ اصلی این است که این موضوع در دوران کودکی تمام نمی‌شود و فرد تا دوران بزرگسالی به خاطر آسیب‌هایی که در دوران کودکی دیده است تحت تأثیر قرار می‌گیرد و در جنبه‌های مختلف زندگی او مانند روابط عاطفی، روابط زناشویی و … تأثیرات منفی می‌گذارد. در این شرایط وظیفه والدین است تا پیامدهای اجتناب‌ناپذیر جنگ را برای کودکان خود به حداقل رسانده و در زمینه حفظ سلامت روانی آن‌ها بکوشند. جنگ بر بزرگسالان نیز تأثیرات متعددی دارد. آنان در زمان جنگ مانند کودکان آسیب‌هایی می‌بینند و وقایع تلخی را تجربه می‌کنند. عواملی مانند بی‌علاقگی نسبت به فعالیت‌های زندگی، اختلال استرس پس از سانحه، احساس غریبگی نسبت به دیگران، اختلال در حافظه، اختلال در خواب، حساسیت نسبت به سروصدا، کم‌حوصلگی، سردرد، تحریک‌پذیری، کاهش بازده کار، فراموشی، اضطراب، افسردگی، خستگی، عصبانیت، انزواطلبی، عدم تمرکز حواس، پرخاشگری و بسیاری از عوامل دیگر موجب می‌شود تا در زمان جنگ فرد آسیب ببیند. جنگ مسئله‌ای است که همه‌ افراد خانواده را درگیر می‌کند و چالش‌های زیادی به وجود می‌آورد. یکی دیگر از اقشاری که در جریان جنگ آسیب زیادی می‌بینند زنان هستند. ماهیت خشن و زشت جنگ در مواجهه با زنان، شکل دردناک‌تر و مهلک‌تری پیدا می‌کند. ازاین‌رو، زنان همواره قربانیان خاموش و ناپیدایی هستند که به‌عنوان خسارات فرعیِ جنگ نادیده گرفته می‌شوند. مردها نیز مانند زنان در جنگ‌ها آسیب‌پذیرند و وظایف مهمی مثل نبرد مستقیم یا غیرمستقیم با دشمن و تأمین سلاح‌های جنگی را بر عهده دارند. همچنین به علت تأثیراتی که جنگ روی ذهن و روان آن‌ها می‌گذارد، ممکن است بعدازآن نیز دچار افسردگی، اختلال استرس پس از حادثه، موج‌گرفتگی و … شوند که نیازمند روان‌درمانی و مراقبت‌های بسیار هستند.»
این روانشناس در ادامه بیان می‌کند: «برخی از جنگ‌ها در طول تاریخ از اهمیت بالایی برخوردار هستند، مثلا جنگ جهانی اول و دوم، جنگ و تجاوز قشون سرخ و مبارزه مردم افغانستان، جنگ‌های صلیبی و جنگ ایران و روم که به کشتار گسترده‌ نظامیان و غیرنظامیان و غارت ثروت و منابع طبیعی منجر شد. این جنگ‌ها پیامد‌های زیانباری داشتند که موجب شدند بعد از گذشت سال‌ها هنوز هم اثراتی از آن‌ها وجود داشته باشد و افراد درگیر آن باشند. جنگ موضوعی است که در تمامی ملت‌ها ممکن است اتفاق بیفتد؛ تأثیرات اجتناب‌ناپذیر آن روح و جسم افراد را آزار می‌دهد و همواره خاطرات ناگواری را برای آن‌ها تداعی می‌کند. جنگ به هر صورتی که باشد اعم از جنگ سرد، جنگ سخت، جنگ نرم، جنگ اقتصادی و… نیاز به اقدامات مراقبتی و حمایتی دارد. در بسیاری مواقع افراد نمی‌توانند به‌تنهایی به ترمیم آسیب‌های روانی ناشی از این موضوع بپردازند. به همین دلیل لازم است از کمک متخصصان و مشاوران روانشناسی بهره گرفت. مشاوره افسردگی به افراد کمک می‌کند تا ضمن کاهش تأثیرات جنگ بر خود و فرزندانشان، با اندوه آن کنار آمده، به زندگی طبیعی بازگردند و به برطرف کردن مشکلات بپردازند.»
 نقشه ذهنی برای عبور از بحران
سعید صفایی، هم در قامت روان تحلیلگر بیان می‌کند: «زمانی که انسان با خطر، خشونت یا بی‌ثباتی مواجه می‌شود، مغز به‌طور طبیعی وارد حالت هشدار می‌شود. در شرایط جنگ و پساجنگ، این حالت نه‌تنها کوتاه‌مدت نیست، بلکه ممکن است برای مدت طولانی ادامه یابد. سیستم عصبی بدن مدام در حالت آماده‌باش قرار می‌گیرد، که این مسئله منجر به افزایش هورمون‌های استرس مانند کورتیزول می‌شود. نتیجه؟ فرد دائما دچار بی‌قراری، ترس و احساس ناامنی خواهد بود. حتی در شرایط پس از جنگ نیز، ذهن ما به‌شدت مستعد درگیر شدن با افکار منفی، نگرانی‌های آینده و احساس بی‌قدرتی است. در چنین زمانی، یکی از بهترین کارها، ایجاد یک «نقشه ذهنی برای عبور از بحران»است. این نقشه می‌تواند شامل اهداف کوچک روزانه، فعالیت‌هایی که به ما آرامش می‌دهند (مثل نقاشی، نوشتن، شنیدن موسیقی یا حتی دعا کردن)، و فهرستی از کارهایی باشد که هنوز می‌توانیم کنترل کنیم. هدف از این نقشه ذهنی، بازگرداندن حس اختیار به فرد و کمک به مغز برای خروج از حالت اضطراری مداوم است. وقتی ذهن بداند که حتی در دل بحران، راه‌هایی برای عمل، تصمیم‌گیری و مراقبت از خود وجود دارد، تاب‌آوری روانی افزایش پیدا می‌کند و فرد احساس می‌کند قربانی مطلق شرایط نیست.»
 نقش جامعه و رسانه در حمایت روانی از مردم در دوران پساجنگ
این روان تحلیلگر بیان می‌کند: یکی از جنبه‌های کمتر دیده‌شده در دوران جنگ و پساجنگ، نقش حمایت اجتماعی و جمعی در کاهش فشار روانی است. انسان موجودی اجتماعی‌است و حضور در یک اجتماع همدل، حتی اگر مجازی باشد، می‌تواند از شدت آسیب‌های روانی بکاهد. در چنین زمان‌هایی، رفتار اطرافیان، پیام‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شود و حتی لحن رسانه‌ها می‌تواند به‌طور مستقیم بر سلامت روان تأثیر بگذارد. وقتی جامعه به‌جای ترساندن، به‌دنبال آگاهی‌بخشی، حمایت روانی و ایجاد حس امید باشد، افراد کمتر در دام اضطراب و ناامیدی فرو می‌روند. برعکس، گسترش شایعات، بزرگ‌نمایی اخبار وحشتناک یا بی‌تفاوتی نسبت به رنج دیگران، فضا را مسموم می‌کند و اثرات منفی جنگ را چند برابر می‌سازد. در چنین شرایطی، هر فرد می‌تواند با انتخاب کلمات، رفتار و واکنش‌هایش، نقشی کوچک اما تأثیرگذار در حفاظت از سلامت روان جمعی ایفا کند.»
این روان تحلیلگر خاطرنشان می‌کند: «جنگ‌ها علاوه بر تخریب زیرساخت‌های فیزیکی، آسیب‌های عمیقی بر سلامت روان افراد وارد می‌کنند؛ زخم‌هایی که اغلب دیده نمی‌شوند اما در زندگی روزمره و آینده‌ انسان‌ها اثرات پایداری به‌جا می‌گذارند. آگاهی از تأثیر جنگ بر سلامت روان و شناخت علائم اختلالات روانی مرتبط با آن، اولین قدم برای محافظت از خود و اطرافیان است. در شرایط بحرانی، مراقبت از ذهن و روان به همان اندازه اهمیت دارد که تأمین نیازهای جسمی و امنیتی. با مدیریت مصرف اخبار، حفظ ارتباطات انسانی، داشتن روتین روزانه، تمرین تکنیک‌های آرام‌سازی و در صورت نیاز، با مراجعه به مشاوران متخصص، می‌توان تاب‌آوری روانی را افزایش داد و از عواقب وخیم‌تر جلوگیری کرد. همچنین، نقش جامعه و رسانه‌ها در ایجاد فضای حمایتی و امیدبخش، در حفظ سلامت روان جمعی بسیار مهم است. هرکدام از ما با رفتار و کلام خود می‌توانیم به کاهش فشارهای روانی در این شرایط دشوار کمک کنیم و قدمی برای ساختن فردایی بهتر برداریم.» 
 درک ماهیت تنش‌های روحی پس از جنگ
صادق انوشیروانی در قامت رفتارشناس راهکارهایی را برای مقابله و بازسازی روان ارائه کرده است اما پیش از ارائه راهکار عنوان می‌کند: «لازم است ماهیت این تنش‌ها را درک کنیم. تجربه‌های جنگی مانند مشاهده خشونت، از دست دادن عزیزان، تهدید دائمی مرگ، و تجربه آوارگی، می‌توانند اثرات عمیقی بر سیستم عصبی و روان افراد به‌جا بگذارد. این تجربیات می‌توانند منجر به تغییراتی در مغز شوند که به‌مرورزمان، علائم استرس پس از حادثه و سایر اختلالات روحی را بروز می‌دهند. این علائم می‌توانند شامل فلاش‌بک‌ها و کابوس‌ها و بازگشت ناگهانی به صحنه‌های دلخراش جنگ باشد. یا دوری از مکان‌ها، افراد یا فعالیت‌هایی که یادآور جنگ هستند. برانگیختگی بیش‌ازحد نیز در این زمینه قابل‌ذکر است که به تحریک‌پذیری، مشکلات خواب  وواکنش‌های شدید به محرک‌های کوچک منتهی خواهد شد. تغییرات منفی در خلق‌وخو و تفکر هم نکته مهمی است که به احساس گناه، ناامیدی، انزوا و از دست دادن علاقه به فعالیت‌های اجتماعی منجر می‌شود.» 
 از حمایت اجتماعی تا توسعه مهارت‌های مقابله‌ای و خودیاری
این رفتارشناس تصریح می‌کند: «مقابله با تنش‌های روحی پس از جنگ نیازمند رویکردی جامع و چندبعدی است که هم شامل حمایت‌های فردی و هم حمایت‌های اجتماعی باشد و در این راستا مهم‌ترین گام برای بازماندگان جنگ، دسترسی به درمان‌های روان‌شناختی تخصصی است. روان‌درمانی، به‌ویژه درمان شناختی-رفتاری و درمان مواجهه‌سازی طولانی ثابت کرده‌ که در کاهش علائم استرس پس از سانحه بسیار مؤثر است. این درمان‌ها به افراد کمک می‌کنند تا با خاطرات آسیب‌زا روبه‌رو شوند، الگوهای فکری منفی را تغییر دهند و مهارت‌های مقابله‌ای سالم‌تری را توسعه دهند. مداخله روان‌درمانی گروهی نیز می‌تواند فضایی امن برای به اشتراک گذاشتن تجربیات و احساسات فراهم کند و حس همبستگی را تقویت نماید. از سوی دیگر، حمایت اجتماعی نقش حیاتی در بهبودی ایفا می‌کند. ایجاد و تقویت شبکه‌های پشتیبانی متشکل از خانواده، دوستان، همسایگان و گروه‌های حمایتی همتا برای بازماندگان جنگ بسیار اهمیت دارد. این شبکه‌ها می‌توانند حس تعلق، کاهش انزوا، و فرصتی برای ابراز احساسات و دریافت همدردی را فراهم کنند. دولت‌ها و سازمان‌های مردم‌نهاد باید در ایجاد و تسهیل دسترسی به این گروه‌های حمایتی فعال باشند. همچنین آموزش مهارت‌های مقابله‌ای به بازماندگان جنگ، آن‌ها را برای مدیریت استرس و احساسات دشوار توانمند می‌سازد. این مهارت‌ها می‌توانند شامل تکنیک‌های آرامش‌بخش مانند تمرینات تنفسی عمیق، مدیتیشن، و یوگا برای کاهش اضطراب و بهبود تمرکز باشد. توجه به خواب کافی، تغذیه سالم، و فعالیت بدنی منظم نیز سهم مهمی در سلامت روان دارد. کمک به افراد برای یافتن معنا در تجربیاتشان و تمرکز بر ارزش‌های زندگی و آموزش راه‌های سازنده برای مواجهه با مشکلات روزمره نیز بسیار مؤثر است. در برخی موارد، دارودرمانی (مانند داروهای ضدافسردگی یا ضد اضطراب) می‌تواند به کاهش شدت علائم کمک کرده و زمینه را برای اثربخشی بیشتر روان‌درمانی فراهم آورد. تجویز و نظارت بر دارودرمانی باید حتما توسط روان‌پزشک متخصص صورت گیرد. معمولا یکی از چالش‌های بزرگ پس از جنگ، بازگشت به زندگی عادی است. کمک به بازماندگان برای بازیابی نقش‌های اجتماعی و اقتصادی، مانند بازگشت به کار یا تحصیل، می‌تواند حس هدفمندی و خودکارآمدی را در آن‌ها تقویت کند. برنامه‌های آموزشی و مهارت‌آموزی حرفه‌ای  و همچنین حمایت دریافتن شغل، برای تسهیل این فرآیند ضروری هستند.»
 نقش جامعه و سیاست‌گذاران
این رفتارشناس در ادامه اظهاراتش خاطرنشان می‌کند: «مقابله با تنش‌های روحی پس از جنگ تنها بر عهده فرد نیست، بلکه جامعه و سیاست‌گذاران نیز نقش حیاتی دارند. در این راستا باید در حوزه خدمات سلامت روان سرمایه‌گذاری کرد. ایجاد مراکز تخصصی، تربیت روان‌درمانگران و مشاوران باتجربه در زمینه تروما و آموزش عمومی برای از بین بردن انگ بیماری‌های روانی و تشویق افراد به کمک و تدوین و اجرای برنامه‌های جامع و بلندمدت برای حمایت از بازماندگان جنگ در همه ابعاد زندگی و توجه ویژه به آسیب‌های روانی کودکان و نوجوانان جنگ‌زده و ارائه خدمات درمانی متناسب با سن آن‌ها از دیگر نکات حائز اهمیت است. بدون تردید تنش‌های روحی پس از جنگ، زخم‌هایی عمیق و پنهان هستند که نیاز به درک، صبر و درمان دارند. هیچ نسخه‌ای برای بهبودی فوری وجود ندارد، اما با ترکیبی از درمان‌های تخصصی، حمایت‌های اجتماعی قوی، توسعه مهارت‌های فردی و تعهد جامعه و دولت‌ها، می‌توان به بازماندگان جنگ کمک کرد تا از گرداب تاریک گذشته رها شوند و امید به زندگی را دوباره در آغوش بگیرند. بازسازی روان، فرآیندی طولانی و نیازمند همبستگی است، اما نتیجه آن، احیای کرامت انسانی و ساختن فردایی روشن‌تر است.»
جنگ و بهداشت روان شهروندان
دریافت همه صفحات
دانلود این صفحه
آرشیو
تیترهای روزنامه