ایرانِ تشنه و تشخیص راه
مسعود پیرهادی
خشکسالی دیگر یک هشدار زیستمحیطی نیست؛ واقعیتی است که میانِ اقلیم و سیاست، میانِ زمین و انسان ایستاده است. ایران در دهههای اخیر از دورههای نوسان طبیعی بارش عبور کرده و وارد مرحلهای از «کمآبی ساختاری» شده است؛ مرحلهای که با تغییر اقلیم، الگوهای مصرف نادرست، سیاستگذاریهای بخشی و ناهماهنگی میان دستگاهها در هم آمیخته است. امروز مسئله آب، مسئلهای فنی یا اقتصادی صرف نیست، بلکه بهروشنی در رده مسائل امنیت ملی قرار گرفته است.
ایران کشوری است خشک و نیمهخشک با متوسط بارش سالانه حدود یکسوم میانگین جهانی. این واقعیت اقلیمی را نمیتوان تغییر داد، اما میتوان با عقلانیت، به آن پاسخ داد. طی سالهای گذشته، طرحهای پرهزینهای مانند انتقال آب بینحوضهای یا سدسازیهای بیبرنامه، گاهی بیشتر از آنکه راهحل باشند، خود به عاملِ تعمیق بحران تبدیل شدهاند. نمونههای فراوانی از خشک شدن تالابها، فرونشست زمین و تخریب اکوسیستمها شاهد این مدعاست. در کنار این خطاهای ساختاری، مصرفِ بیمحابا نیز بُعد دیگر ماجراست. بیش از ۸۵ درصد آب تجدیدپذیر کشور در بخش کشاورزی مصرف میشود و هنوز بخش بزرگی از مزارع با روشهای سنتی آبیاری میشوند. این یعنی هدررفت منابعی که باید ذخیره آینده باشند. در همین حال، بخش شهری هم از الگوی مصرف منطقی فاصله دارد و در بسیاری از شهرها، مصرف روزانه سرانه چند برابر میانگین جهانی است.
اما پرسش مهم این است که آیا بحران آب مختص ایران است؟ پاسخ، نه. جهان در حال تجربه یکی از بیسابقهترین دورههای خشکسالی در قرون اخیر است. از آمریکا و اسپانیا گرفته تا هند و چین، کشورها با کاهش شدید منابع آب زیرزمینی و نزولات جوی روبهرو هستند. اما تفاوت در «مدیریت بحران» است، نه در خود بحران.
کشورهایی که موفقتر عمل کردهاند، سه سیاست کلیدی را بهکار گرفتهاند:
نخست، توسعه فناوریهای هوشمند آب مانند سیستمهای آبیاری قطرهای، بازچرخانی فاضلاب، پایش دیجیتال منابع و اصلاح شبکهها.
دوم، اصلاح الگوی مصرف و قیمتگذاری واقعگرایانه آب همراه با حمایت از اقشار آسیبپذیر.
و سوم، همافزایی میان مردم، دولت و بخش خصوصی در مدیریت محلی منابع آبی. تجربه استرالیا پس از خشکسالی اخیر نشان داد که وقتی مردم در تصمیمسازی شریک شوند، مقاومت اجتماعی در برابر اصلاحات کاهش مییابد و صرفهجویی به فرهنگ بدل میشود. در ایران نیز راه نجات، در همین سه مسیر است. نخست آنکه باید از تمرکز صرف بر پروژههای انتقال آب به سمت مدیریت تقاضا حرکت کنیم. آب را نمیتوان از نقطهای به نقطه دیگر «فرمان» داد؛ باید آن را «مدیریت» کرد.
دوم، کشاورزی باید دانشبنیان شود. تولید باید با اقلیم سازگار باشد، نه اقلیم با تولید. اصلاح الگوی کشت، استفاده از بذرهای مقاوم و حمایت از کشاورزان در مسیر تغییر روش آبیاری، کلید بازسازی منابع است. سوم، فرهنگ عمومی باید تغییر کند. همانگونه که صرفهجویی در انرژی یا تفکیک زباله، زمانی به ارزش بدل شد، امروز باید «صرفهجویی آبی» نیز به ارزش اجتماعی تبدیل شود. رسانهها، آموزش و نهادهای محلی در این زمینه نقشی تعیینکننده دارند. چهارم، شفافیت در سیاستگذاری. مردم باید بدانند آب کشورشان کجا مصرف میشود و چه سهمی از آن در اختیار صنایع، کشاورزی و شهرهاست. آگاهی عمومی، خود بازدارنده اسراف است. و اما درباره مسئولان باید گفت: سیاست آبی کشور تا امروز ترکیبی از موفقیتها و خطاها بوده است. دستاوردهایی مانند گسترش سدها، شبکههای آبیاری و تولید برقآبی قابلانکار نیست، اما فقدان نگاه یکپارچه، باعث شده آب از «منبع» به «بحران» تبدیل شود. باید نهادی فراوزارتخانهای، با اختیارات ملی و نگاه راهبردی، مسئول هماهنگی و نظارت بر همه تصمیمات آبی کشور شود. در نهایت، بحران آب نه یک تهدید صرف، که فرصتی برای بازسازی تمدنی است. ایران سرزمین قناتها و تمدن سازگاری با کمآبی است. این سرزمین با خشکی بیگانه نیست، با فراموشی بیگانه است. هرگاه به حکمتِ زمین و مردمش بازگشتهایم، از دل ریگ، زندگی روییده است. امروز نیز راه همان است: عقل، دانش، و همدلی. اگر سیاست و مردم هر دو بفهمند که آب، «سرمایه جمعی» است نه «منبع خصوصی»، اگر برنامهریزی از مدار شعار به مدار عمل منتقل شود، اگر هر قطره را چون گوهر بشماریم، میتوان گفت ایرانِ تشنه، هنوز میتواند سیراب شود.
خشکسالی دیگر یک هشدار زیستمحیطی نیست؛ واقعیتی است که میانِ اقلیم و سیاست، میانِ زمین و انسان ایستاده است. ایران در دهههای اخیر از دورههای نوسان طبیعی بارش عبور کرده و وارد مرحلهای از «کمآبی ساختاری» شده است؛ مرحلهای که با تغییر اقلیم، الگوهای مصرف نادرست، سیاستگذاریهای بخشی و ناهماهنگی میان دستگاهها در هم آمیخته است. امروز مسئله آب، مسئلهای فنی یا اقتصادی صرف نیست، بلکه بهروشنی در رده مسائل امنیت ملی قرار گرفته است.
ایران کشوری است خشک و نیمهخشک با متوسط بارش سالانه حدود یکسوم میانگین جهانی. این واقعیت اقلیمی را نمیتوان تغییر داد، اما میتوان با عقلانیت، به آن پاسخ داد. طی سالهای گذشته، طرحهای پرهزینهای مانند انتقال آب بینحوضهای یا سدسازیهای بیبرنامه، گاهی بیشتر از آنکه راهحل باشند، خود به عاملِ تعمیق بحران تبدیل شدهاند. نمونههای فراوانی از خشک شدن تالابها، فرونشست زمین و تخریب اکوسیستمها شاهد این مدعاست. در کنار این خطاهای ساختاری، مصرفِ بیمحابا نیز بُعد دیگر ماجراست. بیش از ۸۵ درصد آب تجدیدپذیر کشور در بخش کشاورزی مصرف میشود و هنوز بخش بزرگی از مزارع با روشهای سنتی آبیاری میشوند. این یعنی هدررفت منابعی که باید ذخیره آینده باشند. در همین حال، بخش شهری هم از الگوی مصرف منطقی فاصله دارد و در بسیاری از شهرها، مصرف روزانه سرانه چند برابر میانگین جهانی است.
اما پرسش مهم این است که آیا بحران آب مختص ایران است؟ پاسخ، نه. جهان در حال تجربه یکی از بیسابقهترین دورههای خشکسالی در قرون اخیر است. از آمریکا و اسپانیا گرفته تا هند و چین، کشورها با کاهش شدید منابع آب زیرزمینی و نزولات جوی روبهرو هستند. اما تفاوت در «مدیریت بحران» است، نه در خود بحران.
کشورهایی که موفقتر عمل کردهاند، سه سیاست کلیدی را بهکار گرفتهاند:
نخست، توسعه فناوریهای هوشمند آب مانند سیستمهای آبیاری قطرهای، بازچرخانی فاضلاب، پایش دیجیتال منابع و اصلاح شبکهها.
دوم، اصلاح الگوی مصرف و قیمتگذاری واقعگرایانه آب همراه با حمایت از اقشار آسیبپذیر.
و سوم، همافزایی میان مردم، دولت و بخش خصوصی در مدیریت محلی منابع آبی. تجربه استرالیا پس از خشکسالی اخیر نشان داد که وقتی مردم در تصمیمسازی شریک شوند، مقاومت اجتماعی در برابر اصلاحات کاهش مییابد و صرفهجویی به فرهنگ بدل میشود. در ایران نیز راه نجات، در همین سه مسیر است. نخست آنکه باید از تمرکز صرف بر پروژههای انتقال آب به سمت مدیریت تقاضا حرکت کنیم. آب را نمیتوان از نقطهای به نقطه دیگر «فرمان» داد؛ باید آن را «مدیریت» کرد.
دوم، کشاورزی باید دانشبنیان شود. تولید باید با اقلیم سازگار باشد، نه اقلیم با تولید. اصلاح الگوی کشت، استفاده از بذرهای مقاوم و حمایت از کشاورزان در مسیر تغییر روش آبیاری، کلید بازسازی منابع است. سوم، فرهنگ عمومی باید تغییر کند. همانگونه که صرفهجویی در انرژی یا تفکیک زباله، زمانی به ارزش بدل شد، امروز باید «صرفهجویی آبی» نیز به ارزش اجتماعی تبدیل شود. رسانهها، آموزش و نهادهای محلی در این زمینه نقشی تعیینکننده دارند. چهارم، شفافیت در سیاستگذاری. مردم باید بدانند آب کشورشان کجا مصرف میشود و چه سهمی از آن در اختیار صنایع، کشاورزی و شهرهاست. آگاهی عمومی، خود بازدارنده اسراف است. و اما درباره مسئولان باید گفت: سیاست آبی کشور تا امروز ترکیبی از موفقیتها و خطاها بوده است. دستاوردهایی مانند گسترش سدها، شبکههای آبیاری و تولید برقآبی قابلانکار نیست، اما فقدان نگاه یکپارچه، باعث شده آب از «منبع» به «بحران» تبدیل شود. باید نهادی فراوزارتخانهای، با اختیارات ملی و نگاه راهبردی، مسئول هماهنگی و نظارت بر همه تصمیمات آبی کشور شود. در نهایت، بحران آب نه یک تهدید صرف، که فرصتی برای بازسازی تمدنی است. ایران سرزمین قناتها و تمدن سازگاری با کمآبی است. این سرزمین با خشکی بیگانه نیست، با فراموشی بیگانه است. هرگاه به حکمتِ زمین و مردمش بازگشتهایم، از دل ریگ، زندگی روییده است. امروز نیز راه همان است: عقل، دانش، و همدلی. اگر سیاست و مردم هر دو بفهمند که آب، «سرمایه جمعی» است نه «منبع خصوصی»، اگر برنامهریزی از مدار شعار به مدار عمل منتقل شود، اگر هر قطره را چون گوهر بشماریم، میتوان گفت ایرانِ تشنه، هنوز میتواند سیراب شود.
تیتر خبرها
تیترهای روزنامه
-
سامانهمحوری شفافیت مالیاتی را افزایش میدهد
-
الکترونیکی شدن فاکتورها شفافیت مالیاتی را افزایش میدهد
-
زخم مصرف بیرویه بر پیکر آب
-
ایرانِ تشنه و تشخیص راه
-
سلاح مقاومت ریشه در منافع ملی لبنان دارد
-
فرش ایرانی سرمایهای ملی در بازارهای جهانی
-
آغاز عصر جدید مالیاتستانی هوشمند
-
بازی جدید آمریکا در حیاط خلوت روسیه
-
لفاظیهای بیپایان گروسی



