سنگ اندازی های آژانس علیه فعالیتهای هسته ای صلح آمیز ایران
بازارگرمی وقیحانه گروسی
حنیف غفاری
رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، بار دیگر پرده از چهره واقعی خود برداشته و عملا نشان داده که ادعای بیطرفی وی چیزی جز یک شعار توخالی نیست. او در تازهترین اقدامات خود، آشکارا در زمین طرحریزیشده توسط ایالات متحده و رژیم صهیونیستی بازی میکند؛ زمینی که هدف اصلی آن به چالش کشیدن استقلال و خطوط قرمز هستهای جمهوری اسلامی ایران است.در حالی که منطقه غرب آسیا چیزی جز آتش و دود ناشی از تجاوزات بیسابقه نظامی نمیبیند، اصرار گروسی بر پیشبرد تعهدات پیشین، آن هم در شرایطی که بستر امنیتی ایران بهطور کامل دگرگون شده، نه تنها فاقد مبنای منطقی و حقوقی است، بلکه آشکارا بیتوجه به اصول مسلم حاکمیت ملی میباشد.
آنچه گروسی سانسور می کند
پس از تهاجم سنگین دوازده روزه آمریکا و رژیم صهیونیستی به خاک ایران در ماه ژوئن، واقعیت این است که همکاریهای متعارف با نهادی همچون آژانس که نفوذ قدرتهای متجاوز در آن آشکار و عمیق است، دیگر نمیتواند در چارچوب مصلحت ملی قرار گیرد. در چنین وضعی، حفظ امنیت ملی و دفاع از زیرساختهای حیاتی، یک وظیفه اجتنابناپذیر حکومتی است. ادامه همکاری بدون قید و شرط با نهادی که ابزار فشار سیاسی و امنیتی غرب شده، عملا به معنای نادیده گرفتن همین وظیفه خواهد بود.گزارش اخیر آژانس که در 12 نوامبر منتشر شد، بازتاب همان واقعیتهای پس از این تجاوزات است؛ با این تفاوت که گروسی و همکارانش در بخشهای کلیدی آن، نقش و مسئولیت متجاوزین را سانسور کردهاند. آژانس مدعی شده که پس از درگیریهای نظامی ژوئن، با «چالشهای جدی و مداوم» در اجرای نظارتهای خود در ایران روبهرو بوده است. این اعتراف، اگر منصفانه خوانده شود، نه نشانه کوتاهی ایران، بلکه گواه وخامت اوضاع امنیتی ناشی از حملات مستقیم دشمنان خارجی است.
جالب آنکه خود آژانس بهوضوح اعلام کرده بود برای حفظ امنیت نیروهایش، به طور موقت بازرسیها را متوقف کرده و بازرسان خود را خارج ساخته است. این تصمیم، تأیید غیرقابل انکار بحران امنیتی بود؛ بحرانی که نه از داخل ایران، بلکه از حملات آمریکا و اسرائیل سرچشمه گرفته است. حتی توافق سپتامبر معروف به «توافق قاهره» که با هدف بازگشت بازرسیها منعقد شد، به دلیل فقدان هرگونه ضمانت امنیتی معتبر و تداوم فشارهای خصمانه غرب، نتوانست مسیر اعتمادسازی را هموار کند. به همین دلیل ایران، به درستی، هیچ گزارش خاصی درباره مواد هستهای یا تأسیسات آسیبدیده ارائه نکرد.
آژانس از چه چیز نگران است؟!
با این حال، گروسی و تیمش بدون اشاره به زمینه اصلی مشکلات، در گزارش خود تصریح کردند که آژانس «تداوم آگاهی» از وضعیت ذخایر اعلامشده ایران، به ویژه میزان قابل توجهی اورانیوم با غنای بالا، را از دست داده است و این را «نگرانکننده» نامیدند. اینگونه بیان کردن ماجرا، تلاشی برای القای تقصیر به ایران است، در حالی که حقیقت، جز اثر طبیعی تجاوز نظامی و تروریسم دولتی بر شرایط نظارت نیست.در ادامه این فشارها، شورای حکام آژانس در 20 نوامبر قطعنامهای صادر کرد که آشکارا تحت تأثیر القائات سیاسی ایالات متحده و متحدانش شکل گرفته بود. در این قطعنامه از ایران خواسته شد «بیدرنگ» اطلاعات کامل مربوط به ذخایر اورانیوم و وضعیت تأسیسات هستهای را ارائه کرده و دسترسیها را فراهم کند. این درخواست نه در چارچوب حقوقی، بلکه در قالب یک فشار مستقیم سیاسی برای شکستن خطوط قرمز امنیتی و هستهای کشور مطرح شد.پاسخ ایران نیز سریع و بدون تعارف بود: خروج رسمی از توافق قاهره در همان روز. این واکنش، یک نمونه روشن از سیاست مقاومت فعال ایران است که نشان میدهد تحت هر شرایطی، حتی با وجود فشار شدید بینالمللی، اصول حاکمیتی و استقلال ملی قربانی باجدهی سیاسی نخواهد شد.
واقعیاتی که گروسی نمی خواهد ببیند
با وجود این واقعیتها، گروسی همچنان مسیر خود را ادامه میدهد. او بار دیگر گزارش خود را مستقیم به شورای امنیت فرستاده است، بدون آنکه هیچ مستند حقوقی یا انسانی برای دخالت در موضوع ایران ارائه کند. این اقدام به وضوح نشان میدهد که هدف اصلی نه «شفافسازی» یا «اعتمادسازی»، بلکه ادامه همان بازارگرمی سیاسی برای واشنگتن و تلآویو است.
ایران پس از تحمل حملات مستقیم و تجاوز همهجانبه، دلیلی قانونی یا منطقی برای تداوم همکاری با چنین نهادی ندارد. نهادی که مدیرکل آن، همصدا با متجاوزین، تلاش دارد پرونده هستهای ایران را به زمین بازی سیاسی دشمنان منتقل کند، و با ادبیاتی مغرضانه، آن را در فضای رسانهای و دیپلماتیک علیه تهران استفاده نماید.واقعیت این است که بازیهای مکرر گروسی دیگر تازگی ندارد. او بارها با بهرهگیری از فضای ناامن منطقه و فشار رسانهای غرب، تلاش کرده است خطوط قرمز هستهای ایران را به چالش بکشد، بیآنکه در نظر بگیرد این خطوط، بر مبنای حقوق بینالملل و امنیت ملی بنا شدهاند. مسیری که او پیش گرفته، نه تنها به نتیجه نخواهد رسید، بلکه به مرور مشروعیت نهاد تحت مدیریت وی را نزد افکار عمومی جهانی از بین خواهد برد.
خطوط قرمزی که پابرجاست
تجربه گذشته نیز نشان داده که هیچ میزان فشار سیاسی و رسانهای نمیتواند تهران را وادار به پذیرش شروطی کند که امنیت ملی و استقلال کشور را تهدید میکنند. مقاومت ایران در برابر این فشارها، فراتر از یک موضع سیاسی، به بخشی از هویت و سیاست راهبردی کشور تبدیل شده است. این حقیقتی است که گروسی و حامیانش دیر یا زود خواهند پذیرفت، هرچند تا آن زمان، ممکن است بارها شاهد تکرار همین سناریوهای نخنما باشیم.در مجموع، آنچه امروز از گروسی دیده میشود، بیش از آنکه یک اقدام حرفهای در حوزه نظارت هستهای باشد، یادآور یک نمایش سیاسی و تبلیغاتی است که هدفش تأمین منافع واشنگتن و تلآویو است. او با اصرار بر چنین رفتاری، خود را از جایگاه یک تکنوکرات بیطرف به یک بازیگر سیاسی بیپروا تغییر داده و این تغییر ماهیت، آینده روابط آژانس با ایران را به شدت تحت تأثیر قرار خواهد داد.بدیهی است که گروسی با ادامه این رویکرد، نمیتواند به آرزوی شکستن خطوط قرمز هستهای ایران دست یابد. این خطوط نه بر اساس معاملههای روزمره سیاسی، بلکه بر پایه سیاست دفاعی و امنیتی کشور شکل گرفتهاند و بهعنوان یک اصل غیرقابل مذاکره، در هر شرایطی حفظ خواهند شد. ایران این موضع را بارها و در سطوح مختلف اعلام کرده و اکنون نیز پایبندی خود را به آن اثبات کرده است.بازارگرمی وقیحانه گروسی که از ابتدا تا انتهای پرونده اخیر ایران مشهود است، نمونهای کلاسیک از سوءاستفاده یک مقام بینالمللی از بحرانهای ساختهوپرداخته قدرتهای بزرگ است. بحرانهایی که هدفشان نه امنیت جهانی، بلکه تضعیف و مهار یک کشور مستقل است. این مسیر، نشانه آشکاری است که نشان میدهد گروسی دیگر نه در نقش یک داور منصف، بلکه در قامت یک بازاریاب سیاسی برای پروژههای آمریکا و اسرائیل ظاهر شده است .
بازاریابی که دیر یا زود، مخاطبان جهانیاش را از دست خواهد داد.
رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، بار دیگر پرده از چهره واقعی خود برداشته و عملا نشان داده که ادعای بیطرفی وی چیزی جز یک شعار توخالی نیست. او در تازهترین اقدامات خود، آشکارا در زمین طرحریزیشده توسط ایالات متحده و رژیم صهیونیستی بازی میکند؛ زمینی که هدف اصلی آن به چالش کشیدن استقلال و خطوط قرمز هستهای جمهوری اسلامی ایران است.در حالی که منطقه غرب آسیا چیزی جز آتش و دود ناشی از تجاوزات بیسابقه نظامی نمیبیند، اصرار گروسی بر پیشبرد تعهدات پیشین، آن هم در شرایطی که بستر امنیتی ایران بهطور کامل دگرگون شده، نه تنها فاقد مبنای منطقی و حقوقی است، بلکه آشکارا بیتوجه به اصول مسلم حاکمیت ملی میباشد.
آنچه گروسی سانسور می کند
پس از تهاجم سنگین دوازده روزه آمریکا و رژیم صهیونیستی به خاک ایران در ماه ژوئن، واقعیت این است که همکاریهای متعارف با نهادی همچون آژانس که نفوذ قدرتهای متجاوز در آن آشکار و عمیق است، دیگر نمیتواند در چارچوب مصلحت ملی قرار گیرد. در چنین وضعی، حفظ امنیت ملی و دفاع از زیرساختهای حیاتی، یک وظیفه اجتنابناپذیر حکومتی است. ادامه همکاری بدون قید و شرط با نهادی که ابزار فشار سیاسی و امنیتی غرب شده، عملا به معنای نادیده گرفتن همین وظیفه خواهد بود.گزارش اخیر آژانس که در 12 نوامبر منتشر شد، بازتاب همان واقعیتهای پس از این تجاوزات است؛ با این تفاوت که گروسی و همکارانش در بخشهای کلیدی آن، نقش و مسئولیت متجاوزین را سانسور کردهاند. آژانس مدعی شده که پس از درگیریهای نظامی ژوئن، با «چالشهای جدی و مداوم» در اجرای نظارتهای خود در ایران روبهرو بوده است. این اعتراف، اگر منصفانه خوانده شود، نه نشانه کوتاهی ایران، بلکه گواه وخامت اوضاع امنیتی ناشی از حملات مستقیم دشمنان خارجی است.
جالب آنکه خود آژانس بهوضوح اعلام کرده بود برای حفظ امنیت نیروهایش، به طور موقت بازرسیها را متوقف کرده و بازرسان خود را خارج ساخته است. این تصمیم، تأیید غیرقابل انکار بحران امنیتی بود؛ بحرانی که نه از داخل ایران، بلکه از حملات آمریکا و اسرائیل سرچشمه گرفته است. حتی توافق سپتامبر معروف به «توافق قاهره» که با هدف بازگشت بازرسیها منعقد شد، به دلیل فقدان هرگونه ضمانت امنیتی معتبر و تداوم فشارهای خصمانه غرب، نتوانست مسیر اعتمادسازی را هموار کند. به همین دلیل ایران، به درستی، هیچ گزارش خاصی درباره مواد هستهای یا تأسیسات آسیبدیده ارائه نکرد.
آژانس از چه چیز نگران است؟!
با این حال، گروسی و تیمش بدون اشاره به زمینه اصلی مشکلات، در گزارش خود تصریح کردند که آژانس «تداوم آگاهی» از وضعیت ذخایر اعلامشده ایران، به ویژه میزان قابل توجهی اورانیوم با غنای بالا، را از دست داده است و این را «نگرانکننده» نامیدند. اینگونه بیان کردن ماجرا، تلاشی برای القای تقصیر به ایران است، در حالی که حقیقت، جز اثر طبیعی تجاوز نظامی و تروریسم دولتی بر شرایط نظارت نیست.در ادامه این فشارها، شورای حکام آژانس در 20 نوامبر قطعنامهای صادر کرد که آشکارا تحت تأثیر القائات سیاسی ایالات متحده و متحدانش شکل گرفته بود. در این قطعنامه از ایران خواسته شد «بیدرنگ» اطلاعات کامل مربوط به ذخایر اورانیوم و وضعیت تأسیسات هستهای را ارائه کرده و دسترسیها را فراهم کند. این درخواست نه در چارچوب حقوقی، بلکه در قالب یک فشار مستقیم سیاسی برای شکستن خطوط قرمز امنیتی و هستهای کشور مطرح شد.پاسخ ایران نیز سریع و بدون تعارف بود: خروج رسمی از توافق قاهره در همان روز. این واکنش، یک نمونه روشن از سیاست مقاومت فعال ایران است که نشان میدهد تحت هر شرایطی، حتی با وجود فشار شدید بینالمللی، اصول حاکمیتی و استقلال ملی قربانی باجدهی سیاسی نخواهد شد.
واقعیاتی که گروسی نمی خواهد ببیند
با وجود این واقعیتها، گروسی همچنان مسیر خود را ادامه میدهد. او بار دیگر گزارش خود را مستقیم به شورای امنیت فرستاده است، بدون آنکه هیچ مستند حقوقی یا انسانی برای دخالت در موضوع ایران ارائه کند. این اقدام به وضوح نشان میدهد که هدف اصلی نه «شفافسازی» یا «اعتمادسازی»، بلکه ادامه همان بازارگرمی سیاسی برای واشنگتن و تلآویو است.
ایران پس از تحمل حملات مستقیم و تجاوز همهجانبه، دلیلی قانونی یا منطقی برای تداوم همکاری با چنین نهادی ندارد. نهادی که مدیرکل آن، همصدا با متجاوزین، تلاش دارد پرونده هستهای ایران را به زمین بازی سیاسی دشمنان منتقل کند، و با ادبیاتی مغرضانه، آن را در فضای رسانهای و دیپلماتیک علیه تهران استفاده نماید.واقعیت این است که بازیهای مکرر گروسی دیگر تازگی ندارد. او بارها با بهرهگیری از فضای ناامن منطقه و فشار رسانهای غرب، تلاش کرده است خطوط قرمز هستهای ایران را به چالش بکشد، بیآنکه در نظر بگیرد این خطوط، بر مبنای حقوق بینالملل و امنیت ملی بنا شدهاند. مسیری که او پیش گرفته، نه تنها به نتیجه نخواهد رسید، بلکه به مرور مشروعیت نهاد تحت مدیریت وی را نزد افکار عمومی جهانی از بین خواهد برد.
خطوط قرمزی که پابرجاست
تجربه گذشته نیز نشان داده که هیچ میزان فشار سیاسی و رسانهای نمیتواند تهران را وادار به پذیرش شروطی کند که امنیت ملی و استقلال کشور را تهدید میکنند. مقاومت ایران در برابر این فشارها، فراتر از یک موضع سیاسی، به بخشی از هویت و سیاست راهبردی کشور تبدیل شده است. این حقیقتی است که گروسی و حامیانش دیر یا زود خواهند پذیرفت، هرچند تا آن زمان، ممکن است بارها شاهد تکرار همین سناریوهای نخنما باشیم.در مجموع، آنچه امروز از گروسی دیده میشود، بیش از آنکه یک اقدام حرفهای در حوزه نظارت هستهای باشد، یادآور یک نمایش سیاسی و تبلیغاتی است که هدفش تأمین منافع واشنگتن و تلآویو است. او با اصرار بر چنین رفتاری، خود را از جایگاه یک تکنوکرات بیطرف به یک بازیگر سیاسی بیپروا تغییر داده و این تغییر ماهیت، آینده روابط آژانس با ایران را به شدت تحت تأثیر قرار خواهد داد.بدیهی است که گروسی با ادامه این رویکرد، نمیتواند به آرزوی شکستن خطوط قرمز هستهای ایران دست یابد. این خطوط نه بر اساس معاملههای روزمره سیاسی، بلکه بر پایه سیاست دفاعی و امنیتی کشور شکل گرفتهاند و بهعنوان یک اصل غیرقابل مذاکره، در هر شرایطی حفظ خواهند شد. ایران این موضع را بارها و در سطوح مختلف اعلام کرده و اکنون نیز پایبندی خود را به آن اثبات کرده است.بازارگرمی وقیحانه گروسی که از ابتدا تا انتهای پرونده اخیر ایران مشهود است، نمونهای کلاسیک از سوءاستفاده یک مقام بینالمللی از بحرانهای ساختهوپرداخته قدرتهای بزرگ است. بحرانهایی که هدفشان نه امنیت جهانی، بلکه تضعیف و مهار یک کشور مستقل است. این مسیر، نشانه آشکاری است که نشان میدهد گروسی دیگر نه در نقش یک داور منصف، بلکه در قامت یک بازاریاب سیاسی برای پروژههای آمریکا و اسرائیل ظاهر شده است .
بازاریابی که دیر یا زود، مخاطبان جهانیاش را از دست خواهد داد.
تیتر خبرها
تیترهای روزنامه



