حاجقاسم اعجاز مکتب روحالله است
مریدان مــولا
جواد شاملو
در عرش بودی؛ که موعد به زمین آمدنت رسید. باید میآمدی به دنیا، به دنیای معاویهها، دنیای غاصبها، دنیای اشعثها، دنیای مغیرهها. خوش آمدی علی. پادشاه آسمان عصمت، تو را با زمین چهکار؟ در کعبه به دنیا آمدی که مردم بفهمند تو پیش از این مشغول طواف عرش بودی، که بفهمند باید طوافت کنند. تو باید میآمدی به دنیا که این دنیا ارزش زیستن داشته باشد. ارزش نفس کشیدن داشته باشد. که برگها برای سبز بودن، آسمان برای آبی بودن، باران برای باریدن، زمین برای گسترده بودن و هستی برای بودن، دلیلی داشته باشد. تو باید میآمدی، هرچند که این آمدن برایت هزینه داشت. خدا اگر مهربانترین مهربانان نبود، بر ما منت نمیگذاشت و تو را از آسمان به زمین نمیفرستاد. دارم کلام فرزندت را میگویم؛ چهارمین علی خاندان اهل بیت، امام هادی که فرمود: «خلقکم الله انوارا فجعلکم بعرشه محدقین حتی من علینا بکم». تو باید میآمدی به این دنیا تا جهان خدا زینتی داشته باشد، اما به چه قیمت؟ و به کدام دنیا؟ به دنیای خوارج که از فرط نفهمی و لجاجت و گیجی و دگمی، حکمیت که شاهکار دست خودشان بود را پای تو نوشتند و به آزارت مشغول شدند؟ به دنیای معاویه و عمرو عاص، ناپاکزادگانی که حقیقت و فضیلتت را میشناختند و باز ولعشان به دنیا کم نمیشد؟ به دنیای اشعثها که پای منبر تو مینشستند و برای معاویه کار میکردند؟ به دنیای طلحه و زبیر که عمر بیعت و وافاداریشان به چندماه نرسید؟ به دنیایی که خون عثمان را به پایت نوشت؛ حالآنکه نصح را نسبت به چون اویی به قله رسانیدی؛ به دنیایی که نماز خواندنت را زیر سؤال برد؛ حال آنکه عبادتت از توان بشر بیرون بود؛ همچنان که در قلعه از جا کندنت. به دنیایی که رزمآوریات را انکار کرد؛ حالآنکه تو تاریخ پهلوانی را با ذوالفقار دو نیمه کردی؛ همچنان که پیکر ناپاک بسا از دشمنانت را. تو قله منطق بودی، به دنیای بیمنطقها خوش آمدی. تو قله عقل بودی، به دنیای جاهلها خوش آمدی. تو قله تقوا بودی، به دنیای خداناترسها خوش آمدی.
بس کن نویسنده بیسلیقه. مثلا ولادت است. خیر سرت داری برای سیزدهم رجب مینویسی. این حرفها را بگذار برای بیستویکم رمضان. الآن وقت روضهخوانی نیست. بگو خوشآمدی برادر رسولالله، به دنیای رسولالله. خوشآمدی همسر فاطمه، به دنیای فاطمه. به دنیای حسن و حسین و زینب، به دنیای عباس، به دنیای حمزه و جعفر، به دنیای مقداد و سلمان و ابوذر، به دنیای عمار و ابن تیهان، به دنیای مالک و محمد بن ابوبکر، به دنیای کمیل، به دنیای اویس، به دنیای سهل بن حنیف، به دنیای مردان خدا. «همانها که قرآن را تلاوت مى کردند و به کار مىبستند؛ در فرائض الهى تدبّر مىکردند و به پا مىداشتند. سنّتها را زنده میکردند و بدعتها را میمیراندند. هنگامى که به سوى جهاد دعوت شدند، مشتاقانه پذيرفتند؛ به رهبر خود اطمينان داشتند و از او پيروى کردند». به دنیای حاجرمضان و سیدحسن، به دنیای حاجقاسم.
بیسلیقه نباش نویسنده. از دنیای خوبان بگو. همان خوبان که دنیا آنها را یکی پس از دیگری از علی گرفت. «الا ای مرگ كه قطعاً سراغ من نيز میآیی، راحتم کن كه همه دوستانم را گرفتی. تو را نسبت به اين دوستانم تيزبين میبينم، كه گویی چراغ بهدست دنبال آنها میگردی».
دست خودم نیست. حالم خوش نیست. دلم ناشاد است؛ وگرنه خودم میدانم که برای ولادت شاه مردان نوشتن، آدابش اینگونه نیست. هرچند که ولادت مولا، آغاز دورانی سخت، پر از خون دل، دائما تنشآلود و بیآرام برای خود ایشان بود، اما نقطهای بود که بر صحیفه خلقت گذاشته شد. شخصیتی از چهاردیواری کعبه در آغوش فاطمه بنت اسد بیرون آمد که همه فضایل را -هرچقدر هم که متضاد- به نحوی معجزهآمیز در خود جمع کرده بود. امیرالمؤمنین علیهالسلام همچون تمام انسانها بود، اما این دلیل بر این نمیشود که خلقت او را خاص و ویژه ندانیم. همانطور که قرآن کریم نیز همچون دیگر کتب، از تعدادی کاغذ و تعدادی کلمه تشکیل شده؛ اما تألیف کسی است که همچون هیچ کس دیگری نیست. همچون کعبه که از تعدادی آجر و در نهایت سادگی بنا شده، اما هیبتش با هیچ سازه بشری دیگری قابل قیاس نیست. معجزه بودن وجود مبارک امیر مؤمنان در احادیث نیز تصریح شده است. همه انسانهای بزرگ ما را حیرت وا میدارند؛ اما حضرت امیر ما را به عجز میکشاند. در روایتی امام باقر علیهالسلام به صحیفهای که میزان عبادات امیرالمؤمنین در آن مرقوم شده بود نگریستند و آن را انداختند و فرمودند چه کسانی میتواند همچون امیرالمؤمنین عبادت کند؟ امام باقر خود معصوم است و حجم عبادتش برای ما قابل تصور نیست. سالها به نان خشک جو بسنده کردن، برای حفظ اسلام از دفاع در برابر غصب حق خلافت خودداری کردن، در موارد بسیاری با غاصبان این حق همکاری کردن، سرداری بیبدیل بودن و در جبهه نبرد هنرنمایی کردن، مردی لطیف بودن و برای یتیمان پدری کردن... جمع شدن همه این فضیلتها در یک وجود، یک امر طبیعی نیست؛ چراکه برخی از این فضایل از نظر ظاهری با هم تناسبی ندارند و معمولا در یک وجود قابل جمع نیستند. عرفان، زهد، علم، سیاست و حکمرانی، رزم و فرماندهی، خانوادهداری را با هم به کمال رسانیدن و همه را بر بستری از تقوا و اخلاق بنا کردن مافوق توان بشر است. علت اینکه برخی در راه محبت مولا به گمراهی رفتند و او را خدا پنداشتند نیز همین است؛ آنها به درستی دیدند که بشر نمیتواند به چنین مرتبهای برسد، اما نفهمیدند که خداوند میتواند از بشر، وجود باعظمتی همچون مولای متقیان خلق کند. هرچند علی علیهالسلام مافوق بشر بود؛ اما این اعجازی الهی بود. زندگی امیرالمؤمنین را که میخوانیم، در حقیقت علی را نمیبینیم؛ خدا را میبینیم؛ او سراپا انگشت اشارهای است که رو به سوی آسمان دارد. داستان زندگی او را که میخوانی اول عاشق خدا میشوی و از رهگذر عشق خدا به عشق ولیالله میرسی.
این اعجاز در مریدان مولا نیز جاری شد. همانگونه که امیر مؤمنان اعجاز مکتب رسول خدا بود، حاجقاسم ما نیز اعجاز مکتب امام خمینی بود. سرداری دلربا و دشمنشکن که ابعاد وجودیاش هرگز در میدان رزم محدود نمیشود. اشتباه است گمان کنیم او اولین هدف دشمن برای ترور و آغاز موج تازه فشار نظامی بر ایران بود، صرفا به دلیل اهمیت نظامیاش. حاجقاسم برای دشمن تحملناشدنی بود. محبوبیت او، درخشش او به عنوان الگوی انسان انقلاب اسلامی، توان ارتباطگیری او با بازیگران منطقه، توان وحدتسازی او درون کشور، کارآمدی او و مجموعه صفات او، امان تاریکی و باطل را بریده بود. دشمن حاجقاسم را نکشت تا صرفا به عنوان یک هدف راهبردی، قدرت منطقهای جمهوری اسلامی ایران را تضعیف کند؛ بلکه حاجقاسم، مستقل از موفقیتهایش در منطقه، نماد قدرت ایران بود. اولین نیرویی که اصحاب حق در دل کفار بیدار میکنند حسادت است. حذف او اقدامی از سر نفرت بود و نه صرفا یک تاکتیک بیروح نظامی.
دشمن امیدوار است ترور حاجقاسم؛ آغاز روند تسلیم ایران اسلامی باشد. اما سردار دلها با همه وزن و اهمیتی که داشت، بیشتر یک معلول بود تا یک علت. معلول روحی که امام خمینی در این زمانه جاری ساخت و بار دیگر هویت انقلابی و بیآرام اسلام را در دل مسلمانان ایران بیدار کرد. مردان خدا و مریدان مولا، شهدایی که ما از سال 98 تاکنون داشتهایم، همگی میوه بودهاند و نه ریشه. ریشهای که در دوران ما هنوز از تکاپو و بارور ساختن درخت مقاوت نایستاده است.
در عرش بودی؛ که موعد به زمین آمدنت رسید. باید میآمدی به دنیا، به دنیای معاویهها، دنیای غاصبها، دنیای اشعثها، دنیای مغیرهها. خوش آمدی علی. پادشاه آسمان عصمت، تو را با زمین چهکار؟ در کعبه به دنیا آمدی که مردم بفهمند تو پیش از این مشغول طواف عرش بودی، که بفهمند باید طوافت کنند. تو باید میآمدی به دنیا که این دنیا ارزش زیستن داشته باشد. ارزش نفس کشیدن داشته باشد. که برگها برای سبز بودن، آسمان برای آبی بودن، باران برای باریدن، زمین برای گسترده بودن و هستی برای بودن، دلیلی داشته باشد. تو باید میآمدی، هرچند که این آمدن برایت هزینه داشت. خدا اگر مهربانترین مهربانان نبود، بر ما منت نمیگذاشت و تو را از آسمان به زمین نمیفرستاد. دارم کلام فرزندت را میگویم؛ چهارمین علی خاندان اهل بیت، امام هادی که فرمود: «خلقکم الله انوارا فجعلکم بعرشه محدقین حتی من علینا بکم». تو باید میآمدی به این دنیا تا جهان خدا زینتی داشته باشد، اما به چه قیمت؟ و به کدام دنیا؟ به دنیای خوارج که از فرط نفهمی و لجاجت و گیجی و دگمی، حکمیت که شاهکار دست خودشان بود را پای تو نوشتند و به آزارت مشغول شدند؟ به دنیای معاویه و عمرو عاص، ناپاکزادگانی که حقیقت و فضیلتت را میشناختند و باز ولعشان به دنیا کم نمیشد؟ به دنیای اشعثها که پای منبر تو مینشستند و برای معاویه کار میکردند؟ به دنیای طلحه و زبیر که عمر بیعت و وافاداریشان به چندماه نرسید؟ به دنیایی که خون عثمان را به پایت نوشت؛ حالآنکه نصح را نسبت به چون اویی به قله رسانیدی؛ به دنیایی که نماز خواندنت را زیر سؤال برد؛ حال آنکه عبادتت از توان بشر بیرون بود؛ همچنان که در قلعه از جا کندنت. به دنیایی که رزمآوریات را انکار کرد؛ حالآنکه تو تاریخ پهلوانی را با ذوالفقار دو نیمه کردی؛ همچنان که پیکر ناپاک بسا از دشمنانت را. تو قله منطق بودی، به دنیای بیمنطقها خوش آمدی. تو قله عقل بودی، به دنیای جاهلها خوش آمدی. تو قله تقوا بودی، به دنیای خداناترسها خوش آمدی.
بس کن نویسنده بیسلیقه. مثلا ولادت است. خیر سرت داری برای سیزدهم رجب مینویسی. این حرفها را بگذار برای بیستویکم رمضان. الآن وقت روضهخوانی نیست. بگو خوشآمدی برادر رسولالله، به دنیای رسولالله. خوشآمدی همسر فاطمه، به دنیای فاطمه. به دنیای حسن و حسین و زینب، به دنیای عباس، به دنیای حمزه و جعفر، به دنیای مقداد و سلمان و ابوذر، به دنیای عمار و ابن تیهان، به دنیای مالک و محمد بن ابوبکر، به دنیای کمیل، به دنیای اویس، به دنیای سهل بن حنیف، به دنیای مردان خدا. «همانها که قرآن را تلاوت مى کردند و به کار مىبستند؛ در فرائض الهى تدبّر مىکردند و به پا مىداشتند. سنّتها را زنده میکردند و بدعتها را میمیراندند. هنگامى که به سوى جهاد دعوت شدند، مشتاقانه پذيرفتند؛ به رهبر خود اطمينان داشتند و از او پيروى کردند». به دنیای حاجرمضان و سیدحسن، به دنیای حاجقاسم.
بیسلیقه نباش نویسنده. از دنیای خوبان بگو. همان خوبان که دنیا آنها را یکی پس از دیگری از علی گرفت. «الا ای مرگ كه قطعاً سراغ من نيز میآیی، راحتم کن كه همه دوستانم را گرفتی. تو را نسبت به اين دوستانم تيزبين میبينم، كه گویی چراغ بهدست دنبال آنها میگردی».
دست خودم نیست. حالم خوش نیست. دلم ناشاد است؛ وگرنه خودم میدانم که برای ولادت شاه مردان نوشتن، آدابش اینگونه نیست. هرچند که ولادت مولا، آغاز دورانی سخت، پر از خون دل، دائما تنشآلود و بیآرام برای خود ایشان بود، اما نقطهای بود که بر صحیفه خلقت گذاشته شد. شخصیتی از چهاردیواری کعبه در آغوش فاطمه بنت اسد بیرون آمد که همه فضایل را -هرچقدر هم که متضاد- به نحوی معجزهآمیز در خود جمع کرده بود. امیرالمؤمنین علیهالسلام همچون تمام انسانها بود، اما این دلیل بر این نمیشود که خلقت او را خاص و ویژه ندانیم. همانطور که قرآن کریم نیز همچون دیگر کتب، از تعدادی کاغذ و تعدادی کلمه تشکیل شده؛ اما تألیف کسی است که همچون هیچ کس دیگری نیست. همچون کعبه که از تعدادی آجر و در نهایت سادگی بنا شده، اما هیبتش با هیچ سازه بشری دیگری قابل قیاس نیست. معجزه بودن وجود مبارک امیر مؤمنان در احادیث نیز تصریح شده است. همه انسانهای بزرگ ما را حیرت وا میدارند؛ اما حضرت امیر ما را به عجز میکشاند. در روایتی امام باقر علیهالسلام به صحیفهای که میزان عبادات امیرالمؤمنین در آن مرقوم شده بود نگریستند و آن را انداختند و فرمودند چه کسانی میتواند همچون امیرالمؤمنین عبادت کند؟ امام باقر خود معصوم است و حجم عبادتش برای ما قابل تصور نیست. سالها به نان خشک جو بسنده کردن، برای حفظ اسلام از دفاع در برابر غصب حق خلافت خودداری کردن، در موارد بسیاری با غاصبان این حق همکاری کردن، سرداری بیبدیل بودن و در جبهه نبرد هنرنمایی کردن، مردی لطیف بودن و برای یتیمان پدری کردن... جمع شدن همه این فضیلتها در یک وجود، یک امر طبیعی نیست؛ چراکه برخی از این فضایل از نظر ظاهری با هم تناسبی ندارند و معمولا در یک وجود قابل جمع نیستند. عرفان، زهد، علم، سیاست و حکمرانی، رزم و فرماندهی، خانوادهداری را با هم به کمال رسانیدن و همه را بر بستری از تقوا و اخلاق بنا کردن مافوق توان بشر است. علت اینکه برخی در راه محبت مولا به گمراهی رفتند و او را خدا پنداشتند نیز همین است؛ آنها به درستی دیدند که بشر نمیتواند به چنین مرتبهای برسد، اما نفهمیدند که خداوند میتواند از بشر، وجود باعظمتی همچون مولای متقیان خلق کند. هرچند علی علیهالسلام مافوق بشر بود؛ اما این اعجازی الهی بود. زندگی امیرالمؤمنین را که میخوانیم، در حقیقت علی را نمیبینیم؛ خدا را میبینیم؛ او سراپا انگشت اشارهای است که رو به سوی آسمان دارد. داستان زندگی او را که میخوانی اول عاشق خدا میشوی و از رهگذر عشق خدا به عشق ولیالله میرسی.
این اعجاز در مریدان مولا نیز جاری شد. همانگونه که امیر مؤمنان اعجاز مکتب رسول خدا بود، حاجقاسم ما نیز اعجاز مکتب امام خمینی بود. سرداری دلربا و دشمنشکن که ابعاد وجودیاش هرگز در میدان رزم محدود نمیشود. اشتباه است گمان کنیم او اولین هدف دشمن برای ترور و آغاز موج تازه فشار نظامی بر ایران بود، صرفا به دلیل اهمیت نظامیاش. حاجقاسم برای دشمن تحملناشدنی بود. محبوبیت او، درخشش او به عنوان الگوی انسان انقلاب اسلامی، توان ارتباطگیری او با بازیگران منطقه، توان وحدتسازی او درون کشور، کارآمدی او و مجموعه صفات او، امان تاریکی و باطل را بریده بود. دشمن حاجقاسم را نکشت تا صرفا به عنوان یک هدف راهبردی، قدرت منطقهای جمهوری اسلامی ایران را تضعیف کند؛ بلکه حاجقاسم، مستقل از موفقیتهایش در منطقه، نماد قدرت ایران بود. اولین نیرویی که اصحاب حق در دل کفار بیدار میکنند حسادت است. حذف او اقدامی از سر نفرت بود و نه صرفا یک تاکتیک بیروح نظامی.
دشمن امیدوار است ترور حاجقاسم؛ آغاز روند تسلیم ایران اسلامی باشد. اما سردار دلها با همه وزن و اهمیتی که داشت، بیشتر یک معلول بود تا یک علت. معلول روحی که امام خمینی در این زمانه جاری ساخت و بار دیگر هویت انقلابی و بیآرام اسلام را در دل مسلمانان ایران بیدار کرد. مردان خدا و مریدان مولا، شهدایی که ما از سال 98 تاکنون داشتهایم، همگی میوه بودهاند و نه ریشه. ریشهای که در دوران ما هنوز از تکاپو و بارور ساختن درخت مقاوت نایستاده است.
تیتر خبرها
تیترهای روزنامه
-
اعتبارات بیمه محصولات کشاورزی باید در بودجه ۱۴۰۵ افزایش یابد
-
تکرار سقف ۱۲ همتی بیمه کشاورزی در بودجه ۱۴۰۵ قابل قبول نیست
-
پاسخ مثبت دولت به مطالبه بهارستان
-
ضرورت تقویت اعتبارات بخش کشاورزی
-
ده نکته در باب مکتب سلیمانی
-
تلآویو نقطه ثقل بیثباتی و تروردر منطقه است
-
نابودی اعتبار آژانس
-
درمان طبیعی!
-
جدال ابوظبی و ریاض در یمن
-
افساری برای بازیگر وحشی غرب آسیا
-
مریدان مــولا



