حضرت علیاکبر علیهالسلام باکرامت و احسان خود مردم را به دین دعوت میکرد
جــلوه جــمال دیـن
جواد شاملو
روی پشتبام خانهاش شبها آتشی روشن میکرد. مبادا سائل بخواهد دنبال خانهاش بگردد و یا کسی که نشانی خانه را بلد نیست، از یافتن آن ناامید شود. نهتنها دست بخشش دارد، در این بخشش هم راحتی سائل را میخواهد. او علیبن حسین است؛ چه جای تعجب میماند؟ جوان امام حسین علیهالسلام چنین شخصیتی بود. مردم او را میشناختند. «همانکه شبها از خانهاش نور به آسمان میرود». علیاکبر علیهالسلام، فرمانده تمام جوانان حزباللهی تاریخ است. علامت او کرامت و بخشش بود. باوجود چون اویی، معلوم است که مردم عاشق دین و دینداری میشدند. جوان حزباللهی وقتی فرزند ارشد مولا اباعبدالله علیهالسلام باشد، میداند چگونه با دینداری از مردم دل ببرد. مردم وقتی جوان حزباللهی دیدند، باید حلال مشکلاتشان را ببینند. باید یک ملجأ و مأوای بینظیر ببینند که وقتی همه درها به رویشان بسته شد، به خانه او پناه ببرند. چنین جوانی که خانهاش علامت احسان دارد، دل قلوب مردم هم آتش عشق خود و دین خود و پدران خود را برمیانگیزاند. این قدرت دین است: پناه مردم بودن. دین آنهمه زیبایی دارد که بتواند از شر تمام دینگریزیها و دینستیزیها مصون بماند. باید بتوان به این زیباییها ملتزم بود.
مردم این جوان را به خصلت دیگری هم میشناختند. خصلتی که هرگز عادی نبود، یک معجزه بود و حکمتی در خود داشت. کسی از سر اتفاق یا طبق ژنتیک، ازنظر چهره و اندام، ازنظر نوع سخن گفتن و ازنظر اخلاق، همزمان شبیه کسی نمیشود، خاصه آنکه آن شخص، رسولالله الأعظم باشد. آنهم شباهتی آن اندازه پررنگ که افراد را واقعا بهاشتباه بیندازد، نکند رسول خدا زنده شده؟ این شباهت یکی از مواردی بود که در روز عاشورا نماد و نشانهای از حقانیت امام حسین و بطلان سپاه دشمن بود. این شباهت دلها را میلرزاند و به مردم یادآوری میکرد مقابل سپاه رسولالله ایستادهاند. کما اینکه در آن روز، این تنها نشانه نبود. نشانه دیگر رضیع صغیر بود، باید دلها میلرزید از دیدن اینکه سپاه، به شیرخواره هم رحم نکرد و امام، از آوردن شیرخواره خود به عرصه جهاد هم خودداری نکرد. نشانه دیگر، حمله سپاه به خیمهگاه بود. طبق رسم عرب و طبق شرط آزادگی آنها نباید تا زمان حیات به خانواده او متعرض میشدند. اما مهمترین سند حقانیت امام عشق خود ایشان بود؛ افسوس که شکمهای پرشده از حرام این سندها را ندید.
روی پشتبام خانهاش شبها آتشی روشن میکرد. مبادا سائل بخواهد دنبال خانهاش بگردد و یا کسی که نشانی خانه را بلد نیست، از یافتن آن ناامید شود. نهتنها دست بخشش دارد، در این بخشش هم راحتی سائل را میخواهد. او علیبن حسین است؛ چه جای تعجب میماند؟ جوان امام حسین علیهالسلام چنین شخصیتی بود. مردم او را میشناختند. «همانکه شبها از خانهاش نور به آسمان میرود». علیاکبر علیهالسلام، فرمانده تمام جوانان حزباللهی تاریخ است. علامت او کرامت و بخشش بود. باوجود چون اویی، معلوم است که مردم عاشق دین و دینداری میشدند. جوان حزباللهی وقتی فرزند ارشد مولا اباعبدالله علیهالسلام باشد، میداند چگونه با دینداری از مردم دل ببرد. مردم وقتی جوان حزباللهی دیدند، باید حلال مشکلاتشان را ببینند. باید یک ملجأ و مأوای بینظیر ببینند که وقتی همه درها به رویشان بسته شد، به خانه او پناه ببرند. چنین جوانی که خانهاش علامت احسان دارد، دل قلوب مردم هم آتش عشق خود و دین خود و پدران خود را برمیانگیزاند. این قدرت دین است: پناه مردم بودن. دین آنهمه زیبایی دارد که بتواند از شر تمام دینگریزیها و دینستیزیها مصون بماند. باید بتوان به این زیباییها ملتزم بود.
مردم این جوان را به خصلت دیگری هم میشناختند. خصلتی که هرگز عادی نبود، یک معجزه بود و حکمتی در خود داشت. کسی از سر اتفاق یا طبق ژنتیک، ازنظر چهره و اندام، ازنظر نوع سخن گفتن و ازنظر اخلاق، همزمان شبیه کسی نمیشود، خاصه آنکه آن شخص، رسولالله الأعظم باشد. آنهم شباهتی آن اندازه پررنگ که افراد را واقعا بهاشتباه بیندازد، نکند رسول خدا زنده شده؟ این شباهت یکی از مواردی بود که در روز عاشورا نماد و نشانهای از حقانیت امام حسین و بطلان سپاه دشمن بود. این شباهت دلها را میلرزاند و به مردم یادآوری میکرد مقابل سپاه رسولالله ایستادهاند. کما اینکه در آن روز، این تنها نشانه نبود. نشانه دیگر رضیع صغیر بود، باید دلها میلرزید از دیدن اینکه سپاه، به شیرخواره هم رحم نکرد و امام، از آوردن شیرخواره خود به عرصه جهاد هم خودداری نکرد. نشانه دیگر، حمله سپاه به خیمهگاه بود. طبق رسم عرب و طبق شرط آزادگی آنها نباید تا زمان حیات به خانواده او متعرض میشدند. اما مهمترین سند حقانیت امام عشق خود ایشان بود؛ افسوس که شکمهای پرشده از حرام این سندها را ندید.