جنایات رژیم صهیونیستی در غزه علاوه بر نسلکشی، موجب جانبازی یک نسل نیز شده است
معلولسازی نسل غزه
سازمانهای حقوق بشری با اشاره به اینکه روزانه ۱۰ کودک در غزه در معرض قطع پا قرار می گیرند، اعلام کرد که بیشتر اعمال جراحی و قطع عضو کودکان در غزه بدون بیهوشی انجام میشود.
به گزارش فارس: درست نزدیکی بزرگراه اقاقیا در پایتخت قطر، دوحه، یک مجتمع آپارتمانی سه طبقه و سفیدکاری شده وجود دارد که برای میزبانی از بازدیدکنندگان در جام جهانی فوتبال ۲۰۲۲ ساخته شده بود. تا همین اواخر، مجتمع خالی از سکنه بود. با این حال، در چند ماه گذشته، توافقی را قطر با اسرائیل، حماس و مصر برای تخلیه هزار و پانصد زخمی ساکن غزه که نیاز فوری به مراقبت های پزشکی داشتند، منعقد کرده است. ساکنان جدید ۸۱۵ نفر از جنگ جاری به همراه ۵۴۲ نفر از بستگانشان هستند. بیشتر ساکنان، زنان و کودکان هستند. یک بعدازظهر در ماه فوریه، ۳۰ کودک در حیاط مجتمع مسابقه میدادند و مشغول بازی بودند. عده ای دوچرخه و اسکوتر سوار شده بودند. یکی از آنها روی چوب گلف سوار شده بود. بچههای کوچک، صندلیهای چرخدار را با سرعت زیادی هل میدادند و کیسههایی سبز و قهوهای را که روی زمین حیاط بازی پراکنده بودند، کنار میکشیدند. بسیاری از این کودکان را میدیدی که اعضای بدن خود را از دست داده بودند. پسرها شروع کردند به دعوا با دخترها بر سر اینکه چه کسی فضای بیشتری برای بازی دارد. کارگران وسیلهای که شبیه یک رنگین کمان بود را به داخل میدان بازی کشیدند. صدای جیغ بچه ها بلند شد. در حیاط یک سرسره بود به همراه چرخ دستیهایی پر از بستنی، شکلات داغ، ذرت بو داده، آب نبات و فلافل که به بچه ها میدادند.
حیاط بازی کودکان قطع عضو
در میان بچهها غزال بکر، کودک چهار سالهای بود که یک لباس ورزشی زیبای آدیداس به رنگ قهوهای به تن داشت و ساق شلوار چپش را در کمربندش گذاشته بود. او با عصبانیت روی پای راستش پرید. اگر چه نام غزال در زبان عربی به معنای «شیرین زبان» است، اما غزال با صراحت تمام گفت: «من تو را دوست ندارم!». او در حالی که از کنار ویلچر همسایه هجده سالهاش، دینا شهیبر، که پای چپ خود را از زیر زانو در جنگ، از دست داده بود، رد میشد، فریاد زد. غزال که تازه از خواب بیدار شده بود، علاقه چندانی به بستنی نداشت. در عوض، او میخواست کاری را که بیشتر بعدازظهرها انجام میداد، تکرار کند. فوتبال بازی کند و با پای راستش به توپ لگد بزند و به دنبال توپ بدود. «صحبت نکن!» او به داوطلبان خوشنیتی که دور او بودند، اعلام کرد. «داری سرم را درد میآوری!»غزال در ۱۰ نوامبر هنگامی که خانوادهاش از بیمارستان شفا شهر غزه فرار میکردند، ترکش به ساق پای چپ او خورده بود. یک پزشک برای جلوگیری از خونریزی که به ضد عفونی کننده یا داروی بیهوشی دسترسی نداشت، تیغه یک چاقوی آشپزخانه را گرم کرد و زخم او را سوزانده بود. در عرض چند روز، ضایعات چرکی جاری و شروع به متعفن شدن کرده بود. در اواسط ماه دسامبر، زمانی که خانواده غزال به مرکز پزشکی ناصر که در آن زمان بزرگترین مرکز مراقبت بهداشتی فعال در غزه بود، رسیدند. پای ترکش خورده غزال دچار قانقاریا و خون مردگی شده بود. باید پای چپ او قطع میشد.
روز ۱۷ دسامبر، یک موشک به بخش کودکان مرکز پزشکی ناصر اصابت کرد. غزال و مادرش نظارهگر برخورد موشک به اتاقشان بودند. موشک سر هم اتاقی ۱۲ ساله غزال را از تن جدا کرد و باعث فروریختن سقف شد (گزارش های متعدد خبری این رویداد را حمله اسرائیل توصیف کردهاند. در مقابل ارتش اسرائیل مدعی شد که این حادثه میتواند ناشی از خمپاره حماس یا بقایای آتش اسرائیل باشد). غزال و مادرش موفق شدند از زیر آوار بیرون بیایند. روز بعد، نام آنها به لیست مهاجرانی اضافه شد که میتوانستند از مرز مصر عبور کرده و سپس برای مداوا به قطر پرواز کنند. مادر غزال یک بچه 9ماهه را باردار بود. او در حالی که منتظر انتقال هوایی به دوحه بود، دختری به دنیا آورد. یونیسف تخمین میزند که هزار کودک در غزه از زمان آغاز درگیری در ماه اکتبر دچار قطع عضو شدهاند. غسان ابوسطح، جراح پلاستیک و ترمیمی ساکن لندن که در حیطه آسیبهای وارده به کودکان متخصص است، به تازگی گفته است: «این بزرگترین گروه از قطع عضوهای کودکان در تاریخ است». من او را در اتاق انتظار کلینیک جراحی پلاستیکش در خیابان هارلی لندن ملاقات کردم و برای نوشیدن یک فنجان قهوه به کافهای در نزدیکی کلینیکش رفتیم. ابوسطح، یک فلسطینی ۵۴ ساله بریتانیایی با چهرهای نسبتا شکسته و چشمانی ظریف و عمیق، در ۳۰ سال گذشته کودکان بازمانده از جنگ را در عراق، یمن، سوریه و جاهای دیگر درمان کرده است.
ابوسطح نویسنده کتاب «کودک مجروح جنگ»، اولین کتاب درسی پزشکی در این زمینه است که در ماه می گذشته منتشر شد. او در ماه های اکتبر و نوامبر، ۴۳ روز را در غزه گذراند و با پزشکان بدون مرز، جراحی های اضطراری انجام داد. او بین دو بیمارستان رفت و آمد میکرد. بیمارستانهای شفا و الاهلی که به بیمارستان باپتیست نیز معروف است. میزان تلفات به قدری بالا بود که او در برخی حملات شدید اسرائیل، سه روز اتاق عمل را ترک نکرده بود. او گفت: «مثل صحنهای از یک فیلم جنگ داخلی آمریکا بود».در غزه، ابوسطح هر روز 6 قطع عضو انجام می داد. او توضیح داد: «گاهی اوقات شما هیچ گزینه پزشکی دیگری ندارید. اسرائیلیها محل بانک خون را محاصره کرده بودند، بنابراین ما نمیتوانستیم انتقال خون انجام دهیم. اگر عضوی به شدت خونریزی میکرد، باید قطع میشد. کمبود تجهیزات اولیه پزشکی به دلیل محاصره، نیز منجر به افزایش تعداد قطع عضوها شده بود». در اثر نشستن فوری زخم در اتاق عمل، عفونت و قانقاریا اغلب ایجاد میشود. کارین هاستر، پرستاری که تیمهای درمانی پزشکان بدون مرز را در غزه رهبری میکند، به من گفت: «هر زخم جنگی کثیف تلقی میشود. این بدان معناست که بسیاری از آنها باید به اتاق عمل برده شوند».ابوسطح و سایر کادر پزشکی برای نشان دادن سنگینی این ضایعه، اعضای بریده شده کودکان را در جعبههای مقوایی کوچک قرار دادند. آنها روی جعبهها، برچسب زدند و روی آن نام و قسمتی از بدن را نوشتند و دفن کردند.
تخریب مراکز ساخت پروتز غزه توسط اسرائیل
در کافه، او یکی از عکسهایی را که از داخل جعبه برداشته بود، به من نشان داد که روی آن نوشته شده بود: «صلاحدین، پا». او افزود که: «برخی از کودکان مجروح برای دانستن نام خود بسیار کوچک بودند». در ادامه او داستان یک فرد قطع عضو را گفت که به عنوان تنها بازمانده حمله، از زیر آوار بیرون کشیده شده بود.ابوسطح به من گفت که این تعداد قطعی عضو، پیامدهایی را در بلند مدت
دارد و نگرانیهای خود را بیان کرد. نیروهای اسرائیلی تنها مرکز غزه برای ساخت پروتز و توانبخشی، بیمارستان حمد را که در سال ۲۰۱۹ و با حمایت مالی قطر افتتاح شد، تخریب کردند. یک شرکت آلمانی تولید کننده پیشرو پروتز کودک، مشغول تأمین قطعات لازم اندام مصنوعی برای کودکان تا سن ۱۶ سالگی است؛ با این حال، تهیه پروتز تنها اولین قدم است. ابوسطح گفت: «کودکان قطع عضو هر 6 ماه یک بار به مراقبتهای پزشکی نیاز دارند. از آنجایی که استخوان سریعتر رشد میکند و اعصاب قطع شده اغلب به طور دردناکی به پوست میچسبند، کودکان قطع عضو نیاز به مداخلات جراحی مداوم دارند.طبق تجربه او، هر اندام به هشت تا دوازده عمل جراحی دیگر نیاز دارد. برای ردیابی این گروه، ابوسطح با مرکز مطالعات آسیب ناشی از انفجار در امپرالد کالج لندن و مؤسسه بهداشت جهانی در دانشگاه آمریکایی بیروت مشورت کرده بود. هدف آنها ایجاد یک پایگاه داده از سوابق پزشکی است که بتواند روند درمانی این کودکان را هر کجا که میروند، پیگیری کند. این افراد قطع عضو تا آخر عمر به پاسخهایی در مورد سابقه پزشکی خود نیاز دارند. ابوسطح میداند که چگونه این کار را انجام دهد. او برای سالها، به عنوان جراح آسیبهای کودکان، با بیماران سابق خود تماس میگرفت.
ابوسطح که به تازگی برای مشاوره به قطر سفر کرده بود، به یاد میآورد که با پسر ۱۴ سالهای ملاقات کرده بود که پس از گیر افتادن در زیر آوار پای خود را از دست داده بود. او یک روز را زیر آوار گذرانده بود و دست مادر مردهاش را گرفته بود. او گفت: «اینها افراد آسیب پذیر در میان طوفانی از حوادث دردناک هستند». برای پرکردن ساعات خالی کودکان، داوطلبان و کارمندان دولت از وزارت توسعه اجتماعی و خانواده قطر در حال ایجاد کلاسهای هنر، موسیقی و ورزش درمانی برای کودکان بودند. زنان کودکان را به سمت یک میز تاشو راهنمایی میکردند، جایی که یک نقاش، عکس نقابهای مرد عنکبوتی و پرچمهای فلسطین را روی گونههایشان ترسیم میکرد. سپس زنان به سمت کیسههای لوبیا رفتند و آن کیسه ها را به صورت دایرهای درآوردند. بیشتر زنان به فکر رفته بودند. در یک بعد از ظهر آفتابی، با ایمان سوفان، یک داوطلب ۳۳ ساله فلسطینی که یک گروه هنری را رهبری می کرد، روی کیسه های لوبیا دراز کشیدم. سوفان به من گفت که برای تشویق بچهها به ارتباط با یک چیز مثبت، از آنها خواسته بود تا مکان مورد علاقه خود را در غزه نقاشی کنند. یک دختر هشت ساله خانه بزرگ و شاد خود را کشید، سپس در کنار آن یک گودال خون اضافه کرد. سوفان قسمتی از عکس را به من نشان داد که در آن نوشته شده بود: «جنگ غزه را نابود میکند. پدرم شهید شده است. پدربزرگم شهید شده است. مادربزرگم شهید شده است. عمویم شهید شده است. پسر عمویم شهید شده است.»
وقتی صحبت میکردیم بچه های کنجکاو دور ما جمع میشدند. وقتی یک هواپیما از بالای سرشان میگذشت، آنها ثابت میماندند و تماشا میکردند که هواپیما چگونه یک قوس در سراسر آسمان رسم میکند. یک روانشناس در مجتمع بعدا به من گفت که این عکسالعمل در میان کودکانی که حملات هوایی را تجربه کرده بودند رایج بود. دو پسر که انگلیسی کمی میدانستند، برای طرح سوالات سیاسی وارد گفتوگو شدند. آنها اسامی رهبران جهان را فهرست کردند و ابروهای خود را بالا انداختند که ببینند من نیز این اسامی را میشناسم. «بایدن؟» آنها پرسیدند.«بلینکن؟». فکر میکردم چقدر بعید است که پسران آمریکایی هم سن و سال آنها نام وزیر امور خارجه آمریکا را بدانند، اما برای این بچهها، چنین چهرههایی کاملا قدرتمند به نظر میرسید. برخی دیگر نیز حوصله صحبت با یک خبرنگار آمریکایی را نداشتند. پسری به نام احمد در حالی که روی یک اسکوتر از کنارم میگذشت، با صورتش که در آن آثار ترکش دیده می شد، بر سر من فریاد زد: «خداحافظ!». کوچکترها که پیش آمده بودند، به زبان عربی از سوفان خواستند که داستانهایشان را ترجمه کند. شنیده بودند که من از دیگر بچه های مجروح سوال میپرسیدم و حالا میخواستند داستانهای خود را تعریف کنند. مهند هشت ساله، روی ویلچرش نشسته بود. او گفت که پس از همراهی پدرش برای خرید شکر، هنگامی که سقفی بر روی او در جریان حمله اسرائیل فرو ریخته بود، پای راست خود را از دست داده بود. مهند گفت که پدرش نیز به شدت مجروح شده بود. از او پرسیدم چیز مورد علاقهاش در قطر چیست؟ مهند با لبخند گفت: «خوشحالم که میتوانم با افرادی که به من کمک کردند شخصا ملاقات کنم». با دو دستش روی سینه اش برای قدردانی یه قلب ساخت.
دینا شهیبر، که همسایه غزال چهار ساله بود، روی ویلچر خود نشسته بود و به صحبتهایمان گوش میداد. او یک لباس ورزشی مخملی که روی آستینش نوشته شده بود «عالی»، پوشیده بود. او گفت: «اگر فکر میکنید این داستان غم انگیز است، باید داستان من را بشنوید».دینا یادش نبود چطور مجروح شد، فقط مثل مهند معتقد بود که تقصیر او بوده است. او به من گفت: « آن روز داخل خانه بودم». قبل از از دست دادن پایش، او مسئول تأمین آب شیرین برای خانوادهاش بود. از پلهها بالا و پایین میرفت تا یک مخزن بزرگ روی پشت بام را دوباره پر کند. او با افتخار گفت: «من دست راست مادرم بودم. عمویم پرسیده بود که آیا میتواند مرا با پسرش عوض کند. اما حالا پسر عمویم مرده است و من هم پایم را از دست دادهام.من خیلی بیفایده هستم». بعد از ظهر همان روز، من با مادر غزال، ریدانا زوخارا، ۲۴ ساله با چهرهای کودکانه، در اتاق نشیمنی با کاشی های سفید داخل آپارتمان دو خوابه ملاقات کردم. بلال، شوهر ریدانا، و پسر سه ساله اش، یوسف، در اردوگاه پناهندگان در رفح گیر افتادهاند. ریدانا که به ندرت آپارتمان را ترک میکند، برای اینکه خود را از نگرانی دائمی دور نگه دارد، وسایل کاملا جدید آشپزخانه مدرن را تمیز میکند. او هنوز از تصمیمی که برای تخلیه با غزال و دختر تازه متولد شدهاش، آیلین گرفت، در حالی که پسرش در خطر بود، غمگین است. او گفت: «یوسف نمیتواند بفهمد که چرا غزل را برداشتم و او را پشت سر گذاشتم.»
صندلیهای ناهارخوری را بالای میز مزرعه تکان داد تا زیر آن را جارو بزند. غزال در آپارتمان با آیلین که اکنون سه ماهه است بازی میکرد. آیلین کوچولوی چاق، با خوشرویی از زیر پتوی صورتی جیغ میزد. غزال هم یک عروسک باربی که لباس عروس بر تن داشت، در دست داشت که داشت گریه میکرد. پای چپ پلاستیکی عروسک را پشت سرش تا کرد و او را روی زمین در سمت راست خود به راه انداخت. او اعلام کرد: «این غزال است وقتی ازدواج می کند.»
ریدانا نمیخواست غزال عروسک را بهعنوان یک فرد قطع عضو نشان دهد. او به غزال یادآوری کرد که به زودی پای جدیدی خواهد داشت، اگرچه درک این موضوع برای کودک چهار ساله تقریبا غیرممکن به نظر میرسید. گاهی که غزال از رختخواب بلند میشد، سعی میکرد از پای چپ خود استفاده کند که در نتیجه زمین میافتاد. ریدانا گفت چنین لحظاتی سخت بود، اما غزال کمتر از پدر و برادرش برای پایش گریه میکرد. او بی وقفه از مادرش میپرسید که کی به دوحه میآیند؟ ریدانا درباره مقامات قطری گفت: «آنها به ما گفتند که میتوانند در صورت آتش بس بیایند. اما این چه زمانی خواهد بود؟»
بلال و یوسف در رفح در چادری در نزدیکی مرز مصر زندگی میکنند. ریدانا گفت: «آنها در حال یخ زدن هستند. آنها هیچ سیگنال تلفنی در اردوگاه ندارند، بنابراین، بلال، بیشتر روزها، دائم در تلاش است تا فیلمی از یوسف برای همسرش بفرستد. در یکی از فیلم ها که ریدانا به من نشان داد، یوسف جیبهایش را پر از سنگ میکند و وانمود میکند که آنها پول هستند. در دیگری، او روی تشک خواب گل آلود دراز میکشد و پاسخی نمیدهد.
ریدانا زمزمه کرد: «او خیلی وزن کم کرده است و صورتش زرد شده است». در حالی که ما تماشا میکردیم، پیامی از طرف خواهرش که به تازگی در اردوگاه پناهندگان رفح زایمان کرده بود، در واتس اپ رسید. «حبیبی، خواهرم به خدا امید دارم که خوب باشید. لطفا عکس دخترا رو برام بفرستید دلم برای آن ها بسیار تنگ شده است. با شوهرت در ارتباط هستی؟»رفح خطرناک است، اما خانواده بیش از همه نگران جدایی یوسف از ریدانا هستند که لحظات سختی را برای مادرش رقم میزند. او سینی غذایش را دست نخورده رها میکند.
او میگوید: «وقتی پسرم غذا ندارد، چگونه می توانم
غذا بخورم؟» برای خانواده های جدا شده و همچنین برای کسانی که در غزه به دام افتادهاند، مشکلات روانی این بحران همچنان رو به افزایش است. در طول چند ماه اول جنگ، برنامه سلامت روان جامعه غزه، سازمان پیشرو سلامت روان در نوار غزه، فعالیت خود را متوقف کرد. البته دو هفته پیش در رفح برخی از برنامه های خود را دوباره شروع کردند.
یاسر ابوجامعی، روانپزشک و رئیس این سازمان اخیرا از رفح به من گفت: «بیش از این نمیتوانیم منتظر آتشبس برای مقابله با سلامت روان باشیم». ابوجامعی نیز آواره است و در چادری در رفح زندگی می کند. او و تیمی از ارائه دهندگان سلامت روان به اردوگاه می روند تا با خانواده ها صحبت کنند و کمک های اولیه روانی را انجام دهند. آنها با کودکان آسیب دیده کار می کنند و سعی می کنند به آنها کمک کنند. او گفت: «اگر ما نتوانیم یک مکان واقعی پیدا کنیم، به کودکان کمک می کنیم جایی امن را تصور کنند.»
آنها همچنین به والدینی که از رفتار نادرست فرزندانشان گیج شدهاند مشاوره میدهند و با کمک سازمان بهداشت جهانی داروهای لازم را برای بزرگسالان فراهم میکنند. اگرچه این داروها مانند بسیاری از داروهای دیگر در نوار غزه، کمیاب هستند.
برنامه سلامت روان جامعه غزه علاوه بر ارائه درمان، مطالعات بالینی اثر تروماهای ناشی از حملات را در میان کودکان انجام داده است. سمیر قوتا، روانشناس که اکنون در مؤسسه دوحه تدریس
می کند، در مورد موضوعاتی مانند رویاهای کودکان و رابطه بین تروما و دلبستگی مادری و همچنین جنبه های اصلی ایجاد تاب آوری تحقیق کرده است. قوتا یک روز بعدازظهر در دفترش در دوحه به من گفت: «تجارب آسیب زا لزوما به کودکان آسیب نمی رساند. عوامل زیادی وجود دارد که اثر آسیب را کاهش می دهد. خلاقیت، داستان سرایی، و مهمتر از همه، پیوند قوی کودک با مادرش، از جمله این عوامل هستند.»
با این حال، دخترش نشانههایی از اضطراب را نشان میدهد. او از هرکسی که لباس سفید می پوشد
دوری می کند زیرا آنها او را به یاد کارکنان بیمارستان می اندازند. او می خواهد که ریدانا در رختخوابش بخوابد و حتی در خواب هم مادرش را رها نمی کند. ریدانا گفت: «من حتی نمی توانم به دستشویی بروم».
سلسبیل زعید، یک روانشناس که با کودکان و خانواده ها در مجتمع کار می کند، به من گفت برای کودکانی که از دست دادن شدید را تجربه کرده اند، چنین مراقبت بیش از حد معمول است. او گفت که بسیاری از کودکان قطع عضو در دوحه از افسردگی، اضطراب، مشکل تمرکز، بی قراری، حالت تهوع، مشکل خواب، حملات اضطراب و ناامیدی رنج می برند. او افزود: «آنها واقعااحساس گناه میکنند. کودکان از نوعی احساس گناه رنج می برند، زیرا برخلاف دوستان و اعضای خانواده، آنها به کشور دیگری رفته اند و نیازهای اولیه آنها برآورده شده است».
ریدانا غزال را به کلینیک سلامت روان مجتمع برده بود تا ببیند آیا غزال ممکن است از صحبت با یک درمانگر سود ببرد. اما، در قرار ملاقات، غزال تمام مدت گریه کرد و به مادرش گفت که او به سوالات پاسخ دهد. ریدانا گفت: «این باعث درد بیشتر او شد. او آنچه را که درمانگر در مورد دلبستگی به او گفته بود به یاد آورد. این پیوند مادری بین او و من، جزء جدایی ناپذیری برای آرام کردن غزال بود». ریدانا گفت: «در حال حاضر چیزی که او نیاز دارد این است که مادرش در کنارش باشد».
«روایت خبرنگار نیویورکر از کودکان قطع عضو شده در جنگ غزه»
به گزارش فارس: درست نزدیکی بزرگراه اقاقیا در پایتخت قطر، دوحه، یک مجتمع آپارتمانی سه طبقه و سفیدکاری شده وجود دارد که برای میزبانی از بازدیدکنندگان در جام جهانی فوتبال ۲۰۲۲ ساخته شده بود. تا همین اواخر، مجتمع خالی از سکنه بود. با این حال، در چند ماه گذشته، توافقی را قطر با اسرائیل، حماس و مصر برای تخلیه هزار و پانصد زخمی ساکن غزه که نیاز فوری به مراقبت های پزشکی داشتند، منعقد کرده است. ساکنان جدید ۸۱۵ نفر از جنگ جاری به همراه ۵۴۲ نفر از بستگانشان هستند. بیشتر ساکنان، زنان و کودکان هستند. یک بعدازظهر در ماه فوریه، ۳۰ کودک در حیاط مجتمع مسابقه میدادند و مشغول بازی بودند. عده ای دوچرخه و اسکوتر سوار شده بودند. یکی از آنها روی چوب گلف سوار شده بود. بچههای کوچک، صندلیهای چرخدار را با سرعت زیادی هل میدادند و کیسههایی سبز و قهوهای را که روی زمین حیاط بازی پراکنده بودند، کنار میکشیدند. بسیاری از این کودکان را میدیدی که اعضای بدن خود را از دست داده بودند. پسرها شروع کردند به دعوا با دخترها بر سر اینکه چه کسی فضای بیشتری برای بازی دارد. کارگران وسیلهای که شبیه یک رنگین کمان بود را به داخل میدان بازی کشیدند. صدای جیغ بچه ها بلند شد. در حیاط یک سرسره بود به همراه چرخ دستیهایی پر از بستنی، شکلات داغ، ذرت بو داده، آب نبات و فلافل که به بچه ها میدادند.
حیاط بازی کودکان قطع عضو
در میان بچهها غزال بکر، کودک چهار سالهای بود که یک لباس ورزشی زیبای آدیداس به رنگ قهوهای به تن داشت و ساق شلوار چپش را در کمربندش گذاشته بود. او با عصبانیت روی پای راستش پرید. اگر چه نام غزال در زبان عربی به معنای «شیرین زبان» است، اما غزال با صراحت تمام گفت: «من تو را دوست ندارم!». او در حالی که از کنار ویلچر همسایه هجده سالهاش، دینا شهیبر، که پای چپ خود را از زیر زانو در جنگ، از دست داده بود، رد میشد، فریاد زد. غزال که تازه از خواب بیدار شده بود، علاقه چندانی به بستنی نداشت. در عوض، او میخواست کاری را که بیشتر بعدازظهرها انجام میداد، تکرار کند. فوتبال بازی کند و با پای راستش به توپ لگد بزند و به دنبال توپ بدود. «صحبت نکن!» او به داوطلبان خوشنیتی که دور او بودند، اعلام کرد. «داری سرم را درد میآوری!»غزال در ۱۰ نوامبر هنگامی که خانوادهاش از بیمارستان شفا شهر غزه فرار میکردند، ترکش به ساق پای چپ او خورده بود. یک پزشک برای جلوگیری از خونریزی که به ضد عفونی کننده یا داروی بیهوشی دسترسی نداشت، تیغه یک چاقوی آشپزخانه را گرم کرد و زخم او را سوزانده بود. در عرض چند روز، ضایعات چرکی جاری و شروع به متعفن شدن کرده بود. در اواسط ماه دسامبر، زمانی که خانواده غزال به مرکز پزشکی ناصر که در آن زمان بزرگترین مرکز مراقبت بهداشتی فعال در غزه بود، رسیدند. پای ترکش خورده غزال دچار قانقاریا و خون مردگی شده بود. باید پای چپ او قطع میشد.
روز ۱۷ دسامبر، یک موشک به بخش کودکان مرکز پزشکی ناصر اصابت کرد. غزال و مادرش نظارهگر برخورد موشک به اتاقشان بودند. موشک سر هم اتاقی ۱۲ ساله غزال را از تن جدا کرد و باعث فروریختن سقف شد (گزارش های متعدد خبری این رویداد را حمله اسرائیل توصیف کردهاند. در مقابل ارتش اسرائیل مدعی شد که این حادثه میتواند ناشی از خمپاره حماس یا بقایای آتش اسرائیل باشد). غزال و مادرش موفق شدند از زیر آوار بیرون بیایند. روز بعد، نام آنها به لیست مهاجرانی اضافه شد که میتوانستند از مرز مصر عبور کرده و سپس برای مداوا به قطر پرواز کنند. مادر غزال یک بچه 9ماهه را باردار بود. او در حالی که منتظر انتقال هوایی به دوحه بود، دختری به دنیا آورد. یونیسف تخمین میزند که هزار کودک در غزه از زمان آغاز درگیری در ماه اکتبر دچار قطع عضو شدهاند. غسان ابوسطح، جراح پلاستیک و ترمیمی ساکن لندن که در حیطه آسیبهای وارده به کودکان متخصص است، به تازگی گفته است: «این بزرگترین گروه از قطع عضوهای کودکان در تاریخ است». من او را در اتاق انتظار کلینیک جراحی پلاستیکش در خیابان هارلی لندن ملاقات کردم و برای نوشیدن یک فنجان قهوه به کافهای در نزدیکی کلینیکش رفتیم. ابوسطح، یک فلسطینی ۵۴ ساله بریتانیایی با چهرهای نسبتا شکسته و چشمانی ظریف و عمیق، در ۳۰ سال گذشته کودکان بازمانده از جنگ را در عراق، یمن، سوریه و جاهای دیگر درمان کرده است.
ابوسطح نویسنده کتاب «کودک مجروح جنگ»، اولین کتاب درسی پزشکی در این زمینه است که در ماه می گذشته منتشر شد. او در ماه های اکتبر و نوامبر، ۴۳ روز را در غزه گذراند و با پزشکان بدون مرز، جراحی های اضطراری انجام داد. او بین دو بیمارستان رفت و آمد میکرد. بیمارستانهای شفا و الاهلی که به بیمارستان باپتیست نیز معروف است. میزان تلفات به قدری بالا بود که او در برخی حملات شدید اسرائیل، سه روز اتاق عمل را ترک نکرده بود. او گفت: «مثل صحنهای از یک فیلم جنگ داخلی آمریکا بود».در غزه، ابوسطح هر روز 6 قطع عضو انجام می داد. او توضیح داد: «گاهی اوقات شما هیچ گزینه پزشکی دیگری ندارید. اسرائیلیها محل بانک خون را محاصره کرده بودند، بنابراین ما نمیتوانستیم انتقال خون انجام دهیم. اگر عضوی به شدت خونریزی میکرد، باید قطع میشد. کمبود تجهیزات اولیه پزشکی به دلیل محاصره، نیز منجر به افزایش تعداد قطع عضوها شده بود». در اثر نشستن فوری زخم در اتاق عمل، عفونت و قانقاریا اغلب ایجاد میشود. کارین هاستر، پرستاری که تیمهای درمانی پزشکان بدون مرز را در غزه رهبری میکند، به من گفت: «هر زخم جنگی کثیف تلقی میشود. این بدان معناست که بسیاری از آنها باید به اتاق عمل برده شوند».ابوسطح و سایر کادر پزشکی برای نشان دادن سنگینی این ضایعه، اعضای بریده شده کودکان را در جعبههای مقوایی کوچک قرار دادند. آنها روی جعبهها، برچسب زدند و روی آن نام و قسمتی از بدن را نوشتند و دفن کردند.
تخریب مراکز ساخت پروتز غزه توسط اسرائیل
در کافه، او یکی از عکسهایی را که از داخل جعبه برداشته بود، به من نشان داد که روی آن نوشته شده بود: «صلاحدین، پا». او افزود که: «برخی از کودکان مجروح برای دانستن نام خود بسیار کوچک بودند». در ادامه او داستان یک فرد قطع عضو را گفت که به عنوان تنها بازمانده حمله، از زیر آوار بیرون کشیده شده بود.ابوسطح به من گفت که این تعداد قطعی عضو، پیامدهایی را در بلند مدت
دارد و نگرانیهای خود را بیان کرد. نیروهای اسرائیلی تنها مرکز غزه برای ساخت پروتز و توانبخشی، بیمارستان حمد را که در سال ۲۰۱۹ و با حمایت مالی قطر افتتاح شد، تخریب کردند. یک شرکت آلمانی تولید کننده پیشرو پروتز کودک، مشغول تأمین قطعات لازم اندام مصنوعی برای کودکان تا سن ۱۶ سالگی است؛ با این حال، تهیه پروتز تنها اولین قدم است. ابوسطح گفت: «کودکان قطع عضو هر 6 ماه یک بار به مراقبتهای پزشکی نیاز دارند. از آنجایی که استخوان سریعتر رشد میکند و اعصاب قطع شده اغلب به طور دردناکی به پوست میچسبند، کودکان قطع عضو نیاز به مداخلات جراحی مداوم دارند.طبق تجربه او، هر اندام به هشت تا دوازده عمل جراحی دیگر نیاز دارد. برای ردیابی این گروه، ابوسطح با مرکز مطالعات آسیب ناشی از انفجار در امپرالد کالج لندن و مؤسسه بهداشت جهانی در دانشگاه آمریکایی بیروت مشورت کرده بود. هدف آنها ایجاد یک پایگاه داده از سوابق پزشکی است که بتواند روند درمانی این کودکان را هر کجا که میروند، پیگیری کند. این افراد قطع عضو تا آخر عمر به پاسخهایی در مورد سابقه پزشکی خود نیاز دارند. ابوسطح میداند که چگونه این کار را انجام دهد. او برای سالها، به عنوان جراح آسیبهای کودکان، با بیماران سابق خود تماس میگرفت.
ابوسطح که به تازگی برای مشاوره به قطر سفر کرده بود، به یاد میآورد که با پسر ۱۴ سالهای ملاقات کرده بود که پس از گیر افتادن در زیر آوار پای خود را از دست داده بود. او یک روز را زیر آوار گذرانده بود و دست مادر مردهاش را گرفته بود. او گفت: «اینها افراد آسیب پذیر در میان طوفانی از حوادث دردناک هستند». برای پرکردن ساعات خالی کودکان، داوطلبان و کارمندان دولت از وزارت توسعه اجتماعی و خانواده قطر در حال ایجاد کلاسهای هنر، موسیقی و ورزش درمانی برای کودکان بودند. زنان کودکان را به سمت یک میز تاشو راهنمایی میکردند، جایی که یک نقاش، عکس نقابهای مرد عنکبوتی و پرچمهای فلسطین را روی گونههایشان ترسیم میکرد. سپس زنان به سمت کیسههای لوبیا رفتند و آن کیسه ها را به صورت دایرهای درآوردند. بیشتر زنان به فکر رفته بودند. در یک بعد از ظهر آفتابی، با ایمان سوفان، یک داوطلب ۳۳ ساله فلسطینی که یک گروه هنری را رهبری می کرد، روی کیسه های لوبیا دراز کشیدم. سوفان به من گفت که برای تشویق بچهها به ارتباط با یک چیز مثبت، از آنها خواسته بود تا مکان مورد علاقه خود را در غزه نقاشی کنند. یک دختر هشت ساله خانه بزرگ و شاد خود را کشید، سپس در کنار آن یک گودال خون اضافه کرد. سوفان قسمتی از عکس را به من نشان داد که در آن نوشته شده بود: «جنگ غزه را نابود میکند. پدرم شهید شده است. پدربزرگم شهید شده است. مادربزرگم شهید شده است. عمویم شهید شده است. پسر عمویم شهید شده است.»
وقتی صحبت میکردیم بچه های کنجکاو دور ما جمع میشدند. وقتی یک هواپیما از بالای سرشان میگذشت، آنها ثابت میماندند و تماشا میکردند که هواپیما چگونه یک قوس در سراسر آسمان رسم میکند. یک روانشناس در مجتمع بعدا به من گفت که این عکسالعمل در میان کودکانی که حملات هوایی را تجربه کرده بودند رایج بود. دو پسر که انگلیسی کمی میدانستند، برای طرح سوالات سیاسی وارد گفتوگو شدند. آنها اسامی رهبران جهان را فهرست کردند و ابروهای خود را بالا انداختند که ببینند من نیز این اسامی را میشناسم. «بایدن؟» آنها پرسیدند.«بلینکن؟». فکر میکردم چقدر بعید است که پسران آمریکایی هم سن و سال آنها نام وزیر امور خارجه آمریکا را بدانند، اما برای این بچهها، چنین چهرههایی کاملا قدرتمند به نظر میرسید. برخی دیگر نیز حوصله صحبت با یک خبرنگار آمریکایی را نداشتند. پسری به نام احمد در حالی که روی یک اسکوتر از کنارم میگذشت، با صورتش که در آن آثار ترکش دیده می شد، بر سر من فریاد زد: «خداحافظ!». کوچکترها که پیش آمده بودند، به زبان عربی از سوفان خواستند که داستانهایشان را ترجمه کند. شنیده بودند که من از دیگر بچه های مجروح سوال میپرسیدم و حالا میخواستند داستانهای خود را تعریف کنند. مهند هشت ساله، روی ویلچرش نشسته بود. او گفت که پس از همراهی پدرش برای خرید شکر، هنگامی که سقفی بر روی او در جریان حمله اسرائیل فرو ریخته بود، پای راست خود را از دست داده بود. مهند گفت که پدرش نیز به شدت مجروح شده بود. از او پرسیدم چیز مورد علاقهاش در قطر چیست؟ مهند با لبخند گفت: «خوشحالم که میتوانم با افرادی که به من کمک کردند شخصا ملاقات کنم». با دو دستش روی سینه اش برای قدردانی یه قلب ساخت.
دینا شهیبر، که همسایه غزال چهار ساله بود، روی ویلچر خود نشسته بود و به صحبتهایمان گوش میداد. او یک لباس ورزشی مخملی که روی آستینش نوشته شده بود «عالی»، پوشیده بود. او گفت: «اگر فکر میکنید این داستان غم انگیز است، باید داستان من را بشنوید».دینا یادش نبود چطور مجروح شد، فقط مثل مهند معتقد بود که تقصیر او بوده است. او به من گفت: « آن روز داخل خانه بودم». قبل از از دست دادن پایش، او مسئول تأمین آب شیرین برای خانوادهاش بود. از پلهها بالا و پایین میرفت تا یک مخزن بزرگ روی پشت بام را دوباره پر کند. او با افتخار گفت: «من دست راست مادرم بودم. عمویم پرسیده بود که آیا میتواند مرا با پسرش عوض کند. اما حالا پسر عمویم مرده است و من هم پایم را از دست دادهام.من خیلی بیفایده هستم». بعد از ظهر همان روز، من با مادر غزال، ریدانا زوخارا، ۲۴ ساله با چهرهای کودکانه، در اتاق نشیمنی با کاشی های سفید داخل آپارتمان دو خوابه ملاقات کردم. بلال، شوهر ریدانا، و پسر سه ساله اش، یوسف، در اردوگاه پناهندگان در رفح گیر افتادهاند. ریدانا که به ندرت آپارتمان را ترک میکند، برای اینکه خود را از نگرانی دائمی دور نگه دارد، وسایل کاملا جدید آشپزخانه مدرن را تمیز میکند. او هنوز از تصمیمی که برای تخلیه با غزال و دختر تازه متولد شدهاش، آیلین گرفت، در حالی که پسرش در خطر بود، غمگین است. او گفت: «یوسف نمیتواند بفهمد که چرا غزل را برداشتم و او را پشت سر گذاشتم.»
صندلیهای ناهارخوری را بالای میز مزرعه تکان داد تا زیر آن را جارو بزند. غزال در آپارتمان با آیلین که اکنون سه ماهه است بازی میکرد. آیلین کوچولوی چاق، با خوشرویی از زیر پتوی صورتی جیغ میزد. غزال هم یک عروسک باربی که لباس عروس بر تن داشت، در دست داشت که داشت گریه میکرد. پای چپ پلاستیکی عروسک را پشت سرش تا کرد و او را روی زمین در سمت راست خود به راه انداخت. او اعلام کرد: «این غزال است وقتی ازدواج می کند.»
ریدانا نمیخواست غزال عروسک را بهعنوان یک فرد قطع عضو نشان دهد. او به غزال یادآوری کرد که به زودی پای جدیدی خواهد داشت، اگرچه درک این موضوع برای کودک چهار ساله تقریبا غیرممکن به نظر میرسید. گاهی که غزال از رختخواب بلند میشد، سعی میکرد از پای چپ خود استفاده کند که در نتیجه زمین میافتاد. ریدانا گفت چنین لحظاتی سخت بود، اما غزال کمتر از پدر و برادرش برای پایش گریه میکرد. او بی وقفه از مادرش میپرسید که کی به دوحه میآیند؟ ریدانا درباره مقامات قطری گفت: «آنها به ما گفتند که میتوانند در صورت آتش بس بیایند. اما این چه زمانی خواهد بود؟»
بلال و یوسف در رفح در چادری در نزدیکی مرز مصر زندگی میکنند. ریدانا گفت: «آنها در حال یخ زدن هستند. آنها هیچ سیگنال تلفنی در اردوگاه ندارند، بنابراین، بلال، بیشتر روزها، دائم در تلاش است تا فیلمی از یوسف برای همسرش بفرستد. در یکی از فیلم ها که ریدانا به من نشان داد، یوسف جیبهایش را پر از سنگ میکند و وانمود میکند که آنها پول هستند. در دیگری، او روی تشک خواب گل آلود دراز میکشد و پاسخی نمیدهد.
ریدانا زمزمه کرد: «او خیلی وزن کم کرده است و صورتش زرد شده است». در حالی که ما تماشا میکردیم، پیامی از طرف خواهرش که به تازگی در اردوگاه پناهندگان رفح زایمان کرده بود، در واتس اپ رسید. «حبیبی، خواهرم به خدا امید دارم که خوب باشید. لطفا عکس دخترا رو برام بفرستید دلم برای آن ها بسیار تنگ شده است. با شوهرت در ارتباط هستی؟»رفح خطرناک است، اما خانواده بیش از همه نگران جدایی یوسف از ریدانا هستند که لحظات سختی را برای مادرش رقم میزند. او سینی غذایش را دست نخورده رها میکند.
او میگوید: «وقتی پسرم غذا ندارد، چگونه می توانم
غذا بخورم؟» برای خانواده های جدا شده و همچنین برای کسانی که در غزه به دام افتادهاند، مشکلات روانی این بحران همچنان رو به افزایش است. در طول چند ماه اول جنگ، برنامه سلامت روان جامعه غزه، سازمان پیشرو سلامت روان در نوار غزه، فعالیت خود را متوقف کرد. البته دو هفته پیش در رفح برخی از برنامه های خود را دوباره شروع کردند.
یاسر ابوجامعی، روانپزشک و رئیس این سازمان اخیرا از رفح به من گفت: «بیش از این نمیتوانیم منتظر آتشبس برای مقابله با سلامت روان باشیم». ابوجامعی نیز آواره است و در چادری در رفح زندگی می کند. او و تیمی از ارائه دهندگان سلامت روان به اردوگاه می روند تا با خانواده ها صحبت کنند و کمک های اولیه روانی را انجام دهند. آنها با کودکان آسیب دیده کار می کنند و سعی می کنند به آنها کمک کنند. او گفت: «اگر ما نتوانیم یک مکان واقعی پیدا کنیم، به کودکان کمک می کنیم جایی امن را تصور کنند.»
آنها همچنین به والدینی که از رفتار نادرست فرزندانشان گیج شدهاند مشاوره میدهند و با کمک سازمان بهداشت جهانی داروهای لازم را برای بزرگسالان فراهم میکنند. اگرچه این داروها مانند بسیاری از داروهای دیگر در نوار غزه، کمیاب هستند.
برنامه سلامت روان جامعه غزه علاوه بر ارائه درمان، مطالعات بالینی اثر تروماهای ناشی از حملات را در میان کودکان انجام داده است. سمیر قوتا، روانشناس که اکنون در مؤسسه دوحه تدریس
می کند، در مورد موضوعاتی مانند رویاهای کودکان و رابطه بین تروما و دلبستگی مادری و همچنین جنبه های اصلی ایجاد تاب آوری تحقیق کرده است. قوتا یک روز بعدازظهر در دفترش در دوحه به من گفت: «تجارب آسیب زا لزوما به کودکان آسیب نمی رساند. عوامل زیادی وجود دارد که اثر آسیب را کاهش می دهد. خلاقیت، داستان سرایی، و مهمتر از همه، پیوند قوی کودک با مادرش، از جمله این عوامل هستند.»
با این حال، دخترش نشانههایی از اضطراب را نشان میدهد. او از هرکسی که لباس سفید می پوشد
دوری می کند زیرا آنها او را به یاد کارکنان بیمارستان می اندازند. او می خواهد که ریدانا در رختخوابش بخوابد و حتی در خواب هم مادرش را رها نمی کند. ریدانا گفت: «من حتی نمی توانم به دستشویی بروم».
سلسبیل زعید، یک روانشناس که با کودکان و خانواده ها در مجتمع کار می کند، به من گفت برای کودکانی که از دست دادن شدید را تجربه کرده اند، چنین مراقبت بیش از حد معمول است. او گفت که بسیاری از کودکان قطع عضو در دوحه از افسردگی، اضطراب، مشکل تمرکز، بی قراری، حالت تهوع، مشکل خواب، حملات اضطراب و ناامیدی رنج می برند. او افزود: «آنها واقعااحساس گناه میکنند. کودکان از نوعی احساس گناه رنج می برند، زیرا برخلاف دوستان و اعضای خانواده، آنها به کشور دیگری رفته اند و نیازهای اولیه آنها برآورده شده است».
ریدانا غزال را به کلینیک سلامت روان مجتمع برده بود تا ببیند آیا غزال ممکن است از صحبت با یک درمانگر سود ببرد. اما، در قرار ملاقات، غزال تمام مدت گریه کرد و به مادرش گفت که او به سوالات پاسخ دهد. ریدانا گفت: «این باعث درد بیشتر او شد. او آنچه را که درمانگر در مورد دلبستگی به او گفته بود به یاد آورد. این پیوند مادری بین او و من، جزء جدایی ناپذیری برای آرام کردن غزال بود». ریدانا گفت: «در حال حاضر چیزی که او نیاز دارد این است که مادرش در کنارش باشد».
«روایت خبرنگار نیویورکر از کودکان قطع عضو شده در جنگ غزه»