آگاهی جامعه لازمه ایجاد احساس مسئولیت و مطالبهگری نسبت به محیط زیست است
ضرورت افزایش آگاهی زیستمحیطی
آنطور که شینا انصاری، رئیس سازمان حفاظت محیطزیست میگوید، «هرچه آگاهی مردم در مورد محیطزیست بیشتر شود، نحوه مواجهه آنان با طبیعت بهتر میشود.» موضوعی که پیوسته مغفول مانده و این عدم آگاهی نهتنها موجب شده مردم نسبت به چالشهای این عرصه بیتفاوت باشند، بلکه مانع از مطالبهگری برای بروز تغییرات شده است. اگر شهروندان از تأثیرات واقعی چالشهای زیستمحیطی بر زندگی خود آگاه بودند، میتوانستند در قامت نیرویی عظیم برای مقابله با این چالشها ظاهر شده و از دولتها بخواهند تا در سطوح کلان به حلوفصل معضلات زیستمحیطی بپردازند.
به زبانی ساده، «آگاهی زیستمحیطی» عبارت است از آگاهی به طبیعت و به این واقعیت که میان انسان و طبیعت پیوندی مهم برقرار است، طوری که رفتار انسان بر طبیعت و وضع طبیعت بر انسان تأثیری جدی میگذارد. این آگاهی در شکل عمومی و غیرتخصصی یعنی میان عامه مردم شکل میگیرد و به کارشناسانِ محیط زیست اختصاص ندارد. در این معنا، آگاهی زیستمحیطی پدیدهای کمابیش نو در تاریخ بشر است و با گرفتاریهای زیستمحیطی در دوران جدید گره خورده است.
ما با انبوهی از مشکلات در این بخش مواجهیم؛ از کمآبی و معضل فرونشست زمین تا وضعیت نامساعد دریاچه ارومیه که اینها تنها چند نمونه از چالشهای زیستمحیطی کشور هستند، اماقاطبه شهروندان در قبال آنها حساسیتی نشان نمیدهند. معمولا در شبکههای اجتماعی سخن از گرانی و وضعیت اقتصادی بیش از چالشهای زیستمحیطی و پیامدهایش مطرح است، حال اینکه تأثير این چالشها بر زیست شهروندان کمتر از مسائل اقتصادی نیست.
خشکی دریاچه ارومیه همانند مشکلات اقتصادی، جسم و روان را تهدید میکند
کارشناسان محیط زیست از سالها پیش درباره خطرات وضعیت دریاچه ارومیه هشدار دادهاند؛ و اگرچه همواره بر کاهش سطح زیر کشت اراضی کشاورزی، تغییر الگوی کشت و تأمين حقابه بهعنوان مهمترین برنامههای در دست اجرا برای بهبود وضعیت دریاچه تأکید شده، اما هیچیک از این برنامهها به سرانجام نرسیده است. علی سلاجقه، رئیس پیشین سازمان حفاظت محیطزیست سال گذشته به خبرگزاری ایلنا گفته بود که «کفه سفید دریاچه ارومیه وقتی جان میگیرد که هاله سبز دور آن حذف شود.» به گفته او، هاله سبزی که دور دریاچه ایجاد شده است، به معنای توسعه ناپایدار کشاورزی در منطقه در قالب چاههای غیرمجاز حفرشده یا گونههای آببری است که در این محدوده کشت میشود و بخش اعظم حقابه را به خود اختصاص داده است. بااینحال برای شهروندان دنبال کردن اخبار این موضوع و یا مطالبهگری برای احیای جدی دریاچه کمتر اهمیت دارد. این درحالی است که سال ١٤٠١ اعلام شد، «از حدود ۱۰ سال پیش که ستاد احیای دریاچه ارومیه شروع بهکار کرده تاکنون بیش از ۱۵ هزار میلیارد تومان بودجه برای نجات آن صرف شده است.» و اگر مردم در این مورد آگاهی داشتند، اجازه نمیدادند دریاچه ارومیه همانند برخی پهنههای زیست محیطی قربانی سوءمدیریت شود.
چنانچه مسئولان بخواهند دریاچه را به شکلی مدیریت کنند که به وضعیت پایدار برسد، باید کاربری بعضی از اراضی اطراف دریاچه را تغییر دهند و حتی باید از کشاورزی در برخی اراضی جلوگیری شود. مواردی که بارها در سطح رسانهها مطرحشده اما کمتر توجه مردم را بهدنبال داشته است. چنانچه در این زمینه پیگیریهای فعالان محیطزیست با آگاهی مردم گره میخورد، دولت باید در قبال مطالبهگری مردم بهروشنی پاسخ میداد که وقتی استفاده آبفا از چاههای آب چندین برابر شده است، دولت چگونه میتواند با حفر چاههای غیرقانونی در اطراف دریاچه مقابله کند. یا بر فرض، آیا دولت فکری به حال شغل افرادی که به کشاورزی مشغولاند، کرده و جایگزینی برای درآمد این افراد و خانوارهای آنان یافته است؟ دریاچه ارومیه برای حوزه محیط زیستی سرزمین ایران از اهمیتی خاص برخوردار است، زیرا وسعت آن ۵۷۰ کیلومترمربع، معادل وسعت استان البرز، است و اکنون بستر خشکشده آن به یک کانون بزرگ تولید گردوغبار در محدوده شمال غرب ایران تبدیل خواهد شد. همچنین به دلیل نمکی بودن بستر خشکشده دریاچه ارومیه، بروز طوفانهای فصلی میتواند خسارات عمده و جبرانناپذیر بهداشتی، صنعتی، اجتماعی و اقتصادی را برای ساکنان شمال غرب ایران به همراه داشته باشد.
پیشتر علیرضا شریعت، مسئول سابق دفتر نظارت و پایش ستاد احیای دریاچه ارومیه، درباره تبعات طوفان نمکی ناشی از خشک شدن دریاچه ارومیه، به نتایج یک پژوهش در دانشگاه علوم پزشکی تبریز استناد کرد و گفت: «ذرات موجود در ریزگردهای نمکی دریاچه ارومیه حاوی ترکیبات کلسیم، آهن، آلومینیوم و منیزیماند. کلسیم موجود در محیط خطر ابتلا به سنگ کلیه، گرفتگی مجاری کلیه و رگهای خونی را بالا میبرد. آهن موجود در این ریزگردها نیز ممکن است به ورم و بروز آسیبهای چشمی منجر شود و جذب آن از طریق تنفس طولانیمدت نیز التهاب ریه را در پی دارد.»
این مقام سابق ستاد احیای دریاچه ارومیه «گیجی و ضعف عمومی» را از مخاطرات منیزیم موجود در ریزگردها برشمرد و به خبرگزاری ایسنا گفت: «درباره آلومینیوم وضع از این هم بدتر است و حتی تنفس کوتاهمدت ذرات حاوی آلومینیوم به سرفه، تحریک شش و صدمه به دستگاه تنفسی منجر میشود.
به اذعان او، خشکی دریاچه ارومیه شیوع طیف وسیعی از بیماریها و اختلالها را در پی خواهد داشت که مهمترین آنها اختلالهای ریوی، مشکل مری، سیستم عصبی و اندامهای داخلی است.
شریعت در ادامه افزود که یافتههای یک کار مطالعاتی دیگر نیز نشان میدهد که هنگام پرآب بودن دریاچه ارومیه، تصادفهای رانندگی و نزاعهای خیابانی در ارومیه کاهش یافتند؛ حالآنکه در زمانهای خشک بودن دریاچه این رویه کاملا برعکس بود و این نشان میدهد که «آب» یک ماده چندوجهی است که بر سلامت روان هم تأثير دارد.
کارشناسان هشدار دادهاند که خشکی دریاچه ارومیه استانهای همجوار را نیز تحتتأثير قرار میدهد و تبعات آن تا هزاران کیلومتر آنسوتر پیشروی میکند؛ به طوری که ممکن است گستره آن به استانهای تهران، قم، سمنان و خراسان شمالی نیز برسد. بنابراین میزان دغدغهمندی و آگاهی شهروندان در مورد مسائل زیستمحیطی همانند مسائلی که با معیشت گره خورده مهم است؛ چراکه آسیبهای زیستمحیطی نیز همانند مسائل اقتصادی جسم و روان آنها را تهدید میکند.
حدود ۱۴ میلیون نفر در مناطق دچار نشست شدید سکونت دارند!
فرونشست زمین نیز مشکلی فراگیر در سراسر کشور است؛ مشکلی که بیش از ۳۸۰ شهر و چند هزار روستا را درگیر کرده است و معادل۱۱ درصد از وسعت کشور را شامل میشود. استخراج ناپایدار آبهای زیرزمینی به قاعدهای برای پاسخگویی به تقاضای فزاینده صنعتیسازی و بخش کشاورزی منجر شده است و کشور را در مسیر نگرانکننده تخلیه منابع قرار داده است. سالهاست که کارشناسان در مورد چالش فرونشست زمین هشدار میدهند، اما مقامهای مسئول نه تنها اقدام خاصی برای مدیریت این مسئله صورت ندادهاند، بلکه روند برداشت آبهای زیرزمینی همچنان ادامه دارد.
مقالهای که در نشریه علمی ساینس ادونسز منتشر شده، به این موضوع و ابعاد تازهای از فرونشست میپردازد.
این پژوهش تأثير قابلتوجه نشست زمین بر جمعیت ایران را نشان میدهد که «حدود ۱۴ میلیون نفر (بیش از یکپنجم جمعیت) در مناطق دچار نشست شدید سکونت دارند. علاوه بر این، نشست زمین زیرساختها را در معرض خطر قرار داده است. بر اساس یافتههای این پژوهش، بخش قابلملاحظهای از خطوط مترو، بزرگراهها، جادههای اصلی و راهآهن از مناطق دچار نشست عبور میکنند. بهطور مشخص، از مجموع راهآهن ۹۵۰۰ کیلومتری ایران، حدود ۱۳۸۰ کیلومتر (۱۵ درصد) در مناطق دچار نشست قرار دارد، از جمله بخشهای پرتردد خطوط تهرانـگرمسار، گرمسارـ مشهد که تهران را به مشهد متصل میکند. خطوط مترو نیز تحت تأثير نشست زمین قرار دارند، و چهار خط از هفت خط مترو در تهران و خط مترو اصفهان از مناطق دچار نشست عبور میکنند. طول مجموع خطوط مترو ایران به ۳۷۰ کیلومتر میرسد که ۵۵ کیلومتر (۱۵ درصد) آن از مناطق دچار نشست میگذرد. همچنین ۱۱ درصد از مجموع مساحت بزرگراههای ایران و ۱۰ درصد خیابانهای اصلی و ۱۳ درصد جادههای اصلی در مناطق دچار نشست قرار دارند. سایر زیرساختها، از جمله فرودگاهها و ایستگاههای مترو و ایستگاههای قطار در معرض خطر نشست زمین قرار دارند. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که هشت فرودگاه از ۶۱ فرودگاه بزرگ و متوسط ایران در مناطق دچار نشست واقع شدهاند، از جمله فرودگاه بینالمللی امام خمینی که سالانه بیش از ۸ میلیون مسافر دارد. فرودگاههای بینالمللی اصفهان و ارومیه و فرودگاههای کرمان، گرگان و شهرکرد نیز در مناطق دچار نشست قرار دارند.» از این جهت مهم است که مردم در این باره مطلع باشند.
ناآگاهی شهروندان از عمق مسئله کم آبی به عنوان ابر چالش زیستمحیطی
کشور ما سالیان مدید است که با کمبود آب دستوپنجه نرم میکند، اما وضعیت بهسرعت در حال بدتر شدن است.
گزارش توسعه جهانی آب سال ۲۰۲۴ سازمان ملل با عنوان «آب برای رفاه و صلح»، ایران را بهعنوان یکی از کشورهایی که «تنش آبی بسیار بالا» را تجربه میکنند معرفی کرده است. کاهش منابع آب ناشی از تأثیر متقابل و پیچیده عواملی از جمله خشکسالیهای مکرر و تنوع آب و هوایی بالا و سوءمدیریت است که باعث افزایش تقاضا، استفاده ناکارآمد از آب کشاورزی و مدیریت ناپایدار منابع آب شده است. کم اطلاعی و عدم آگاهی جامعه نسبت به وخامت چالش کم آبی در کشور باعث شده تا حکمرانی آب کاملا مرکزی باشد و توسط وزارت نیرو در مرکز انجام شود. درحالی که افراد جامعه باید در تمام سطوح تصمیمگیری برای آب حضور داشته باشند. متأسفانه مسئولان ما مصرفکنندگان آب را از تصمیمگیری درباره آن محروم کردهاند و آنها را از معادله خارج نمودهاند. قطعا تصمیمگیری ما در چنین حالتی، نیمی از حالات ممکن را بررسی نکرده است. میدانیم که وقتی نظرات مختلف و بیشتری در تصمیمگیری باشد، آن تصمیم پایدارتر خواهد بود و افراد بیشتری حس میکنند این تصمیم به آنها مربوط میشود و به درد آنها میخورد. مشکل کم آبی تا جایی پیش رفته است که برخی آن را ابر چالش زیستمحیطی مینامند، حال اینکه حساسیت شهروندان را به دلیل فراگیری ناآگاهی به دنبال نداشته. بدیهی است که با آگاهی از چند و چون هر موضوع و مشکلی میتوان آن را حلوفصل کرد. در غیر این صورت، رفتهرفته به عمق آن افزوده خواهد شد.
صاحبنظران میگویند، سطحی از آگاهی؛ فردی و شخصی است. این سطح از آگاهی فرد را بر آن میدارد که رفتارهای خود را اصلاح کند و رفتارهای خاصی در پیش گیرد تا زیستی سالمتر و کمخطرتر برای محیط زیست داشته باشند. این سطح از آگاهی بهطورمعمول به تدریج در جامعه نشت میکند. سطح دیگری از آگاهی که از فرد فراتر میرود، آگاهی جمعی است، یعنی به شکلی از همکاری جمعی در زمینه پاسداری از محیط زیست راه میبَرد. باتوجه به اینکه مسائل زیستمحیطی اکنون دیگر در حد و اندازههای چالشی جدی تشدید شدهاند، به نظر میرسد واکنش درست و کارساز به آنها به این سطح از آگاهی نیاز دارد.
در همین حال نتایج پژوهشها نشان میدهد آسیبهایی که محیطزیست را تهدید میکند تا حد زیادی برای مردم ناشناخته است، و اظهار نگرانی برای محیطزیست و مصائب آن چندان در میان عامه جامعه رواج ندارد. مبتنی بر نتایج این پژوهشها میتوان نتیجه گرفت که بسیاری از پرسششوندگان درک روشنی از محیطزیست ندارند، درکی که بسیاری از آنها دراینباره دارند صرفا محیط پیرامونی آنها در شهر یا حتی محله خود را شامل میشود. بهعبارتدیگر، درک و برداشتی فراگیر از محیطزیست که عوامل طبیعی همچون آبوخاک و هوا را درمجموع شامل شود در میان اغلب شهروندان رایج نیست.
اصلیترین مسائل زیست محیطی در میان مردم شناخته شده نیست
کارشناسان محیطزیست نیز بر این امر واقفاند که دلنگرانی و دغدغهمندی برای محیطزیست چندان در میان شهروندان عادی جایی ندارد. هوشنگ سنخاستی از کارشناسان این حوزه تأکید میکند که بهطورمشخص اصلیترین مسائلی که امروزه از زبان کارشناسان محیطزیست طرح میشود در میان مردم شناخته شده نیست و میزان آشنایی آنها با مسائلی چون تغییر اقلیم، گرمایش زمین، نابود شدن خاک، و آلودگی پلاستیک کماست و حتی مسائلی نظیر کمآبی و مشکلات دریاچه ارومیه که در سالیان اخیر بارها مطرحشده، در نظر مردم چندان حائز اهمیت نیست و مسئولیت فردی و گروهی و مطالبهگردی مردمی در قبال چالشهای زیستمحیطی در دیدگاه اکثر افراد جامعه جایی ندارد. بسیاری از آنها این مسائل را صرفا وظیفه دولتها میدانند. حتی میزان آشنایی افرادی که تصور میکنند در مورد مشکلات محیطزیست دغدغه دارند، از درک سطحی فراتر نمیرود. برای مثال، میدانند که نباید محیطزیست را آلوده کرد، اما بسیاری از آنان دراینباره که برخی مواد برای مثال مواد پلاستیکی بهطور جدی طبیعت را آلوده میکند آگاهی ندارند. بنابراین حتی نام کارزارهایی نظیر «نه به کیسه پلاستیکی» نیز به گوششان نخورده است. یا تصور نمیکنند که خاک هم در معرض خطر است و از دست میرود.»
این کارشناس در ادامه تصریح میکند: «میزان ناآگاهی مردم تا اندازه زیادی قابل انتظار است. حتی ممکن است در بسیاری از دیگر کشورهای در حال توسعه نیز اوضاع بر همین منوال باشد. اما وقتی با کشورهای توسعهیافته مقایسه کنیم، تفاوت بسیار محسوس است. در این کشورها میشود بهعینه دید که آگاهی عمومی در زمینه محیط زیست بسیار گسترده است. البته باید این را هم در نظر داشت که در کشور ما، اطلاع رسانی
و آگاهیبخشی بهطور رسمی در زمینه محیط زیست بسیار دیرهنگام آغاز شده و هنوز ناچیز است. برای نمونه آموزش درباره محیط زیست فقط در چند سال اخیر در مدارس دولتی آنهم بهصورت بسیار محدودی آغاز شده است. (در آموزش و پرورش رسمی هنوز فقط یک کتاب در زمینه محیط زیست و آنهم برای پایه یازدهم گنجانده شده است.) کنشگریها و کارهای جمعی در زمینه محیط زیست نیز هنوز در حدی نیست که به چشم آید. بنابراین اصلا عجیب نیست که آگاهی زیستمحیطی ناچیز باشد. مهمتر از این ها باید تأکید کرد که در بسیاری از چالشهایی که در طبیعت دیده میشود برای نمونه، ساختوسازهای بیرویه در دل طبیعت، سدسازی، و بهرهبرداری بیرویه از حوضههای آبریز پای دولت ها در میان است و البته با مطالبه گری مردم می توان این روند را تا حدودی متوقف کرد. در مورد مسائلی نظیر پسماند نیز آگاهی زیستمحیطی ناچیز است و تا اندازه زیادی به فضای مجازی محدود مانده، یعنی در دنیای واقعی مردم اغلب اهمیتی به آن نمیدهند. اگرچه درباره پسماندهای پلاستیکی، مردم انگیزه پیدا کردهاند که این پسماندها را جمعآوری کنند، اما هنوز میبینیم که طبیعت همه جا پر از پسماندهای پلاستیکی است. هرچند مشکلی که در این زمینه هست صرفا به عدم بازیافت پسماندهای پلاستیکی مربوط نمیشوند بلکه، مشکل اساسیتر این است که هنوز فرهنگ زباله نریختن در طبیعت در میان مردم جا نیفتاده است و برای همین بسیاری از مردم زبالههای پلاستیکی را در طبیعت رها میکنند.»
آگاهی زیستمحیطی از این رو مهم است که آن را یکی از پیشنیازها برای مقابله با چالشهای زیستمحیطی میدانند. «بهطورکلی آگاهی گرچه همیشه به عمل راه نمیبَرد اما در اغلب موارد یکی از پیشنیازها برای عمل است و بسیاری بر این باورند که چارهگری را باید با آگاهی زیستمحیطی در سطحی گسترده آغاز کرد. این ناآگاهی نهتنها موجب میشود مردم نسبت به مشکلات بیتفاوت باشند، بلکه مانع از مطالبهگری برای تغییرات میشود. اگر شهروندان از تأثيرات واقعی چالشهای زیستمحیطی بر زندگی خود آگاه شوند، میتوانند در قامت نیرویی عظیم در برابر چالشها ظاهر شوند و از دولتها بخواهند تا در سطوح کلان به حلوفصل معضلات زیستمحیطی بپردازند.» (1)
«بدون تردید خطر ناامنی ناشی از بحرانهای زیستمحیطی، بهویژه در حوزههای غذا، آب و حتی درمان، میتواند بزرگترین تهدید برای آینده کشور باشد. احساس این نوع ناامنیها شاید بدتر از خود بحران باشد و جامعه را دچار سردرگمی و نگرانیهای بلندمدت کند. بنابراین، افزایش آگاهی زیستمحیطی و تقویت حس مطالبهگری میتواند به شکلگیری راهحلهای پایدارتر و مؤثرتر در سطح کشور کمک کند. هرچند آگاهی زیستمحیطی بهتنهایی قادر به رفع بحرانها نیست، اما میتواند جرقهای برای مطالبهگری عمومی و ایجاد تغییرات مثبت در سیاستها و رفتارهای زیستمحیطی باشد.» (2)
پی نوشتها:
1- میلاد بالسینی- کارشناس محیط زیست
2- همان
به زبانی ساده، «آگاهی زیستمحیطی» عبارت است از آگاهی به طبیعت و به این واقعیت که میان انسان و طبیعت پیوندی مهم برقرار است، طوری که رفتار انسان بر طبیعت و وضع طبیعت بر انسان تأثیری جدی میگذارد. این آگاهی در شکل عمومی و غیرتخصصی یعنی میان عامه مردم شکل میگیرد و به کارشناسانِ محیط زیست اختصاص ندارد. در این معنا، آگاهی زیستمحیطی پدیدهای کمابیش نو در تاریخ بشر است و با گرفتاریهای زیستمحیطی در دوران جدید گره خورده است.
ما با انبوهی از مشکلات در این بخش مواجهیم؛ از کمآبی و معضل فرونشست زمین تا وضعیت نامساعد دریاچه ارومیه که اینها تنها چند نمونه از چالشهای زیستمحیطی کشور هستند، اماقاطبه شهروندان در قبال آنها حساسیتی نشان نمیدهند. معمولا در شبکههای اجتماعی سخن از گرانی و وضعیت اقتصادی بیش از چالشهای زیستمحیطی و پیامدهایش مطرح است، حال اینکه تأثير این چالشها بر زیست شهروندان کمتر از مسائل اقتصادی نیست.
خشکی دریاچه ارومیه همانند مشکلات اقتصادی، جسم و روان را تهدید میکند
کارشناسان محیط زیست از سالها پیش درباره خطرات وضعیت دریاچه ارومیه هشدار دادهاند؛ و اگرچه همواره بر کاهش سطح زیر کشت اراضی کشاورزی، تغییر الگوی کشت و تأمين حقابه بهعنوان مهمترین برنامههای در دست اجرا برای بهبود وضعیت دریاچه تأکید شده، اما هیچیک از این برنامهها به سرانجام نرسیده است. علی سلاجقه، رئیس پیشین سازمان حفاظت محیطزیست سال گذشته به خبرگزاری ایلنا گفته بود که «کفه سفید دریاچه ارومیه وقتی جان میگیرد که هاله سبز دور آن حذف شود.» به گفته او، هاله سبزی که دور دریاچه ایجاد شده است، به معنای توسعه ناپایدار کشاورزی در منطقه در قالب چاههای غیرمجاز حفرشده یا گونههای آببری است که در این محدوده کشت میشود و بخش اعظم حقابه را به خود اختصاص داده است. بااینحال برای شهروندان دنبال کردن اخبار این موضوع و یا مطالبهگری برای احیای جدی دریاچه کمتر اهمیت دارد. این درحالی است که سال ١٤٠١ اعلام شد، «از حدود ۱۰ سال پیش که ستاد احیای دریاچه ارومیه شروع بهکار کرده تاکنون بیش از ۱۵ هزار میلیارد تومان بودجه برای نجات آن صرف شده است.» و اگر مردم در این مورد آگاهی داشتند، اجازه نمیدادند دریاچه ارومیه همانند برخی پهنههای زیست محیطی قربانی سوءمدیریت شود.
چنانچه مسئولان بخواهند دریاچه را به شکلی مدیریت کنند که به وضعیت پایدار برسد، باید کاربری بعضی از اراضی اطراف دریاچه را تغییر دهند و حتی باید از کشاورزی در برخی اراضی جلوگیری شود. مواردی که بارها در سطح رسانهها مطرحشده اما کمتر توجه مردم را بهدنبال داشته است. چنانچه در این زمینه پیگیریهای فعالان محیطزیست با آگاهی مردم گره میخورد، دولت باید در قبال مطالبهگری مردم بهروشنی پاسخ میداد که وقتی استفاده آبفا از چاههای آب چندین برابر شده است، دولت چگونه میتواند با حفر چاههای غیرقانونی در اطراف دریاچه مقابله کند. یا بر فرض، آیا دولت فکری به حال شغل افرادی که به کشاورزی مشغولاند، کرده و جایگزینی برای درآمد این افراد و خانوارهای آنان یافته است؟ دریاچه ارومیه برای حوزه محیط زیستی سرزمین ایران از اهمیتی خاص برخوردار است، زیرا وسعت آن ۵۷۰ کیلومترمربع، معادل وسعت استان البرز، است و اکنون بستر خشکشده آن به یک کانون بزرگ تولید گردوغبار در محدوده شمال غرب ایران تبدیل خواهد شد. همچنین به دلیل نمکی بودن بستر خشکشده دریاچه ارومیه، بروز طوفانهای فصلی میتواند خسارات عمده و جبرانناپذیر بهداشتی، صنعتی، اجتماعی و اقتصادی را برای ساکنان شمال غرب ایران به همراه داشته باشد.
پیشتر علیرضا شریعت، مسئول سابق دفتر نظارت و پایش ستاد احیای دریاچه ارومیه، درباره تبعات طوفان نمکی ناشی از خشک شدن دریاچه ارومیه، به نتایج یک پژوهش در دانشگاه علوم پزشکی تبریز استناد کرد و گفت: «ذرات موجود در ریزگردهای نمکی دریاچه ارومیه حاوی ترکیبات کلسیم، آهن، آلومینیوم و منیزیماند. کلسیم موجود در محیط خطر ابتلا به سنگ کلیه، گرفتگی مجاری کلیه و رگهای خونی را بالا میبرد. آهن موجود در این ریزگردها نیز ممکن است به ورم و بروز آسیبهای چشمی منجر شود و جذب آن از طریق تنفس طولانیمدت نیز التهاب ریه را در پی دارد.»
این مقام سابق ستاد احیای دریاچه ارومیه «گیجی و ضعف عمومی» را از مخاطرات منیزیم موجود در ریزگردها برشمرد و به خبرگزاری ایسنا گفت: «درباره آلومینیوم وضع از این هم بدتر است و حتی تنفس کوتاهمدت ذرات حاوی آلومینیوم به سرفه، تحریک شش و صدمه به دستگاه تنفسی منجر میشود.
به اذعان او، خشکی دریاچه ارومیه شیوع طیف وسیعی از بیماریها و اختلالها را در پی خواهد داشت که مهمترین آنها اختلالهای ریوی، مشکل مری، سیستم عصبی و اندامهای داخلی است.
شریعت در ادامه افزود که یافتههای یک کار مطالعاتی دیگر نیز نشان میدهد که هنگام پرآب بودن دریاچه ارومیه، تصادفهای رانندگی و نزاعهای خیابانی در ارومیه کاهش یافتند؛ حالآنکه در زمانهای خشک بودن دریاچه این رویه کاملا برعکس بود و این نشان میدهد که «آب» یک ماده چندوجهی است که بر سلامت روان هم تأثير دارد.
کارشناسان هشدار دادهاند که خشکی دریاچه ارومیه استانهای همجوار را نیز تحتتأثير قرار میدهد و تبعات آن تا هزاران کیلومتر آنسوتر پیشروی میکند؛ به طوری که ممکن است گستره آن به استانهای تهران، قم، سمنان و خراسان شمالی نیز برسد. بنابراین میزان دغدغهمندی و آگاهی شهروندان در مورد مسائل زیستمحیطی همانند مسائلی که با معیشت گره خورده مهم است؛ چراکه آسیبهای زیستمحیطی نیز همانند مسائل اقتصادی جسم و روان آنها را تهدید میکند.
حدود ۱۴ میلیون نفر در مناطق دچار نشست شدید سکونت دارند!
فرونشست زمین نیز مشکلی فراگیر در سراسر کشور است؛ مشکلی که بیش از ۳۸۰ شهر و چند هزار روستا را درگیر کرده است و معادل۱۱ درصد از وسعت کشور را شامل میشود. استخراج ناپایدار آبهای زیرزمینی به قاعدهای برای پاسخگویی به تقاضای فزاینده صنعتیسازی و بخش کشاورزی منجر شده است و کشور را در مسیر نگرانکننده تخلیه منابع قرار داده است. سالهاست که کارشناسان در مورد چالش فرونشست زمین هشدار میدهند، اما مقامهای مسئول نه تنها اقدام خاصی برای مدیریت این مسئله صورت ندادهاند، بلکه روند برداشت آبهای زیرزمینی همچنان ادامه دارد.
مقالهای که در نشریه علمی ساینس ادونسز منتشر شده، به این موضوع و ابعاد تازهای از فرونشست میپردازد.
این پژوهش تأثير قابلتوجه نشست زمین بر جمعیت ایران را نشان میدهد که «حدود ۱۴ میلیون نفر (بیش از یکپنجم جمعیت) در مناطق دچار نشست شدید سکونت دارند. علاوه بر این، نشست زمین زیرساختها را در معرض خطر قرار داده است. بر اساس یافتههای این پژوهش، بخش قابلملاحظهای از خطوط مترو، بزرگراهها، جادههای اصلی و راهآهن از مناطق دچار نشست عبور میکنند. بهطور مشخص، از مجموع راهآهن ۹۵۰۰ کیلومتری ایران، حدود ۱۳۸۰ کیلومتر (۱۵ درصد) در مناطق دچار نشست قرار دارد، از جمله بخشهای پرتردد خطوط تهرانـگرمسار، گرمسارـ مشهد که تهران را به مشهد متصل میکند. خطوط مترو نیز تحت تأثير نشست زمین قرار دارند، و چهار خط از هفت خط مترو در تهران و خط مترو اصفهان از مناطق دچار نشست عبور میکنند. طول مجموع خطوط مترو ایران به ۳۷۰ کیلومتر میرسد که ۵۵ کیلومتر (۱۵ درصد) آن از مناطق دچار نشست میگذرد. همچنین ۱۱ درصد از مجموع مساحت بزرگراههای ایران و ۱۰ درصد خیابانهای اصلی و ۱۳ درصد جادههای اصلی در مناطق دچار نشست قرار دارند. سایر زیرساختها، از جمله فرودگاهها و ایستگاههای مترو و ایستگاههای قطار در معرض خطر نشست زمین قرار دارند. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که هشت فرودگاه از ۶۱ فرودگاه بزرگ و متوسط ایران در مناطق دچار نشست واقع شدهاند، از جمله فرودگاه بینالمللی امام خمینی که سالانه بیش از ۸ میلیون مسافر دارد. فرودگاههای بینالمللی اصفهان و ارومیه و فرودگاههای کرمان، گرگان و شهرکرد نیز در مناطق دچار نشست قرار دارند.» از این جهت مهم است که مردم در این باره مطلع باشند.
ناآگاهی شهروندان از عمق مسئله کم آبی به عنوان ابر چالش زیستمحیطی
کشور ما سالیان مدید است که با کمبود آب دستوپنجه نرم میکند، اما وضعیت بهسرعت در حال بدتر شدن است.
گزارش توسعه جهانی آب سال ۲۰۲۴ سازمان ملل با عنوان «آب برای رفاه و صلح»، ایران را بهعنوان یکی از کشورهایی که «تنش آبی بسیار بالا» را تجربه میکنند معرفی کرده است. کاهش منابع آب ناشی از تأثیر متقابل و پیچیده عواملی از جمله خشکسالیهای مکرر و تنوع آب و هوایی بالا و سوءمدیریت است که باعث افزایش تقاضا، استفاده ناکارآمد از آب کشاورزی و مدیریت ناپایدار منابع آب شده است. کم اطلاعی و عدم آگاهی جامعه نسبت به وخامت چالش کم آبی در کشور باعث شده تا حکمرانی آب کاملا مرکزی باشد و توسط وزارت نیرو در مرکز انجام شود. درحالی که افراد جامعه باید در تمام سطوح تصمیمگیری برای آب حضور داشته باشند. متأسفانه مسئولان ما مصرفکنندگان آب را از تصمیمگیری درباره آن محروم کردهاند و آنها را از معادله خارج نمودهاند. قطعا تصمیمگیری ما در چنین حالتی، نیمی از حالات ممکن را بررسی نکرده است. میدانیم که وقتی نظرات مختلف و بیشتری در تصمیمگیری باشد، آن تصمیم پایدارتر خواهد بود و افراد بیشتری حس میکنند این تصمیم به آنها مربوط میشود و به درد آنها میخورد. مشکل کم آبی تا جایی پیش رفته است که برخی آن را ابر چالش زیستمحیطی مینامند، حال اینکه حساسیت شهروندان را به دلیل فراگیری ناآگاهی به دنبال نداشته. بدیهی است که با آگاهی از چند و چون هر موضوع و مشکلی میتوان آن را حلوفصل کرد. در غیر این صورت، رفتهرفته به عمق آن افزوده خواهد شد.
صاحبنظران میگویند، سطحی از آگاهی؛ فردی و شخصی است. این سطح از آگاهی فرد را بر آن میدارد که رفتارهای خود را اصلاح کند و رفتارهای خاصی در پیش گیرد تا زیستی سالمتر و کمخطرتر برای محیط زیست داشته باشند. این سطح از آگاهی بهطورمعمول به تدریج در جامعه نشت میکند. سطح دیگری از آگاهی که از فرد فراتر میرود، آگاهی جمعی است، یعنی به شکلی از همکاری جمعی در زمینه پاسداری از محیط زیست راه میبَرد. باتوجه به اینکه مسائل زیستمحیطی اکنون دیگر در حد و اندازههای چالشی جدی تشدید شدهاند، به نظر میرسد واکنش درست و کارساز به آنها به این سطح از آگاهی نیاز دارد.
در همین حال نتایج پژوهشها نشان میدهد آسیبهایی که محیطزیست را تهدید میکند تا حد زیادی برای مردم ناشناخته است، و اظهار نگرانی برای محیطزیست و مصائب آن چندان در میان عامه جامعه رواج ندارد. مبتنی بر نتایج این پژوهشها میتوان نتیجه گرفت که بسیاری از پرسششوندگان درک روشنی از محیطزیست ندارند، درکی که بسیاری از آنها دراینباره دارند صرفا محیط پیرامونی آنها در شهر یا حتی محله خود را شامل میشود. بهعبارتدیگر، درک و برداشتی فراگیر از محیطزیست که عوامل طبیعی همچون آبوخاک و هوا را درمجموع شامل شود در میان اغلب شهروندان رایج نیست.
اصلیترین مسائل زیست محیطی در میان مردم شناخته شده نیست
کارشناسان محیطزیست نیز بر این امر واقفاند که دلنگرانی و دغدغهمندی برای محیطزیست چندان در میان شهروندان عادی جایی ندارد. هوشنگ سنخاستی از کارشناسان این حوزه تأکید میکند که بهطورمشخص اصلیترین مسائلی که امروزه از زبان کارشناسان محیطزیست طرح میشود در میان مردم شناخته شده نیست و میزان آشنایی آنها با مسائلی چون تغییر اقلیم، گرمایش زمین، نابود شدن خاک، و آلودگی پلاستیک کماست و حتی مسائلی نظیر کمآبی و مشکلات دریاچه ارومیه که در سالیان اخیر بارها مطرحشده، در نظر مردم چندان حائز اهمیت نیست و مسئولیت فردی و گروهی و مطالبهگردی مردمی در قبال چالشهای زیستمحیطی در دیدگاه اکثر افراد جامعه جایی ندارد. بسیاری از آنها این مسائل را صرفا وظیفه دولتها میدانند. حتی میزان آشنایی افرادی که تصور میکنند در مورد مشکلات محیطزیست دغدغه دارند، از درک سطحی فراتر نمیرود. برای مثال، میدانند که نباید محیطزیست را آلوده کرد، اما بسیاری از آنان دراینباره که برخی مواد برای مثال مواد پلاستیکی بهطور جدی طبیعت را آلوده میکند آگاهی ندارند. بنابراین حتی نام کارزارهایی نظیر «نه به کیسه پلاستیکی» نیز به گوششان نخورده است. یا تصور نمیکنند که خاک هم در معرض خطر است و از دست میرود.»
این کارشناس در ادامه تصریح میکند: «میزان ناآگاهی مردم تا اندازه زیادی قابل انتظار است. حتی ممکن است در بسیاری از دیگر کشورهای در حال توسعه نیز اوضاع بر همین منوال باشد. اما وقتی با کشورهای توسعهیافته مقایسه کنیم، تفاوت بسیار محسوس است. در این کشورها میشود بهعینه دید که آگاهی عمومی در زمینه محیط زیست بسیار گسترده است. البته باید این را هم در نظر داشت که در کشور ما، اطلاع رسانی
و آگاهیبخشی بهطور رسمی در زمینه محیط زیست بسیار دیرهنگام آغاز شده و هنوز ناچیز است. برای نمونه آموزش درباره محیط زیست فقط در چند سال اخیر در مدارس دولتی آنهم بهصورت بسیار محدودی آغاز شده است. (در آموزش و پرورش رسمی هنوز فقط یک کتاب در زمینه محیط زیست و آنهم برای پایه یازدهم گنجانده شده است.) کنشگریها و کارهای جمعی در زمینه محیط زیست نیز هنوز در حدی نیست که به چشم آید. بنابراین اصلا عجیب نیست که آگاهی زیستمحیطی ناچیز باشد. مهمتر از این ها باید تأکید کرد که در بسیاری از چالشهایی که در طبیعت دیده میشود برای نمونه، ساختوسازهای بیرویه در دل طبیعت، سدسازی، و بهرهبرداری بیرویه از حوضههای آبریز پای دولت ها در میان است و البته با مطالبه گری مردم می توان این روند را تا حدودی متوقف کرد. در مورد مسائلی نظیر پسماند نیز آگاهی زیستمحیطی ناچیز است و تا اندازه زیادی به فضای مجازی محدود مانده، یعنی در دنیای واقعی مردم اغلب اهمیتی به آن نمیدهند. اگرچه درباره پسماندهای پلاستیکی، مردم انگیزه پیدا کردهاند که این پسماندها را جمعآوری کنند، اما هنوز میبینیم که طبیعت همه جا پر از پسماندهای پلاستیکی است. هرچند مشکلی که در این زمینه هست صرفا به عدم بازیافت پسماندهای پلاستیکی مربوط نمیشوند بلکه، مشکل اساسیتر این است که هنوز فرهنگ زباله نریختن در طبیعت در میان مردم جا نیفتاده است و برای همین بسیاری از مردم زبالههای پلاستیکی را در طبیعت رها میکنند.»
آگاهی زیستمحیطی از این رو مهم است که آن را یکی از پیشنیازها برای مقابله با چالشهای زیستمحیطی میدانند. «بهطورکلی آگاهی گرچه همیشه به عمل راه نمیبَرد اما در اغلب موارد یکی از پیشنیازها برای عمل است و بسیاری بر این باورند که چارهگری را باید با آگاهی زیستمحیطی در سطحی گسترده آغاز کرد. این ناآگاهی نهتنها موجب میشود مردم نسبت به مشکلات بیتفاوت باشند، بلکه مانع از مطالبهگری برای تغییرات میشود. اگر شهروندان از تأثيرات واقعی چالشهای زیستمحیطی بر زندگی خود آگاه شوند، میتوانند در قامت نیرویی عظیم در برابر چالشها ظاهر شوند و از دولتها بخواهند تا در سطوح کلان به حلوفصل معضلات زیستمحیطی بپردازند.» (1)
«بدون تردید خطر ناامنی ناشی از بحرانهای زیستمحیطی، بهویژه در حوزههای غذا، آب و حتی درمان، میتواند بزرگترین تهدید برای آینده کشور باشد. احساس این نوع ناامنیها شاید بدتر از خود بحران باشد و جامعه را دچار سردرگمی و نگرانیهای بلندمدت کند. بنابراین، افزایش آگاهی زیستمحیطی و تقویت حس مطالبهگری میتواند به شکلگیری راهحلهای پایدارتر و مؤثرتر در سطح کشور کمک کند. هرچند آگاهی زیستمحیطی بهتنهایی قادر به رفع بحرانها نیست، اما میتواند جرقهای برای مطالبهگری عمومی و ایجاد تغییرات مثبت در سیاستها و رفتارهای زیستمحیطی باشد.» (2)
پی نوشتها:
1- میلاد بالسینی- کارشناس محیط زیست
2- همان