در آستانه روز جهانی افراد دارای معلولیت مطرح شد

شهر‌ها معلول‌اند نه آدم‌ها

«تعریف معلولیت نقص فرد نیست بلکه تعامل ناقص با محیط است. درواقع می‌گویند محیط معلول است. الان در دنیا حرکت به این سمت است که محیط را اصلاح کنند. اینجاست که تعاریف نقش پیدا می‌کنند. چون اگر بپذیریم تعامل ناقص با محیط معنی معلولیت است پس برنامه‌ریزی‌ها به این سمت می‌رود که محیط را درست کنیم. ولی وقتی می‌گوییم خود فرد معلول است دائما وزن را روی خود فرد می‌اندازیم. این فرد است که باید رفتارش را تغییر دهد یا درمان شود. بنابراین تعاریف خیلی مهم هستند و جهت نگاه و برنامه‌ریزی‌های ما را مشخص می‌کنند.» این خلاصه‌ای از اظهارات سهیل معینی است که «رسالت» بنا بر اهمیت مفاهیم عنوان شده از سوی این فعال حوزه معلولیت، نسبت به بازنشر اظهارات او اقدام کرده است. این مفاهیم کمتر از سوی مسئولان مطرح می‌شود؛ اینکه آدم‌ها یک قدر مشترک دارند که انسانیت، شأن اجتماعی و شهروندی است و در آن باهم برابرند. اما تفاوت‌هایی باهم دارند که به‌اندازه همین تشابهات قابل احترام است. آدم‌ها با یکدیگر تفاوت‌های جسمی دارند، این تفاوت‌ها صرفا به معنی محدود بودن بخشی از توانایی‌های جسمی به اسم معلولیت نیست. درجایی که می‌خواهیم حقوق مشترک همه آدم‌ها را مراعات کنیم، دیده نشدن این تفاوت‌ها مانع تحقق حقوق برابر می‌شود.
متن این مصاحبه در ادامه به‌تفصیل آمده است. 
***
 آقای معینی چرا تفاوت آدم‌ها در برنامه‌ریزی‌های اجتماعی و شهری مورد‌توجه قرار نمی‌گیرد؟ 
به نظر من مشکل ما کلا در برنامه‌ریزی‌های اجتماعی که شاخه‌های مختلفی دارد دو نوع برخورد است. ما با تفاوت‌های آدم‌ها دو نوع برخورد می‌کنیم، یا آن‌ها را نمی‌بینیم یا آن‌ها را بیش از چیزی که باید می‌بینیم. این برداشت‌ها که تبدیل به برچسب می‌شود کار را ازنظر توسعه اجتماعی و انسانی مشکل می‌کنند. منظور این است که آدم‌ها دارای صفات مشترک و تفاوت‌هایی هستند. از اصول بدیهی حقوق بشر این است که تفاوت‌های انسانی بخشی از انسانیت آدم‌هاست و درواقع تفاوت‌ها به همان اندازه طبیعی هستند که تشابهات. این اصل بدیهی است که آدم‌ها یک قدر مشترک دارند که انسانیت، شأن اجتماعی و شهروندی است که در آن باهم برابرند. اما تفاوت‌هایی باهم دارند که به‌اندازه همین تشابهات قابل احترام است. آدم‌ها با یکدیگر تفاوت‌های جسمی دارند، این تفاوت‌ها صرفا به معنی محدود بودن بخشی از توانایی‌های جسمی به اسم معلولیت نیست. عده‌ای از آدم‌ها چاقند عده دیگری لاغرند، عده‌ای قدکوتاه و عده‌ای قدبلندند، زنند، مردند، این تفاوت‌ها باید دیده شوند و نباید دیده شوند. در اینجا باید ظرافت به‌کاربرده شود. درجایی که ما می‌خواهیم حقوق مشترک همه آدم‌ها را مراعات کنیم، دیده نشدن این تفاوت‌ها مانع تحقق حقوق برابر می‌شود پس اینجا باید تفاوت‌ها دیده شوند. مثلا وقتی می‌خواهیم شهری
 بسازیم باید توجه کنیم که همه شهروندان حق استفاده برابر از این محیط شهری را دارند بنابراین باید شهر را به‌گونه‌ای طراحی کنیم که همه افراد باوجود محدودیت‌ها و تفاوت‌های جسمی به یک حقوق برابر دست پیدا کنند.
مثلا دانشگاه‌های ما باید برای افراد دارای معلولیت و روی ویلچر قابل‌دسترس باشند و فردی که روی ویلچر است مثل سایر افراد سر کلاس برود. یک نابینا باید بتواند به‌اندازه یک فرد بینا به منابع آموزشی دسترسی داشته باشد. یک آدم ناشنوا نباید به دلیل ناشنوایی منزوی شود. بلکه باید به طرق دیگر ارتباطش را با جامعه حفظ کند. سالمندان ما که سرنوشتشان تقریبا محتوم به معلولیت است باید دیده شوند. خیلی ساده، زنان جوان ما که ازدواج کرده و بچه دارند به‌عنوان یک مادر اگر کالسکه‌ای را دارند جابه‌جا می‌کنند باید بتوانند با این کالسکه همه‌جا بروند. بنابراین ما در برنامه‌ریزی‌های شهری‌مان باید این تفاوت‌ها را ببینیم. وقتی پارک می‌سازیم باید کودک را ببینیم،‌ نوجوان را باید ببینیم. اگر نبینیم مانع تحقق حق دسترسی به تفریحات و فرهنگ شده‌ایم. پس اینجا باید این تفاوت‌ها دیده شود. کجا نباید تفاوت‌ها دیده شود؟ جایی که با حقوق مشترک سروکار داریم نباید بیش‌ازحد به این تفاوت‌ها معنا بدهیم. اگر کلاسی برگزار می‌کنیم باید برایمان عادی باشد که همه آدم‌ها با شکل‌های متفاوت سر این کلاس باشند. اینجا ما تفاوت‌ها را نمی‌بینیم قدر مشترک را می‌بینیم. ما اینجا دانشجو و دانش‌آموز داریم نه دانش‌آموز دارای معلولیت و غیر معلول. اگر جوامع یاد بگیرند این ظرافت را رعایت کنند و بفهمند کجا باید تفاوت‌ها را ببینند و کجا نبینند بخش عمده‌ای از مسائل حل می‌شود. ما عموما پشت این دو رویکرد می‌مانیم. گاهی زیادی به تفاوت‌ها بها می‌دهیم مثلا می‌گوییم چهار تا آدم در این سینما بودند و دقت کردی که یکی‌شان معلول بود؟ چرا دقت کردی معلول بود؟ این افراد ممکن است تفاوت‌های زیادی باهم داشته باشند چرا معلولیتش را دیدی؟ و جایی هم دقیقا این تفاوت‌ها باید دیده شوند. جایی که داریم خدماتی برای همه مردم ارائه می‌دهیم ولی وقتی پای افراد دارای معلولیت به میان می‌آید می‌گوییم این‌ها باید بروند یک جای خاص، بروند توی یک جزیره خاص، بروند در یک سازمان خاص،‌ بروند یک سینمای خاص. نه. افراد دارای معلولیت هم شهروندی هستند در کنار سایر شهروندان. بنابراین الان دنیا دارد به این سمت می‌رود که بداند کجا تفاوت‌ها را ببیند و کجا نبیند. در رعایت اصول و قدر مشترک تفاوت‌ها دیده نمی‌شوند و در چگونگی تحقق حقوق برابر، باید دیده شوند.
 چه راه دیگری برای تعریف این معیارها و تغییرشان وجود دارد؟
تعاریف ما منوط بر این هستند که می‌خواهیم به چه چیزی برسیم. مثلا اگر می‌گوییم حقوق بشر، حقوق انسانی، نمی‌گوییم حقوق چه انسانی؟ چه نژادی؟ چون یاد گرفته‌ایم که در برخورد با حقوق انسانی نژادها را نبینیم، رنگ‌ها را نبینیم. همین قضیه باید در تعاریف اجتماعی ما دیده شود. ما با مفهومی سروکار داریم به نام عدالت و برابری، برای تحقق این مفهوم اصول و حقوق مشترک است، اما چگونگی‌ها بسته به شرایط فرق می‌کند. درنتیجه ما باید متناسب با این تعاریفمان را انجام دهیم. شاید خیلی مستقیم به این بحث مربوط نباشد ولی یک استاد روانشناسی در آمریکا و از پیشگامان حقوق نابینایان در دهه‌های چهل و پنجاه در دانشگاه در کلاسی به دانشجویانش می‌گوید: «به من بگویید نابینایی یعنی چه؟» دانشجویان می‌گویند خب معلوم است کسی که نمی‌بیند. می‌گوید پس از دیدگاه شما نابینا کسی است که نمی‌بیند؟ می‌گویند بله. یک آزمایش می‌کند. اتاقی را درست می‌کند که اتاق تاریکی است. می‌گوید یک شی  آنجاست شما بروید داخل اتاق و آن را پیدا کنید. دانشجوها می‌روند و پیدایش نمی‌کنند چون اتاق آن‌قدر تاریک است که آن را نمی‌بینند. بعد از آزمایش از دانشجویان می‌پرسد شما در این اتاق تاریک بینا بودید یا نابینا؟ عده‌ای می‌گویند ما نمی‌دیدیم پس نابینا بودیم. عده‌  دیگری می‌گویند ما می‌بینیم ولی آنجا نمی‌دیدیم. پس یک: ندیدن بسته به شرایط تغییر پیدا می‌کند. بینا بودن یا نابینا بودن بسته به شرایط تغییر پیدا می‌کند. 
حالا یک فرد نابینا را به اتاق می‌آورند و به او می‌گویند شی‌  در آن فاصله و مختصات جغرافیایی است. نابینا شی‌  را می‌آورد. از دانشجویان می‌پرسد این فرد بینا بود یا نابینا بود؟ عده‌ای می‌گویند نابینا بود چون به‌هرحال نمی‌دید. می‌گوید اما رفت شی را پیدا کرد و آورد. همان کاری که یک فرد بینا باید انجام می‌داد. حالا تعریف چیست؟ استاد برای دانشجویان این‌طور تعریف می‌کند که نابینایی ندیدن نیست. نابینایی طرق تحقق کارها بدون حس بینایی است. تعریف را کاملا تغییر داد. الان بحث ما سر همین است. ما این تعریف متأخر را روی معلولیت داریم. دو دهه است که تعریف معلولیت را در سطح دنیا تغییر داده‌ایم. زمانی در سطح پزشکی بود که معلول فردی است که بیمار است و اختلال دارد و باید به دنبال درمانش بود. این تعریف مدت‌ها بر جوامع سایه انداخته بود. بعد مدل اجتماعی آمد که گفت درواقع معلولیت مابه‌ازای محیطی دارد. با همین مثال که اگر یک فردی که روی ویلچر نشسته بتواند با همان ویلچر برود سینما و فیلم ببیند آیا از دیدگاه سینما و تماشاگر این فرد دارای معلولیت است؟ نه برای این‌که این فرد هم به سینما می‌رود و فیلم می‌بیند پس فرقی نمی‌کند. ولی تجربه متفاوتی دارد.
نه تجربه‌اش هم متفاوت نیست. بقیه از پله بالا می‌روند، سینما برای شما رمپ درست کرده از رمپ بالا می‌روی و می‌نشینی فیلم می‌بینی. یک نابینا به دانشگاه می‌رود. همان کتابی را می‌خواند که شما می‌خوانید. فقط شما با حس بینایی می‌خوانید او کتاب را به شکل ضبط‌شده می‌خواند و با رایانه از طریق نرم‌افزارها به فایل الکتریکی دسترسی دارد. هر دوی شما آن کتاب را خوانده‌اید. هر دوی شما دانش یکسانی از آن کتاب دارید. و هر دوی شما امتحان می‌دهید. آیا از دیدگاه دسترسی به منابع آموزشی ما دانشجوی نابینا داریم؟ نداریم. بنابراین تعریفی که الان از معلولیت می‌شود می‌گوید معلولیت نقص فرد نیست بلکه نقص تعامل فرد با محیط است.
 ممکن است بیشتر توضیح دهید؟
توضیح دادم وقتی در یک مورد مشخص کارکرد شما با دیگران برابر باشد معلولیت معنی ندارد. اگر شما وارد سینما شوی و من که روی ویلچر نشستم کنار شما فیلم را ببینم از دیدگاه حقوق، برای دسترسی به فیلم فرقی باهم نداریم به‌جز این‌که من روی ویلچر هستم و شما روی صندلی نشستید. شما با پا آمدید من با ویلچر آمدم ولی آمده‌ام، فیلم را دیده‌ام. یا نابینایی که به دانشگاه می‌آید و درس می‌خواند، همان دانشگاه شما می‌آید و همان درس شما را می‌خواند با همان استاد شما امتحان می‌دهد و همان دانش شما را کسب می‌کند. فقط او از طریق بریل یا کتاب گویا به این مسئله می‌رسد و شما از طریق کتاب معمولی. در واقع ازنظر حقوق آموزشی شما باهم برابرید. اینجا نابینایی معنی ندارد. به چه دلیل؟ برای این‌که ارتباط محیط با فرد به‌گونه‌ای است که نقص جسمی او بروزی پیدا نمی‌کند چون امکانات برایش فراهم است. ولی اگر ارتباط محیط با شما ناقص بود…  مثلا الان دانشجوی ویلچری داریم که می‌رود دانشگاه و می‌بینیم سه تا پله هست. کلاسش طبقه سوم است و آسانسور هم وجود ندارد. اینجا این فرد معلول است. نه به خاطر این‌که روی ویلچر نشسته. بلکه به این دلیل که محیط اجازه دسترسی به‌حق برابر را به او نداده. محیط معلول است نه فرد. اگر من بروم داخل دانشکده، بتوانم کلاسم را بروم، سرویس بهداشتی برای ویلچر قابل‌دسترس باشد، کتابخانه، اینترنت و همه‌چیز در دسترس باشد، چه فرقی می‌کند؟ محیط به‌گونه‌ای با من رفتار کرده که اصلا احساس نقص نمی‌کنم. بنابراین معلولیت من بروزی ندارد. ولی اگر در همین محیط دانشکده چهار تا پله بگذارند و من مجبور شوم برای بالا رفتن به کمک متکی باشم پس معلولیتم بروز پیدا می‌کند. بنابراین می‌گویند تعریف معلولیت نقص فرد نیست بلکه تعامل ناقص با محیط است. درواقع می‌گویند محیط معلول است. الان در دنیا حرکت به این سمت است که محیط را اصلاح کنند. اینجاست که تعاریف نقش پیدا می‌کنند. چون اگر بپذیریم تعامل ناقص با محیط معنی معلولیت است پس برنامه‌ریزی‌ها به این سمت می‌رود که محیط را درست کنیم. ولی وقتی می‌گوییم خود فرد معلول است دائما وزن را روی خود فرد می‌اندازیم. این فرد است که باید رفتارش را تغییر دهد یا درمان شود. بنابراین تعاریف خیلی خیلی مهم هستند و جهت نگاه و برنامه‌ریزی‌های ما را مشخص می‌کنند. 
 الان شما بحث را به‌جای مهمی رساندید و آن‌هم مسئله محیط است. چیزی که همیشه در این زمینه مطرح می‌شود مناسب‌سازی است. شما مناسب‌سازی را چطور تعریف می‌کنید و فکر می‌کنید در چه حیطه‌هایی باید وجود داشته باشد؟ آیا تعریفی که از مناسب‌سازی وجود دارد و کارهایی که گاهی خیلی ناقص انجام می‌شود درست است؟
ما مفهومی داریم بسیار فراتر از مناسب‌سازی به اسم دسترس‌پذیری. مناسب‌سازی بخشی از دسترس‌پذیری است. وقتی ما حقوق برابر داریم، نیازهای برابر داریم، به آن شرایط محیطی که موجب دسترسی برابر من به حقوق و نیازهای مشترکم با سایر انسان‌ها می‌شود دسترس‌پذیری می‌گوییم. محیط برای من قابل‌دسترس است و محیط فقط محیط فیزیکی نیست. مناسب‌سازی بیشتر یک مفهوم فیزیکی است. به این معنا که ما یک ساختمان را مناسب کنیم و رمپ بگذاریم، آسانسور بگذاریم، طراحی سرویس‌هایمان به‌گونه‌ای باشد که یک فرد ویلچری یا سایر افراد بتوانند وارد و خارج بشوند و برای این افراد کاربری داشته باشد. این بخشی از دسترس‌پذیری است. ولی دسترس‌پذیری مفهوم وسیع‌تری است و دو مفهوم را در برمی‌گیرد. اولا دسترس‌پذیری شامل محیط‌های غیر فیزیکی مثل محیط‌های نرم‌افزاری، دیجیتال و محیط‌های نوین آی تی هم هست. به این  معنا که مثلا الان دسترسی به دنیای اینترنت یکی از اضلاع اصلی سواد است. بنابراین من نوعی اگر نتوانم به اینترنت دسترسی داشته باشم از یک حق اصلی محروم شدم. ولی وقتی سیستم‌های نرم‌افزاری و سخت‌افزاری به کمک من می‌آید و باعث می‌شود من همان گوشی را که شما هم استفاده می‌کنید داشته باشم، منتها من از نرم‌افزارهای کمکی برای افراد نابینا استفاده می‌کنم و گوشی‌ام گویا است و شما نه، این مفهوم باعث می‌شود من به دنیای اطلاعات دسترسی داشته باشم. بنابراین یک بخشی از دسترس‌پذیری دسترسی‌های آی تی سی  اطلاعات اینترنتی است که امروزه وجود دارد و صرفا مناسب‌سازی نیست. و یک بحث دیگر بحث رفع موانع فرهنگی و ذهنی است.
ما با دو مفهوم سروکار داریم یکی تحقق کامل دسترس‌پذیری و از وجه منفی رفع موانع دسترس‌پذیری. یعنی من حق دارم به این ساختمان دسترسی داشته باشم بنابراین موانعی که سر راهم هستند باید برداشته شوند. یکی از عمده‌ترین موانعی که افراد دارای معلولیت را از دسترسی کامل به حقوقشان منع می‌کند موانع ذهنی و فرهنگی جامعه است. این موانع پنهان و لایه درونی‌تر آگاهی افراد است. به این معنا که وقتی من به یک مدرسه‌ای مراجعه کنم و مدیر مدرسه اعتقادی به این نداشته باشد که من دارای معلولیت می‌توانم در آن مدرسه یا دبیرستان درس بخوانم، بزرگ‌ترین مانع سر راه ورود من، ذهنیت این فرد است. اصلا کاری به مسائل فیزیکی و نرم‌افزاری ندارد. پیش‌داوری‌های آدم‌ها، برداشت‌های آدم‌ها و گارد فکری فرهنگی آدم‌ها مانع دسترسی شماست. بنابراین  این سطح کاملا ذهنی و آگاهانه از موانع دسترس‌پذیری برای ما جدی است. برای همین است که فعالیت‌هایی که ان‌جی‌اوهای افراد دارای معلولیت باید انجام دهند و خود انجمن ما خیلی به آن اعتقاد دارد کار روی فرهنگ‌سازی برای جامعه است. ما باید بتوانیم ذهنیت جامعه را اصلاح کنیم.
 در بحث مناسب‌سازی فیزیکی همیشه درباره این‌که محیط‌های شهری مناسب نیستند صحبت می‌شود. آیا شما بین تهران و شهرهای دیگر در این زمینه تفاوتی می‌بینید؟
حدود دو دهه است که کارهای مناسب‌سازی در شهرها انجام می‌شود و در حال پیش رفتن است. این‌ها دستاورد است. در ادبیات مدیریت شهری ما امر دسترس‌پذیری جاافتاده و بازگشت‌ناپذیر است. یعنی امروزه هر مسئولی روی کار بیاید با این مفهوم روبه‌رو است و تشکیلاتش شکل‌گرفته. شورای شهر آن را می‌شناسد. شورای قبل می‌شناخت، این شورا می‌شناسد و شورای بعدی هم می‌شناسد و به همین دلیل بازگشت‌ناپذیر است. مسئولان با این مفهوم سروکار دارند. این از دستاوردهایی است که نتیجه تلاش ان‌جی‌اوها و خود افراد دارای معلولیت و فعالین حقوق مدنی است. اما در مقام اجرا هنوز مشکلات زیادی داریم ازجمله این‌که پروژه مناسب‌سازی پراکنده شکل می‌گیرد و تابع یک برنامه کلی نیست. الان ستاد مناسب‌سازی کشوری را شکل دادیم و در قانون حمایت از معلولان هم آوردیم. 
برای این‌که بالاخره کشور باید مشخص کند مثلا ما در 10 سال آینده در بحث دسترس‌پذیری به این نقطه می‌رسیم. یعنی کشور باید به سمت برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری حرکت کند و ما بر آن اساس عمل کنیم. الان می‌بینیم در کلان‌شهری مثل تهران مثلا 30 درصد خیابان‌های اصلی‌مان قابل‌دسترس است ولی در پنج سال آینده این رقم به 60 درصد می‌رسد و سیستم حمل‌ونقل عمومی ما الان این کاستی‌ها را دارد که باید رفع شود. درنتیجه وضع جلو رفته ولی هنوز حتی با وضعیت مطلوب، ایده‌آل که هیچ، خیلی فاصله داریم. در شهرستان‌ها هم این نهضت شروع شده و صرفا منحصر به کلان‌شهر‌ها هم نیست و در برخی شهرهای کوچک هم در حال اجراست اما واقعیت این است که قوت امر مناسب‌سازی هم به لحاظ فرهنگی و ادبیات مناسب‌سازی مسئولان و هم به لحاظ قدرت اجرایی وقتی به شهرستان‌ها می‌روید از شدت و حدتش کاسته می‌شود. مثلا شهرداری شهر کوچکی که بودجه خیلی محدودی دارد در برابر پروژه‌های مناسب‌سازی مقاومت بیشتری نشان می‌دهد چون فکر می‌کند هزینه‌هایش بالا می‌رود. در نتیجه بین شاخص‌های دسترس‌پذیری تهران و شهرستان‌ها فاصله داریم. ولی این به این معنی نیست که در همه زمینه‌ها تهران جلوتر از بقیه است. الان شهرستان‌هایی داریم که خوب کار می‌کنند و پیشرفت‌هایی دارد اتفاق می‌افتد. ولی چیزی که احتیاج داریم این است که خون جدیدی در این رگ دمیده شود و ما برنامه‌های تدوین‌شده دسترس‌پذیری داشته باشیم. یعنی بدانیم ظرف 10 سال به یک نقطه نسبتا مطلوب می‌رسیم.
 چه اقداماتی عمدتا انجام شده و خوب بوده؟
یکی درست کردن پیاده‌روها در بعضی از خیابان‌های اصلی بوده. ساختمان‌های جدید مراکز خدمات عمومی شاخص‌هایی مثل رمپ را رعایت کردند و یک سری دسترسی‌ها را پیش‌بینی کرده‌اند. این به این معنی نیست که همه‌چیز ایده‌آل است. 
مثلا شما مراکز تجاری را می‌بینید که رمپ دارند ولی رمپ با شیب فنی استاندارد نیست. ایستگاه‌های متروی ما اصلا وضعیت خوبی ندارند. علیرغم کارهای متعددی که روی ایستگاه‌های مترو شده این اواخر بحث‌های خیلی شدیدی در ستاد مناسب‌سازی با شرکت مترو داشتیم که شهردار فشار آورده بود که از این به  بعد هیچ ایستگاه مترویی که دسترس‌پذیر نباشد نباید افتتاح شود. الان سه چهار خط مترو در تهران هستند که تقریبا هیچ‌کدام از ایستگاه‌هایشان قابل‌دسترس نیستند. متروها وضعیت خوبی ندارند. شبکه اتوبوسرانی ما اصلاشبکه  خوبی نیست و حمل‌ونقل عمومی کلا خیلی مشکل دارد. مشکل صفت عمومی است، همان‌طور که اول گفتم حمل‌ونقل عمومی که تفاوت‌ها را نبیند دیگر عمومی نیست. ایستگاه بی‌آر‌تی وسط خیابان است. نه برای تردد نابینایان ایمنی دارد، ‌نه یک فرد ویلچری می‌تواند برود نه اتوبوس‌هایی داریم که کفشان بیاید پایین  و با لبه سکو هم‌سطح شود که فرد ویلچری بتواند وارد شود. 
ما به‌شدت داریم با این‌ها مبارزه می‌کنیم. در حمل‌ونقل اصلا وضعیت خوبی نداریم ولی در یکسری مناسب‌سازی‌ها مثلا در فضاهای پارک، برخی مجتمع‌های خدمات عمومی‌ و پیاده‌روها پیشرفت‌هایی داشتیم. 
پی‌نوشت:
1-منتشرشده در فصلنامه دستادست
شهر‌ها معلول‌اند نه آدم‌ها
دریافت همه صفحات
دانلود این صفحه
آرشیو