آسیب‌های تربیت به سبک گلخانه‌ای

گروه اجتماعی 
بیچاره کودکانی که گلخانه‌ای تربیت می‌شوند، آن‌ها از سه‌سالگی مجبورند دوران بی‌پایان آموزش و سنجش را شروع کنند. مرتب نمرات خوب بگیرند، باادب و تمیز باشند و دست از پا خطا نکنند. البته این کودکان انواع و اقسام امکانات را هم دریافت می‌کنند. والدینی که به این شیوه تربیتی باور راسخ دارند، از اوان کودکی، فرزند را به وادی انواع آموزش‌ها می‌کشانند و تمایل دارند از او سوپرمنی بیافرینند که نظیرش را کسی ندیده است. این نوع والدین تصور می‌کنند، اگر همچون هلی‌کوپتر بر فرزند خود سایه افکنند و او را در محیطی با انواع امکانات محصور کنند، از تمام خطرات ایمن خواهد ماند و حضورش در کلاس‌های متعدد و فشرده می‌تواند او را به نابغه‌ای تمام‌عیار بدل سازد! 
تربیت گلخانه‌ای به معنای «حمایت بیش‌ازحد و محافظت شدید از کودک در برابر هرگونه خطر و سختی است که ممکن است با آن مواجه شود. این نوع تربیت، باعث می‌شود کودکان و به‌ویژه تک‌فرزندان به‌طور طبیعی در محیط‌های مختلف رشد نکرده و توانایی لازم برای مقابله با چالش‌های زندگی را کسب نکنند. در تربیت گلخانه‌ای، والدین می‌کوشند فرزند خود را از هرگونه دشواری و آزمون‌وخطایی دور نگه دارند، به‌طوری‌که کودک در یک محیط امن و محافظت‌شده رشد می‌کند.»
این‌گونه رفتارها را درگذشته با عنوان «لوس‌کردن» می‌شناختند ولی امروز با عناوینی نظیر «تربیت قیم‌مآبانه»، «تربیت هلی‌کوپتری»، «تربیت گلخانه‌ای» یا «تربیت‌ کنترلی» از آن‌ یاد می‌کنند. اصطلاح تغییر کرده است چون الگوهای رفتاری تغییر کرده‌اند. «تربیت‌ قیم‌مآبانه» هنوز هم با لوس‌کردن همراه است. فرستادن کودکان به مدارس خاص در مناطق برخوردارتر از محل سکونت، تهیه گوشی و لپ تاپ با هزینه های سرسام آور و کیفیت هایی بالاتر از آنچه در دسترس خود والدین است، ثبت نام آن‌ها در انواع کلاس های غیرضروری و هزینه بر، بدون درنظر گرفتن سطح  استعداد و علاقه کودکان ازجمله مواردی است که معمولا در سبک تربیت گلخانه‌ای رواج دارد. 
اگر به زبان ساده تر بخواهیم بگوییم،  بخش زیادی از والدین امروزی در یک رقابت سرویس‌دهی بی‌حساب‌وکتاب به فرزندان خود به سر می‌برند که هیچ کدامشان هم نمی‌خواهند از دیگری عقب بمانند. رقابتی که نتیجه آن تربیت کودکانی پرتوقع، زودرنج، لوس و پرخاشگر است  و مطالعات پرشماری، که این شیوه افراطی مراقبت و تربیت را بررسی کرده‌اند، نظر خوشی به آن ندارند، به‌ویژه اگر کودک، تک‌فرزند باشد! 
 خانواده هسته‌ای و پرورش نسل گلخانه‌ای 
کودکان در خانواده‌های کم‌جمعیت، به‌ویژه تک‌فرزند، همواره با سلسله خواست‌ها و انتظارات بی‌پایانی رشد می‌کنند که همه یا اکثر آن‌ها برآورده می‌شود. ازاین‌رو، فرزندان در چنین خانواده‌هایی با مفاهیم ارزشی و اخلاقی‌ای نظیر قناعت، گذشت، کمک به همنوعان، صبر، شکیبایی، تحمل و مدارا بیگانه خواهند بود. نعیمه راهرو در قامت روانشناس کودک با اشاره به این عبارت تأکید می‌کند: «اگر کودکان در کنار برادر و خواهر که نزدیک به هم هستند زندگی کنند با رشد طبیعی مواجه خواهند شد و طبیعت گلخانه‌ای نخواهند داشت. در این شرایط تربیتی تعادل و توازن وجود دارد. معمولا در گذشته ما با خانواده گسترده مواجه بودیم؛ یعنی پسر در آینده شغل پدر را ادامه می‌داد و دختر هم پس از ازدواج، مهارت‌های زندگی را از مادر می‌آموخت. اما حالا خانواده‌ها تبدیل به خانواده هسته‌ای شده‌اند. در این خانواده دغدغه کار و آینده فرزندان وجود دارد و به این دلیل والدین تقلا می‌کنند که مهارت‌های بیشتری به فرزند بیاموزند و به همین سبب گرایش به تک‌فرزندی هم وجود دارد و اینکه او را در کلاس‌های مختلف ثبت‌نام کرده و همه نوع امکاناتی برایش فراهم کنند.»
این روانشناس کودک عنوان می‌کند: «در چنین خانواده‌هایی بیش‌ازحد به خواسته‌ها و مطالبات فرزند توجه شده و اغلب افراط و زیاده‌روی والدین در برآوردن خواسته‌های تنها فرزندشان مشاهده می‌شود. این توجه بیش‌ازحد و قرار دادن فرزند در کانون توجهات اثرات سوئی بر شخصیت کودک دارد. این‌گونه کودکان غالبا حساس، زودرنج، پرتوقع و کم‌صبر هستند، نمی‌توانند عواقب اشتباهات خود را آزموده و مسئولیت عمل خود را بپذیرند. این کودکان از جامعه پیرامونشان انتظار دارند همانند والدین با آن‌ها رفتار کرده و چتر حمایتی خود را بر سر آنان بگسترانند. آنان کمتر با مشکلات مواجه شده و در معرض شکست، ناکامی و رانده شدن و... قرار نمی‌گیرند و شرایطی را که لازمه بلوغ روحی و روانی است تجربه نمی‌کنند. در بسیاری از اوقات ازآنجاکه دنیای واقعی کاملا مطابق میل و خواسته‌های کودکان و پاسخگوی توقعاتشان نیست، دچار سرخوردگی و ناسازگاری می‌شوند. به‌علاوه در تربیت گلخانه‌ای با فرزندسالاری مواجهیم، موضوعی که مانع شکل‌گیری شخصیت فعال فرزند می‌شود.»
راهرو تصریح می‌کند: «فرزند در دوره اولیه کودکی بیشتر نیازمند حضور والدین خود است. ولی در دومین دوره کودکی‌اش نقش همسالان بارزتر می‌شود و مهارت‌های زیادی را از آنان می‌آموزد. وجود خواهر یا برادر بزرگ‌تر یا دوستان نزدیک نیز می‌تواند زمینه مناسب برای کسب مهارت‌های اجتماعی را فراهم کند. حال اگر فرزند تک باشد و در محیط گلخانه‌ای تربیت شده باشد، به‌ناچار باید در کنار بزرگسالان پرورش یابد. درنتیجه او تجربه‌ای از کودکی و نوجوانی خود نداشته و با بازی‌ها، کارها و نقش‌های این گروه سنی آشنا نیست. وی ازلحاظ روحی و روانی بسیار سریع‌تر رشد کرده و دنیا را از دید بزرگسالان می‌بیند. حضور در چنین خانواده‌ای که فقط شامل افراد بالغ است سبب بلوغ زودرس کودک می‌شود. از عوارض بلوغ زودرس این است که افراد در سنین کودکی در مقابل استرس‌های زمان جوانی قرار گرفته و نمی‌دانند چه باید بکنند. از طرفی امروزه والدین به علت ترس از آسیب‌های اجتماعی، کمتر اجازه می‌دهند که فرزندشان در بیرون خانه و به‌ویژه کوچه و محله با همسالان ارتباط برقرار کند اما او را به کلاس‌های مختلف می‌فرستند، درحالی‌که عدم توانایی ارتباط با جامعه و مشارکت‌پذیر نبودن از مهم‌ترین تبعات این کلاس‌های فشرده است. قطعا نمی‌توان گفت که این کلاس‌ها به مهارت‌آموزی بچه‌ها هیچ کمکی نمی‌کنند، اما به‌صراحت می‌توان گفت که این کلاس‌ها چون بچه‌ها را در یک محیط ایزوله شده و غیرواقعی قرار می‌دهد در آینده هیچ نتیجه‌ای ندارد.» 
 جامعه‌پذیری ناقص در شیوه تربیت گلخانه‌ای
راهرو با اشاره به کاهش روابط اجتماعی و جامعه‌پذیری ناقص در شیوه تربیت گلخانه‌ای می‌گوید: «فضای زندگی خانوادگی توأم با فرصت‌های کافی برای روابط متقابل و متنوع بوده و برای فرزندان الگوهای رفتاری و زمینه‌های تبادل تجارب و تمایلات و عواطف را به وجود آورده و از عوامل مؤثر در بهبود مهارت در روابط اجتماعی است. اما در خانواده‌‌ هسته‌ای و محدود و با فرزندان کم و به‌خصوص تک‌فرزند، برخورداری از فضای زندگی خانوادگی ممکن نیست. گرایش به انزوا، افسردگی، ضعف در برقراری ارتباط با همسالان، توجه بیش‌ازحد به بازی‌های رایانه‌ای و انفرادی و ترس یا تنفر از حضور در گروه‌های اجتماعی ازجمله خصوصیات تک‌فرزندهاست. محدودیت روابط اجتماعی در خانواده‌های تک‌فرزند می‌تواند دنیای روانی و اجتماعی افراد را محدود جلوه دهد و در این شرایط اگر مشکلی برای فرد به وجود آید ممکن است پیامدهای تهدیدکننده‌ای پدید آورد، زیرا فرد می‌ترسد با از دست دادن یک نقطه امید و اتکا نتواند به کانون دیگری چشم امید داشته باشد. همچنین وقتی روابط محدود است، جزئیات آن می‌تواند اشتغال ذهنی زیادی برای افراد ایجاد کند. معمولا در تربیت به شیوه گلخانه‌ای، کودک در کانون توجه بیش‌ازحد والدین قرار دارد. درواقع والدین به کودک می‌گویند دست به سیاه‌وسفید نزن، چون ما برایت بهترین امکانات را به‌منظور مهارت‌آموزی فراهم می‌کنیم. این کودکان در کلاس‌های مختلف نه تجربه می‌کنند و نه مهارت می‌آموزند، بااین‌حال والدین تصور می‌کنند که حضور بچه‌ها در کلاس‌های متعدد و فشرده می‌تواند از فرزندان‌شان سوپرمن بسازد و عدم حضور در این کلاس‌ها، آنان را به انسان‌هایی کاملا معمولی تبدیل می‌کند، اما نسلی که هر روز راهی کلاس‌های آموزشی متفاوت می‌شود قرار است چه نسلی باشد؟ این کلاس‌ها بدون تردید مانع بزرگی بر سر راه جامعه‌پذیری کودکان است. آن‌ها در آینده نمی‌توانند با دیگران ارتباط برقرار کنند، چون در این کلاس‌ها چنین مهارتی به آن‌ها آموزش داده نشده است. به عبارت بهتر این دسته از کودکان همچون گیاهی هستند که در گلخانه رشد کرده و قادر نیست در طبیعت زیست کند و قدرت ارتباط برقرارکردن با دیگران را ندارد.» 
سعید بهرامی از دیگر روانشناسان حوزه کودک با تأکید براینکه در حوزه تربیت گلخانه‌ای با دو گروه از والدین مواجهیم، می‌گوید: «یک گروه از والدین در اتخاذ این شیوه تربیتی، سختگیرانه عمل کرده و از سه‌سالگی کودک را وارد دوران بی‌پایان آموزش و سنجش کرده و انتظار دارند او مرتب نمرات خوب کسب کرده، باادب و تمیز باشد و دست از پا خطا نکند. گروهی از والدین هم به کودک سخت نمی‌گیرند اما انواع و اقسام امکانات را در اختیار او می‌گذارند و در کلاس‌های مختلف ثبت نامش  می‌کنند. به‌این‌ترتیب والدین تلاش می‌کنند تا امکانات رفاهی و تفریحی فرزند را بیشتر از توان‌شان فراهم آورند و متأسفانه در این شیوه تربیتی،  والدین، مسئولیتی را به کودک محول نمی‌کنند تا سختی‌ای متحمل نشود. همین امر به بی‌مسئولیتی کودک در آینده منتهی می‌شود. برآورده نشدن خواسته‌های آنان در آینده و در جامعه، از آنان افرادی متوقع و پرخاشگر می‌سازد.»
 کودک نفر اول خانواده نیست
بهرامی معتقد است: «زمانی که چنین کودکانی وارد جامعه می‌شوند، توقع دارند همانند والدینشان با آن‌ها رفتار شود، حتی توقعات آنان در محیط‌های آموزشی نظیر مدرسه نیز بالا است و اگر انتظارات و خواسته‌های‌شان برآورده نشود، احساس سرخوردگی، شکست و ناکامی‌ می‌کنند. تربیت گلخانه‌ای باعث عدم رشد توانایی حل مسئله یا مهارت تاب‌آوری در آنان می‌شود. از طرفی اگر والدین بیش‌ازحد توان، نیازهای کودکان‌شان را تأمین کنند، قطعا فشار روانی و جسمانی زیادی را متحمل می‌شوند. البته سرعت پیشرفت فناوری به تغییر نسل‌ها منتهی شده و به همین نسبت خانواده‌ها باید سبک تربیتی خود را تغییر دهند. ازاین‌رو یادگیری مهارت‌های فرزندپروری یک امر ضروری و لازم است. به‌هرحال باید یادمان باشد که کودک نفر اول خانواده نیست و تنها قسمتی از خانواده را تشکیل می‌دهد و قرار نیست همه نوع امکاناتی دراختیار کودک بگذاریم.» 
این روانشناس تربیت گلخانه‌ای را ظلم بزرگی در حق فرزندان دانسته و تصریح  می‌کند: «این شیوه تربیتی باعث می‌شود کودکان به بلوغ اجتماعی دست نیابند، چون خواسته‌هایشان به‌سرعت برآورده می‌شود. درعین‌حال خانواده‌ تمامی مسئولیت‌ها را به عهده می‌گیرند و در این موارد هیچ عرصه‌ای برای تمرین و تجربه‌اندوزی فرزندان به وجود نمی‌آید و زمینه لازم به‌منظور کسب مهارت‌های زندگی ایجاد نمی‌شود.
 این کودکان همان انتظاری را که از خانواده خود دارند، از جامعه نیز دارند؛ به همین دلیل پس از ورود به جامعه دچار یأس و ناامیدی و دلمردگی شده و شکننده وآسیب پذیر می‌شوند. متأسفانه والدین بیش‌ازحد دلواپس فرزندان خود هستند و بسیاری از آن‌ها برای این‌که اقدامات و خدمات افراطی خود به فرزندشان را توجیه کنند عنوان می‌کنند که زمانه عوض شده و بچه‌ها به مراقبت بیشتری نیاز دارند اما ارائه امکانات و خدمات بیش‌ازحد به کودک اثر منفی و معکوس دارد. ضمن آنکه براساس آمارها و مشاهدات بالینی، کودکان امروز در مقایسه با نسل‌های پیشین، زندگی راحت‌تری دارند. امکاناتی که یک کودک از طبقه متوسط شهری در اختیار دارد، قابل قیاس با کودکان چند دهه قبل نیست.»
 اختلال در رشد شناختی و بلوغ عقلی از تبعات تربیت گلخانه‌ای
بهرامی تأکید می‌کند: «حمایت‌های افراطی از فرزندان در قالب تربیت گلخانه‌ای منجر به سرکشی افراطی در بزرگسالی می‌شود. اگرچه ارائه امکانات و ثبت‌نام کودک در کلاس‌های فوق‌برنامه یک مقوله مهم و قابل‌اعتنا در فرزندپروری محسوب می‌شود اما تکیه و تأکید بیش‌ازحد بر این‌گونه اقدامات می‌تواند مشکلاتی را به همراه داشته باشد. امروزه محبت‌ها و مراقبت‌های والدین به حدی افزایش یافته است که فرزندان مفهوم ارزش و محبت را فراموش می‌کنند. تصور کنید کودک انواع و اقسام ماشین‌های اسباب‌بازی از نوع عالی را در اختیار دارد. حال اگر یکی از آشنایان ماشین اسباب‌بازی معمولی به او هدیه بدهد، آن را به گوشه‌ای پرتاب می‌کند، زیرا از بازی کردن با این وسیله‌ لذت نمی‌برد. این کودکان زمانی که بزرگ می‌شوند با مشکلات فراوانی دست‌به‌گریبان خواهند بود که از این میان می‌توان به پایین آمدن اعتمادبه‌نفس و عدم توانایی‌ در اداره خود اشاره کرد. ترس از شکست خوردن و خطا کردن در وجود این کودکان نهادینه شده و هیچ‌گاه نمی‌آموزند چگونه باید برای زندگی کردن بر روی پاهای خودشان بایستد. اختلال در رشد شناختی و بلوغ عقلی ازجمله جنبه‌های منفی این مسئله است. این کودکان در توانایی‌هایی نظیر گفت‌وگو و بیان نیازهایشان، حل مشکلات و تعامل با افراد دیگر دچار نارسایی می‌شوند.درحالی‌که پدر و مادر باید انرژی خود را بر روی استقلال و افزایش آستانه تحمل فرزند بگذارند.» 
این روانشناس خاطرنشان می‌کند: «این گروه از کودکان توانایی و بضاعت کمی دارند، اما اهمیت زیادی به خواسته‌های خود می‌دهند و با توجه به امکانات والدین، در به دست آوردن اهداف خود سرسختی می‌کنند و زیاده‌خواه می‌شوند. این بچه‌ها با مظاهر قدرت همچون معلمان، مدیران و رؤسای خود نمی‌توانند سازگار شده و کنار بیایند. در واقع طغیان و نافرمانی نیز نتیجه دیگر حمایت بیش‌ازحد است. والدینی که در تربیت تنها به شیوه گلخانه‌ای اهمیت می‌دهند، ناخواسته راه را برای مشکلات آینده فرزند باز می‌گذارند. فرزندان آن‌ها از شروع  مدرسه دچار تناقض می‌شوند و نمی‌توانند بین شرایط منزل و مدرسه هماهنگی ایجاد کنند. اگر این مشکل حل نشود و اولیای مدرسه نتوانند کودک را نسبت به این‌که همیشه خواسته‌ها و اعمالش نمی‌تواند موردقبول واقع شود، توجیه کنند، این مشکلات در بزرگسالی نیز ادامه می‌یابد. از طرفی باید به این نکته توجه کرد که تک‌فرزندها بیشتر با این مسئله دست‌به‌گریبان هستند، به‌گونه‌ای که پدر و مادر تمام توجهشان به‌صورت اغراق‌آمیزی به فرزندشان است و هر خواسته‌ای که داشته باشد، برآورده می‌کنند و معمولا کودکان با این روش لوس خواهند شد و چون خواهر و برادر ندارند، توانایی برقراری ارتباط مؤثر با دیگران را کمتر یاد می‌گیرند.»
آسیب‌های تربیت به سبک گلخانه‌ای