فقدان یک چشمانداز مطمئن برای دانشآموزان
ابراهیم سحرخیز- معاون اسبق آموزش متوسطه
جامعه پیشرو یا توسعهیافته جامعهای است که افراد نگران فردای نیامده نیستند و میتوانند زندگی خود در آینده را پیشبینی کرده و برای آن، نسخهای دلخواه بپیچند. شاید، آنچه نسل امروز ما را به سمتوسوی نوعی بلاتکلیفی، بیتصمیمی یا به قول جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی به تعلیق و تردید کشانده است، نبود یک چشمانداز مطمئن است.
دور و اطراف ما، کمنبوده و نیستند کسانی که هنوز تصمیم مهمی نظیر ادامه تحصیل، انتخاب رشته یا شغل، سرمایهگذاری برای حضور در بازار کار، ازدواج و حتی فرزندآوری را به فردای نامعلومی موکول کردهاند که در آن از بیثباتیها، خبری در میان نباشد. این بلاتکلیفی یا بیتصمیمی تنها محدود به حوزههای اقتصادی نیست، شوربختانه حوزههای فرهنگی و آموزشی نیز از این تعلیق بینصیب نمانده است.
در جامعهای که قوانین هر روز تغییر میکند و بیثباتی اقتصادی و اجتماعی به بخش ثابتی از زندگی مردم تبدیل شده، تردیدها بیشتر و لاجرم تصمیمگیری برای مردم، سخت تر و دشوارتر خواهد بود. در این میان، آموزشوپرورش که باید برای گذار از این شرایط ناپایدار، تابآوری، خودآگاهی، اعتمادبهنفس و مدیریت استرس را بهعنوان یک مهارت از کودکی به دانشآموزان بیاموزد، تنها بهدنبال بالا بردن انتظارات «یا پرورش تیپهای کمالگرا با القا این نکته است که تو باید در هر شرایطی بهترین خودت باشی.»
حاصل چنین نگاه و نگرشی شده است دانشآموزی که خودش نمیداند از زندگی چه بخواهد؟ چگونه در حسرت نداشتههایش به فرار از شکست و اضطراب بیندیشد یا با چه ترفندی خود را از کمند توقعات بیجای خانواده برهاند. طبیعتا دیگر از رضایت درونی در یادگیری خبری نیست تا دانشآموز در این فرآیند از دستیابی به توانمندیهای خاص و ویژه لذت ببرد.
در میانه این بیثباتیهای اقتصادی و اجتماعی، طبیعی است که دانشآموزان کمتر بر درس و مشق مدرسه متمرکز باشند. البته ساختار سنتی و کهنه نظام آموزشی که هنوز هم اغلب، با همان کلاسهای یک طرفه و غیرتعاملی، کتابهای فریز شده و یکنواخت شناخته میشود و معلمان و دانشآموزانی که گویی از دو دنیای متفاوت پا به اقلیم کلاس و مدرسه نهاندهاند نیز در تشدید و تداوم این بیرغبتی، خالی از تاثیر نیست.
اما با قرار دادن دادههایی نظیر کاهش ۴۰۰ هزار نفری جمعیت دانشجویی در ایران تنها در دو سال گذشته، سرعت گرفتن رشد شمار دانشآموزان بازمانده از تحصیل بهویژه در دوره متوسطه دوم همراه با پسرانه شدن ترکیب جنسیتی بازماندگان از تحصیل، سقوط آزاد مستمر معدل و نمره در امتحانات نهایی، حفظ و تداوم ماندگاری ایران در بین آخرینها در آزمونهای بینالمللی تیمز و پرلز میتوان به آسانی فهمید که علیرغم فشار خانوادهها، دیگر رفتن به دانشگاه آن اولویت یا جدیت گذشته را ندارد، بنابراین درس معلم دیگر قادر نیست طفل گریز پای امروزی را شیفته و دلباخته کلاس و مدرسه نماید.
براین اساس باید به مجموعه سیاستگذاران، برنامهریزان، مدیران و مجریانی که با گریز از واقعیت، چنین سقوطی را بهجای بحران، فرصتی میبینند برای رصد کردن و بازاندیشی در مسیر نظام آموزشی یا اصلاح ضعفها در ساختار آموزش وپرورش، گفت آیا جایگاه اسفبار و تکاندهنده دانشآموز ایرانی در ۲۸ سال گذشته در طی هشت دوره شرکت در آزمونهای بینالمللی پرلز و تیمز که گواه بر فقر ۴۰ درصدی فراگیران در سواد خواندن و نوشتن است، فرصت کافی نبود تا آموزش وپرورش بتواند همراه با در اختیار داشتن انواع و اقسامی از رصدخانهها مثل پژوهشگاه مطالعات آموزش وپرورش، سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی، مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت و شورای عالی انقلاب فرهنگی یا آموزش وپرورش به درمان این زخمهای ناسور خود بیندیشد؟
چرایی این تشکیلات عریضوطویل در چیست که رئیس مرکز سنجش و تضمین کیفیت آموزشوپرورش برای توجیه ترک فعل یا تکالیف بر زمین مانده خود یا افتضاح به بار آمده، با استقبال از این افت و کاهش مستمر، میخواهد بدیهیات و بینات را آن هم در روز روشن، وارونه جلوه داده و لابد ۱۳ سال دیگر فرصت بخرد؛ همان بازیای که بر سر اجرای سند تحول یا رسیدن به چشمانداز ۱۴۰۴ آمد.
بیگمان آموزشوپرورش نیز همچون دیگر بخشهای مختلف اقتصادی و اجتماعی در چنبره افرادی گرفتار آمده که حاضر نیستند مسئولیت یا عواقب کردههای خویش را به گردن بگیرند.
جامعه پیشرو یا توسعهیافته جامعهای است که افراد نگران فردای نیامده نیستند و میتوانند زندگی خود در آینده را پیشبینی کرده و برای آن، نسخهای دلخواه بپیچند. شاید، آنچه نسل امروز ما را به سمتوسوی نوعی بلاتکلیفی، بیتصمیمی یا به قول جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی به تعلیق و تردید کشانده است، نبود یک چشمانداز مطمئن است.
دور و اطراف ما، کمنبوده و نیستند کسانی که هنوز تصمیم مهمی نظیر ادامه تحصیل، انتخاب رشته یا شغل، سرمایهگذاری برای حضور در بازار کار، ازدواج و حتی فرزندآوری را به فردای نامعلومی موکول کردهاند که در آن از بیثباتیها، خبری در میان نباشد. این بلاتکلیفی یا بیتصمیمی تنها محدود به حوزههای اقتصادی نیست، شوربختانه حوزههای فرهنگی و آموزشی نیز از این تعلیق بینصیب نمانده است.
در جامعهای که قوانین هر روز تغییر میکند و بیثباتی اقتصادی و اجتماعی به بخش ثابتی از زندگی مردم تبدیل شده، تردیدها بیشتر و لاجرم تصمیمگیری برای مردم، سخت تر و دشوارتر خواهد بود. در این میان، آموزشوپرورش که باید برای گذار از این شرایط ناپایدار، تابآوری، خودآگاهی، اعتمادبهنفس و مدیریت استرس را بهعنوان یک مهارت از کودکی به دانشآموزان بیاموزد، تنها بهدنبال بالا بردن انتظارات «یا پرورش تیپهای کمالگرا با القا این نکته است که تو باید در هر شرایطی بهترین خودت باشی.»
حاصل چنین نگاه و نگرشی شده است دانشآموزی که خودش نمیداند از زندگی چه بخواهد؟ چگونه در حسرت نداشتههایش به فرار از شکست و اضطراب بیندیشد یا با چه ترفندی خود را از کمند توقعات بیجای خانواده برهاند. طبیعتا دیگر از رضایت درونی در یادگیری خبری نیست تا دانشآموز در این فرآیند از دستیابی به توانمندیهای خاص و ویژه لذت ببرد.
در میانه این بیثباتیهای اقتصادی و اجتماعی، طبیعی است که دانشآموزان کمتر بر درس و مشق مدرسه متمرکز باشند. البته ساختار سنتی و کهنه نظام آموزشی که هنوز هم اغلب، با همان کلاسهای یک طرفه و غیرتعاملی، کتابهای فریز شده و یکنواخت شناخته میشود و معلمان و دانشآموزانی که گویی از دو دنیای متفاوت پا به اقلیم کلاس و مدرسه نهاندهاند نیز در تشدید و تداوم این بیرغبتی، خالی از تاثیر نیست.
اما با قرار دادن دادههایی نظیر کاهش ۴۰۰ هزار نفری جمعیت دانشجویی در ایران تنها در دو سال گذشته، سرعت گرفتن رشد شمار دانشآموزان بازمانده از تحصیل بهویژه در دوره متوسطه دوم همراه با پسرانه شدن ترکیب جنسیتی بازماندگان از تحصیل، سقوط آزاد مستمر معدل و نمره در امتحانات نهایی، حفظ و تداوم ماندگاری ایران در بین آخرینها در آزمونهای بینالمللی تیمز و پرلز میتوان به آسانی فهمید که علیرغم فشار خانوادهها، دیگر رفتن به دانشگاه آن اولویت یا جدیت گذشته را ندارد، بنابراین درس معلم دیگر قادر نیست طفل گریز پای امروزی را شیفته و دلباخته کلاس و مدرسه نماید.
براین اساس باید به مجموعه سیاستگذاران، برنامهریزان، مدیران و مجریانی که با گریز از واقعیت، چنین سقوطی را بهجای بحران، فرصتی میبینند برای رصد کردن و بازاندیشی در مسیر نظام آموزشی یا اصلاح ضعفها در ساختار آموزش وپرورش، گفت آیا جایگاه اسفبار و تکاندهنده دانشآموز ایرانی در ۲۸ سال گذشته در طی هشت دوره شرکت در آزمونهای بینالمللی پرلز و تیمز که گواه بر فقر ۴۰ درصدی فراگیران در سواد خواندن و نوشتن است، فرصت کافی نبود تا آموزش وپرورش بتواند همراه با در اختیار داشتن انواع و اقسامی از رصدخانهها مثل پژوهشگاه مطالعات آموزش وپرورش، سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی، مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت و شورای عالی انقلاب فرهنگی یا آموزش وپرورش به درمان این زخمهای ناسور خود بیندیشد؟
چرایی این تشکیلات عریضوطویل در چیست که رئیس مرکز سنجش و تضمین کیفیت آموزشوپرورش برای توجیه ترک فعل یا تکالیف بر زمین مانده خود یا افتضاح به بار آمده، با استقبال از این افت و کاهش مستمر، میخواهد بدیهیات و بینات را آن هم در روز روشن، وارونه جلوه داده و لابد ۱۳ سال دیگر فرصت بخرد؛ همان بازیای که بر سر اجرای سند تحول یا رسیدن به چشمانداز ۱۴۰۴ آمد.
بیگمان آموزشوپرورش نیز همچون دیگر بخشهای مختلف اقتصادی و اجتماعی در چنبره افرادی گرفتار آمده که حاضر نیستند مسئولیت یا عواقب کردههای خویش را به گردن بگیرند.

تیتر خبرها
تیترهای روزنامه