بسیاری از دانش‌آموزان هنوز در سواد پایه و خواندن متون ساده مشکل دارند

تحصیل بدون یادگیری

آرمین زارع
تحصیل در مدرسه با یادگیری یکسان نیست. در تحصیل در مدرسه، بدون توجه به نتیجه، فقط به ارائه صرف مطالب به دانش‌آموزان توجه می‌شود. درحالی‌که در یادگیری، آماده‌سازی برای فراگیری مطالب و اینکه آیا دانش‌آموز مطالب را می‌فهمد یا خیر نیز مدنظر قرار می‌گیرد. همچنین آموزش نیز می‌تواند هم در مدرسه و هم خارج از مدرسه صورت گیرد اما نکته حائز اهمیت این است که دانش‌آموزان در بسیاری از نظام‌های آموزشی، مطالب ناچیزی می‌آموزند: درواقع در بسیاری مواقع پس از سال‌ها وقت گذراندن در مدرسه، هنوز هم در سواد پایه برای محاسبات ساده ریاضی و نیز خواندن متون ساده مشکل دارند. به نظر می‌رسد مشکل اصلی در نحوه آموزش است که کُند پیش می‌رود. درواقع با این روند، حتی اگر درس‌های یک سال تحصیلی هم به‌موقع تمام شوند و معلمان علی‌الظاهر وظیفه خود را درست انجام داده باشند، به نظر نمی‌رسد دانش‌آموزان چندان دانش جدیدی کسب کرده باشند، چنان‌که در مفاهیم اصلی و کلی با مشکل مواجه‌اند. گزارش و داده‌ها و نمودارهای پژوهشی مملو از مثال‌هایی دراین‌ارتباط است. 
صدها میلیون کودک در سطح جهان بدون حتی پایه‌ای‌ترین مهارت‌های زندگی به سن نوجوانی قدم می‌گذارند. حتی اگر به مدرسه هم بروند، ممکن است مهارت لازم را برای محاسبه صورتحساب، خواندن یک متن ساده، و یا درک محتوای مطالب، کسب نکنند. 
بحران یادگیری، یک بحران اخلاقی است. هنگامی‌که آموزش به‌خوبی اجرا می‌شود، می‌تواند مجموعه‌ای از ناهنجاری‌های اجتماعی را درمان کند. در سطح فردی، آموزش می‌تواند مروج اشتغال، کسب سلامتی و کاهش فقر باشد. در سطح اجتماعی، نوآوری را به حرکت درمی‌آورد، نهادها را تقویت می‌کند و انسجام اجتماعی را قوام می‌بخشد. اما این فواید به‌طور قابل‌توجهی به یادگیری بستگی دارد. تحصیل بدون یادگیری، فرصتی تلف‌شده است. علاوه بر این، یک بی‌عدالتی بزرگ نیز محسوب می‌شود، چراکه کودکانی که جوامعشان بیشترین نواقص را دارد، همان کسانی هستند که بیشترین نیاز را به آموزش مناسب برای موفقیت در زندگی دارند. 
متأسفانه در کشور ما نیز وضعیت چندان امیدوارکننده نیست. اگرچه اکثر کشورها کم‌وبیش با ناکارآمدی‌های آموزشی مواجه‌اند، اما این مسئله در ایران و جوامع کم‌درآمد به‌شدت بغرنج و نگران‌کننده است. 
یکی از اهداف مهم و اصلی نظام‌های آموزشی در مقطع ابتدایی، توانایی دانش‌آموز در خواندن و نوشتن متون ساده است. نقش پایه‌های ابتدایی در میزان تحقق این هدف بسیار مهم است. هر چه دانش‌آموزِ فاقد مهارت خواندن و نوشتن، بدون توجه به اصول یادگیری به دلایل گوناگون به پایه‌های بالاتر برود، میزان سختی کار معلم در باسواد کردن دانش‌آموز مشکل‌ترمی‌شود و زمینه لازم برای رهاشدگی آموزشی و بی‌سوادی دانش‌آموز فراهم می‌­شود، اتفاقی که در ایران رخ داده است. 
رهاشدگی آموزشی زمانی است که معلم نتواند وقت خود را تنها برای توجه به یک یا چند دانش‌آموز در مدرسه صرف کند و مجبور شود برای پیشبرد تدریس و عمل بر طبق جدول زمان‌بندی دروس، دانش‌آموز را به حال خود رها کند.
به نظر می‌رسد در کلاس‌های پرجمعیت امروز، معلمان در مقطع ابتدایی، وقت کافی برای یاددادن حروف الفبا و یادگیری فردی دانش‌آموز در نوشتن و خواندن کلمات ابتدایی را ندارند و در مناطق دوزبانه، محروم و مدارس روستایی مستقل و چندپایه که عدم همکاری اولیا و مشکل ضعف پایه‌ای دانش‌آموز وجود دارد، باعث می‌شود سختی کار معلم دوچندان شده و زمینه رهاشدگی آموزشی فراهم شود.
امروزه با هزینه‌های بسیاری، طرح‌هایی به‌منظور سوادآموزی برای افراد بزرگ‌سال در کشور اجرا می‌شود اما عملا این مشکل سازمان آموزش‌وپرورش در بخش ابتدایی موردتوجه قرار نگرفته است و هیچ آماری از تعداد دانش‌آموزان بی‌سواد در مقطع ابتدایی و خصوصا در پایه‌های بالاتر این مقطع در دسترس نیست. دانش‌آموزانی که به مدرسه می‌آیند اما بی‌سواد هستند. دانش‌آموزانی که دارای هوش و عقل کافی هستند اما به دلایل گوناگون مهارت خواندن و نوشتن را کسب نکرده‌اند. 
 بحران بی‌سوادی دانش‌آموزان و رهاشدگی آموزشی
جالب آنکه استقرار سیستم ارزشیابی توصیفی به قبولی بدون ضابطه دانش‌آموزان کمک نموده و فشار سیستمی و محیطی در ارائه آمار صد در صد قبولی پایه‌ها در مدارس نیز وجود دارد. 
ورود دانش‌آموزان بی‌سواد، به مقطع متوسطه اول، زمینه ترک تحصیل جدی آن‌ها را فراهم می‌کند و به جمع بی‌سوادان کشور می‌افزاید. در حال حاضر انسداد مبادی بی‌سوادی، شناسایی دانش‌آموزان لازم التوجه و شناسایی دانش‌آموزان دارای زمینه ترک تحصیل ازجمله اهداف سازمان آموزش‌وپرورش است؛ اما به دلایل گوناگون که تعدادی از آن‌ها جنبه درون‌سازمانی و تعدادی جنبه‌ برون‌سازمانی دارند، در مناطق نابرخوردار کشور با بحران بی‌سوادی دانش‌آموزان مواجه هستیم.
بعضی مشکلات درون‌سازمانی شامل مواردی همچون: ناتوانی سازمان در نظارت آموزشی مؤثر و ارزیابی عملکرد حرفه‌­ای معلمان، ضعف مدیریت آموزشی در سازمان، محتوی متمرکز و ناسازگار با سطح و توان دانش‌آموزان مناطق مختلف کشور، عدم همکاری اولیا با معلمان و بی‌تفاوت بودن به امر آموزش و یادگیری فرزندان خود در مناطق محروم، وجود فقر فرهنگی و اقتصادی خانواده‌ها، کمبود امکانات و تجهیزات آموزشی در مدارس مناطق محروم، به حاشیه رفتن فرآیند یاددهی و یادگیری در سازمان آموزش‌وپرورش و توجه به امور نمایشی و ارائه ارقام و اعداد غیرواقعی و... است.
به نظر می‌رسد می‌بایست با تشکیل گروه‌های تخصصی در سطوح مختلف مدیریتی سازمان آموزش‌وپرورش مبادی بی‌سوادی را شناخت و دانش‌آموزان فاقد مهارت خواندن و نوشتن در سیستم آموزشی کشور را شناسایی کرد. در ادامه با جلب حمایت و مساعدت سازمان‌ها و نهادهای ذی‌نفوذ در کشور بهتر می‌توان با بحران بی‌سوادی دانش‌آموزان مقابله نمود. 
نیازی به گفتن نیست که تحقق امر یادگیری و اثرگذاری آموزش در آینده تحصیلی و شغلی و متعاقبا نوع زندگی که یک فرد انتخاب می‌کند، مهم و حیاتی است. باید در نظر داشت که امروزه ملاک آموزش دیگر صرفا خواندن و نوشتن و انجام محاسبات ساده ریاضی نیست، بلکه باید به آموزشی توجه شود که می‌تواند مسیر آتی دانش‌آموزان را تعیین کند و به آن جهت دهد. اما وضعیت موجود و بی‌توجهی به برون‌دادهای آموزشی که در حال حاضر اغلب شاهد آن هستیم آن‌طور که باید امیدبخش نیست. چراکه نه‌تنها چنین دغدغه‌ای کمتر یافت می‌شود، بلکه آمارها نشان می‌دهند حتی همان حداقلی از آموزش هم که به‌ظاهر در دسترس است کارآمد نیست و دانش‌آموزان همچنان با چالش‌های جدی در زمینه یادگیری مواجه‌اند. اما این بدین معنی نیست که نمی‌توان کاری کرد. 
 مدارس موجود سبب عدم یادگیری دانش‌آموزان می‌شوند
مطابق پژوهش‌های جهانی، سیستم‌های آموزشی که با مشکل روبه‌رو هستند، معمولا فاقد دانش‌آموزان آماده برای آموزش، عدم آموزش مهارتی، تدریس مؤثر، نهاده‌های متمرکز بر یادگیری و مدیریت و راهبری ماهر هستند. دراین‌باره نگاهی به هرکدام از این مؤلفه‌ها می‌اندازیم.
نخست اینکه، دانش‌آموزان غالبا بدون آمادگی به مدرسه می‌آیند (تازه اگر بیایند!).‌ سوءتغذیه، بیماری، سرمایه‌گذاری ناکافی از سوی والدین و محیط ناسالم سبب می‌شود که آموزش دوران کودکی کمتر موردتوجه قرار گیرد. محرومیت‌های دیگر ازنظر تغذیه‌ای و محیط ناسالم می‌تواند حتی بر سلامت کودک در دوران قبل از مدرسه تأثیر بگذارد و رشد و نمو مغز را تحت تأثیر قرار دهد. همین مسئله به‌نوبه خود بر آموزش طی سال‌های بعد تأثیرگذار است. 30 درصد کودکان زیر پنج سال در کشورهای درحال‌توسعه به لحاظ جسمی دچار کمبودهای تغذیه‌ای هستند. بدین معنی که یا قدشان کوتاه‌تر یا وزنشان کمتر از حد معمول است. چنین کودکانی حتی در صورت در اختیار داشتن سطح مناسبی از آموزش، مجبورند در وهله اول با مشکلات مربوط به‌سلامتی دست‌وپنجه نرم کنند. علاوه بر این، بسیاری از این کودکان و نوجوانانی که از آن‌ها صحبت می‌کنیم به مدرسه نمی‌روند. شهریه‌های سنگین و نیز هزینه-فرصت آموزش (که اغلب در قالب کار کودکان خود را نشان می‌دهد) از مهم‌ترین موانع بر سر راه تحصیل کودکان هستند. اگر به این عامل، مؤلفه‌های دیگری همچون جنسیت و معلولیت را هم اضافه کنیم، خواهیم دید که شکاف‌های بسیاری در برون‌دادهای مختلف آموزشی وجود دارد. 
 جای خالی آموزش مهارتی
آموزش باید دانش‌آموزان را به مهارت‌هایی که برای پیشبرد یک زندگی سالم، بهره‌ور و معنی‌دار نیاز دارند، مجهز کند. کشورهای مختلف مهارت را به‌طور متفاوتی تعریف می‌کنند، اما همه آن‌ها در چند مفهوم کلیدی مشترک هستند که در برنامه‌های درسی‌شان گنجانده شده است. دانش‌آموزان همه‌جا باید نحوه درک متون نوشتاری را بیاموزند، از برچسب‌های دارویی گرفته تا آگهی‌های شغلی، از صورتحساب‌های بانکی تا آثار فاخر ادبی. آن‌ها باید نحوه کار با اعداد را بدانند که بتوانند در بازار به خریدوفروش بپردازند، بودجه خانواده‌شان را تنظیم کنند یا حتی به نگارش نرم‌افزارهای مهندسی بپردازند. آن‌ها به قوه استدلالی بسیار قوی و خلاقیتی بسیار بالا نیاز دارند که بتواند این مهارت‌های بنیادی را ایجاد کنند. آن‌ها همچنین به مهارت‌های اجتماعی-عاطفی از قبیل پشتکار و توانایی کار گروهی نیازمندند که به آن‌ها کمک می‌کند مهارت‌های بنیادین یادشده را کسب کرده و به کار ببندند. 
بسیاری از کشورها، همچنان در حال به دست آوردن این مهارت‌ها نیستند. اولا آموزشی که انتظار می‌رود در مدارس وجود داشته باشد، اتفاق نمی‌افتد، حال چه انتظارات بر اساس برنامه‌های درسی رسمی باشد، چه بر مبنای نیاز کارفرمایان و چه صرفا عرف جامعه. حتی از این نگران‌کننده‌تر این است که بسیاری از کشورها ازجمله ایران در فراهم‌سازی بستر «یادگیری برای همه» ناموفق‌اند. افراد محروم در جامعه به خاطر فقر، موقعیت مکانی یا معلولیت، از کمترین میزان یادگیری بهره‌مند می‌شوند. بنابراین نظام‌های آموزشی می‌توانند به‌جای کاهش شکاف اجتماعی، آن را عمیق‌تر کنند. آنچه باعث کمبودهای آموزشی می‌شود، اکنون به لطف تحلیل‌های جدید واضح‌تر از قبل است. بر این اساس، مشخص می‌شود که این مسئله دو دلیل اصلی دارد؛ یک دلیل آنی و سطحی که همان نظام دسترسی ضعیف است که اثر فقر را نمایان‌تر از قبل می‌سازند و دیگری مشکلات عمیق‌تر نظام‌های آموزشی چه به لحاظ فنی و چه به لحاظ سیاسی که سبب استمرار وضعیت تحصیلی کم‌کیفیت در جامعه می‌شود.
 معلمان فاقد مهارت و بی‌انگیزه 
نکته مهم‌تر این است که، معلمان اغلب از مهارت یا انگیزه کافی برای اثربخش بودن در فرآیند تدریس برخوردار نیستند. در ایالات‌متحده آمریکا دانش‌آموزانی که از معلمان زبده برخوردارند، می‌توانند تا 1.5 پایه درسی را در یک سال تحصیلی طی کنند. درحالی‌که این رقم برای دانش‌آموزان دارای معلمان غیراثربخش، به نیم‌پایه تحصیلی تنزل می‌یابد. در کشورهای درحال‌توسعه با توجه به شرایط موجود، کیفیت معلم حتی از کشورهای توسعه‌یافته نیز اهمیت بیشتری دارد، اما متأسفانه نظام‌های آموزشی، متقاضیان دارای زمینه‌های تحصیلی قوی را جذب نمی‌کنند. علاوه بر این، کمبود دانش و مهارت‌های تدریس مسئله دیگری است که اغلب مورد غفلت واقع شده است. در ایران ناظر بر اظهارات پژوهشگران حوزه آموزش، «یکی از رویکرد‌های اساسی در مدیریت منابع انسانی، این است که هیچ آموزشی ضعف گزینش را جبران نمی‌کند. آموزش‌و‌پرورش از دهه ۷۰ به‌بعد به دلیل رویکرد‌های نادرست نتوانسته معلمان موردنیاز را به‌درستی تربیت کند و هر‌ساله در آستانه سال تحصیلی نیرو‌های مختلفی را با عنوان حق‌التدریس، قراردادی، آموزشیار نهضت، معلم طرح مهرآفرین و معلم طرح امین و سرباز معلم بدون طی مراحل درست گزینش، تناسب تحصیلات، سن و شایستگی‌های معلمی به کلاس درس فرستاده و بعد از چند سال با مصوبه مجلس استخدام کرده است. در چنین استخدام‌هایی که تعداد آن‌ها نیز بسیار زیاد است، تنها شرط استخدام داشتن سابقه تدریس و همکاری تعیین شد و بسیاری از شایستگی‌های اولیه معلمی سنجیده نشدند. افراد زیادی بدون داشتن شایستگی‌های پایه و الزامی استخدام رسمی شدند. جالب این است که در قانون رتبه‌بندی معلمان که هدف آن ارتقاء شایستگی‌ها و مهارت‌های حرفه‌ای معلمان است، به دلیل ناتوانی آموزش‌و‌پرورش در اجرای آن، نتوانسته معلمان دارای ضعف مهارت و شایستگی را ملزم به گذراندن دوره‌های آموزشی کند. باوجود تذکرات متعدد نهاد‌های نظارتی مبنی بر اصلاح آیین‌نامه اجرایی قانون رتبه‌بندی و تعداد بسیار بالای اعتراضات معلمان و تضییع حق بسیاری از معلمان، هنوز آموزش‌و‌پرورش آیین‌نامه را اصلاح نکرده و راهکاری که می‌توانست تا حدی شرایط ارتقاء شایستگی‌های معلمان را فراهم کند انجام نشده و همان فرآیند نادرست قبلی استمرار دارد. قانون رتبه‌بندی معلمان، راهکاری است که به معلمان شایسته و با انگیزه امتیاز و ارتقاء می‌دهد، معلمان ضعیف را ملزم به ارتقاء مهارت و دانش می‌نماید و معلمان ناتوان و فاقد شایستگی‌های لازم را از معلمی کنار می‌گذارد. اما جای تأسف است که اجرای غلط این قانون و استمرار همان روش غلط، هدف و ظرفیت این قانون را هدر داده و صرفا آن را به یک افزایش حقوق تبدیل کرده است.»(برگرفته از اظهارات حجت‌الله بنیادی-پژوهشگر آموزش) 
مورد بعدی، مسئله نهاده‌ها و امکانات آموزشی مدارس است. به‌طورکلی مسئله فراهم‌سازی امکانات آموزشی در کیفیت آموزش ارائه‌شده بسیار حائز اهمیت است. مدیریت کردن منابع در این زمینه اغلب یکی از سخت‌ترین کارهاست. مسئله دیگر در همین زمینه این است که این عدم توزیع بهینه سبب می‌شود امکانات آموزشی آن‌طور که باید در فرآیند یادگیری مؤثر واقع نشوند و همین امر به ایجاد شکاف بین دو نقطه‌ای که از منابع آموزشی یکسان برخوردارند منجر می‌شود و نتایج متفاوتی را ازنظر کیفیت آموزشی رقم می‌زند. 
آخرین مورد نیز ناظر بر مدیریت و راهبری مدارس و نظام‌های آموزشی است. هرچند که مدیریت اثربخش به‌طور مستقیم در یادگیری دانش‌آموزان تأثیر ندارد، اما ازآنجاکه مدیریت، به کیفیت تدریس معلمان وابسته است، به‌طور غیرمستقیم بر میزان یادگیری دانش‌آموزان تأثیر می‌گذارد. طبق یک بررسی، مدیریت کارا و اثربخش به میزان 0.23 تا 0.43، در بهبود کیفیت آموزشی مؤثر است. بااین‌حال معمولا مدیریت مؤثر موردتوجه قرار نمی‌گیرد. منظور از مدیریت مؤثر این است که مدیر صرفا درگیر کنترل معلمان و برنامه‌های درسی نباشد، بلکه چشم‌اندازهای تحصیلی دانش‌آموزان را مدنظر داشته باشد و نیز یک انجمن مؤثر از اولیای مدرسه و والدین دانش‌آموزان تشکیل دهد و آن‌ها را نیز در امر آموزش کودکان دخیل کند. این مسئله به‌ویژه زمانی اهمیت بیشتری می‌یابد که بدانیم معضلات دیگری همچون بی‌انگیزگی دانش‌آموزان و معلمان همه و همه می‌تواند با مدیریت بهتر تا حد خوبی برطرف شود.
پی‌نوشت:
آرمین زارع؛ نام مستعار نگارنده این متن است، نام واقعی او در نزد روزنامه محفوظ است
تحصیل بدون یادگیری