رژیم صهیونیستی و آمریکا باید پاسخگوی نسل کشی غزه باشند

عدالت‌خواهی اسپانیا و سکوت اعراب!

علیرضا صادقی
تحلیلگر حوزه روابط بین الملل 
 در کوران اخبار روزمره که تلاش می‌کند سایه سنگین یک فاجعه انسانی را با کلماتی همچون «آتش‌بس» و «راهکار دیپلماتیک» بپوشاند، گاه صدایی از میان قدرت‌های سنتی به شکلی غیرمنتظره برمی‌خیزد. پدرو سانچز، نخست‌وزیر اسپانیا، این نقش را ایفا کرده است؛ صدایی که اعلام می‌کند پایان درگیری نظامی، نباید به معنای پایان تاریخ‌نگاری جنایات باشد. سخنان او در رادیو «کادنا سر»، که قاطعانه اعلام کرد «صلح نمی‌تواند به معنای فراموشی باشد، نمی‌تواند به معنای مصونیت باشد»، نه یک اظهارنظر سیاسی ساده، بلکه یک موضع‌گیری اخلاقی بنیادین است. این موضع، به‌ویژه هنگامی که در پاسخ به پرسش درباره تعقیب قضایی نتانیاهو به صراحت می‌گوید: «افرادی که از بازیگران اصلی نسل‌کشی در غزه بوده‌اند، باید در برابر عدالت پاسخ بدهند. بنابراین، هیچ مصونیتی نمی‌تواند وجود داشته باشد»، به نقطه‌عطفی تبدیل می‌شود که خنجر را به قلب هر تلاش برای پاک‌سازی تاریخی فرو می‌برد. این مقاله به واکاوی دو محور اساسی در این مواضع شجاعانه می‌پردازد: نخست، ماهیت فریبنده‌ هرگونه آتش‌بس تحت سایه بازیگران اصلی جنگ، و دوم، وزن سنگین و غیرقابل انکار آثار حقوقی و انسانی عملیات نظامی که کتمان آن با پایان گلوله‌باران میسر نخواهد شد.
موضع گیری صریح علیه نسل کشی غزه 
این موضع‌گیری اسپانیا، که فراتر از منافع مستقیم ژئوپلیتیکی در منطقه غرب آسیا  اتخاذ شده است، به نوعی اعلام جنگ دیپلماتیک با روایت غالب غرب در قبال این منازعه است. در فضایی که بسیاری از متحدین اروپایی اسپانیا، تحت فشارهای اقتصادی و امنیتی، به سمت رویکردهای عمل‌گرایانه متمایل شده‌اند و آتش‌بس را هدف نهایی و بدون قید و شرط می‌دانند، مادرید ترجیح داده است که اصل انصاف را بر مصلحت زودگذر ترجیح دهد. این امر، به‌ویژه با توجه به میراث تاریخی اسپانیا در قبال مسائل حقوق بشری، وزن مضاعفی پیدا می‌کند.موضع‌گیری سانچز در بطن خود، به عنوان یک سپر دفاعی در برابر فریب‌های بزرگ‌تر عمل می‌کند. نباید فراموش کرد که در پس هر «توافق آتش‌بس» احتمالی، عملیات فریبی عظیم از سوی واشنگتن و تل‌آویو در جریان است. تهدیدات اخیر ترامپ – حتی در مقام اپوزیسیون – علیه حماس در خصوص خلع سلاح مقاومت، نشان می‌دهد که هدف نهایی، صرفاً توقف موقت جنگ نیست، بلکه تنظیم مجدد صحنه برای اجرای طرحی است که در آن، ماهیت مقاومت از بین برود و کنترل منطقه به شکلی جدید تثبیت شود. در چنین بستری، تلقی کردن جنگ غزه به عنوان یک فصل «پایان یافته»، نه تنها ساده‌لوحی، بلکه یک خبط محاسباتی پرهزینه است.
ماهیت تاکتیکی آتش‌بس در چارچوب استراتژی بلندمدت
آتش‌بس، در تئوری، برای نجات جان غیرنظامیان است؛ اما در عمل، اغلب به یک ابزار تاکتیکی برای بازسازی توان نظامی طرف مهاجم و مدیریت افکار عمومی جهانی تبدیل می‌شود. توقف کوتاه‌مدت درگیری‌ها، عموماً باعث کاهش حجم انتقادات رسانه‌ای و دیپلماتیک شده و فضا را برای دولت‌های حامی (مانند آمریکا) باز می‌کند تا بتوانند حمایت‌های خود را بدون اعتراضات شدید ادامه دهند.فراموش نکنیم که  بازیگران اصلی، مانند اعضای کابینه متوحش  نتانیاهو، هرگز هدف اصلی خود یعنی «نابودی کامل ظرفیت نظامی و حکومتی حماس» را فراموش نکرده‌اند. قاعده اساسی در تحلیل ژئوپلیتیک این است: حضور آمریکا و رژیم صهیونیستی در یک سوی معادله، به صورت خودکار هرگونه خوش‌بینی را باطل می‌کند. این اتحاد، پیش‌فرض خوش‌بینی را از بین می‌برد. بنابراین، نه تنها ابعاد نسل‌کشی دهها هزار فلسطینی بی‌گناه که پیشتر رخ داده، منتفی نیست، بلکه چشم‌انداز آینده نیز مملو از ابهامات ساختاری است که با نگاه خوش‌بینانه قابل تجزیه و تحلیل نیستند. آتش‌بس، صرفاً مکثی در عملیات خونین است، نه تغییر در نیت بازیگران. این نیت، که ریشه در سیاست‌های پاکسازی قومی و تضعیف مداوم حقوق فلسطینی‌ها دارد، با توقف چند روزه گلوله‌باران تغییر ماهیت نخواهد داد.
جنایتی که در لابلای بیانیه‌ها پنهان نمی‌شود
حتی اگر به فرض محال، دوام آتش‌بس فعلی را پذیرفته و حسن نیت واشنگتن را در نظر بگیریم، باز هم یک حقیقت غیرقابل انکار وجود دارد: نسل‌کشی نزدیک به ۷۰ هزار فلسطینی (بر اساس آمارهای رسمی در زمان نگارش این متن)، موضوعی نیست که بتوان آثار حقوقی و انسانی آن را در لابه‌لای بیانیه‌هایی که بوی صلح می‌دهند، کتمان کرد.
در شرایطی که نجیبانه باید اعتراف کرد، مطالبه‌گری دولت‌های عربی منطقه در قبال جنایات رژیم اشغالگر قدس و حامی اصلی‌اش، آمریکا، به نقطه صفر رسیده است، وظیفه خطیری بر دوش دولت‌ها و ملت‌های آگاه جهان قرار می‌گیرد: جلوگیری از مختومه شدن این پرونده خونین و دهشتناک.اظهارات اخیر پدرو سانچز، نمادی برجسته از همین مسئولیت‌پذیری است که باید به کلیه نقاط دنیا تسری یابد. توقف نسبی جنگ، فرصتی طلایی برای بازخوانی دقیق جنایات دوساله و مستمری فراهم می‌سازد که ابعاد آن برای درک ساده انسان‌ها دشوار است. این رویدادها باید بر اساس چارچوب‌های حقوق بین‌الملل تحلیل شوند، نه صرفاً بر مبنای روایت‌های رسانه‌ای کنترل‌شده.نباید از آثار «ماتقدم» (A Priori) جنگ، یعنی آثار حقوقی و انسانی آن، غافل شد. جنایات  صورت‌گرفته در جنگ غزه  دارای بار حقوقی مشخصی هستند:
ویرانی سیستماتیک بیمارستان‌ها، مدارس و زیرساخت‌های آب و برق غزه، نقض آشکار کنوانسیون‌های لاهه و ژنو در خصوص حفاظت از اهداف غیرنظامی است.همچنین  شواهد متعددی مبنی بر استفاده از سلاح‌های فسفری یا بمباران‌های عمیق که منجر به مرگ غیرنظامیان در پناهگاه‌ها شده، وجود دارد. استفاده از گرسنگی دادن نیز به عنوان ابزار جنگی، مصداق بارز جنایت علیه بشریت است.پرونده‌ای که جهانیان طی دو سال با چشمانی باز و وجدانی بیدار ابعاد خونین آن را مشاهده کرده‌اند، چنان مملو از کیفرخواست‌ها و اسناد محکم علیه صهیونیست‌هاست که هیچ‌گاه نمی‌توان پایان بررسی آن را اعلام کرد. این پرونده، تاریخ‌ساز است و مستلزم مجازات است. هرگونه تلاش برای اعلام «پایان» درگیری، تلاشی برای بی‌اثر کردن این اسناد است.
مطالبه ای که جاری است 
اینجاست که موضع سانچز از یک موضع سیاسی به یک موضع انقلابی-اخلاقی تبدیل می‌شود. مطالبه مجازات نتانیاهو، ترامپ و سایر مهره‌هایی که در زنجیره نسل‌کشی کودکان غزه نقش داشته‌اند، یک خواسته محلی یا منطقه‌ای نیست؛ بلکه یک مطالبه بین‌المللی است که هیچ انسان آزاده‌ای از آن نخواهد گذشت.نسل‌کشی، جرمی است که از قانون بین‌المللی عبور می‌کند و مستقیماً وجدان بشریت را هدف قرار می‌دهد. در چارچوب اصول دادگاه کیفری بین‌المللی (ICC)، تعریف نسل‌کشی (Genocide) نیازمند «قصد نابودی کامل یا جزئی یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی» است. اسناد جمع‌آوری شده در ماه‌های اخیر، به‌ویژه اظهارات مقامات ارشد صهیونیستی  مبنی بر محو کردن هویت فلسطینی، زمینه لازم برای احراز این قصد را فراهم می‌آورد.
عدالت‌خواهی اسپانیا و سکوت اعراب!