برای پایان یک گفت‌وگوی دو ساله

جواد شاملو
جهان عرصه یک مکالمه است و هر جنگی که بین حق و باطل می‌بینیم یک پاسخ قاطع به پرسشی همیشگی که در نهاد آدمی و در هیاهوی جهان طنین‌انداز است. آنجا که خداوند می‌فرماید: «قُل»، ما را به واکنش فرا می‌خواند. گویی در برابر ادعاهای پنهان و آشکار «أنا اللهی» که پیوسته از اعماق وجود ما یا از زبان مدعیان قدرت و عشق برمی‌خیزد، دستوری صادر شده است: حال که دیدی و شنیدی، پاسخ چیست؟
پاسخ، نه «من» بل «او» است: «هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ». این جواب، یک جابجایی بنیادین در مرکز هستی ایجاد می‌کند؛ یک جابجایی از «من خدا هستم» به «او خداست». یگانگیِ او، نافیِ هر نوع تعدد و هرگونه همتایی است؛ پس تو که ادعای خدایی می‌کنی، در این دایره‌ احدیت کجا ایستاده‌ای؟
دلیل این نفی، در تعریف بی‌نیازی متجلی می‌شود: «اللَّهُ الصَّمَدُ». هر موجودی، از رئیس تا مرئوس، از معشوق تا قُلدر، هر کسی که ادعای استغنا یا مرکزیت دارد، در اصل وجودش نیازمند است. سراسر وجود انسان، خواه در قالب قدرت، خواه در کسوت عشق، فریاد نیاز است.
این نیاز از کجا می‌آید؟ از نقص ذاتی در پیدایش و بقا. انسان «زاییده شده» و خود نیز «می‌زاید». ما در اصل هستی، محتاج دیگری بوده‌ایم و برای امتداد یافتن، نیازمند زایش اثر، کار، یا فرزند. این چرخه زادن و زاییده شدن، گواهی است بر احتیاج.
اما خداوند، از این دو نقص مبراست: «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ». او نه زائیده شده که محتاج به سبب باشد، و نه می‌زاید که نیازمند امتداد وجود خویش در دیگری باشد. خلق کردن او، نه از جنس زادن و همسان‌سازی، بلکه از جنس آفرینش است.
سرانجام، این سوره در تعریفی جامع، احدیت را تکمیل می‌کند: «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ». این جمله، تعریف عملی احدیت است. «أحد» کیست؟ کسی که هیچ همتا و کفوی برایش متصور نیست. بدین ترتیب، سوره توحید با یک نه بزرگ و قاطع به تمام ادعاهای شرک‌آلود درونی و بیرونی پایان می‌دهد و هستی را در مدار حقیقی خود، یعنی توحید ناب، سامان می‌بخشد.

عارف، کسی است که هر دوی این صداها را می‌شنود؛ هم «أنا اللهِ خلق» را می‌شنود و هم «أنا اللهِ حق» را می‌شنود و در لبیک به ندای حق، به خود و به خلق می‌گوید: «هُوَ اللَّهُ».
از همین روست که عارفان یا به طور اخص برخی فرق متصوفه هو هو می‌گویند. همه جهان أنا أنا می‌گوید و آن‌ها این أنا را هو می‌شنوند و با هو پاسخ می‌گویند. 
عارف حقیقی اما هو نمی‌کشد. عارف حقیقی انقلابی می‌شود. آنچه امروز بلندتر از هر زمان دیگری می‌شنویم فریاد أنا الله پادشاهان مغرب‌زمین است. مجنونی که امروز کلیددار کاخ سفید است تلاش می‌کند از تمام حرکات و سکناتش «أنا ربکم الأعلی» شنیده شود و در چنین اوضاعی است که نابرابرترین جنگ معاصر با یک توافق تمام می‌شود و نه با شکست طرفی که به حسب ظاهر هزاران بار ضعیف‌تر از طرف ظالم است. پایان نبرد غزه با توافق معنایی جز این ندارد یهود ظالم صهیونی و پشتیبان و یعنی شیطان اکبر، با تمام خدانمایی و اراده معطوف به قدرت و زورگویی محض خود نتوانست حماس را در زیر بتن‌های ذوب‌شده نابود کند و گروگان‌هایش را با زور بازگرداند. امروز، ندای «أنا الله» تنها از دهان فرعون یا نمرود شنیده نمی‌شود؛ از لابه‌لای خط‌ونشان‌های قدرت‌های جهانی، از ژست‌های نخبگان سکولار، و حتی از زبان شبکه‌های هوش مصنوعی و رسانه‌های مسلط نیز شنیده می‌شود. همان‌هایی که می‌خواهند خالق حقیقت باشند نه خادم آن. در برابر این «من‌محوری»‌های مدرن، دوباره خطاب الهی «قُل» زنده می‌شود؛ فرمانی برای پاسخ دادن، برای ایستادن در برابر خودخدایی‌های تکنولوژیک، سیاسی و فرهنگی عصر ما. امروز وظیفه‌ مؤمن آن است که در برابر هر قدرتی که خود را بی‌نیاز از خدا و مردم می‌پندارد، بگوید: «هُوَ اللَّهُ أَحَد». یعنی نه واشنگتن خداست، نه تل‌آویو، نه الگوریتم‌های سیلیکون‌ولی، و نه مدعیان روشنفکریِ بی‌ریشه. در این زمانه‌ پرادعا، تکرار هوای ایمان، یعنی بازگرداندن مرکز هستی به «او» و خلع ید از همه‌ من‌های متکبر.

برای پایان یک گفت‌وگوی  دو ساله