آرمانی به نام آرمان

جواد شاملو
آرمان علی‌وردی یکی از عجیب‌ترین و در عین حال روشن‌ترین چهره‌های سال‌های اخیر ایران است؛ جوانی که نه در میدان جنگ، بلکه در دل شهر خودش، در میان هم‌وطنانش و به جرم عقیده‌اش جان داد. او نه پلیس بود و نه مأمور، نه صاحب قدرت و نه صاحب سلاح؛ فقط یک جوان مؤمن بود که باور داشت نباید در برابر توهین به مقدسات و آشوب در خیابان بی‌تفاوت ماند. شاید می‌توانست آن شبِ پاییزی ۱۴۰۱، در گوشه‌ای از خانه‌اش بماند و از پنجره فقط صدای فریادها را بشنود یا حتی هیچ‌ صدایی هم نشنود، اما امان از شوری که روح خدایی در برخی جان‌ها دمیده و موجی که عشق در انسان‌های دریا دل به راه انداخته؛ ماندن در سکوت با روح آرمان سازگار نیست.
آنچه بر سر آرمان آمد، مرگ نبود، تماشای یک قساوت تمام‌عیار بود؛ مرگی که نه بر اثر اشتباه، بلکه از سر نفرت، حساب‌شده و با نیت تحقیر رقم خورد. او را زدند، برهنه کردند، دشنام دادند، و بر زمین انداختند؛ رفتاری که یادآور صحنه‌هایی از جنایات داعش بود، نه شهر تهران در قرن بیست‌ویکم. همین است که شهادت آرمان را باید نه یک واقعه تلخ، بلکه آینه‌ای دانست که چهره واقعی خشونت کور و نفرت بی‌ریشه را به ما نشان داد.
اما در میان تمام اندوه و خشم، نام او معنایی خاص دارد. «آرمان» یعنی هدف، یعنی باور، یعنی زیستن برای چیزی فراتر از خود. شاید پدر و مادرش نمی‌دانستند فرزندشان روزی با همان «آرمان»ی که نامش را بر دوش داشت، به شهادت خواهد رسید. اما تقدیر گاهی نام را به معنا بدل می‌کند.
آرمان علی‌وردی به ما یادآوری کرد که ایمان، اگرچه ممکن است تنها بماند، بی‌ثمر نمی‌ماند. او جوانی از نسل تازه ایران بود که در میان گرد و غبار سردرگمی، معنای غیرت، ایمان و مسئولیت را زنده کرد. امروز، پس از گذشت این سال‌ها، هنوز صدای آرام او از پس هیاهو شنیده می‌شود: صدایی که می‌گوید در هر زمانه‌ای، «آرمان داشتن» خود نوعی شهادت است.
آرمانی به نام آرمان
دریافت همه صفحات
دانلود این صفحه
آرشیو