زندگی مهارت می‌خواهد نه مهریه

جواد شاملو
سال‌هاست که پای مهریه به جای سفره عقد، به میز قضاوت و زندان باز شده است. مهریه‌ای که در ذات خود، نماد محبت و پشتوانه‌ای مالی برای زن بود، امروز به ابزاری تبدیل شده است که هم مردان را به ورطه بدهی‌های نجومی می‌کشاند و هم زنان را در پیچ و خم‌های دادگاه سرگردان می‌گذارد. این مناقشه اکنون یک بحران اجتماعی-اقتصادی است که نیازمند بازنگری عمیق در ساختارهای سنتی ماست.
جامعه ما به غلط، میزان مهریه را معیار ارزش زن یا تضمین دوام زندگی تلقی کرده است. خانواده‌ها گمان می‌کنند با تعیین مهریه‌های سنگین، شوهر از طلاق منصرف می‌شود یا حداقل، زوجه در صورت جدایی، دست خالی نمی‌ماند. اما در واقعیت، این تضمین‌ها پوشالی از آب در می‌آیند.
وقتی مهریه بر مبنای سکه طلا تعیین می‌شود، با هر نوسان ارزی، میزان بدهی مرد چند برابر می‌شود؛ بدهی‌ای که در توان پرداخت او نیست. قانون ۱۱۰ سکه برای جلوگیری از حبس مردان تعیین شد، اما فقط مشکل را از زندان به دادگاه اعسار منتقل کرد. مرد محکوم به پرداخت می‌شود و در عمل، با طولانی شدن فرآیند دادرسی و تقسیط‌های چند ساله، نه زن به حق کامل خود می‌رسد و نه مرد از زیر بار بدهی رها می‌شود. اینجاست که مهریه از یک حق، به یک فشار روانی و اقتصادی دائمی برای هر دو طرف تبدیل می‌شود. مهریه در وضع کنونی یک بازی باخت_باخت است. هر مرد خود را مظلوم می‌بیند و هم زن و حتی خود قاضی در موارد بسیاری احساس خوشایندی ندارد؛ او نیز از شرایط سخت اقتصادی خبر دارد و می‌داند برای بسیاری از مردان رفتن زیر بار پرداخت سکه‌‌های ۱۳۰ میلیونی چه اندازه طاقت‌فرساست و از سوی دیگر، از بی‌پناهی و احتیاج بسیاری از زنان هم مطلع است. در این شرایط قاضی نیز خود را بر سر یک دوراهی غامض و غیرقابل حل می‌یابد.
یکی از تصورات غلط رایج این است که مهریه سنگین می‌تواند اهرمی برای حفظ مرد در زندگی مشترک یا مجازاتی برای او در صورت طلاق باشد. این نگاه، بنیان‌های اخلاقی و عاطفی زندگی را زیر سؤال می‌برد.
زندگی مشترک بر پایه عشق، تعهد، تفاهم و احترام متقابل بنا می‌شود، نه ترس از زندان یا بدهی. وقتی مهریه به ابزار فشار تبدیل می‌شود، مرد ممکن است به اجبار در خانه بماند، اما این خانه دیگر کانون آرامش نیست؛ بلکه زندانی است که با زور قانون برپا شده است. این شیوه نه تنها زندگی مشترک را نجات نمی‌دهد، بلکه آن را به رابطه‌ای سمی و پر از کینه تبدیل می‌کند که در نهایت، با آسیب‌های روانی جدی‌تری به پایان می‌رسد.
مهم‌ترین آسیب مهریه سنگین در شکل کنونی آن، دور شدن از کرامت انسانی است. وقتی در مذاکرات قبل از عقد، مهریه به ابزاری برای تضمین یا فشار تبدیل می‌شود، ناخودآگاه این پیام تلخ مخابره می‌شود که: ارزش این ازدواج و این زن، به تعداد سکه‌هایی است که تو به پای او می‌ریزی.
این نگاه، زن را از یک شریک برابر و مستقل در زندگی به دارایی یا کالایی بدل می‌کند که برای حفظ آن باید تضمین مالی گرفت. مهریه در این حالت نه پشتوانه مالی، بلکه «قیمت یک زن» در بازار رقابت‌های خانوادگی می‌شود که در درجه اول توهینی آشکار به شأن و مقام انسانی زن مسلمان است و هیچ‌گاه نمی‌تواند راهی برای دستیابی به برابری حقوقی و اخلاقی باشد. ازدواج یک معامله نیست که با وثیقه‌های سنگین بیمه شود.
باید بپذیریم که مشکلات خانواده‌های امروزی، با ابزارهای حقوقی صرف حل نمی‌شود. راه‌حل جایگزین و اساسی در جای دیگری است؛ در تقویت بنیان‌های فکری و مهارتی زوجین:
در ازدواج‌های حساب‌شده‌تر؛ خانواده‌ها باید به جای تمرکز بر تعداد سکه، بر سنخیت فکری، فرهنگی و بلوغ روانی زوجین تمرکز کنند. ازدواج‌های ما باید بر پایه شناخت واقعی و عقلانی انجام شود، نه هیجانات زودگذر.
در احیای سنت‌های اصیل؛ باید سنت‌های اصیل اسلامی-ایرانی را که بر حیا، گذشت، احترام و مدارا تأکید دارند، احیا کرد. این فضایل بهترین ضمانت برای دوام خانواده هستند.
در سرمایه‌گذاری بر مهارت‌ها؛ تقویت نهادهای مشاوره و روان‌شناسی خانواده و اجباری کردن آموزش مهارت‌های زندگی و تعامل به صورت بومی‌شده برای زوج‌های جوان، بسیار موثرتر از هر بند قانونی است.
البته که در کنار این تحولات بنیادین، حمایت قاطع از حقوق مالی و اقتصادی زنان پس از جدایی ضروری است. زن نباید در صورت جدایی، دست خالی بماند. اما این حمایت باید از طریق سازوکارهای عادلانه‌تر و شفاف‌تر مانند اجرای دقیق‌تر تنصیف اموال انجام شود، نه ابزاری که کرامت او را زیر سؤال می‌برد و زندگی طرف مقابل را ویران می‌کند.

زندگی مهارت می‌خواهد  نه مهریه