راه بقا
مسعود پیرهادی
جهان، با حضور سیاستمدارانی از جنس ترامپ و نتانیاهو، روی آرامش نمیبیند. مسئله صرفا به دو فرد خلاصه نمیشود، بلکه به یک منطق خطرناک بازمیگردد؛ منطق قدرتمحور، بیقانون و بیتعهدی که جنگ، بحران و ناامنی را ابزار بقا و هژمونی میداند. در این منطق، صلح یک استثناست و بحران، قاعده. هر جا آرامش شکل بگیرد، باید به هم بخورد تا چرخ منافع سیاسی، اقتصادی و نظامی همچنان بچرخد.
غرب آسیا، بیش از هر منطقه دیگری، قربانی این رویکرد بوده است. از فلسطین تا لبنان، از سوریه تا یمن و حتی از عربستان تا عراق، رد پای سیاستهای مداخلهگرانه آمریکا و پروژههای امنیتی رژیم صهیونیستی بهروشنی دیده میشود. آتشهایی که گاه با نام دموکراسی روشن شده و گاه با برچسب مبارزه با تروریسم، اما در عمل، جز بیثباتی، تخریب زیرساختها و فرسایش دولتها و ملتها نتیجهای نداشته است.
این الگو، محدود به غرب آسیا نیست. در آمریکای لاتین نیز کشورهایی مانند ونزوئلا، سالهاست زیر فشار تحریم، عملیات روانی، کودتای نرم و فشارهای اقتصادی نفس میکشند. جرم این کشورها نه نقض حقوق بشر، بلکه ایستادگی در برابر نظم تحمیلی و تلاش برای استقلال تصمیمگیری است. اینجا هم همان منطق حاکم است؛ هر جا دولتی از مدار سلطه خارج شود، باید هزینه بدهد.
در چنین جهانی، سادهلوحانه است اگر تصور کنیم با حسننیت، مذاکره یکطرفه یا عقبنشینی، میتوان امنیت و آرامش خرید. تجربه تاریخی نشان داده هر جا ضعفی دیده شده، فشار تشدید شده است. هر جا عقبنشینی صورت گرفته، مطالبه جدیدی روی میز آمده است. بنابراین راه مقابله با این قلدرمآبی، نه انزواست و نه التماس برای پذیرش، بلکه قویشدن است؛ قویشدن در همه ابعاد.
قویشدن ایران، پیش از هر چیز، نیازمند انسجام درونی است. جامعهای که دچار شکافهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی باشد، حتی اگر از ابزارهای سخت برخوردار باشد، در برابر فشار خارجی آسیبپذیر میشود. ترمیم سرمایه اجتماعی، کاهش فاصله میان مردم و حاکمیت، مبارزه واقعی با فساد و بیعدالتی و ارتقای کارآمدی، بخشی از امنیت ملی است، نه موضوعی حاشیهای.
در بعد اقتصادی، قویشدن یعنی کاهش وابستگی، افزایش تولید، تقویت زنجیره ارزش و تابآوری در برابر تحریم. اقتصادی که بر پایه خامفروشی و واردات گسترده بنا شود، دیر یا زود به نقطه شکنندگی میرسد. اقتصاد مقاوم، نه شعار است و نه ریاضت دائمی؛ بلکه مدیریت هوشمند منابع، حمایت از تولید واقعی، اصلاح نظام مالیاتی و هدایت سرمایه به سمت فعالیتهای مولد است.
در حوزه علمی و فناوری، قدرت آینده رقم میخورد. کشوری که در فناوریهای راهبردی، انرژی، پزشکی، صنایع پیشرفته و فضای سایبری وابسته باشد، در معادلات جهانی دست پایین را خواهد داشت. سرمایهگذاری در علم، نخبگان و نوآوری، یکی از کمهزینهترین و ماندگارترین ابزارهای قدرت است.
جبهه مقاومت نیز برای قویماندن، نیازمند بازتعریف مستمر راهبردهاست. مقاومت صرفا به معنای واکنش نظامی نیست. قدرت رسانهای، روایتسازی، پیوند با افکار عمومی منطقه و جهان، هماهنگی سیاسی و پرهیز از فرسایش درونی، به اندازه توان میدانی اهمیت دارد. دشمن، همزمان که موشک دارد، روایت هم دارد و اگر این میدان رها شود، پیروزیهای میدانی نیز کمرنگ میشود.
در کنار قویشدن خود، تضعیف جریان غربی و صهیونیستی نیز لزوما به معنای تقابل مستقیم نیست. افشای استانداردهای دوگانه، برجستهکردن نقض حقوق بشر، نشاندادن چهره واقعی دموکراسیهای مدعی و حمایت از جنبشهای مردمی ضدسلطه، میتواند مشروعیت اخلاقی این جریان را فرسوده کند. تجربه نشان داده غرب بیش از آنکه از قدرت نظامی ضربه بخورد، از فروپاشی روایتش آسیب میبیند.
همچنین پیوند میان ملتها، نه صرفا دولتها، یکی از مهمترین ابزارهای تضعیف سلطه است. هر جا ملتها بیدار شدهاند، هزینه سلطه بالا رفته است. از دانشگاههای آمریکا تا خیابانهای اروپا، نشانههای این بیداری دیده میشود. این سرمایه، اگر درست فهم و تقویت شود، معادلات را تغییر میدهد.
در نهایت، جهانِ ترامپها و نتانیاهوها، جهان زور است، اما زور، همیشگی نیست. آنچه میماند، قدرتی است که ریشه در مردم، عقلانیت و عدالت داشته باشد. برای چنین جهانی، نه سادهانگاری جواب میدهد و نه هیجان. فقط قویشدن، آن هم قویشدن همهجانبه، میتواند راه عبور باشد.
جهان، با حضور سیاستمدارانی از جنس ترامپ و نتانیاهو، روی آرامش نمیبیند. مسئله صرفا به دو فرد خلاصه نمیشود، بلکه به یک منطق خطرناک بازمیگردد؛ منطق قدرتمحور، بیقانون و بیتعهدی که جنگ، بحران و ناامنی را ابزار بقا و هژمونی میداند. در این منطق، صلح یک استثناست و بحران، قاعده. هر جا آرامش شکل بگیرد، باید به هم بخورد تا چرخ منافع سیاسی، اقتصادی و نظامی همچنان بچرخد.
غرب آسیا، بیش از هر منطقه دیگری، قربانی این رویکرد بوده است. از فلسطین تا لبنان، از سوریه تا یمن و حتی از عربستان تا عراق، رد پای سیاستهای مداخلهگرانه آمریکا و پروژههای امنیتی رژیم صهیونیستی بهروشنی دیده میشود. آتشهایی که گاه با نام دموکراسی روشن شده و گاه با برچسب مبارزه با تروریسم، اما در عمل، جز بیثباتی، تخریب زیرساختها و فرسایش دولتها و ملتها نتیجهای نداشته است.
این الگو، محدود به غرب آسیا نیست. در آمریکای لاتین نیز کشورهایی مانند ونزوئلا، سالهاست زیر فشار تحریم، عملیات روانی، کودتای نرم و فشارهای اقتصادی نفس میکشند. جرم این کشورها نه نقض حقوق بشر، بلکه ایستادگی در برابر نظم تحمیلی و تلاش برای استقلال تصمیمگیری است. اینجا هم همان منطق حاکم است؛ هر جا دولتی از مدار سلطه خارج شود، باید هزینه بدهد.
در چنین جهانی، سادهلوحانه است اگر تصور کنیم با حسننیت، مذاکره یکطرفه یا عقبنشینی، میتوان امنیت و آرامش خرید. تجربه تاریخی نشان داده هر جا ضعفی دیده شده، فشار تشدید شده است. هر جا عقبنشینی صورت گرفته، مطالبه جدیدی روی میز آمده است. بنابراین راه مقابله با این قلدرمآبی، نه انزواست و نه التماس برای پذیرش، بلکه قویشدن است؛ قویشدن در همه ابعاد.
قویشدن ایران، پیش از هر چیز، نیازمند انسجام درونی است. جامعهای که دچار شکافهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی باشد، حتی اگر از ابزارهای سخت برخوردار باشد، در برابر فشار خارجی آسیبپذیر میشود. ترمیم سرمایه اجتماعی، کاهش فاصله میان مردم و حاکمیت، مبارزه واقعی با فساد و بیعدالتی و ارتقای کارآمدی، بخشی از امنیت ملی است، نه موضوعی حاشیهای.
در بعد اقتصادی، قویشدن یعنی کاهش وابستگی، افزایش تولید، تقویت زنجیره ارزش و تابآوری در برابر تحریم. اقتصادی که بر پایه خامفروشی و واردات گسترده بنا شود، دیر یا زود به نقطه شکنندگی میرسد. اقتصاد مقاوم، نه شعار است و نه ریاضت دائمی؛ بلکه مدیریت هوشمند منابع، حمایت از تولید واقعی، اصلاح نظام مالیاتی و هدایت سرمایه به سمت فعالیتهای مولد است.
در حوزه علمی و فناوری، قدرت آینده رقم میخورد. کشوری که در فناوریهای راهبردی، انرژی، پزشکی، صنایع پیشرفته و فضای سایبری وابسته باشد، در معادلات جهانی دست پایین را خواهد داشت. سرمایهگذاری در علم، نخبگان و نوآوری، یکی از کمهزینهترین و ماندگارترین ابزارهای قدرت است.
جبهه مقاومت نیز برای قویماندن، نیازمند بازتعریف مستمر راهبردهاست. مقاومت صرفا به معنای واکنش نظامی نیست. قدرت رسانهای، روایتسازی، پیوند با افکار عمومی منطقه و جهان، هماهنگی سیاسی و پرهیز از فرسایش درونی، به اندازه توان میدانی اهمیت دارد. دشمن، همزمان که موشک دارد، روایت هم دارد و اگر این میدان رها شود، پیروزیهای میدانی نیز کمرنگ میشود.
در کنار قویشدن خود، تضعیف جریان غربی و صهیونیستی نیز لزوما به معنای تقابل مستقیم نیست. افشای استانداردهای دوگانه، برجستهکردن نقض حقوق بشر، نشاندادن چهره واقعی دموکراسیهای مدعی و حمایت از جنبشهای مردمی ضدسلطه، میتواند مشروعیت اخلاقی این جریان را فرسوده کند. تجربه نشان داده غرب بیش از آنکه از قدرت نظامی ضربه بخورد، از فروپاشی روایتش آسیب میبیند.
همچنین پیوند میان ملتها، نه صرفا دولتها، یکی از مهمترین ابزارهای تضعیف سلطه است. هر جا ملتها بیدار شدهاند، هزینه سلطه بالا رفته است. از دانشگاههای آمریکا تا خیابانهای اروپا، نشانههای این بیداری دیده میشود. این سرمایه، اگر درست فهم و تقویت شود، معادلات را تغییر میدهد.
در نهایت، جهانِ ترامپها و نتانیاهوها، جهان زور است، اما زور، همیشگی نیست. آنچه میماند، قدرتی است که ریشه در مردم، عقلانیت و عدالت داشته باشد. برای چنین جهانی، نه سادهانگاری جواب میدهد و نه هیجان. فقط قویشدن، آن هم قویشدن همهجانبه، میتواند راه عبور باشد.
تیتر خبرها
تیترهای روزنامه
-
شکاف دستمزد و هزینه بازار مسکن را به رکود کشانده است
-
کمیسیون تلفیق برای تعادل درآمد و هزینههای بودجه ۱۴۰۵ برنامهریزی میکند
-
بازار مسکن نیازمند ورود سرمایه
-
راه بقا
-
صهیونیسم قابل سفیدشویی نیست
-
بازارگرمی وقیحانه گروسی
-
ثبات ارزی شرط رونق تولید
-
سکته اقتصادی دولت ترامپ
-
تناقض بزرگ آمریکا در پرونده هستهای ایران
-
ریشههای مصرفگرایی در خرید پوشاک



