از مداخله‌گرایی تا دیپلماسی التماسی

کیسینجر علیه کیسینجر

حنیف غفاری 
کیسینجر مرد! استراتژیستی که مدعی بود  حفظ هژمونی آمریکا در نظام بین‌الملل در گروی کاهش نسبی قدرت رقبای بالقوه و بالفعل آن بوده و اصلی‌ترین راه برای تحقق این موضوع، خلق تنش‌های مزمن امنیتی و گره‌های کور ژئوپلیتیک و منازعات مستمر در حوزه پیرامونی آن‌هاست.وی مولد بحران‌های مزمن و دامنه‌داری در آمریکای لاتین( خصوصا کشور شیلی) ، شرق آسیا ، آسیای مرکزی و از همه مهم‌تر، منطقه غرب آسیا بود. او مانند برژینسکی یک رئالیست بود و مانور در میان بحران‌های خودساخته کاخ سفید را یکی از اصول و قواعد مبنایی سیاست خارجی این کشور می‌دانست. 
 بنایی که ترک خورد
اما بنایی که کیسینجر در این عرصه گذاشت، در دو دهه پایانی عمر وی ترک خورد و اکنون به‌سوی اضمحلال و نابودی پیش می‌رود. کیسینجر، مدعی خلق بحران‌های قابل مدیریت در عرصه روابط بین‌الملل بود اما ترکیب این ایده با حضور سیاستمدارانی مانند بوش پسر، اوباما، ترامپ و بایدن سبب شد تا استراتژی خلق گره‌های کور و بحران‌سازی در عرصه جهانی تبدیل به پاشنه آشیل و دام خودساخته سیاستمداران آمریکایی شود! کیسینجر در ماه‌های پایانی عمر خود مدام نسبت به شکل‌گیری جنگ جهانی سوم میان آمریکا و چین هشدار داد و حتی خطاب به ناتو و اوکراین توصیه کرد که هر چه سریع‌تر با واگذاری رسمی کریمه به روسیه، به جنگ چندلایه و غیرقابل‌پیش‌بینی شکل گرفته در اوکراین پایان دهند! همین مسئله منجر به خشم شدید زلنسکی از کیسینجر شد اما سران ناتو اکنون به این نتیجه رسیده‌اند که برای جلوگیری از تشدید دامنه شکست در جنگ اوکراین ( و نه پیروزی حداقلی در این جنگ!) باید همان طرح کلان پیشنهادی کیسینجر را مبنا قرار دهند. 
 ابطال پیش‌فرض‌های کیسینجر
کیسینجر در اواخر عمر خود، شاهد ابطال پیش‌فرض همیشگی و ثابتی  بود که وی با اعتمادبه‌نفسی کاذب نسبت به آن اطمینان داشت.اینکه آمریکا متغیری مستقل در نظام بین‌الملل محسوب می‌شود و در پروسه بحران‌سازی و خلق گره‌های کور در عرصه روابط بین‌الملل نیز همین نقش‌آفرینی محوری را حفظ خواهد کرد. اما مسائل  جاری در غرب آسیا ، آسیای میانه و آمریکایی لاتین به‌وضوح پیش‌فرض‌های تحلیلی کیسینجر را به چالش کشیده است. کیسینجر پس از صد سال دریافت که قدرت خلق بحران در نظام بین‌الملل مترادف با قدرت حفظ و مدیریت بحران نیست و این نقطه شکست و ناکامی استراتژیست پیر آمریکایی بود. 
اکنون رسانه‌های غربی از کیسینجر به‌عنوان یک نظریه‌پرداز بی‌نقص یاد می‌کنند، بدون آنکه نسبت به ابطال پیش‌فرض‌ها و ثوابت ذهنی وی در نظام بین‌الملل اشاره‌ای نمایند! ابراز نگرانی‌های خاص کیسینجر در قبال بحران اوکراین و تشدید مناقشات واشنگتن و پکن بر سر تایوان، نقاط آشکارساز شکست تئوریک و عملیاتی وی محسوب می‌شود. کار به‌جایی رسید که کیسینجر چند ماه قبل و در آستانه سن صدسالگی، در سفری به پکن خواستار خویشتن‌داری پکن و واشنگتن در روند منازعات رو به گسترش در شرق آسیا و اقیانوس آرام شد.مرگ کیسینجر در حالی فرارسید که وی  ابطال صریح بسیاری از انگاره‌ها و مؤلفه‌های ادعایی خود در عرصه روابط بین‌الملل را در قرن بیست و یکم مشاهده کرد. 
 فرامتن‌هایی که آمریکا قدرت تغییر آن‌ها را ندارد 
مرگ کیسینجر در حالی رخ داد که فرامتن ها و عوامل پیرامونی و محیطی در قبال وقایع بین‌المللی، سنخیتی با مطالبات و خواسته‌های واشنگتن در قبال این وقایع ندارد! به عبارت بهتر، آمریکا در عین نقش‌آفرینی کلیدی در قبال خلق و ایجاد بحران‌های جهانی، قدرت تنظیم مؤلفه‌های فرامتنی دخیل بر آن‌ها را ازدست‌داده است. این همان موضوعی بود که کیسینجر را پس از سال‌ها مداخله‌گرایی در کشورهای دیگر، کشتار در مناطق گوناگون دنیا و تئوریزه کردن اشغالگری و نسل‌کشی در سیاست خارجی آمریکا به بن‌بست کشاند! صورت‌مسئله مشخص است.معادلات جنگ غزه، اصرار آمریکا بر استمرار جنگ اوکراین، تمرکز خاص آمریکا و رژیم صهیونیستی بر منطقه قفقاز، اقدامات تحریک‌کننده آمریکا در شبه‌جزیره کره و شرق آسیا و حتی تلاش برخی اعضای ناتو برای مداخله نظامی در مناطقی از آفریقا جملگی منبعث از یک استراتژی فرامتنی است: خلق گره‌های کور راهبردی توسط غرب در نقاط کانونی و مهم جهان. این گره‌های کور در مناطق حساس و گلوگاه‌هایی رخ می‌دهد که دارای اهمیت ژئوپلیتیک یا ژئواستراتژیک هستند. اما همان‌گونه که اشاره شد، در اینجا باید میان خلق بحران و مدیریت بحران، تفکیکی هوشمندانه قائل شد! 
از دید کیسینجر، بحران به شرطی مطلوب است که به صورتی نظام‌مند و پس از محاسبات رئالیستی ( با در نظر گرفتن هم‌زمان هزینه -فایده بحران ) خلق و سپس مدیریت شود. بر مبنای نگاه کلان کیسینجر، اساسا زیست غرب در نظام بین‌الملل در سایه بحران‌ها صورت می‌گیرد و هراندازه بحران‌ها عمیق‌تر و دنباله‌دارتر باشد، آمریکا و رژیم صهیونیستی بهانه‌های بیشتری برای مداخله‌گرایی در دیگر نقاط جهان پیدا می‌کنند. بنابراین، دشمنان ابتدا بحران‌ خلق می‌کنند، سپس آن را به یک گره کور راهبردی در جهان مبدل ساخته و درنهایت، ناظر بر گره‌ای که خود ایجاد کرده‌اند به مداخله‌گرایی پیرامون آن ادامه می‌دهند. بااین‌حال پس از شکست سنگین دولت نومحافظه کار جرج واکر بوش در عملیاتی سازی طرح خاورمیانه جدید ، کیسینجر نیز متعاقبا خود را بیش‌ازپیش در مواجهه با انتقادات صورت گرفته در محافل آکادمیک و سیاسی ناتوان یافت! تدوین، طراحی و حتی پیاده‌سازی یک منظومه استراتژیک به معنای موفقیت آن نیست و  یکی از مصادیق آن نیز استراتژی خلق گره‌های کور راهبردی توسط آمریکاست.اصلی‌ترین خطای شناختی کیسینجر، مترادف دانستن خواستن و توانستن در سیاست خارجی آمریکا بود! خطایی که به قیمت از دست رفتن جان میلیون‌ها انسان بی‌گناه در سرتاسر جهان و تحمیل هزینه‌های امنیتی، اجتماعی و اقتصادی به کشورهای گوناگون دنیا گردید. بی‌دلیل نبود که کیسینجر در ماه‌ها و حتی هفته‌های پایانی عمر خود، مرز میان مداخله‌گرایی مطلق و دیپلماسی التماسی را درهم‌تنیده و به‌نوعی، تئوری‌های سرسختانه خود را در عمل به چالش کشید. این همان عمق فاجعه ایست که روزبه‌روز آمریکا را بیشتر در عرصه جهانی درگیر می‌سازد.
 کیسینجر علیه کیسینجر