زندگی ادامه دارد
ضرورت ایجاد آرامش روانی برای جامعه
این روزها یکی از دغدغههای بسیاری از افراد، تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی به ایران است که البته با پاسخ قاطع جمهوری اسلامی همراه بوده، اما درکنار اهمیت نشان دادن ویرانیهای گسترده ناشی از اصابت موشکهای بالستیک ساخت داخل که توسط متخصصان ایرانی طراحی و اجرا شدهاند، باید به امیدآفرینی روی آورد و جملاتی برای تسکین تنشهای ذهنی سطح وسیعی از جامعه پیدا کرد. در این میانه، روانشناسان نباید سکان را رها کنند و از پرداختن به این موضوع بپرهیزند. اضطراب از جمله موضوعاتی است که بهدلیل جبر جغرافیای خاورمیانه در ادوار مختلف تاریخ حائز اهمیت بوده و بهنوعی در ناخودآگاه جمعی ساکنان این نقطه از زمین آشیانه کرده است. بنابراین، پرداختن به مسئله اضطراب ناشی از وقوع جنگ و ریشهیابی این موضوع میتواند کمک بزرگی برای آرامش روانی جامعه باشد.
سالیان پیش سیدحسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران در مطلبی عنوان کرده بود: وقوع هر بحرانی در جوامع مختلف، پیامدهای متعددی به دنبال خواهد داشت. برخی از این پیامدها به حین بحران برمیگردد، اما بخش مهمی از آنها، پس از بروز بحران خود را نشان میدهد که معمولا کمتر مورد توجه قرار میگیرد. ازجمله این بحرانهای غیرطبیعی، جنگها هستند که با تاریخ بشر مأنوس بوده و خواهد بود و همه مردم به شکلی درگیر آن خواهند بود و از پیامدهای آن تأثیر میپذیرند. شاید بتوان اینگونه اشاره کرد که جنگها در ادوار مختلف بر جوانب مختلف زندگی افراد تأثیرات منفی به جا میگذارند و از لحاظ اجتماعی، روانی، فردی، اقتصادی، شناختی و بسیاری از جنبههای دیگر، افراد را با چالشهای فراوانی مواجه میکنند. پیامدهای منفی ناشی از جنگ در بسیاری از موارد مانند تخریب زیربناها برای همه مشخص است، چون دیده میشود؛ اما یکی از بخشهایی که به شدت از جنگ متأثر میشود، سلامت اجتماعی و روانی است که متأسفانه اثرات آن پنهان بوده و این مسئله سبب شده افراد از این ناحیه صدمه ببینند. مهمترین اثرات روانی- اجتماعی جنگ عبارتاند از: انواع استرسهای فردی و جمعی (اختلال پس از حادثه)، بیماریهای روانی و شخصیتی، اضطراب، افسردگی و... . معمولا خانواده افرادی که در جنگ مجروح یا کشته میشوند، حتی پس از خاتمه جنگ نیز ممکن است نتوانند با این وقایع کنار بیایند و مسائل تلخی را تجربه کنند. برخی از صاحبنظران معتقدند جنگها عاملی مؤثر و مهم در ابتلای افراد به انواع اختلالات روانی و استرسهای پس از این بحران هستند. گرچه در برخی از زمینهها پیشرفتهایی در تجهیزات جنگی و دفاعی برای کشورهای درگیر حاصل خواهد شد، ولی معمولا حوزه سلامت اجتماعی و روانی تأثیرات منفی آن را بیشتر تجربه خواهند کرد. گرچه تأثیرات آنها بر کودکان، سالمندان، زنان و مردان همیشه یکسان نیست، ولی همه مردم بهنوعی تحت تأثیر این پیامدها قرار دارند.»
مصطفی رشید، روانتحلیلگر هم باتوجه به تجاوز رژیم صهیونیستی به خاک ایران مطرح میکند: «این روزها سوال و دغدغه بسیاری از مراجعان ما این است که «اگر حملات و درگیری روزهای اخیر ادامه دار باشد چه کنیم؟» این پرسش، با اضطراب بسیار بالایی همراه است اما چند مسئله در اینجا قابل توجه است: مسئله اول اینکه، آیا اضطراب جنگ در کشور ما یک پدیده جدید است؟ یعنی آیا ما قبلتر از این، مورد تهدیدات نظامی آمریکا یا اضطراب جنگ، قرار نگرفته بودیم؟ برای پاسخ به این سوال لازم است به این نکته توجه داشته باشیم که به لحاظ استراتژیکی در کشوری زندگی میکنیم که مناطق و کشورهای اطراف آن همواره جنگخیز بودهاند و اخبار جنگ عراق، سوریه، لبنان و غزه موضوع جدیدی محسوب نمیشود. بنابراین، چنین تهدیدات یا حتی اتفاقاتی یک امر عادی در منطقه محسوب میشود. بااینحال، این جنگها همیشه در فاصلهای دور و خارج از مرزهای جغرافیایی ایران صورت گرفتهاند و تا به امروز به غیر از جنگ هشت ساله میان ایران و عراق، سایر تهدیدات کشورهای خارجی، جدی نبوده است. اما موضوعاتی مانند مسائل تروریستی در چابهار، سیستان و بلوچستان و حتی فاجعه تروریستی شاهچراغ در شیراز را هم نباید نادیده بگیریم و بگوییم ما هرگز شاهد هیچ تهدید و تروری در داخل کشور نبودهایم! بنابراین، حداقل بهطور واقعبینانه، این اتفاقات برای ما ناآشنا و غریبه نیست. و حتی در خبرها نیز شاهد فاجعه ویرانیها و کشتار مردم غزه بودهایم که خاطر هر انسان آزادهای را میآزارد. لذا، مردم ما با اضطراب جنگ بیگانه نیستند، هرچند اضطراب و ترس از جنگ و نابودی یک اضطراب طبیعی است.»
اضطراب ناامنی، اضطراب خشونت، اضطراب سرقت، اضطراب تعرض و تجاوز نیز در همین دسته قرار میگیرند و میتوانند روحیه لطیف و آسیبپذیر مردم کشور ما را تحت تاثیرات عمیقی قرار دهند.
چگونه میتوان با اضطراب جنگ روبه رو شد؟
رشید در ادامه تشریح میکند: «به عنوان اولین گام مهم است که هر فرد بتواند فضای امنیت روانی را برای خودش ایجاد کند. امنیت چند حالت دارد: امنیت نظامی که مسئولیت آن با نیروی ارتش، سپاه و نیروی انتظامی کشور است. امنیت اقتصادی که متصدی آن بخش دولتی است. امنیت روانی که مسئول آن خود ما هستیم که اینجا قصد داریم از امنیت روانی برای مقابله با اضطراب جنگ ایران و اسرائیل صحبت کنیم. پایه و اساس امنیت روانی هر فرد، کاملا درونی است، هرچند عوامل بیرونی مانند مشکلات اقتصادی، طلاق یا اعتیاد میتوانند ناامنی روانی را تشدید کنند اما واقعیت این است که منشأ این ناامنیها در درون انسان است. بسیاری از افراد بهخاطر امنیت و آرامش درونی خود توانستهاند در فضاهای پربحران عملکرد خوبی داشته و آستانه تحمل بالاتری از خود نشان دهند اما افرادی که ناامنیهای درونی دارند، زمانی که در معرض این اتفاقات و بحرانها قرار میگیرند، در اثر ناامنی درونی مضطرب خواهند بود. کسانی که اضطراب بالایی دارند یا به اصطلاح روانشناسی، افرادی که مبتلا به اضطراب فراگیر هستند، باید شنیدن یا خواندن موضوعات مرتبط با اخبار جنگ را برای خود کلاً محدود کنند و خود را در معرض این اخبار قرار ندهند اما متاسفانه همین افراد بیش از دیگران پیگیر اتفاقات و اخبار جنگ هستند و خود را به اضطراب جنگ دچار میکنند.»
این روانتحلیلگر تاکید میکند: «همیشه مرز باریکی بین آگاهی و آسیبروانی وجود دارد. حتما ناآگاهی میتواند برای فرد زیانآور باشد اما در کنار آن وقتی میل پیدا میکنیم که اخبار مختلف را از منابع متفاوت رصد و پیگیری و اخبار منفی جنگ را دنبال کنیم، دچار مشکل میشویم. دلیل آن هم کاملا مشخص است زیرا ظرفیت سیستم روانی ما بسیار محدود بوده و تاب این همه بار را نخواهد داشت. برخی چیزها برای ما قابل مدیریت است و برخی از اطلاعات قابل مدیریت نیست اما نکتهای که در اینجا مهم به نظر میرسد، این است که باید دریافت اخبار و اطلاعات را به زمان خاصی در روز محدود کرد. به این معنا که باید برای خود زمان بگذاریم و در زمان محدود برخی از اخباری که در حوزه تخاصم و درگیری منتشر شده را رصد کنیم. به این روش ما در دریای اخبار متفاوت غرق نمیشویم. منابع اطلاعاتی نیز بسیار اهمیت دارد و یکی از راهحلهایی که میتوانیم فشار اخبار جنگ را کاهش دهیم این است که تنها چند خبر و کانالی را که از اخبار منتشرشده در آن اطمینان داریم، رصد کنیم. در بسیاری از موارد دهها کانال و مرجع خبری در دسترس افراد قرار میگیرد، اما راه درست این است که این کانالها محدود شده و اخبار تنها از چند کانال دنبال شود، زیرا همه اخباری که در کانالهای متفاوت منتشر میشوند، اخبار درست نیستند و تعدد اخبار سبب میشود فرد گاهی توان تشخیص خبر فیک و صحیح را نداشته باشد و این بار فشار روانی را بیشتر میکند. از سوی دیگر باید توجه داشت که درواقع در جامعه یک آسیب روانی وجود دارد و من به اخبار بهعنوان یک راهحل هم نگاه میکنم. در حقیقت این رصد اخبار یک علامت است و علت نیست. این ماجرا بسیار اهمیت دارد که خیلی وقتها در تولید راهحل نادیده گرفته میشود. میتوان گفت این رفتار با وجود آسیبزننده بودنش ممکن است تا حدودی، اضطراب را بهصورت گذرا و انطباقی نه سازگاری از بین ببرد اما یک راهحل طولانی و مفیدی نخواهد بود و باید در بررسیها به آن توجه کنیم و سادهانگارانه تصور نکنیم حذف علامت، علت را از بین میبرد.»
لزوم امیدآفرینی در رسانهها
اما از سوی دیگر رسانهها نیز میتوانند به کاهش اضطراب عمومی کمک کنند. رشید در این زمینه توضیح میدهد: «در شرایط بحرانی مانند آنچه این روزها به دلیل وقوع جنگ و تجاوز به کشورمان رخ داده است، فضای عمومی جامعه بهسرعت تحت تأثیر اضطراب، ترس، خشم و نااطمینانی قرار گرفته. در این میان، رسانهها نقش موثری در مدیریت روانی جامعه ایفا میکنند. یکی از مؤثرترین اقدامات آنها، انتشار محتوای اطمینانبخش و امیدآفرین است؛ محتوایی که نه واقعیت را انکار میکند و نه مردم را با موجی از ترس رها میسازد. بدون تردید هدف اهالی رسانه باید کاهش اضطراب عمومی، بازیابی حس کنترل خود و امید در میان مردم و جلوگیری از فروپاشی روانی جامعه در برابر موج اخبار منفی باشد. در این راستا باید از تیترها و اخباری استفاده کرد که لحن تهدیدآمیز یا خشونتبار ندارند. عباراتی مثل «آرامش نسبی برقرار شد»، «امید به حل بحران افزایش یافت» و «اکثریت مردم مشغول زندگی روزمره هستند» جایگزین واژههای هولانگیز شود و بر اخبار مثبت و واقعی تمرکز کرد. انتشار خبرهای کوچک اما مثبت نظیر نجات آسیبدیدگان توسط مردم، همکاری پزشکان داوطلب، ارائه خدمات عمومی در مناطق مختلف و کمکهای داوطلبانه بسیار مهم است. از طرفی مصاحبه با افراد تابآور و مقاوم در این شرایط بسیار کمک کننده خواهد بود و باید با کسانی که تجربه زیستن در بحران را دارند و کسانی که اکنون با آرامش و مسئولیتپذیری به مردم کمک میکنند، گفتکو کرد. روایت این افراد الهامبخش است و میتواند الگوی دیگران هم باشد. بازنشر محتواهای انگیزشی، فرهنگی و عاطفی، دیگر کاری است که میتوان در شبکههای اجتماعی انجام داد. دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق نشان داد که حتی در شرایط جنگی نیز میتوان کارهای بزرگی انجام داد. بنابراین باید به مردم یادآوری کرد که هنوز «زندگی» ادامه دارد و باید برای عبور از این شرایط مقاوم بود. نقش مردم در کمک و نجات هموطنان نیز یکی از کارهای مهمی است که میتوان آن را برجسته و مرتب بازنشر کرد. انتشار عکس و فیلم از کمکهای داوطلبانه، صفهای اهدای خون، یا کمپینهای مردمی میتواند حس مفید بودن و امید را بازآفرینی کند. البته این هشدار هم لازم است که نباید با محتوای اغراقآمیز یا تبلیغاتی، مخاطب را گمراه کرد. در عصر شبکههای اجتماعی هر خبر فیکی اثرات منفی موثری برجای میگذارد. امیدآفرینی بدون واقعگرایی، نتیجه معکوس خواهد داد و موجب بیاعتمادی میشود.»
رشید در بخش دیگری از اظهاراتش با اشاره به ترس کودکان از جنگ، عنوان کرده است: «این ترس، یک اضطراب تنشزا است که بوی مرگ میدهد اما با افراط و تفریطهایی از جانب بزرگسالان مواجه میشود. گاهی حتی در فضای مجازی ممکن است زیاد با این موضوع مواجه شده باشید که گفته میشود «آیا فرزندانمان را در معرض اخبار جنگ قرار ندهیم؟» اما مسئله مهم این است که در درمانهای روانتحلیلی گفته میشود مراجع باید بر اساس مسائل فرهنگی خودش رشد کند و بتواند بر اساس مسائل فرهنگی خودش حل مسئله کند و زندگی خود را بسازد. بنابراین، نباید گمان کنیم که باید الگوهای فرهنگی و اجتماعی یک کشور دیگر را روی مراجع خودمان پیاده کنیم، بلکه لازم است مراجع را با توجه به بافت فرهنگی و زیستی جامعه خودش، با مسئله اضطراب و جنگ سازگار کنیم تا در وهله اول بتواند پذیرش مسئله را پیدا کند. وقتی ما در یک محدوده جغرافیایی زندگی میکنیم که با تهدیدات نظامی زیادی مواجه است، لازم است کودکانمان را هم برای زیستن در چنین فضایی آماده کنیم. به این معنا که نه زیاد او را در معرض اخبار تنشزای جنگ و خون و خونریزی قرار دهیم و نه او را کاملا چشم و گوش بسته و لای پر قو نگه داریم که نتواند درک درست و واقعی از فضای زندگی پیدا کند. در واقع همانقدر که روان کودک در مواجهه با صحنههای فاجعهآمیز دچار آسیبهای شدید از قبیل اضطراب پس از تجربه آسیبزای شدید میشود، درصورتیکه از تمام واقعیات خبری و اطلاعاتی هم دور بماند، ممکن است دچار آسیب شود چون حداکثر تا یک سن خاص میتوانید او را از واقعیت دور نگه دارید و بعد از آن کودک وارد محیطهای اجتماعی میشود و در گفت وگو با دوستانش یا ورود به فضاهای مجازی در معرض اطلاعات قرار میگیرد و ناگهان با هجمه زیادی از تنشها روبه رو میشود. معمولا توصیه روانشناسان به والدین این است که در قالب داستان، نقاشی و بازی مسائل مربوط به جنگ را برای کودکان تفهیم و تبیین کنند، بدون آنکه الزاما نیازی به مواجه کردن کودک با صحنههای خشن جنگی باشد. به این ترتیب، کودک به لحاظ محیطی و روانی آمادگی لازم را برای رویارویی با واقعیت پیدا میکند.»
اما در نهایت، اضطراب مرگ که در کشور ما با اضطراب جنگ تجربه میشود، یک حقیقت انکارناشدنی در تمام نقاط جهان است که هرکسی آن را بهگونهای درک میکند. بهعبارت بهتر، ما در هر روز با پایانها و مرگهایی در سطوح مختلف زندگی روبه رو
هستیم و مفهوم مرگ را نه فقط در پایان عمر بلکه در هر لحظه تجربه میکنیم. مرگ و زندگی سایه به سایه یکدیگر در حال حرکت هستند و پایان هر روز خبر از مرگ آن روز در تمام تاریخ میدهد.
اضطراب مرگ یا اضطراب جنگ؟
به باور این روانتحلیلگر، «مفهوم مرگ زمانی اضطرابآور است که فرد، زندگی خود را به تمامیت نزیسته و به اصطلاح، خوب زندگی نکرده است. اگر فردی زیست مطلوبی داشته باشد و در مسیر آرزوها و اهداف خود بهدرستی حرکت کرده باشد، اضطراب جنگ و اضطراب مرگ را نخواهد داشت چرا که در فرآیند پذیرش مرگ قرار دارد. به این ترتیب، اضطراب مرگ برای همه در یک سطح تجربه نمیشود و ما شاهد افرادی هستیم که جسورانه و شجاعانه جان خود را در کف دست میگیرند و پا به میدان جنگ میگذارند. حتی برخی از این افراد حالات معنوی بسیار خوب و سالمی دارند، فقط به این دلیل که خوب زیستهاند. تعبیری روایی هست که میتواند این مفهوم را بهزیبایی انتقال دهد و میگوید: «بعضیها خوب زندگی میکنند و خوب میمیرند». بنابراین، اگر فردی بخواهد مرگ خوبی داشته باشد و اضطراب مرگ در او کاهش پیدا کند، لازم است که خوب زندگی کرده باشد و از زندگی خودش رضایت داشته باشد. به این ترتیب، چنین فردی چندان هم درگیر چگونه مردن و فرآیند آن نیست. بنابراین، توصیه ما به افرادی که این روزها زیاد این سوال را میپرسند که «زیر سایه جنگ چگونه زندگی کنیم»، این است که در خودشان تامل کنند و ببینند این اضطراب جنگ آیا به این دلیل نیست که ندایی در درونشان میگوید: «تو خوب زندگی نکردهای»؟ و انگار این افراد آرزوهای روی زمین مانده و پروندههای باز زیادی دارند که باعث شده است زندگی بیثباتی داشته باشند و به اضطراب مرگ دچار شوند. درهرحال، امیدواریم مردم کشور ما در سایه امنیت، رفاه و خوشبختی زندگی کنند و صلح در اقصی نقاط منطقه خاورمیانه حاکم شود و تمام پلیدیها و دشمنیها به پایان برسد.»
سالیان پیش سیدحسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران در مطلبی عنوان کرده بود: وقوع هر بحرانی در جوامع مختلف، پیامدهای متعددی به دنبال خواهد داشت. برخی از این پیامدها به حین بحران برمیگردد، اما بخش مهمی از آنها، پس از بروز بحران خود را نشان میدهد که معمولا کمتر مورد توجه قرار میگیرد. ازجمله این بحرانهای غیرطبیعی، جنگها هستند که با تاریخ بشر مأنوس بوده و خواهد بود و همه مردم به شکلی درگیر آن خواهند بود و از پیامدهای آن تأثیر میپذیرند. شاید بتوان اینگونه اشاره کرد که جنگها در ادوار مختلف بر جوانب مختلف زندگی افراد تأثیرات منفی به جا میگذارند و از لحاظ اجتماعی، روانی، فردی، اقتصادی، شناختی و بسیاری از جنبههای دیگر، افراد را با چالشهای فراوانی مواجه میکنند. پیامدهای منفی ناشی از جنگ در بسیاری از موارد مانند تخریب زیربناها برای همه مشخص است، چون دیده میشود؛ اما یکی از بخشهایی که به شدت از جنگ متأثر میشود، سلامت اجتماعی و روانی است که متأسفانه اثرات آن پنهان بوده و این مسئله سبب شده افراد از این ناحیه صدمه ببینند. مهمترین اثرات روانی- اجتماعی جنگ عبارتاند از: انواع استرسهای فردی و جمعی (اختلال پس از حادثه)، بیماریهای روانی و شخصیتی، اضطراب، افسردگی و... . معمولا خانواده افرادی که در جنگ مجروح یا کشته میشوند، حتی پس از خاتمه جنگ نیز ممکن است نتوانند با این وقایع کنار بیایند و مسائل تلخی را تجربه کنند. برخی از صاحبنظران معتقدند جنگها عاملی مؤثر و مهم در ابتلای افراد به انواع اختلالات روانی و استرسهای پس از این بحران هستند. گرچه در برخی از زمینهها پیشرفتهایی در تجهیزات جنگی و دفاعی برای کشورهای درگیر حاصل خواهد شد، ولی معمولا حوزه سلامت اجتماعی و روانی تأثیرات منفی آن را بیشتر تجربه خواهند کرد. گرچه تأثیرات آنها بر کودکان، سالمندان، زنان و مردان همیشه یکسان نیست، ولی همه مردم بهنوعی تحت تأثیر این پیامدها قرار دارند.»
مصطفی رشید، روانتحلیلگر هم باتوجه به تجاوز رژیم صهیونیستی به خاک ایران مطرح میکند: «این روزها سوال و دغدغه بسیاری از مراجعان ما این است که «اگر حملات و درگیری روزهای اخیر ادامه دار باشد چه کنیم؟» این پرسش، با اضطراب بسیار بالایی همراه است اما چند مسئله در اینجا قابل توجه است: مسئله اول اینکه، آیا اضطراب جنگ در کشور ما یک پدیده جدید است؟ یعنی آیا ما قبلتر از این، مورد تهدیدات نظامی آمریکا یا اضطراب جنگ، قرار نگرفته بودیم؟ برای پاسخ به این سوال لازم است به این نکته توجه داشته باشیم که به لحاظ استراتژیکی در کشوری زندگی میکنیم که مناطق و کشورهای اطراف آن همواره جنگخیز بودهاند و اخبار جنگ عراق، سوریه، لبنان و غزه موضوع جدیدی محسوب نمیشود. بنابراین، چنین تهدیدات یا حتی اتفاقاتی یک امر عادی در منطقه محسوب میشود. بااینحال، این جنگها همیشه در فاصلهای دور و خارج از مرزهای جغرافیایی ایران صورت گرفتهاند و تا به امروز به غیر از جنگ هشت ساله میان ایران و عراق، سایر تهدیدات کشورهای خارجی، جدی نبوده است. اما موضوعاتی مانند مسائل تروریستی در چابهار، سیستان و بلوچستان و حتی فاجعه تروریستی شاهچراغ در شیراز را هم نباید نادیده بگیریم و بگوییم ما هرگز شاهد هیچ تهدید و تروری در داخل کشور نبودهایم! بنابراین، حداقل بهطور واقعبینانه، این اتفاقات برای ما ناآشنا و غریبه نیست. و حتی در خبرها نیز شاهد فاجعه ویرانیها و کشتار مردم غزه بودهایم که خاطر هر انسان آزادهای را میآزارد. لذا، مردم ما با اضطراب جنگ بیگانه نیستند، هرچند اضطراب و ترس از جنگ و نابودی یک اضطراب طبیعی است.»
اضطراب ناامنی، اضطراب خشونت، اضطراب سرقت، اضطراب تعرض و تجاوز نیز در همین دسته قرار میگیرند و میتوانند روحیه لطیف و آسیبپذیر مردم کشور ما را تحت تاثیرات عمیقی قرار دهند.
چگونه میتوان با اضطراب جنگ روبه رو شد؟
رشید در ادامه تشریح میکند: «به عنوان اولین گام مهم است که هر فرد بتواند فضای امنیت روانی را برای خودش ایجاد کند. امنیت چند حالت دارد: امنیت نظامی که مسئولیت آن با نیروی ارتش، سپاه و نیروی انتظامی کشور است. امنیت اقتصادی که متصدی آن بخش دولتی است. امنیت روانی که مسئول آن خود ما هستیم که اینجا قصد داریم از امنیت روانی برای مقابله با اضطراب جنگ ایران و اسرائیل صحبت کنیم. پایه و اساس امنیت روانی هر فرد، کاملا درونی است، هرچند عوامل بیرونی مانند مشکلات اقتصادی، طلاق یا اعتیاد میتوانند ناامنی روانی را تشدید کنند اما واقعیت این است که منشأ این ناامنیها در درون انسان است. بسیاری از افراد بهخاطر امنیت و آرامش درونی خود توانستهاند در فضاهای پربحران عملکرد خوبی داشته و آستانه تحمل بالاتری از خود نشان دهند اما افرادی که ناامنیهای درونی دارند، زمانی که در معرض این اتفاقات و بحرانها قرار میگیرند، در اثر ناامنی درونی مضطرب خواهند بود. کسانی که اضطراب بالایی دارند یا به اصطلاح روانشناسی، افرادی که مبتلا به اضطراب فراگیر هستند، باید شنیدن یا خواندن موضوعات مرتبط با اخبار جنگ را برای خود کلاً محدود کنند و خود را در معرض این اخبار قرار ندهند اما متاسفانه همین افراد بیش از دیگران پیگیر اتفاقات و اخبار جنگ هستند و خود را به اضطراب جنگ دچار میکنند.»
این روانتحلیلگر تاکید میکند: «همیشه مرز باریکی بین آگاهی و آسیبروانی وجود دارد. حتما ناآگاهی میتواند برای فرد زیانآور باشد اما در کنار آن وقتی میل پیدا میکنیم که اخبار مختلف را از منابع متفاوت رصد و پیگیری و اخبار منفی جنگ را دنبال کنیم، دچار مشکل میشویم. دلیل آن هم کاملا مشخص است زیرا ظرفیت سیستم روانی ما بسیار محدود بوده و تاب این همه بار را نخواهد داشت. برخی چیزها برای ما قابل مدیریت است و برخی از اطلاعات قابل مدیریت نیست اما نکتهای که در اینجا مهم به نظر میرسد، این است که باید دریافت اخبار و اطلاعات را به زمان خاصی در روز محدود کرد. به این معنا که باید برای خود زمان بگذاریم و در زمان محدود برخی از اخباری که در حوزه تخاصم و درگیری منتشر شده را رصد کنیم. به این روش ما در دریای اخبار متفاوت غرق نمیشویم. منابع اطلاعاتی نیز بسیار اهمیت دارد و یکی از راهحلهایی که میتوانیم فشار اخبار جنگ را کاهش دهیم این است که تنها چند خبر و کانالی را که از اخبار منتشرشده در آن اطمینان داریم، رصد کنیم. در بسیاری از موارد دهها کانال و مرجع خبری در دسترس افراد قرار میگیرد، اما راه درست این است که این کانالها محدود شده و اخبار تنها از چند کانال دنبال شود، زیرا همه اخباری که در کانالهای متفاوت منتشر میشوند، اخبار درست نیستند و تعدد اخبار سبب میشود فرد گاهی توان تشخیص خبر فیک و صحیح را نداشته باشد و این بار فشار روانی را بیشتر میکند. از سوی دیگر باید توجه داشت که درواقع در جامعه یک آسیب روانی وجود دارد و من به اخبار بهعنوان یک راهحل هم نگاه میکنم. در حقیقت این رصد اخبار یک علامت است و علت نیست. این ماجرا بسیار اهمیت دارد که خیلی وقتها در تولید راهحل نادیده گرفته میشود. میتوان گفت این رفتار با وجود آسیبزننده بودنش ممکن است تا حدودی، اضطراب را بهصورت گذرا و انطباقی نه سازگاری از بین ببرد اما یک راهحل طولانی و مفیدی نخواهد بود و باید در بررسیها به آن توجه کنیم و سادهانگارانه تصور نکنیم حذف علامت، علت را از بین میبرد.»
لزوم امیدآفرینی در رسانهها
اما از سوی دیگر رسانهها نیز میتوانند به کاهش اضطراب عمومی کمک کنند. رشید در این زمینه توضیح میدهد: «در شرایط بحرانی مانند آنچه این روزها به دلیل وقوع جنگ و تجاوز به کشورمان رخ داده است، فضای عمومی جامعه بهسرعت تحت تأثیر اضطراب، ترس، خشم و نااطمینانی قرار گرفته. در این میان، رسانهها نقش موثری در مدیریت روانی جامعه ایفا میکنند. یکی از مؤثرترین اقدامات آنها، انتشار محتوای اطمینانبخش و امیدآفرین است؛ محتوایی که نه واقعیت را انکار میکند و نه مردم را با موجی از ترس رها میسازد. بدون تردید هدف اهالی رسانه باید کاهش اضطراب عمومی، بازیابی حس کنترل خود و امید در میان مردم و جلوگیری از فروپاشی روانی جامعه در برابر موج اخبار منفی باشد. در این راستا باید از تیترها و اخباری استفاده کرد که لحن تهدیدآمیز یا خشونتبار ندارند. عباراتی مثل «آرامش نسبی برقرار شد»، «امید به حل بحران افزایش یافت» و «اکثریت مردم مشغول زندگی روزمره هستند» جایگزین واژههای هولانگیز شود و بر اخبار مثبت و واقعی تمرکز کرد. انتشار خبرهای کوچک اما مثبت نظیر نجات آسیبدیدگان توسط مردم، همکاری پزشکان داوطلب، ارائه خدمات عمومی در مناطق مختلف و کمکهای داوطلبانه بسیار مهم است. از طرفی مصاحبه با افراد تابآور و مقاوم در این شرایط بسیار کمک کننده خواهد بود و باید با کسانی که تجربه زیستن در بحران را دارند و کسانی که اکنون با آرامش و مسئولیتپذیری به مردم کمک میکنند، گفتکو کرد. روایت این افراد الهامبخش است و میتواند الگوی دیگران هم باشد. بازنشر محتواهای انگیزشی، فرهنگی و عاطفی، دیگر کاری است که میتوان در شبکههای اجتماعی انجام داد. دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق نشان داد که حتی در شرایط جنگی نیز میتوان کارهای بزرگی انجام داد. بنابراین باید به مردم یادآوری کرد که هنوز «زندگی» ادامه دارد و باید برای عبور از این شرایط مقاوم بود. نقش مردم در کمک و نجات هموطنان نیز یکی از کارهای مهمی است که میتوان آن را برجسته و مرتب بازنشر کرد. انتشار عکس و فیلم از کمکهای داوطلبانه، صفهای اهدای خون، یا کمپینهای مردمی میتواند حس مفید بودن و امید را بازآفرینی کند. البته این هشدار هم لازم است که نباید با محتوای اغراقآمیز یا تبلیغاتی، مخاطب را گمراه کرد. در عصر شبکههای اجتماعی هر خبر فیکی اثرات منفی موثری برجای میگذارد. امیدآفرینی بدون واقعگرایی، نتیجه معکوس خواهد داد و موجب بیاعتمادی میشود.»
رشید در بخش دیگری از اظهاراتش با اشاره به ترس کودکان از جنگ، عنوان کرده است: «این ترس، یک اضطراب تنشزا است که بوی مرگ میدهد اما با افراط و تفریطهایی از جانب بزرگسالان مواجه میشود. گاهی حتی در فضای مجازی ممکن است زیاد با این موضوع مواجه شده باشید که گفته میشود «آیا فرزندانمان را در معرض اخبار جنگ قرار ندهیم؟» اما مسئله مهم این است که در درمانهای روانتحلیلی گفته میشود مراجع باید بر اساس مسائل فرهنگی خودش رشد کند و بتواند بر اساس مسائل فرهنگی خودش حل مسئله کند و زندگی خود را بسازد. بنابراین، نباید گمان کنیم که باید الگوهای فرهنگی و اجتماعی یک کشور دیگر را روی مراجع خودمان پیاده کنیم، بلکه لازم است مراجع را با توجه به بافت فرهنگی و زیستی جامعه خودش، با مسئله اضطراب و جنگ سازگار کنیم تا در وهله اول بتواند پذیرش مسئله را پیدا کند. وقتی ما در یک محدوده جغرافیایی زندگی میکنیم که با تهدیدات نظامی زیادی مواجه است، لازم است کودکانمان را هم برای زیستن در چنین فضایی آماده کنیم. به این معنا که نه زیاد او را در معرض اخبار تنشزای جنگ و خون و خونریزی قرار دهیم و نه او را کاملا چشم و گوش بسته و لای پر قو نگه داریم که نتواند درک درست و واقعی از فضای زندگی پیدا کند. در واقع همانقدر که روان کودک در مواجهه با صحنههای فاجعهآمیز دچار آسیبهای شدید از قبیل اضطراب پس از تجربه آسیبزای شدید میشود، درصورتیکه از تمام واقعیات خبری و اطلاعاتی هم دور بماند، ممکن است دچار آسیب شود چون حداکثر تا یک سن خاص میتوانید او را از واقعیت دور نگه دارید و بعد از آن کودک وارد محیطهای اجتماعی میشود و در گفت وگو با دوستانش یا ورود به فضاهای مجازی در معرض اطلاعات قرار میگیرد و ناگهان با هجمه زیادی از تنشها روبه رو میشود. معمولا توصیه روانشناسان به والدین این است که در قالب داستان، نقاشی و بازی مسائل مربوط به جنگ را برای کودکان تفهیم و تبیین کنند، بدون آنکه الزاما نیازی به مواجه کردن کودک با صحنههای خشن جنگی باشد. به این ترتیب، کودک به لحاظ محیطی و روانی آمادگی لازم را برای رویارویی با واقعیت پیدا میکند.»
اما در نهایت، اضطراب مرگ که در کشور ما با اضطراب جنگ تجربه میشود، یک حقیقت انکارناشدنی در تمام نقاط جهان است که هرکسی آن را بهگونهای درک میکند. بهعبارت بهتر، ما در هر روز با پایانها و مرگهایی در سطوح مختلف زندگی روبه رو
هستیم و مفهوم مرگ را نه فقط در پایان عمر بلکه در هر لحظه تجربه میکنیم. مرگ و زندگی سایه به سایه یکدیگر در حال حرکت هستند و پایان هر روز خبر از مرگ آن روز در تمام تاریخ میدهد.
اضطراب مرگ یا اضطراب جنگ؟
به باور این روانتحلیلگر، «مفهوم مرگ زمانی اضطرابآور است که فرد، زندگی خود را به تمامیت نزیسته و به اصطلاح، خوب زندگی نکرده است. اگر فردی زیست مطلوبی داشته باشد و در مسیر آرزوها و اهداف خود بهدرستی حرکت کرده باشد، اضطراب جنگ و اضطراب مرگ را نخواهد داشت چرا که در فرآیند پذیرش مرگ قرار دارد. به این ترتیب، اضطراب مرگ برای همه در یک سطح تجربه نمیشود و ما شاهد افرادی هستیم که جسورانه و شجاعانه جان خود را در کف دست میگیرند و پا به میدان جنگ میگذارند. حتی برخی از این افراد حالات معنوی بسیار خوب و سالمی دارند، فقط به این دلیل که خوب زیستهاند. تعبیری روایی هست که میتواند این مفهوم را بهزیبایی انتقال دهد و میگوید: «بعضیها خوب زندگی میکنند و خوب میمیرند». بنابراین، اگر فردی بخواهد مرگ خوبی داشته باشد و اضطراب مرگ در او کاهش پیدا کند، لازم است که خوب زندگی کرده باشد و از زندگی خودش رضایت داشته باشد. به این ترتیب، چنین فردی چندان هم درگیر چگونه مردن و فرآیند آن نیست. بنابراین، توصیه ما به افرادی که این روزها زیاد این سوال را میپرسند که «زیر سایه جنگ چگونه زندگی کنیم»، این است که در خودشان تامل کنند و ببینند این اضطراب جنگ آیا به این دلیل نیست که ندایی در درونشان میگوید: «تو خوب زندگی نکردهای»؟ و انگار این افراد آرزوهای روی زمین مانده و پروندههای باز زیادی دارند که باعث شده است زندگی بیثباتی داشته باشند و به اضطراب مرگ دچار شوند. درهرحال، امیدواریم مردم کشور ما در سایه امنیت، رفاه و خوشبختی زندگی کنند و صلح در اقصی نقاط منطقه خاورمیانه حاکم شود و تمام پلیدیها و دشمنیها به پایان برسد.»
