یک روایت ناب از حاجقاسم
«چهره حاج قاسم سیمایی دارد که از همین ملّت است و در میان آنهاست، انگار که چهره او چهره این ملّت است.» اینها را مرتضی سرهنگی گفته در حاشیه مراسم امضای کتابش «قاسم»، در نمایشگاه کتاب تهران به خبرنگار یکی از روزنامهها. راستش را بخواهید سرهنگی زده توی خال! اگر بخواهیم عصاره مردم و ملّت ایران را در یک شخصیت ترسیم کنیم که هم طعم محرومیت را چشیده باشد و از سر شکمسیری تئوری صادر نکند، هم صفای باطن در سیماش مشخص باشد، هم جوانمرد باشد و اهل فتوت، هم ریشه در تاریخ و فرهنگ ایرانیِ شرقی داشته باشد و هم غیرت دینی و مسلمانی حتماً یکی از اولین شخصیتهایی که در ذهن میآید قاسم سلیمانی است؛ سلیمانی تابلوی ریزنگار ۹۰ میلیون ایرانیست.
تابلویی ریزبافت که هر رگهاش برآمده از بخشی از ویژگیها و خصوصیات مردم ایران است. شرح مفصل این تابلوی ریزبافت و ریزنگار همین «قاسمِ» ۵۱۲ صفحهای است که مرتضی سرهنگی و گروهش بخشی از عمر خودشان را پای آن گذاشتهاند و حالا به دست من و شما رسید و از خواندنش کیفور میشویم.
یکی از مخاطبان که نظرش را درباره آن در یکی از شبکههای اجتماعی ثبت کرده «قاسم» را یک دوره فشرده تاریخ معاصر توصیف کرده که پیشنهاد مناسبی است برای کسی که در پی اطلاع مقدماتی درباره سیاستهای منطقهای ایران است. او البته از بین شخصیتهای کتاب به حال حسین پورجعفری غبطه خورده: «همراه ۴۰ ساله حاجی که بازنشسته میشه و حتی یک ماه هم از حاجی جدا میشه ولی میبینه بدون حاجی نمیتونه و دوباره برمیگرده. آخر سر هم کنار حاجی شهید میشه.»
کاملترین در بازار
در پی اغراق و غلو نیستم اما میتوان با جرأت مدعی شد که حدأقل تا این لحظه کتاب «قاسم به روایت مرتضی سرهنگی» جامعترین و کاملترین کتابی است که ۶ دهه قصه سرگذشت قاسم سلیمانی را از تولد و کودکی در محلات روستایی و عشایری جنوب کرمان تا شهادت در فرودگاه بغداد گفته است. از این نظر «قاسم» هیچ نمونه مشابه دیگری ندارد. این بیان به چه معناست؟! اینکه اگر این کتاب را دستتان بگیرید یک مرور تقریباً مفصل به زندگی ۶۳ ساله حاج قاسم انداختهاید. هیچ کتاب دیگری در بازار کتاب به اندازه «قاسم» کامل و جامع نیست. این یک سمت موضوع است. سمت دیگر موضوع بلیهای است که این روزها دامن بعضی از آثار این شکلی از دفاع مقدس تا مدافعان حرم و حتی آثار مرتبط با حاج قاسم را هم گرفته است. روایت بعضی موضوعات و مطالب غیرمستند که بعضاً اصل این گونههای ادبی را هم در معرض خدشه قرار میدهد.
راوی کتاب اول شخص است. بازنویسی سیر قصه و سرگذشت بهگونهای است که انگار خود حاج قاسم به گفتن قصه زندگیاش نشسته و دارد داستانش را برای ما میگوید. به همین جهت هم همه ضمیرها و فعلهای کتاب اول شخص مفرد است و خود حاج قاسم!
با خیال راحت بنوشید
از این جهت «قاسم» را میتوان با خیال راحت چشید. دلیل؟! تجربه! صرف نام مرتضی سرهنگی روی یک اثر نشان میدهد با یک محصول دم دستی روبه رو نیستید. سرهنگی بهعنوان یکی از مو سپید کردههای این فضا جریانی را راه انداخته و تربیت کرده که ویژگی اصلیشان قدم و قلم زدن روی واقعیت و مستند است. هیجان و شور صرف جایی در کارهای سرهنگی ندارد. از این جهت میتوان مطمئن بود که کتاب یک روایت دقیق، واقعی و مستند از زندگی و سرگذشت شهید سلیمانی دارد. آنقدر دقیق و مستند که حتی برای استفادههای پژوهشی و تاریخی و امثالهم هم قابل استفاده است. پس با خیال راحت به آن استناد کنید.
به جز اعتماد به سبک و سیره مرتضی سرهنگی مسئولان انتشارات هم به این موضوع اذعان دارند. آقامیرزایی یکی از مسئولان انتشارات خط مقدم درباره کتاب گفته: «روایتهای کتاب قاسم کاملاً مستند بوده و از زبان خود حاج قاسم نقل شدهاند. از دوران کودکی تا شهادت ایشان، مطالب کتاب بر اساس فیشبرداری از سخنرانیها و آثار خودنوشت حاج قاسم تدوین شده و در بخشهایی که اطلاعات ناقص بوده، از راویان دستاولی استفاده شده که در پاورقیها معرفی شدهاند. کتاب چندینبار بازنویسی شده تا به نثر نهایی که ساده و گیرا است، برسد. بخش شهادت حاج قاسم نیز تا لحظه رسیدن ایشان به فرودگاه بغداد روایت شده و فصل پایانی با دستنوشتهای از خود ایشان که با فضای کتاب هماهنگ است، به پایان میرسد.»
سندیت کتاب به حدی برای مؤلف و ناشر مهم بوده که بخشهایی از دوران فعالیتهای حاج قاسم در کردستان عراق قربانی سندیت شده تا یک اثر پاکیزه و سالم خلق شود: «در تدوین اثر، روایاتی که سندیت مشخصی نداشتند، مانند ماجرای کردستان عراق، حذف شدند تا کتاب از نظر مستندات بینقص باشد.» هرچند نام مرتضی سرهنگ بهعنوان مؤلف روی کتاب درج شده اما تولیدش یک کار گروهی بوده و در تدوین و تنظیم این کتاب محبوبه عزیزی و محمدعلی آقامیرزایی هم با سرهنگی همکاری داشتهاند. استقبال از این اثر در نمایشگاه کتاب ۱۴۰۴ تهران بهاندازهای بود که با وجود قیمت نسبتاً قابل توجه چاپ اولش هم در نمایشگاه به اتمام رسید.
و اما یک خلاء...
از نظر خودم جذابترین بخشهای کتاب مربوط به دوران فعالیت حاج قاسم در نیمه اول دهه ۷۰ در استان کرمان و مبارزه با اشرار است و کل دهه ۸۰ که ایشان درگیرِ مسائلِ عراقِ پساصدام بود. زمانی که آمریکاییها هم در عراق حضور داشتند و حساسیت این فعالیتها دوچندان بود. از این جهت «قاسم» ورود خوبی به این دو حوزه داشته و به دادههای آشکار موجود در فضای رسانهای هم اطلاعات قابل توجهی اضافه میکند. نثر کتاب روان و پاکیزه و بدون دستانداز است. با همه اینها اما به نظرم جای یک موضوع در کتاب به شدت خالی است.
نخست پشت پرده زندگی خانوادگی و شخصی حاج قاسم در خانواده خودش بعد از ازدواج تا زمان شهادت است. مسئلهای که احتمالاً بتوان دلیل آن را فهمید و غیرمرتبط با سبک و سیاق خانوادگی خانواده شهید بهخصوص همسر حاج قاسم نیست. همسری که در عین همراهی و همگامی با حاج قاسم در همه سالهای جهاد و مبارزه اما حتی بعد از شهادت شهید سلیمانی هم حضور و بروز رسانهای ندارد و به نوعی پایبند به سیره خود شهید سلیمانی در تمام طول سالهای دفاع مقدس و فرماندهی نیروی قدس است. چه بسا اگر حضور میدانی سردار در میدان مبارزه با داعش در عراق و سوریه در دهه ۹۰ و تبعات ناگزیر رسانهای این حضورهای میدانی نبود بسیاری از ما هم سردار را نمیشناختیم.
کتاب «قاسم» به تلاش مرتضی سرهنگی، محبوبه عزیزی و محمدعلی آقامیزایی و به سعی انتشارات خط مقدم در ۵۱۲ صفحه راهی کتابفروشیها شده است. بگذارید پایان این سطور با روایت بخشهای از صفحه ۵۰۲ کتاب رقم بخورد. زمانی که یکی از فرماندهان از خوابی حرف میزند که درباره حاج قاسم دیده و حاج قاسم هم موضوع را با شوخی و خنده رفع و رجوع میکند: «سید گفت: خواب دیدم در جایی هستیم که بزرگان، پیامبران، اولیاء، همه در میان ما نشستهاند و من سر پا ایستادهام. اول احساس کردم و بعد شنیدم که از آسمان یکی دارد قرآن میخواند. حس کردم صدای حضرت علی علیهالسلام است... بین قرآن خواندن حضرت علی علیهالسلام متوجه این ندا شدم که گفت قاسم سلیمانی ریحانة الرسول است. هر چه میگوید گوش کنید!»
خندیدم و گفتم: «سیدجواد دیدی! حضرت علی علیهالسلام هم گفت به حرف من گوش کنی! چرا حرف مرا گوش نمیکنی؟!»
بعد پرسیدم: «تعبیر خوابت را هم از کسی سؤال کردی؟»
سیدجواد گفت نه!
واقعیت امر این بود که سیدجواد از بعضی افراد
اهل دل و صاحب نفس زکیه تعبیر این خواب را پرسیده بود. آنها گفته بودند تعبیر خواب این است که ایشان به زودی شهید میشود.
تابلویی ریزبافت که هر رگهاش برآمده از بخشی از ویژگیها و خصوصیات مردم ایران است. شرح مفصل این تابلوی ریزبافت و ریزنگار همین «قاسمِ» ۵۱۲ صفحهای است که مرتضی سرهنگی و گروهش بخشی از عمر خودشان را پای آن گذاشتهاند و حالا به دست من و شما رسید و از خواندنش کیفور میشویم.
یکی از مخاطبان که نظرش را درباره آن در یکی از شبکههای اجتماعی ثبت کرده «قاسم» را یک دوره فشرده تاریخ معاصر توصیف کرده که پیشنهاد مناسبی است برای کسی که در پی اطلاع مقدماتی درباره سیاستهای منطقهای ایران است. او البته از بین شخصیتهای کتاب به حال حسین پورجعفری غبطه خورده: «همراه ۴۰ ساله حاجی که بازنشسته میشه و حتی یک ماه هم از حاجی جدا میشه ولی میبینه بدون حاجی نمیتونه و دوباره برمیگرده. آخر سر هم کنار حاجی شهید میشه.»
کاملترین در بازار
در پی اغراق و غلو نیستم اما میتوان با جرأت مدعی شد که حدأقل تا این لحظه کتاب «قاسم به روایت مرتضی سرهنگی» جامعترین و کاملترین کتابی است که ۶ دهه قصه سرگذشت قاسم سلیمانی را از تولد و کودکی در محلات روستایی و عشایری جنوب کرمان تا شهادت در فرودگاه بغداد گفته است. از این نظر «قاسم» هیچ نمونه مشابه دیگری ندارد. این بیان به چه معناست؟! اینکه اگر این کتاب را دستتان بگیرید یک مرور تقریباً مفصل به زندگی ۶۳ ساله حاج قاسم انداختهاید. هیچ کتاب دیگری در بازار کتاب به اندازه «قاسم» کامل و جامع نیست. این یک سمت موضوع است. سمت دیگر موضوع بلیهای است که این روزها دامن بعضی از آثار این شکلی از دفاع مقدس تا مدافعان حرم و حتی آثار مرتبط با حاج قاسم را هم گرفته است. روایت بعضی موضوعات و مطالب غیرمستند که بعضاً اصل این گونههای ادبی را هم در معرض خدشه قرار میدهد.
راوی کتاب اول شخص است. بازنویسی سیر قصه و سرگذشت بهگونهای است که انگار خود حاج قاسم به گفتن قصه زندگیاش نشسته و دارد داستانش را برای ما میگوید. به همین جهت هم همه ضمیرها و فعلهای کتاب اول شخص مفرد است و خود حاج قاسم!
با خیال راحت بنوشید
از این جهت «قاسم» را میتوان با خیال راحت چشید. دلیل؟! تجربه! صرف نام مرتضی سرهنگی روی یک اثر نشان میدهد با یک محصول دم دستی روبه رو نیستید. سرهنگی بهعنوان یکی از مو سپید کردههای این فضا جریانی را راه انداخته و تربیت کرده که ویژگی اصلیشان قدم و قلم زدن روی واقعیت و مستند است. هیجان و شور صرف جایی در کارهای سرهنگی ندارد. از این جهت میتوان مطمئن بود که کتاب یک روایت دقیق، واقعی و مستند از زندگی و سرگذشت شهید سلیمانی دارد. آنقدر دقیق و مستند که حتی برای استفادههای پژوهشی و تاریخی و امثالهم هم قابل استفاده است. پس با خیال راحت به آن استناد کنید.
به جز اعتماد به سبک و سیره مرتضی سرهنگی مسئولان انتشارات هم به این موضوع اذعان دارند. آقامیرزایی یکی از مسئولان انتشارات خط مقدم درباره کتاب گفته: «روایتهای کتاب قاسم کاملاً مستند بوده و از زبان خود حاج قاسم نقل شدهاند. از دوران کودکی تا شهادت ایشان، مطالب کتاب بر اساس فیشبرداری از سخنرانیها و آثار خودنوشت حاج قاسم تدوین شده و در بخشهایی که اطلاعات ناقص بوده، از راویان دستاولی استفاده شده که در پاورقیها معرفی شدهاند. کتاب چندینبار بازنویسی شده تا به نثر نهایی که ساده و گیرا است، برسد. بخش شهادت حاج قاسم نیز تا لحظه رسیدن ایشان به فرودگاه بغداد روایت شده و فصل پایانی با دستنوشتهای از خود ایشان که با فضای کتاب هماهنگ است، به پایان میرسد.»
سندیت کتاب به حدی برای مؤلف و ناشر مهم بوده که بخشهایی از دوران فعالیتهای حاج قاسم در کردستان عراق قربانی سندیت شده تا یک اثر پاکیزه و سالم خلق شود: «در تدوین اثر، روایاتی که سندیت مشخصی نداشتند، مانند ماجرای کردستان عراق، حذف شدند تا کتاب از نظر مستندات بینقص باشد.» هرچند نام مرتضی سرهنگ بهعنوان مؤلف روی کتاب درج شده اما تولیدش یک کار گروهی بوده و در تدوین و تنظیم این کتاب محبوبه عزیزی و محمدعلی آقامیرزایی هم با سرهنگی همکاری داشتهاند. استقبال از این اثر در نمایشگاه کتاب ۱۴۰۴ تهران بهاندازهای بود که با وجود قیمت نسبتاً قابل توجه چاپ اولش هم در نمایشگاه به اتمام رسید.
و اما یک خلاء...
از نظر خودم جذابترین بخشهای کتاب مربوط به دوران فعالیت حاج قاسم در نیمه اول دهه ۷۰ در استان کرمان و مبارزه با اشرار است و کل دهه ۸۰ که ایشان درگیرِ مسائلِ عراقِ پساصدام بود. زمانی که آمریکاییها هم در عراق حضور داشتند و حساسیت این فعالیتها دوچندان بود. از این جهت «قاسم» ورود خوبی به این دو حوزه داشته و به دادههای آشکار موجود در فضای رسانهای هم اطلاعات قابل توجهی اضافه میکند. نثر کتاب روان و پاکیزه و بدون دستانداز است. با همه اینها اما به نظرم جای یک موضوع در کتاب به شدت خالی است.
نخست پشت پرده زندگی خانوادگی و شخصی حاج قاسم در خانواده خودش بعد از ازدواج تا زمان شهادت است. مسئلهای که احتمالاً بتوان دلیل آن را فهمید و غیرمرتبط با سبک و سیاق خانوادگی خانواده شهید بهخصوص همسر حاج قاسم نیست. همسری که در عین همراهی و همگامی با حاج قاسم در همه سالهای جهاد و مبارزه اما حتی بعد از شهادت شهید سلیمانی هم حضور و بروز رسانهای ندارد و به نوعی پایبند به سیره خود شهید سلیمانی در تمام طول سالهای دفاع مقدس و فرماندهی نیروی قدس است. چه بسا اگر حضور میدانی سردار در میدان مبارزه با داعش در عراق و سوریه در دهه ۹۰ و تبعات ناگزیر رسانهای این حضورهای میدانی نبود بسیاری از ما هم سردار را نمیشناختیم.
کتاب «قاسم» به تلاش مرتضی سرهنگی، محبوبه عزیزی و محمدعلی آقامیزایی و به سعی انتشارات خط مقدم در ۵۱۲ صفحه راهی کتابفروشیها شده است. بگذارید پایان این سطور با روایت بخشهای از صفحه ۵۰۲ کتاب رقم بخورد. زمانی که یکی از فرماندهان از خوابی حرف میزند که درباره حاج قاسم دیده و حاج قاسم هم موضوع را با شوخی و خنده رفع و رجوع میکند: «سید گفت: خواب دیدم در جایی هستیم که بزرگان، پیامبران، اولیاء، همه در میان ما نشستهاند و من سر پا ایستادهام. اول احساس کردم و بعد شنیدم که از آسمان یکی دارد قرآن میخواند. حس کردم صدای حضرت علی علیهالسلام است... بین قرآن خواندن حضرت علی علیهالسلام متوجه این ندا شدم که گفت قاسم سلیمانی ریحانة الرسول است. هر چه میگوید گوش کنید!»
خندیدم و گفتم: «سیدجواد دیدی! حضرت علی علیهالسلام هم گفت به حرف من گوش کنی! چرا حرف مرا گوش نمیکنی؟!»
بعد پرسیدم: «تعبیر خوابت را هم از کسی سؤال کردی؟»
سیدجواد گفت نه!
واقعیت امر این بود که سیدجواد از بعضی افراد
اهل دل و صاحب نفس زکیه تعبیر این خواب را پرسیده بود. آنها گفته بودند تعبیر خواب این است که ایشان به زودی شهید میشود.
