در مسیر کربلا، انسان چند روزی از صرفا زنده بودن فاصله می‌گیرد و طعم زیستن با عشق و عدالت را می‌چشد

نیل عشق و دریای حسین

گروه فرهنگی 
در ادبیات دینی ما حب دنیا و غرق شدن در دنیا همواره مذمت شده است. با این حال اسلام هیچ‌گاه دین رهبانیت نشد و تمتع و بهره‌گیری از نعمات الهی در دنیا به‌کل مانع روحانیت و معنویت شمرده نشد. چرا؟ چون اسلام بین دو مفهوم «دنیا» و «زندگی» تفاوت قائل است و اگر بخواهیم دنیا رابرای تعبیر دقیق‌تری بیان کنیم، بین «زنده بودن» و «زندگی». قرآن می‌فرماید: «و ما الحیاة الدنیا إلا لعب و لهو»... در جای دیگر قرآن خود را انذاری برای انسان «زنده» می‌داند: «لینذر من کان حیا». همچنین توصیف‌هایی که قرآن از بهشت کرده، سرشار از زندگی است. یک زندگی رنگارنگ مادی و روانی و روحی. با این تفسیر شوق به مرگ یا شوق به شهادت شوق کسی است که می‌خواهد از وادی زنده بودن به وادی زندگی برود. آنکه به شهادت یا مرگی آگاهانه و با اطمینان نفس شوق دارد کسی است که به زنده بودن قانع نیست، او شیفته زندگی کردن است. این زندگی کردن چه مختصاتی دارد که در دنیا به تمامه قابل تحقق نیست؟ حرف‌های زیادی می‌توان گفت. اما از یک میانبر فکری بهره بگیریم: در جایی که پر از ظلم و جور باشد، چگونه می‌توان زندگی کرد؟ آدمیزاد در جایی می‌تواند زندگی کند که آسمانش عشق باشد، زمینش عدل باشد، انسان‌هایش نور باشند، رنگ‌هایش زنده باشند، شرابش طهور باشد، خاکش تربت باشد، قمرش، قمرش عباس باشد. آدمیزاد چگونه می‌تواند در جایی زندگی کند که در یک خطه هر روز کودکان را می‌سوزانند و آب از آب تکان نمی‌خورد؟ 
آنچه زیارت اربعین را این‌همه افسون‌آمیز و شورانگیز و دوست‌داشتنی می‌کند، همین است که در اربعین آدم‌ها بیشتر زندگی کردن را تجربه می‌کنند و چند روزی از صرفا زنده بودن فاصله می‌گیرند‌. ما در اربعین محبت می‌بینیم؛ از افرادی که اصلا آن‌ها را تا به حال ندیده‌ایم و احتمالا دیگر هم نخواهیم دید و تقریبا چیزی از زبانشان را هم متوجه نمی‌شویم و تحقیقا هیچ چیز از نام و نشان‌شان هم نمی‌دانیم. این محبت بی‌دریغ از این‌همه آدم ظاهرا غریبه، در کنار محبت ماست به امام‌مان، شدیدترین نوع عشق ورزیدن، غرق شدن در دریایی از زائران. زیارت اربعین همنشینی عشق دیدن و عشق ورزیدن است و این است معنای زندگی کردن. در این مسیر و در خود حرم چنان باری از روی دوشمان برداشته می‌شود که شاید فکر بازگشتن به زندگی روزمره هم آزارمان بدهد. بساط اربعین به راه افتاد تا ما چند روز زندگی کردن با عشق را بچشیم و در میان دنیای سیاه و سفید، چند پلان رنگی هم ببینیم. اربعین واحه‌ای است در بیابان دنیای روزمره، واحه‌ای که غریق‌های تشنه را سیراب می‌کند. حسین آمد تا ما بفهمیم دنیای بدون عشق طهور چقدر بی‌نمک است؛ تا بفهمیم در اوج آسایش جسمی می‌توان آرامش روحی داشت و در اوج آسایش جسمی نیز همینطور.
در اربعین، «محبت» به یک مفهوم عینی بدل می‌شود؛ در تکه نانی که کسی با لبخند به تو می‌دهد، در جرعه آبی که از دست خسته موکب‌دار می‌گیری، در سایه‌بان ساده‌ای که کسی بی‌ادعا برایت برپا کرده است. این محبت، بی‌پاداش و بی‌منت است و چون از سرچشمه عشق حسینی می‌آید، رنگ جاودانگی دارد.
همین چند روز، برای بسیاری کافی است تا بفهمند «زندگی کردن» یعنی چه و چرا انسان نمی‌تواند به «زنده بودن» بسنده کند. اربعین به ما یادآوری می‌کند که در جهانی ممکن، روابط انسانی می‌تواند بر محور عشق، ایثار و کرامت شکل بگیرد. و شاید همین تجربه کوتاه اما عمیق، توشه‌ای باشد که ما را در بازگشت به روزمرگی، به تلاش برای ساختن دنیایی شبیه آنچه در مسیر کربلا دیدیم، وا دارد؛ دنیایی که در آن، آسمانش عشق و زمینش عدل باشد.
 نیل عشق و دریای حسین
دریافت همه صفحات
دانلود این صفحه
آرشیو
تیترهای روزنامه