عملیات پیجرها بیش از آنکه شکستی نظامی برای حزب باشد، ضربهای آبرویی برای تلآویو بود
پیروزی تاکتیکی یا بنبست راهبردی؟
گروه فرهنگی
سال گذشته، عملیات موسوم به «پیجیری» یکی از کمسابقهترین حملات رژیم اشغالگر علیه مقاومت و خاصتا حزبالله لبنان رقم خورد. در این عملیات، هزاران نفر از نیروهای بدنه حزبالله از طریق انفجار پیجرها هدف قرار گرفتند و صحنهای متفاوت از جنگ نامتقارن غرب آسیا رقم خورد. بسیاری از ناظران، این اقدام را مهمترین ابتکار رژیم صهیونی پس از هفتم اکتبر دانستند؛ اقدامی که فارغ از جنبه میدانی خود، بُعد روانی و نمادین برجستهای نیز داشت. رژیم تلاش داشت نشان دهد همچنان قادر است با ابتکارات خاص و «غافلگیرکننده»، ضرباتی سهمگین وارد کند و تصویر یک قدرت فناورانه و پیشبین را در سطح منطقه تثبیت نماید.
این عملیات دو نکته قابل توجه دشمن را آشکار کرد: نخست، سطح بالای دسترسی فناورانه و امنیت سایبری که امکان نفوذ به ابزارهای ارتباطی حزب را فراهم ساخت؛ دوم، توانایی در برنامهریزی فرایندمحور که اجازه داد چنین ضربهای با حوصله، زمانبندی و هماهنگی دقیق به ثمر برسد. با این حال، باید پرسید آیا این توانمندیها بُعد پایدار و استراتژیک دارند یا صرفاً بُرد تاکتیکی و مقطعی دارند؟ پاسخ در تجربههای مشابه نهفته است. فناوری همواره قابل کشف و خنثیسازی است و غافلگیری، ماهیتی تکرارناپذیر دارد. به همین دلیل، اسرائیل نمیتواند روی این دستاورد بهعنوان یک مزیت ساختاری حساب باز کند.
در کنار این دستاورد، تناقض ذاتی رژیم نیز به نمایش گذاشته شد. اسرائیل از یک سو نشان داد که قدرت نفوذ فناورانه دارد، اما از سوی دیگر، ماهیت این اقدام چیزی جز «تروریسم فناورانه» نبود. حمله به ابزارهای ارتباطی یک سازمان و قتل دستهجمعی نیروهایش، بهجای مواجهه نظامی مستقیم، تصویر یک دولت قانونمند را مخدوش میسازد و اسرائیل را بیشتر بهعنوان یک بازیگر بیقاعده معرفی میکند. به بیان دیگر، هرچه اسرائیل بیشتر به چنین ابزارهایی متوسل شود، مشروعیت سیاسی–بینالمللی خود را بیشتر از دست خواهد داد.
اما پرسش کلیدی این است که حزبالله چه واکنشی نشان داد؟ کاهش سطح فعالیتها پس از عملیات پیجیری و خصوصاً پس از ترور موفق سیدحسن نصرالله، برخی را به این گمان انداخت که حزبالله دچار ضعف غیرقابل جبران شده است. این در حالی است که منطق استراتژیک مقاومت متفاوت است. سازمانهایی همچون حزبالله بقای خود را نه بر پیروزیهای مقطعی، بلکه بر استمرار و بازتولید استوار کردهاند. نمونههای تاریخی متعدد نشان میدهد که چنین ضربات سهمگینی الزاماً به نابودی سازمانهای مقاومتی منجر نمیشود. اسرائیل در دهههای گذشته بارها رهبران برجسته مقاومت فلسطین، از شیخ احمد یاسین و عبدالعزیز رنتیسی تا فرماندهان ارشد حماس و جهاد اسلامی را ترور کرده، اما این جنبشها نه تنها محو نشدند، بلکه در بسیاری موارد بازتولید و حتی رادیکالتر شدند. به بیان دیگر، «پایداری شبکه مقاومت» در بلندمدت بر «شکست فناورانه موقتی» غلبه میکند.
برآیند سیاسی و استراتژیک این وضعیت روشن است: عملیات پیجیری اگرچه یک پیروزی تاکتیکی برای اسرائیل بود و ضربهای دردناک به حزبالله وارد کرد، اما توانایی تغییر معادلات کلان را ندارد. رژیم صهیونیستی نمیتواند با اتکای صرف به فناوری، ماشین مقاومت را متوقف کند؛ زیرا آنچه در بلندمدت تعیینکننده است، نه تکنولوژی، بلکه پایگاه اجتماعی، ایدئولوژی و توانایی بازتولید نیروی انسانی است. از این منظر، اسرائیل هرچه بیشتر به نمایش قدرت فناورانه بپردازد، بیشتر گرفتار تناقضی خواهد شد که میان «قدرت کوتاهمدت» و «ضعف بلندمدت» آن شکاف میاندازد.
سال گذشته، عملیات موسوم به «پیجیری» یکی از کمسابقهترین حملات رژیم اشغالگر علیه مقاومت و خاصتا حزبالله لبنان رقم خورد. در این عملیات، هزاران نفر از نیروهای بدنه حزبالله از طریق انفجار پیجرها هدف قرار گرفتند و صحنهای متفاوت از جنگ نامتقارن غرب آسیا رقم خورد. بسیاری از ناظران، این اقدام را مهمترین ابتکار رژیم صهیونی پس از هفتم اکتبر دانستند؛ اقدامی که فارغ از جنبه میدانی خود، بُعد روانی و نمادین برجستهای نیز داشت. رژیم تلاش داشت نشان دهد همچنان قادر است با ابتکارات خاص و «غافلگیرکننده»، ضرباتی سهمگین وارد کند و تصویر یک قدرت فناورانه و پیشبین را در سطح منطقه تثبیت نماید.
این عملیات دو نکته قابل توجه دشمن را آشکار کرد: نخست، سطح بالای دسترسی فناورانه و امنیت سایبری که امکان نفوذ به ابزارهای ارتباطی حزب را فراهم ساخت؛ دوم، توانایی در برنامهریزی فرایندمحور که اجازه داد چنین ضربهای با حوصله، زمانبندی و هماهنگی دقیق به ثمر برسد. با این حال، باید پرسید آیا این توانمندیها بُعد پایدار و استراتژیک دارند یا صرفاً بُرد تاکتیکی و مقطعی دارند؟ پاسخ در تجربههای مشابه نهفته است. فناوری همواره قابل کشف و خنثیسازی است و غافلگیری، ماهیتی تکرارناپذیر دارد. به همین دلیل، اسرائیل نمیتواند روی این دستاورد بهعنوان یک مزیت ساختاری حساب باز کند.
در کنار این دستاورد، تناقض ذاتی رژیم نیز به نمایش گذاشته شد. اسرائیل از یک سو نشان داد که قدرت نفوذ فناورانه دارد، اما از سوی دیگر، ماهیت این اقدام چیزی جز «تروریسم فناورانه» نبود. حمله به ابزارهای ارتباطی یک سازمان و قتل دستهجمعی نیروهایش، بهجای مواجهه نظامی مستقیم، تصویر یک دولت قانونمند را مخدوش میسازد و اسرائیل را بیشتر بهعنوان یک بازیگر بیقاعده معرفی میکند. به بیان دیگر، هرچه اسرائیل بیشتر به چنین ابزارهایی متوسل شود، مشروعیت سیاسی–بینالمللی خود را بیشتر از دست خواهد داد.
اما پرسش کلیدی این است که حزبالله چه واکنشی نشان داد؟ کاهش سطح فعالیتها پس از عملیات پیجیری و خصوصاً پس از ترور موفق سیدحسن نصرالله، برخی را به این گمان انداخت که حزبالله دچار ضعف غیرقابل جبران شده است. این در حالی است که منطق استراتژیک مقاومت متفاوت است. سازمانهایی همچون حزبالله بقای خود را نه بر پیروزیهای مقطعی، بلکه بر استمرار و بازتولید استوار کردهاند. نمونههای تاریخی متعدد نشان میدهد که چنین ضربات سهمگینی الزاماً به نابودی سازمانهای مقاومتی منجر نمیشود. اسرائیل در دهههای گذشته بارها رهبران برجسته مقاومت فلسطین، از شیخ احمد یاسین و عبدالعزیز رنتیسی تا فرماندهان ارشد حماس و جهاد اسلامی را ترور کرده، اما این جنبشها نه تنها محو نشدند، بلکه در بسیاری موارد بازتولید و حتی رادیکالتر شدند. به بیان دیگر، «پایداری شبکه مقاومت» در بلندمدت بر «شکست فناورانه موقتی» غلبه میکند.
برآیند سیاسی و استراتژیک این وضعیت روشن است: عملیات پیجیری اگرچه یک پیروزی تاکتیکی برای اسرائیل بود و ضربهای دردناک به حزبالله وارد کرد، اما توانایی تغییر معادلات کلان را ندارد. رژیم صهیونیستی نمیتواند با اتکای صرف به فناوری، ماشین مقاومت را متوقف کند؛ زیرا آنچه در بلندمدت تعیینکننده است، نه تکنولوژی، بلکه پایگاه اجتماعی، ایدئولوژی و توانایی بازتولید نیروی انسانی است. از این منظر، اسرائیل هرچه بیشتر به نمایش قدرت فناورانه بپردازد، بیشتر گرفتار تناقضی خواهد شد که میان «قدرت کوتاهمدت» و «ضعف بلندمدت» آن شکاف میاندازد.

تیتر خبرها
تیترهای روزنامه