شکست آمریکای ترامپ در مقابل ایران قوی

رمزگشایی از توهمات شیطان

حنیف غفاری
 اظهارات اخیر «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور ایالات متحده، که آشکارا اعلام کرده است شخصا مسئول و مدیر حمله رژیم صهیونیستی به ایران در جریان «جنگ ۱۲ روزه» بوده، نقطه عطفی در پرده‌برداری از ماهیت واقعی سیاست‌های آمریکا در قبال ایران محسوب می‌شود. این سخنان نه تنها معنای جدیدی از مداخله مستقیم واشنگتن در حملات علیه یک کشور مستقل را بازتاب می‌دهد، بلکه اعترافی صریح به نقض اصول بنیادین حقوق بین‌الملل، منشور سازمان ملل و تمام قواعد متعارف رفتار دولت‌ها در عرصه بین‌المللی است.ترامپ، با زبان گستاخ خود، بار دیگر نشان داد که در پس فریادهای «صلح» و «مذاکره»، روحی جنگ‌افروز و محاسبه‌گر نهفته است. اما این بار، ابعاد و پیامدهای سخنان او فراتر از عرصه سیاسی و تبلیغاتی بوده و آثار حقوقی، عملیاتی و راهبردی عمیقی برای آینده خواهد داشت ،هم برای شخص ترامپ و هم برای ساختار قدرت در ایالات متحده.
 اعتراف به مدیریت جنگ، سندی علیه کاخ سفید 
اعتراف ترامپ به مدیریت مستقیم جنگ ۱۲ روزه علیه ایران، اعترافی است که در آینده نه‌چندان دور می‌تواند به یک ابزار حقوقی و سیاسی برای به چالش کشیدن آمریکا در سطح بین‌المللی تبدیل شود. در منطق حقوق بین‌الملل، زمانی که یک مقام ارشد رسمی یک کشور، به‌صراحت مسئولیت حمله به خاک کشور دیگر را بر عهده می‌گیرد، آن کشور به‌عنوان «عامل تجاوزگر» شناخته می‌شود.این اعتراف، به معنای پذیرش رسمی نقش دولت آمریکا و نه صرفا رژیم صهیونیستی در حمله‌ای است که منجر به شهادت صدها شهروند ایرانی، فرماندهان غیور نظامی و دانشمندان برجسته هسته‌ای شد. بر اساس منشور ملل متحد، این اقدام تجاوزکارانه، تخلفی غیرقابل چشم‌پوشی است و قابل تعقیب در مراجع قضائی بین‌المللی از جمله دیوان بین‌المللی دادگستری و شورای حقوق بشر سازمان ملل خواهد بود.اما فراتر از ملاحظات حقوقی، این اعتراف از نظر سیاسی نیز پیامدهای سنگینی دارد. خون بی‌گناهانی که در این جنگ ریخته شد و خسارات مادی و معنوی که بر ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران وارد آمد، هرگز قابل مصالحه یا بخشش نیست. تاریخ نشان داده است که ملت ایران در برابر تجاوز و فشار، نه عقب‌نشینی، بلکه مقاومت و ایستادگی را انتخاب می‌کند. آنچه ترامپ «مدیریت جنگ» می‌نامد، در واقع آغازگر فصلی تازه از عزت و اقتدار ملت ایران بود؛ فصلی که نشان داد «قدرت» در منطقه غرب آسیا  دیگر در انحصار واشنگتن نیست.
توهم مذاکره در سایه جنگ و خون
ترامپ، پس از آن که رسما خود را بانی جنگ علیه ایران معرفی کرد، اکنون با طعنه‌ای مضحک می‌گوید که می‌خواهد «درخواست‌های ایران برای مذاکره و توافق با آمریکا» را بشنود! این تناقض آشکار، خود گویای عمق سردرگمی و توهم در ذهن سیاستمداری است که میان تهدید نظامی و صلح ادعایی، مسیر تشخیص را از دست داده است.ایران به خوبی می‌داند که گفت‌وگو در چنین شرایطی — یعنی در حالی که طرف مقابل خود را عامل جنگ و خونریزی معرفی می‌کند — هیچ معنا و مبنای منطقی ندارد. مذاکره زمانی معنا پیدا می‌کند که حداقل حدی از اعتماد و احترام متقابل وجود داشته باشد، نه زمانی که یکی از طرفین آشکارا از جنگش علیه طرف دیگر به عنوان «افتخار» یاد می‌کند.ترامپ نمی‌تواند انتظار داشته باشد که در فضای پس از جنگ ۱۲ روزه، جمهوری اسلامی ایران به انعطاف و مسامحه تن دهد. ملت ایران فراموش نخواهد کرد که چه کسانی پشت پرده حملات سازمان‌یافته به زیرساخت‌های حیاتی و مراکز علمی کشور بودند. او اکنون باید بداند که هرگونه پیشنهاد مذاکره از جانب واشنگتن، در سایه سنگین بی‌اعتمادی و خشم مشروع ملت ایران قرار دارد — و این خشم، محصول محاسبات اشتباه کسی است که تصور می‌کرد با توپ و تانک می‌تواند ملتی چند هزار ساله را به زانو درآورد.
خطوط قرمزی که پررنگ تر شده است 
جنگ ۱۲ روزه نه تنها خطوط قرمز ایران را کمرنگ نکرد، بلکه به استمرار و تثبیت آن‌ها کمک کرد. امروز بیش از هر زمان دیگر، ایران بر سه محور کلیدی در سیاست راهبردی خود پای می‌فشارد:
- حق غنی‌سازی در خاک ایران، به‌عنوان نماد استقلال علمی و صنعتی کشور؛
- عدم مذاکره پیرامون توان موشکی، به‌عنوان عنصر اصلی بازدارندگی ملی؛
- حمایت از گروه‌های مقاومت در منطقه، به‌عنوان بخش جدایی‌ناپذیر از سیاست‌های امنیتی و انسانی ایران در دفاع از ملت‌های مظلوم.
این اصول نه‌تنها تاکنون تغییر نکرده‌اند، بلکه حوادث جنگ ۱۲ روزه باعث شد اهمیت آن‌ها در ذهن ملت ایران و حتی متحدان منطقه‌ای دوچندان شود. ترامپ و مشاورانش، که تصور می‌کردند حملات برق‌آسا و فشارهای نظامی می‌تواند موجب عقب‌نشینی ایران شود، اکنون باید واقعیت را بپذیرند: ایران نه‌تنها عقب نرفته، بلکه قدرتمندتر و یک‌دست‌تر از قبل در برابر سیاست‌های خصمانه ایستاده است.
آینده‌ای تاریک برای ترامپ در مواجهه با ایران قدرتمند
ترامپ گفته است که در آینده «می‌خواهد بیشتر از خواسته‌های ایران بشنود». اما شنیدن این خواسته‌ها برای او نه نشانه‌  دیالوگ، بلکه یادآوری شکست خواهد بود. ایران امروز در جایگاهی قرار دارد که گفت‌و‌گو با آن مستلزم احترام و پذیرش اقتدار ملی است — نه از موضع تحقیر یا فشار.او باید بداند که ایران، صدای خود را نه برای جلب رضایت واشنگتن، بلکه برای دفاع از عزت و حقوق ملت‌ها در برابر نظام سلطه بلند می‌کند. هزینه حماقت و وقاحت ترامپ در جنگ ۱۲ روزه، بدون شک سنگین‌تر از تصوراتش خواهد بود. اعتراف او به «مدیریت جنگ» شاید برای لحظه‌ای باعث رضایت برخی از تندروهای آمریکایی شود، اما در میدان عمل، نشان از شکست راهبردی دارد.
ترامپ می‌تواند مدیر جنگی باشد که با التماس آمریکا برای  آتش‌بس پایان یافت، اما هرگز مدیر دوران پساجنگ نخواهد بود. دوران پساجنگ، از آنِ ملت ایران است — ملت و نظامی که در سخت‌ترین شرایط، با اتکا به ایمان و ظرفیت داخلی، نه تنها در برابر فشارها ایستادند، بلکه دشمن را مجبور به عقب‌نشینی کردند. در آن دوران جدید، آمریکا نه جایگاه تعیین‌کننده، بلکه بازیگری خسته و بی‌اعتماد خواهد بود که باید تاوان خطاهای خود را بپردازد.در مواجهه با معمای «ایران قدرتمند»، ترامپ و همراهانش در کاخ سفید روزهای سخت و تاریکی در پیش خواهند داشت. روزهایی که در آن، هیچ راه بازگشتی به نقطه صفر — یعنی همان نقطه پیش از آغاز جنگ ۱۲ روزه — برای آن‌ها وجود نخواهد داشت. زخم‌هایی که بر پیکر روابط ایران و آمریکا وارد شده، تنها با پذیرش حقیقت، احترام به حق حاکمیت ایران و تغییر بنیادین رفتار واشنگتن ممکن است همینطور باشد؛ و این امری است که نه در قاموس ترامپ، نه در واقعیت سیاست امروز آمریکا، جایی ندارد.
در پایان باید گفت: توهم آمریکای قدرتمند دیگر پایان یافته است. آنچه امروز برابر چشمان جهان قرار دارد، واقعیت ایران قوی است؛ ایرانی که توانسته با اتکا به مردم، ایمان، و فناوری بومی، نه‌تنها بر فشارهای نظامی و اقتصادی غلبه کند، بلکه ساختار قدرت را در منطقه دگرگون سازد.
 رمزگشایی از توهمات شیطان