یک عضو هیئت علمی دانشگاه در گفت‌و‌گو با «رسالت» از وضعیت وخیمی در معیشت اساتید خبر داده که باورکردنی نیست؛

درد نان استادان

گروه اجتماعی 
این روزها اوضاع اقتصادی کمتر کسی خوب است و برخلاف تصور رایج، چرخ امرارمعاش‌ اعضای هیئت‌علمی دانشگاه‌ها  نیز لنگ می‌زند. حقوق‌های آن‌ها هرسال به میزانی ناچیز و پایین‌تر از نرخ تورم افزایش می‌یابد و سبد معیشت شان کوچک و کوچک‌تر شده است. اگر برای حل این مشکل چاره‌اندیشی نشود، دیر یا زود تدریس را رها کرده و در جستجوی شغلی تازه خواهند بود و جامعه از وجود افراد مستعد و متخصص در بسیاری از زمینه‌ها محروم می‌ماند. نتیجه آن از دست دادن سرمایه‌های انسانی کشوری است که چهار دهه در مقابل انواع فشارها از جنگ و تحریم از خود مقاومت و خویشتنداری نشان داده است.
در همین رابطه رحمان زندی، دانشیار پایه ١٣ دانشگاه اصفهان با «رسالت» گفت‌و‌گو کرده است که در ادامه می‌خوانید.
 باوجود تصویب قانون همسان‌سازی حقوق اساتید و صراحت قانونی در این زمینه، ظاهراً بدنه مدیریتی وزارت علوم به‌صورت منسجم مخالف همسان‌سازی حقوق اعضای هیئت‌علمی هستند به‌گونه‌ای که هیچ تلاشی برای اجرای قانون مصوب مجلس انجام ندادند، فکر می‌کنید چرا؟ 
همسان‌سازی حقوق اعضا هیئت‌علمی وزارت علوم با حقوق اعضا هیئت‌علمی غیر بالینی وزارت بهداشت مطالبه‌ای چندین‌ساله و خواسته‌ای به‌حق است، چراکه تفاوت حقوقی اساتید با مدرک مشابه زیبنده نیست. این حاصل تلاش‌های همکاران بود و بالاخره مجلس شورای اسلامی در بودجه ١٤٠١ این را مصوب کرد و شور‌و‌شوقی ایجاد شد که پس از سال‌ها این مطالبه محقق شده است. بر اساس قانون همسان‌سازی، باید ٣٠درصد به‌حقوق اعضای هیئت‌علمی دانشگاه‌های وزارت علوم اضافه می‌شد.
در این راستا احکام صادر و تا چند ماه گذشته این افزایش پرداخت می‌شد که به‌ناگه از مهرماه ١٤٠١ سازمان برنامه‌و‌بودجه به دانشگاه‌ها فشار آورد که افزایش حقوق ناشی از همسان‌سازی را واریز نکنید چون این ۳۰درصد باید از طریق فروش اموال تأمین شود و چون این اتفاق نیفتاده، باید احکام را اصلاح کنید. اصرار بیش‌از‌حد سازمان برنامه‌و‌بودجه باعث شد حقوق‌ها دوباره به همان حالت سابق برگردد. یعنی این ٣٠ درصدی که برای ما در نظر گرفته بودند مجدد حذف شد، که ناامیدی عجیبی را ایجاد کرد، به این دلیل که با آن افزایش حقوق، برنامه اعضای هیئت‌علمی تغییر کرده بود و باتوجه به اینکه در نیمه‌دوم سال به‌شدت تورم داریم و ٣٠ درصد هم از حقوقی که اضافه‌شده بود، کسر شد، فشار بسیار زیادی به وجود آمد. اینکه چه اتفاقی بین سازمان برنامه‌و‌بودجه و وزارتخانه رخ‌داده خیلی اطلاع‌رسانی نشده است و فقط گفتند ما پیگیری می‌کنیم و به‌محض تأمین منابع، مجدد برقرار می‌شود، اما هیچ اتفاقی نیفتاد و در بودجه ١٤٠٢ هم نیامد. 
ما انتظار داشتیم که وزارت علوم و یا شخص وزیر بیشتر مقاومت می‌کردند. سوای این‌ها مجلس شورای اسلامی نیز علاوه بر تصویب این قانون باید بر اجرای آن نظارت می‌کرد.
 چرا وزارت علوم مقاومت و یا مخالفت کرده است؟
مخالفت وزارت علوم برای ما قابل‌درک نیست و نمی‌دانیم چرا نمی‌خواهند حق قانونی که سال‌هاست از اعضای هیئت‌علمی دریغ شده را به آن‌ها بدهند. دستکم دلیل آن برای ما شفاف نیست. خود وزیر هم گفتند ما به شیوه‌های دیگر جبران می‌کنیم و پایه‌های تشویقی را می‌آوریم. درحالی‌که اگر آیین‌نامه پایه‌های تشویقی را مطالعه کنید، به‌جز یکی دو مورد، حداقل اساتیدی که از سال90 به‌بعد استخدام‌شده‌اند را شامل نمی‌شود. مابقی پایه‌ها اساتیدی را شامل می‌شود که دستکم ٢۵ تا ٣٠ سال است خدمت می‌کنند. مشکل اصلی اعضای هیئت‌علمی ما مستخدمین سال ٩٠ به‌بعد هستند و هرچه جلو‌تر می‌آییم مشکلاتشان بیشتر می‌شود، چون میزان حقوق آن‌ها با نرخ تورم و شرایط اقتصادی سازگار نیست. الآن فرآیند استخدامی را نگاه کنید؛ دوستی دارم که از سال ١٤٠٠ در فرآیند استخدام وزارتخانه شرکت کرده و ایشان در فراخوانی که دادند پذیرفته‌شده و تا الآن که ١٤٠٢ رو‌به‌پایان است، برای ایشان حکم نزده‌اند و هنگامی‌که سؤال می‌کنید، می‌گویند دانشگاه یک محیط بسیار مهم برای ماست، پس تا زمانی که استعلامات و ردیف‌های بودجه‌مان کامل نشود، نمی‌توانیم حکم بزنیم. وقتی برای ورود افراد به دانشگاه، این میزان سختگیری را درنظر می‌گیریم، پس انتظار می‌رود به معیشتشان نیز به همان اندازه توجه شود. اعضای هیئت‌علمی ما سه سال است در این پروسه می‌چرخند و هنوز حکمی برای آن‌ها صادر نشده و بعد از صدور حکم، تازه می‌شوند یک استادیار پایه‌یک با حقوق و مزایای ١٤ میلیون تومانی که اگر مالیات و بیمه را هم کسر کنیم، رقم چندانی باقی نمی‌ماند. 
 پیامدهایش چیست؟
یکی از پیامد‌های این مسئله، مهاجرت است. ظرف چند سال اخیر بعضی از اعضای هیئت‌علمی دانشگاه‌ها به علت همین مسائل معیشتی مهاجرت کرده‌اند. قبلا مهاجرت به خارج از کشور صرفا مخصوص دانشگاه‌هایی مثل شریف و امیرکبیر بود اما الآن به دانشگاه‌های شهرستان‌ها هم سرایت کرده است و خیلی از اعضای ما در قالب فرصت مطالعاتی از کشور کوچ کرده و به دلایل مختلف بازنگشته‌اند. افرادی هم هستند که قبلا خارج از کشور بوده‌اند و به خاطر خدمت به وطن بازگشته‌اند، اما چون نمی‌توانند نیاز‌های معیشتی خانواده‌هایشان را تأمین کنند، مجبور به مهاجرت شده‌اند. چون نرخ حقوق و مزایای اعضای هیئت‌علمی حداقلی است. اگر قیمت مواد غذایی ایران را با روسیه و دیگر کشور‌ها مقایسه کنید، تفاوت فاحشی نمی‌بینیم ولی در میزان درآمد این تفاوت فاحش وجود دارد. لذا همین عامل و عواملی دیگر باعث مهاجرت می‌شود.
پیامد دوم هم چند شغله بودن اساتید دانشگاه است! یعنی اعضای هیئت‌علمی به‌جای تمرکز بر دانشجو پروری و فعالیت علمی و پژوهشی، به سراغ شغل دوم رفته‌اند و حتی در اسنپ هم کار می‌کنند. به‌جرئت می‌گویم که اعضای هیئت‌علمی ما درآمدشان از فعالیت در اسنپ بیشتر از حقوقی است که وزارت علوم به آن‌ها پرداخت می‌کند. پیامد دیگر هم بازنشستگی زودرس است. خیلی از استادان تمایل دارند که زودتر از موعد مقرر بازنشسته شوند. 
 شما به نکات تأمل‌برانگیزی اشاره کردید و باتوجه به اینکه یکی از پیامد‌های عدم همسان‌سازی را مهاجرت عنوان کردید، آیا خودتان دراین‌ارتباط به شواهد و آماری دست پیداکرده‌اید؟
ببینید آمار مهاجرت در رشته‌های فنی به نسبت رشته‌های علوم انسانی بیشتر است. به این دلیل که رشته‌های فنی با کشور‌های دیگر و نشریات معتبر ارتباط بیشتری دارند، اما به حوزه علوم انسانی هم سرایت کرده، کسانی را می‌شناسم که به دلیل عدم تأمین نیاز‌های مادی نه به کشور‌های درجه‌یک اروپایی و آمریکایی بلکه به کشور‌هایی نظیر قزاقستان و تاجیکستان مهاجرت کرده‌اند، یعنی اعضای هیئت‌علمی ما به کشور‌های آسیای میانه هم مهاجرت می‌کنند. دوستی دارم که به تاجیکستان رفته، به این دلیل که حقوق و مزایای دریافتی او در این کشور سه برابر حقوق و مزایایی است که وزارت علوم در ایران پرداخت می‌کند و در این کشور راحت‌تر می‌توان پروژه‌های پژوهشی را به دست آورد و فکر و ذکر اساتید درگیر معیشت و قسط‌های عقب‌افتاده نیست. درگذشته مقصد مهاجرتی اساتید ما کانادا، آمریکا، استرالیا و کشور‌های اروپایی بود اما اکنون به کشور‌های آسیای میانه و کشور‌های حوزه خلیج‌فارس رسیده است. 
 خود شما باتوجه به تشدید مشکلات معیشتی به مهاجرت فکر می‌کنید؟
ببینید سال ١٣٩۵  حقوق من 4 میلیون تومان بود، آن زمان تقریبا ٣٠ درصد حقوقم برای اجاره خانه و حدود ٣٠ تا ٤٠ درصد هم برای مخارج زندگی صرف می‌شد و یک‌سوم حقوقم را پس‌انداز می‌کردم. سال بعد مزایایی که دریافت می‌کردم به ٢٠ درصد رسید، سال سوم این مزایا به ١٠ درصد رسید و الآن درروند منفی هستم، به این معنا که اگر حقوقم ٢٠ میلیون تومان است، تا سر ماه باید ١٠ میلیون هم قرض بگیرم. اکنون اغلب اعضای هیئت‌علمی، وام‌هایی دارند که قسط‌هایش عقب‌افتاده و حتی شرایط به‌گونه‌ای است که پولی برای خرید کت‌وشلوار جدید به‌عنوان لباس کار مرسوم ندارند. محیط دانشگاه ایجاب می‌کند آن پرستیژ دانشگاهی اعضای هیئت‌علمی حفظ‌شده و حتما کت‌وشلوار بپوشند اما اگر از اساتید سؤال کنید، می‌گویند دو یا سه سال از آخرین کت‌وشلواری که خریده‌اند می‌گذرد. یعنی حتی رفاهیات را کاهش داده‌ایم و سفره‌ها روز‌به‌روز کوچک‌تر شده است. این مقاومت تا یکجایی جواب می‌دهد، بعدازآن اگر مهاجرت نکنید، مجبورید به شغل‌های دوم و سوم روی بیاورید. خودم به‌شخصه از 6 دانشگاه در کشور‌های مختلف دعوت‌نامه دارم و هیچ‌گاه تمایلی به مهاجرت نداشته‌ام، چون اگر می‌خواستم بروم، هیچ‌وقت برنمی‌گشتم. بلافاصله پس از اخذ مدرک دکتری در روسیه به ایران برگشتم، درحالی‌که پیشنهاد کاری داشتم. استاد راهنمایم پرسید کجا می‌روی؟ گفتم به کشورم برمی گردم، پرسید چقدر حقوق می‌دهند، آن زمان دلار حدود ٣ هزار تومان بود و پاسخ دادم حدود ٢ هزار دلار که استاد راهنمایم گفت همین‌جا ٢ هزار دلار را به شما می‌دهم و به دانشگاه می‌گویم خانه و اتومبیل هم برایتان در نظر بگیرند. 
گفتم فقط آمده‌ام مدرک دکتری را بگیرم و برگردم. چون به تخصصم در داخل کشور نیاز است. یکی از دوستانم از کشوری دیگر که همراه و هم‌کلاسی‌ام بود، در روسیه ماند و امسال که به ایران آمد، به لحاظ اقتصادی و توان زندگی باهم برابر نبودیم. او می‌تواند تابستان و زمستان به کشور‌های مختلف سفر کند، اما خود من از روزی که به کشور برگشته‌ام، توانم به حدی نرسیده که بتوانم یک سفر خارجی داشته باشم. درحالی‌که پویایی علم بر این است که شما در کنفرانس‌ها و همایش‌های بین‌المللی شرکت کنید و با افراد و محققین بین‌المللی آشنا بشوید و از روش کار‌ آن‌ها استفاده کنید. لذا این مراوده علمی شکل نگرفته است. به این دلیل که شما هر همایش و کنفرانسی شرکت کنید باید ١۵٠٠ تا ٢٠٠٠ دلار بابت ثبت‌نام و هزینه‌های جانبی واریز کنید که معادل حقوق 6 ماه ماست و چون اعضای هیئت‌علمی توان پرداخت این پول را ندارند، آن ارتباط و مراوده علمی قطع‌شده است. 
 آیا به‌غیراز تدریس در دانشگاه، مشاغل دیگری هم دارید که بتوانید زندگی را اداره کنید و یا تصمیم دارید که در شغل‌های دیگری فعالیت کنید؟ 
واقعیت این است که خیلی پیگیرم در کنار تدریس، در مشاغل دیگری هم کارکنم. ابتدا که دیدم حقوق هیئت‌علمی کم‌است، تصمیم گرفتم به سراغ پروژه‌های پژوهشی بروم. متأسفانه روند طرح‌های پژوهشی در ایران برعکس دنیاست. ما اگر می‌خواهیم دانشگاهمان مستقل شده و وضعیت خوبی داشته باشد، باید هیئت اداره‌کننده دانشگاه یک تیم اقتصادی قوی باشد و ارتباط نظام‌مندی بین صنعت و دانشگاه برقرار شود تا هم مشکلات صنایع و جوامع و هم وضعیت اقتصادی دانشگاه بهتر شود و وابستگی‌مان به بودجه دولتی کاهش یابد، اما این مسئله برعکس است و می‌گویند شما طرح پژوهشی که گرفتید خودتان رایزنی کرده و پروپوزال بنویسید و وقتی مصوب شد و خواستند بودجه اختصاص دهند، آنگاه از طریق دانشگاه حق بالاسری دانشگاه را می‌دهید تا امتیاز پژوهشی بگیرید! یعنی علاوه بر اینکه کمکی نمی‌کنند، برای طرحی هم که خودمان با سازمان‌ها و ارگان‌ها رایزنی می‌کنیم تا به تصویب برسد، باید حق بالاسری بدهیم. اگر قرار است این‌گونه باشد، دانشگاه باید پروژه‌ها را بگیرد و حق بالاسری خودش را بردارد، بعد به اعضای هیئت‌علمی بگوید در طول سال این‌یک پروژه را انجام بدهید تا معیشت شما تا حدودی تأمین شود. ولی این اتفاق نیفتاده است. ما دیده‌ایم که پروژه‌ها را در اختیار شرکت‌های مختلف می‌گذارند و بعد شرکت‌ها ٨٠ درصد بودجه‌ای که گرفته‌اند را برمی‌دارند و ٢٠ درصد را به اعضای هیئت‌علمی اختصاص می‌دهند که عملا رقمی نیست. اما قطعا این فکر با فشار‌های اقتصادی بیشتر به سراغ اعضای هیئت‌علمی می‌آید که چرا به‌رغم تلاش‌های گسترده برای رسیدن به مقطع دکتری و بعد عضو هیئت‌علمی شدن و رسیدن به مرتبه دانشیاری، این‌گونه در تنگنا هستند؟ طبیعتا برای ما بسیاری از فرصت‌های شغلی ازدست‌رفته، و نمی‌دانیم در چه شغلی فعالیت کنیم که هم شرمنده خانواده‌هایمان نباشیم و هم شأنیت و پرستیژ عضو هیئت‌علمی بودنمان را حفظ کنیم؛ به‌شخصه خودم به راه‌حلی در‌این‌باره نرسیده‌ام و اگر بخواهم صادقانه بگویم، چندین پروژه را در طول ٨ سال انجام داده‌ام، و مجموع درآمدم از این راه زیر ۵٠ میلیون تومان بوده است، که بخش اعظم این مبلغ بابت پرینت و تایپ و صحافی هزینه شده و شاید ٢٠ درصد این مبلغ خالص درآمدم از فعالیت پژوهشی بوده است. 
 یکی از استادان برجسته دانشگاه تهران گفته است، بودجه‌های پژوهشی به حدی شرم‌آور است که گاهی میزانش حتی برای من به‌عنوان استاد تمام بهترین دانشگاه کشور با ۲۵ سال سابقه تولیدات علمی پیوسته به‌اندازه چند شب‌کار کردن در اسنپ هم نیست. بودجه‌های سازمان‌هایی مانند صندوق حمایت از پژوهشگران محدود است. آیا این‌طور است؟
بودجه پژوهشی علاوه براینکه کم‌هست، توزیع آن ناعادلانه است و در بین ٨٠٠ تا هزار هیئت‌علمی که در یک دانشگاه فعالیت می‌کنند، کمتر از ۵ درصد افراد توانسته‌اند بودجه و طرح پژوهشی بگیرند. از معاون پژوهشی بپرسید که چند درصد اعضای هیئت‌علمی شما طرح پژوهشی گرفته‌اند؟ شاید یکی از اهداف فعالیت‌های پژوهشی این باشد که زودتر بتوانند مدارج علمی را طی کنند، البته تفاوتی هم نمی‌کند و بعد از کلی دوندگی و تأيید کمیسیون فرهنگی، کمیته منتخب، کمیسیون تخصصی و هیئت ممیزه تفاوت حقوق استادیار با دانشیار ٢ میلیون تومان است. اعضای هیئت‌علمی باید سه مقاله در طول یکسال ارائه دهند تا نهایتا یک‌پایه در طول یکسال به آن‌ها بدهند و ارزش آن پایه ٦٠٠ هزار تومان است، بنابراین انگیزه‌ای باقی نمی‌ماند. درحالی‌که برای چاپ هر مقاله در نشریات بین‌المللی باید حداقل دو هزار دلار پرداخت کرد، یعنی برای چاپ سه مقاله در طول یک سال باید 6 هزار دلار بپردازید، که البته قیمت دلار هرلحظه تغییر می‌کند، و اگر نرخ دلار را ٣٠ هزار تومان هم در نظر بگیریم، ١٨٠ میلیون تومان می‌شود، درصورتی‌که وزارتخانه ٦٠٠ هزار تومان به‌حقوق اعضای هیئت‌علمی اضافه می‌کند. برای چاپ در نشریات داخلی هم به همین ترتیب است و برای داوری زودهنگام باید ۵ میلیون تومان بپردازید و اگر چاپ زودهنگام هم می‌خواهید باید ٢ میلیون تومان دیگر واریز کنید، چنانچه بهایی برای چاپ زودهنگام نپردازید؛ دو سه سال بعد چاپ می‌شود که مسلم است ارزش علمی خودش را از دست می‌دهد، چون روز‌به‌روز علم در حال تحول است و مباحث و مفاهیم جدید باید عرضه کرد. درمجموع برای یک مقاله‌ای که می‌خواهید در نشریه داخلی چاپ کنید، حداقل باید ١٠ میلیون تومان صرف کنید. 
 باتوجه به مواردی که اشاره کردید، چه اقدامی در این سال‌ها برای حل مشکلات معیشتی اعضای هیئت‌علمی صورت گرفته است؟ 
اقدام مؤثری انجام‌نشده است. متأسفانه برخی از اعضای هیئت‌علمی جوان ما مجردند و می‌گویند باتوجه به میزان حقوقی که دریافت می‌کنند، قادر به تشکیل خانواده و تأمین هزینه اجاره‌بها و مخارج زندگی نیستند. آن‌هم در شرایطی که انتظارات زیادی از اعضای هیئت‌علمی وجود دارد. شما وقتی از بیرون نگاه می‌کنید، وضعیت را بسیار متفاوت می‌بینید. سال پیش که مسئول مصاحبه برای مقطع دکتری بودم، فردی که دریکی از بخش‌های شرکت نفت مسئولیتی داشت، به‌دنبال اخذ مدرک دکتری بود، با این استدلال که حقوق دریافتی‌اش در شرکت نفت ٣٠ میلیون تومان است و چون این رقم به گفته او کم‌است، می‌خواست عضو هیئت‌علمی شود تا درمجموع حقوق بیشتری دریافت کند. وقتی عنوان کردم اگر همین امروز مدرک دکتری بگیرد و از هفت‌خوان هیئت‌علمی شدن عبور کند، ١٢ میلیون تومان دریافت می‌کند، بسیار تعجب کرد. گفت تصورم این بود که اعضای هیئت‌علمی سه چهار برابر منی که در شرکت نفت کار می‌کنم، دریافتی دارند. بنابراین تفاوت فاحشی میان دریافتی اعضای هیئت‌علمی با کارکنان وزارت نفت و پتروشیمی و... وجود دارد. ازاین‌رو تمایل برای هیئت‌علمی شدن کاهش‌یافته و گروهی صرفا به‌دنبال استفاده از این عنوان هستند تا راحت‌تر بتوانند از دانشگاه‌های معتبر دنیا پذیرش بگیرند. این مسئله علیرغم میل باطنی آن‌هاست، ولی سطح پایین درآمدی باعث شده به سمت مهاجرت سوق پیدا کنند و یا خیلی‌ها شغل دیگری دارند و درکنار آن، هیئت‌علمی شده‌اند تا از پرستیژ و شأنیت آن استفاده کنند. 
 یک بحث اصلی در حوزه معیشت، موضوع مسکن است. مشکلات اعضای هیئت‌علمی در این بخش را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
سال‌هاست در کوی اساتید ما ساختمان جدیدی احداث نشده و شرایط سکونت را به نحوی تنظیم کرده‌اند که اعضای هیئت‌علمی جوان فاقد این شرایط هستند. اساتید جوان تازه جذب‌شده که بعد از گذار از یک رقابت نفس‌گیر جذب هیئت‌علمی شده‌اند، به‌شدت با مشکل مسکن مواجه‌اند و متأسفانه سازوکار مشخص و نظارتی هم بر نحوه استفاده از منازل کوی اساتید وجود ندارد. خانه‌های سازمانی که معمولا دانشگاه‌ها دارند، تعدادش محدود و متقاضی‌ها بسیار زیاد و ساختمان‌ها هم بسیار فرسوده است و هر کس که بخواهد ساکن شود باید حداقل 5٠٠- 4٠٠ میلیون تومان برای تعمیرات آن صرف کند تا قابل سکونت باشد. به هر ترتیب اعضای هیئت‌علمی ما که تازه استخدام‌شده و جوان و پرانرژِی هستند، به‌جای تمرکز بر مباحث علمی درگیر تأمین مسکن و مسائل معیشتی‌اند، حتی در طرح نهضت ملی مسکن هم اعضای هیئت‌علمی را دخیل نکرده‌اند. دستکم می‌توان از فضای فیزیکی دانشگاه‌ها استفاده و میزان خانه‌های سازمانی را افزایش داد، تا اساتید بتوانند در خانه‌های سازمانی ساکن شوند و یا بخشی از این خانه‌ها را در قالب طرح ٩٩‌ساله به اعضای هیئت‌علمی اختصاص دهند. 
البته وزارت علوم برای خرید خانه یک میلیارد وام می‌دهد. اما ارزش آن خانه باید دو برابر مبلغ این وام باشد، یعنی اعضای هیئت‌علمی باید مازاد بر این مبلغ، یک میلیارد هم داشته باشند، درثانی کدام خانه‌ای را می‌توان با یک میلیارد خریداری کرد، از سوی دیگر اقساط این وام در 20 سال، ماهانه ٢٠ میلیون تومان است، عضو هیئت‌علمی جوانی که تازه حقوقش ١4- ١3 میلیون تومان است، نمی‌تواند ٢٠ میلیون تومان قسط بپردازد. بنابراین اولا این وام کفاف خرید خانه را نمی‌دهد، و ثانیا اعضای هیئت‌علمی توان بازپرداخت آن را ندارند. در‌نهایت با این پول می‌توان خانه‌ای را اجاره کرد که آن‌هم برای امسال است. سال بعد همان خانه‌ای که به قیمت یک میلیارد تومان اجاره کرده‌اید، 1.5 میلیارد خواهد بود. 
این مسئله چقدر می‌تواند روی رشد علمی تأثیرگذار باشد؟
خیلی مواقع ما دم از رشد علمی می‌زنیم، درست هم هست اما اعضای هیئت‌علمی را مجبور کرده‌ایم که برای تبدیل وضعیت، ترفیع و ارتقاء تعداد زیادی مقاله بنویسند و فلان امتیاز پژوهشی را کسب کنند و یا این میزان امتیاز را بیاورید تا ترفیع بگیرید و این میزان امتیاز را بیاورید تا ارتقاء بگیرید، لذا سبد رشدی که ما از آن دم می‌زنیم این معیارهاست. درحالی‌که بسیاری از اساتید ما اگر مجبور نباشند، در‌نهایت طی ٢ تا ٣ سال، یک مقاله کار می‌کنند. این در شرایط اجبار است که فرد ماهانه یک مقاله می‌نویسد؛ مگر چنین چیزی ممکن است؟ احتمال دارد در معدود رشته‌هایی این اتفاق بیفتد، اما در اغلب موارد به دلیل اینکه فرد مجبور است و می‌خواهد زودتر از عرصه پیمانی تبدیل وضع شود، مقاله ارائه می‌دهد و خیلی وقت‌ها ممکن است تشابهاتی بین مقالات به وجود بیاید. 
 زمانی که وضعیت معیشتی اساتید نسبت به جامعه خوب نباشد، منزلت و شأن کمتری دارند. بنابراین از قول برخی اساتید مطرح‌شده که «در3-2 سال اخیر بسیاری از دانشگاهیان که حتی استخدام رسمی هم هستند، یا به دنبال یافتن فرصت‌های شغلی در خارج از کشورند و یا با درخواست بازنشستگی زودرس و مرخصی بدون حقوق بی‌سروصدا از دانشگاه خارج می‌شوند. اعضای جوان‌تر هیئت‌علمی با حقوق ناچیز امکان تداوم زندگی و کار علمی ندارند و طبیعی است از این فرصت‌ها بیشتر استفاده خواهند کرد. عملا هیچ فارغ‌التحصیلی از دانشگاه‌های معتبر خارجی تمایل به برگشت به ایران ندارد و اگر هم گاهی این اتفاق می‌افتد دلایل دیگری دارد. تحلیل شما از این مسئله چیست؟
ببینید اول باید ارزش پول ملی‌مان را حفظ کنیم و یا دستکم رشد حقوق اعضای هیئت‌علمی متناسب با تورم و یا 1.5 برابر تورم باشد، تا اساتید در 6 ماه اول بتوانند تراز مثبت داشته باشند. معمولا از اول مهرماه بسیاری از اعضای هیئت‌علمی وارد تراز منفی می‌شوند، یعنی آن حقوق کفاف زندگی را نمی‌دهد. این باعث شده به سمت شغل‌های دوم و سوم بروند و خیلی‌ها علاقه نداشته باشند در رشته‌های تخصصی که موردنیاز کشور است، به‌عنوان هیئت‌علمی جذب شوند. باید اساتیدمان را حفظ کنیم، این‌ها سرمایه‌های کشورند. ما قبلا از هند و پاکستان پزشک وارد می‌کردیم، شاید درآینده مجبور شویم اساتیدمان را با صرف هزینه گزاف از دیگر کشور‌ها وارد کنیم. برای ایجاد علاقه‌مندی و ارتقاء انگیزه باید کاری کرد. هرسال بنیاد ملی نخبگان می‌گوید از خارج کشور نخبگان را جذب می‌کنیم، اما با کدام شرایط؟ آیا می‌توانیم ۵٠ درصد حقوقی که آن‌ها در سایر کشور‌ها دریافت می‌کنند را بپردازیم؟ در حال حاضر ٢٠ درصد دریافتی یک عضو هیئت‌علمی در خارج از کشور را به اعضای هیئت‌علمی‌مان در مرتبه استاد تمامی می‌دهیم! به سایر اساتید ١٠ درصد هم نمی‌رسد. دانشجوی خودم هفته پیش، آلمان رفته است و وقتی از وضعیت زندگی در آنجا پرسیدم، گفت روی یک پروژه تحقیقاتی کار می‌کنم و قرار است ٣ هزار دلار در ماه دریافت کنم، خانه‌ای را با حدود ٨٠٠ دلار اجاره کرده‌ام و برای یک زندگی خیلی خوب، باید 7٠٠- 6٠٠ دلار هزینه کنم و ١۵٠٠ دلار دیگر را می‌توانم پس‌انداز کنم. دانشجویی که چندین سال در پروژه استخدام مانده و هیچ کجا جذب نشده، مهاجرت کرده و در یک ارگان پژوهشی در آلمان کار می‌کند و حقوق و مزایای نسبتا خوبی هم دریافت می‌کند. ما انتظار داریم، رنکینگ دانشگاه‌هایمان به سطح جهانی برسد، ولی کدام معیار‌مان با جهان سازگار است، آیا معیشتمان را با سطح جهانی سازگار کرده‌ایم؟ انتظار داریم به‌اندازه دانشگاه‌های تراز اول جهان فعالیت کنیم، درصورتی‌که امکاناتمان در آن حد نیست، هرچند با همین شرایط نیز با دنیا رقابت می‌کنیم، اما این انتظار تا چه زمانی جواب می‌دهد؟ اعضای هیئت‌علمی بسیار مستعدی داریم و همه آن‌ها ناراضی‌اند. درحالی‌که خواسته زیادی ندارند و می‌خواهند نیاز‌های زندگی‌شان تأمین شود. به‌دنبال سیاه نمایی نیستم، همه ما سرباز این نظام هستیم و کشورمان را دوست داریم. ولی از نا‌عدالتی‌ها نا‌راحتیم و گلایه داریم. یکی از همکارانم 29 سال خدمت کرده و اگر یکسال دیگر می‌ماند، بازنشسته می‌شد، اما یک سال است به خارج از کشور مهاجرت کرده و به گفته خودش در این‌یک سال به‌اندازه تمام آن 29 سال درآمد داشته است. 
اینکه چه راهکار‌ی می‌توان درنظر گرفت، یک‌بخشی برمی‌گردد به اینکه، ابتکاراتی در بنیاد ملی نخبگان و یا در سطح دولت و مجلس داشته باشیم. کشور ما این‌همه برای تربیت نیروهای علمی و متخصص هزینه می‌کند و آن‌ها به علت مسائل معیشتی از کشور کوچ می‌کنند، درصورتی‌که نمی‌توان روی نیروی متخصص و اساتید نخبه‌ای که از کشور خارج می‌شوند قیمت گذاشت. طبیعتا با رفتن آن‌ها سرمایه بزرگی از کشور خارج می‌شود. 
 درد نان  استادان