امام خمینی(ره) بغض فروخفته اسلام و ایران بود
امام؛ آموزگار انتظار
گروه فرهنگی
تاریخ شیعه با انتظار گره خورده است. ما از سویی اندوه گذشته را داریم و از سوی دیگر انتظار آینده را. اندوه و انتظار هر دو سخت است، اما برای ما سختیها شیرینی عجیبی دارند. شیعه با هر دوی اینها خو کرده بود، عاشوراها و نیمه شعبانها میرفت و میآمد؛ دستههای سوگ و سرور برپا میشد؛ دستها برای سینهزنی و دعا بالا میرفت؛ اما اتفاقی نمیافتاد. اینها تبدیل شده بودند به مناسکی صرف. شیعه عادت کرده بود به درد عاشورا و انتظار ظهور. این در حالی است که عاشورا چنان خون شیعه را به جوش میآورد که با آن میتوان عالمی را فتح کرد. ظهور نیز آنچنان آرزوی بزرگی است که با آن میتوان در برابر یک جهان ایستاد. اما بیش از هزار سال این اتفاق رخ نمیداد. عاشورا همچنان یک بمب عملنکرده در قلوب شیعیان دفن شده بود؛ هر سال آتش میگرفت اما منفجر نمیشد. امام خمینی ظرفیت این دو احساس را آزاد کرد. امام خمینی و نهضت او شاید بلندترین فریادی بود که شیعه پس از عاشورا کشید و هر فریادی که از آتش غم اباعبدالله باشد معنایش برای بقیه الله این است: بیا! یاحسین، مترادف یامهدی است. امام بغض فروخفته شیعیان بود. امام بازتاب فریادی بود که هزار سال در قلب شیعه دپو شده بود.
از سوی دیگر امام سدی بود در برابر دومینوی شکستهای ملت ایران. از بعد از صفویه ایران همواره تحقیر شد. از شرق و غرب و شمال و جنوب به ایران یورش آوردند و با زبان میدان یا دیپلماسی، از این خاک کندند. امام مردی بود که از دل این خاک برخاسته بود. از او ایرانی بودن میبارید. از لهجهاش، از اخلاقش و از غیرتش. با اینکه امام سرباز اسلام بود و جغرافیای تفکرش امت اسلام را در بر میگرفت؛ اما شروع فعالیتش با دفاع از استقلال ایران همراه بود که در مبارزه با کاپیتولاسیون یا انقلاب سفید بروز و ظهور داشت. از این رو امام بغض فروخته ایران و ایرانی هم بود. دل مردم ایران برای قدرت و اقتدار تنگ شده بود. قدرت فرق داشت با قلدری. اقتدار در برابر بیگانگان است و قلدری در برابر ضعیفترین مردم. ایرانیجماعت بیش از یک قرن بود که عذاب استبداد و استعمار را همزمان میچشید و امام در برابر هر دویس اینها قد علم کرد و از اساس هر دوی اینها در یک جبهه دید. محمود گلابدرهای در کتاب «لحظههای انقلاب» مینویسد عصر 22 بهمن، مردم میگفتند بعد از شاه نوبت آمریکاست! یعنی امام ملتی را که از ژاندارم محلهاش توسری میخورد و از ترس چیزی نمیگفت به ملتی بدل ساخت که برای قلدر جهان شاخ و شانه میکشید و تا همین امروز هم از رویارویی با آن پا پس نکشیده است.
امام خمینی نیز غیبتی چند ساله داشت. امام به مردم آموخت که هیچ پیشوایی خود به خود از تبعید باز نمیگردد. مردم باید ابتدا شاه را فراری دهند، آن وقت امام میآید. بسترسازی برای امام یعنی نابودی طاغوت. او همچنین آموخت صرف ورود امام به پیروزی انقلاب نمیانجامد. از 12 بهمن تا 22 بهمن 10 روز فاصله است. از آمدن امام ما تا پیروزی آن انقلاب بزرگ نیز فاصلهای است که خونها و خوندلها میطلبد.
تاریخ شیعه با انتظار گره خورده است. ما از سویی اندوه گذشته را داریم و از سوی دیگر انتظار آینده را. اندوه و انتظار هر دو سخت است، اما برای ما سختیها شیرینی عجیبی دارند. شیعه با هر دوی اینها خو کرده بود، عاشوراها و نیمه شعبانها میرفت و میآمد؛ دستههای سوگ و سرور برپا میشد؛ دستها برای سینهزنی و دعا بالا میرفت؛ اما اتفاقی نمیافتاد. اینها تبدیل شده بودند به مناسکی صرف. شیعه عادت کرده بود به درد عاشورا و انتظار ظهور. این در حالی است که عاشورا چنان خون شیعه را به جوش میآورد که با آن میتوان عالمی را فتح کرد. ظهور نیز آنچنان آرزوی بزرگی است که با آن میتوان در برابر یک جهان ایستاد. اما بیش از هزار سال این اتفاق رخ نمیداد. عاشورا همچنان یک بمب عملنکرده در قلوب شیعیان دفن شده بود؛ هر سال آتش میگرفت اما منفجر نمیشد. امام خمینی ظرفیت این دو احساس را آزاد کرد. امام خمینی و نهضت او شاید بلندترین فریادی بود که شیعه پس از عاشورا کشید و هر فریادی که از آتش غم اباعبدالله باشد معنایش برای بقیه الله این است: بیا! یاحسین، مترادف یامهدی است. امام بغض فروخفته شیعیان بود. امام بازتاب فریادی بود که هزار سال در قلب شیعه دپو شده بود.
از سوی دیگر امام سدی بود در برابر دومینوی شکستهای ملت ایران. از بعد از صفویه ایران همواره تحقیر شد. از شرق و غرب و شمال و جنوب به ایران یورش آوردند و با زبان میدان یا دیپلماسی، از این خاک کندند. امام مردی بود که از دل این خاک برخاسته بود. از او ایرانی بودن میبارید. از لهجهاش، از اخلاقش و از غیرتش. با اینکه امام سرباز اسلام بود و جغرافیای تفکرش امت اسلام را در بر میگرفت؛ اما شروع فعالیتش با دفاع از استقلال ایران همراه بود که در مبارزه با کاپیتولاسیون یا انقلاب سفید بروز و ظهور داشت. از این رو امام بغض فروخته ایران و ایرانی هم بود. دل مردم ایران برای قدرت و اقتدار تنگ شده بود. قدرت فرق داشت با قلدری. اقتدار در برابر بیگانگان است و قلدری در برابر ضعیفترین مردم. ایرانیجماعت بیش از یک قرن بود که عذاب استبداد و استعمار را همزمان میچشید و امام در برابر هر دویس اینها قد علم کرد و از اساس هر دوی اینها در یک جبهه دید. محمود گلابدرهای در کتاب «لحظههای انقلاب» مینویسد عصر 22 بهمن، مردم میگفتند بعد از شاه نوبت آمریکاست! یعنی امام ملتی را که از ژاندارم محلهاش توسری میخورد و از ترس چیزی نمیگفت به ملتی بدل ساخت که برای قلدر جهان شاخ و شانه میکشید و تا همین امروز هم از رویارویی با آن پا پس نکشیده است.
امام خمینی نیز غیبتی چند ساله داشت. امام به مردم آموخت که هیچ پیشوایی خود به خود از تبعید باز نمیگردد. مردم باید ابتدا شاه را فراری دهند، آن وقت امام میآید. بسترسازی برای امام یعنی نابودی طاغوت. او همچنین آموخت صرف ورود امام به پیروزی انقلاب نمیانجامد. از 12 بهمن تا 22 بهمن 10 روز فاصله است. از آمدن امام ما تا پیروزی آن انقلاب بزرگ نیز فاصلهای است که خونها و خوندلها میطلبد.
تیتر خبرها
تیترهای روزنامه
-
لزوم استمرار روند کنترل نقدینگی به منظور بهبود معیشت مردم
-
حرکت بودجه ۱۴۰۳ بر ریل کاهش تورم و مهار رشد نقدینگی
-
رشد اقتصادی مهمترین ثمره دیپلماسی اقتصادی
-
امام؛ آموزگار انتظار
-
منزل چهل و پنجم
-
انقلاب؛ نجاتبخش هویت ملت
-
ضرورت رفع موانع رونق صادرات
-
صهیونیسم چگونه در هم شکسته است ؟
-
تهدید بیپاسخ نمیماند
-
کودتای خاموش علیه ترامپ
-
مالچپاشی راهحل یا معضل؟