وقتی غرب آبرویی در دنیا ندارد
حقوق بشر آمریکایی در محاصره آگاهی جهانی
گروه بینالملل
فرود آمدن مهیب دو بمب هستهای توسط آمریکا در هیروشیما و ناکازاکی ، پایان خونین و دهشتناک جنگ جهانی دوم را رقم زد. پسازآن، واشنگتن و متحدان غربی آن در جنگ، درصدد خلق و تثبیت "نظم جهانی" بر اساس انگارهها و مؤلفههای مدنظر خود پرداختند. در این روند، "مفاهیم" در خدمت "مصادیق" قرار گرفت! به عبارت بهتر، مفاهیمی مانند حقوق بشر، حقوق شهروندی، حق حیات و ......هیچیک بهصورت ذاتی اصالت و موضوعیت نداشته و صرفا زمانی موضوعیت پیدا میکردند که مصادیق آن مبتنی بر خواستهها و مطامع بازیگران غربی پیروز در جهان جهانی دوم باشد. متأسفانه ساختار سازمان ملل متحد در چنین فضایی ترسیم شد که نتیجه آن را ما امروز، در سال 2024 میلادی و در جریان نسلکشی تمامعیار در غزه و سکوت و انفعال وقیحانه آن مشاهده میکنیم. حقوق بشر غربی در چنین بستر و فرامتنی باید مورد تجزیهوتحلیل قرار گیرد. در این خصوص سه نکته اساسی وجود دارد که لازم است موردتوجه قرار گیرد:
نخست اینکه حقوق بشر در آمریکا حتی یک "قرارداد اجتماعی"نیز محسوب نمیشود زیرا دارای "مبنا"و " ثوابت مصداقی"نبوده و صرفا بر اساس "تفسیر سیاستمداران"موردتوجه و استناد قرار میگیرد.این همان نگاه ابزارگرایانه ( و نه اصیل) آمریکا در قبال مفاهیم حقوقی ازجمله حقوق بشر و حقوق شهروندی است. بر همین مبنا، سرکوب دانشجویان مدافع فلسطین در دانشگاههای کالیفرنیا و تگزاس مصداق برقراری نظم محسوب میشود و در مقابل، هرگونه اقدامی در راستای جلوگیری از اغتشاش در کشورهای مخالف آمریکا، مصداق نقض حقوق بشر! در چنین معادلهای، نسلکشی آشکار رژیم اشغالگر قدس در فلسطین تحت عنوان دفاع مشروع توصیف میشود و در مقابل، به هلاکت رسیدن اشغالگران صهیونیست در حمله به غزه و رفح مصداق حادثهای اسفبار! در اینجا ماجرا از استانداردهای دوگانه نیز فراتر رفته و بهنوعی وقاحت در "تفسیر واقعیات مطلق"از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا رسیدهایم.درعینحال، همین تفسیر کاذب و ابزارگرایانه از حقوق بشر در غرب، بهواسطه ارتباط مستمر سیاستمداران و رسانههای ظاهرا مستقل! در آمریکا و اروپا صورت میگیرد. بازیگران غربی در حوزه مفاهیم، کلیدواژههایی مثل حق توسعه، حقوق شهروندی، حقوق بشر و واژگانی ازایندست مدام بهصورت مستمر در رسانهها و حتی در ادبیات سیاستمداران خود پمپاژ میکنند.این رویکرد کلان دهههاست ادامه دارد، در تفسیر این واژگان دیگر شاهد اصالت مبانی اخلاقی و حقوقی بر منافع سیاسی نیستیم و در حقیقت غرب بر اساس منافع سیاسی و رویکرد ابزاری این مفاهیم و مصادیق را باهم تطبیق میدهد.
نکته دوم اینکه جنگ غزه، نسلکشی در یمن، نسلکشی مسلمانان میانمار، اتفاقی که در جریان نسلکشی مسلمانان بوسنی رخ داد و فجایع دیگری که ما آنها را مصداق عینی نقض حقوق بشر میدانیم با بایکوت و سانسور سیاستمداران و رسانههای غربی مواجه میشوند.گویا اساسا اتفاقی رخ نداده و جان هزاران انسان بیگناه قربانی توحش غرب و رژیم اشغالگر قدس نشده است!بهعنوانمثال، آمریکا قصد دارد در جریان جنگ اخیر غزه، نقش یک "واسطهگر"را در مذاکرات بازی کند، حالآنکه خود در تولید و استمرار این نسلکشی وقیحانه مهمترین نقش ممکن را ایفا نموده است! در تشریح رویکرد وقیحانه اخیر غرب، همین بس که واشنگتن نهتنها حامی اصلی رژیم اشغالگر قدس در جنگ غزه محسوب میشود، بلکه در عرصه میدانی و عملیاتی نیز فرماندهی بخشهای گستردهای از عملیات نسلکشی کودکان بیدفاع فلسطینی را بر عهده داشته و دارد. این روند متوقف نشده و حتی در جریان تهاجم صهیونیستها به رفح نیز شاهد آن هستیم. واقعیت ماجرا این است که متعاقب خیزش عمومی در دانشگاههای امریکا و اروپا، احساس نیاز غرب نسبت به مانورهای تبلیغاتی و خبری کاذب و ارائه آدرسهای انحرافی در قبال جنگ غزه بیشتر شده و همین مسئله، هوشیاری افکار عمومی و رسانههای حامی ملت فلسطین در دنیا را میطلبد. از سوی دیگر، نقش آمریکا در به شکست کشاندن مذاکرات آتشبس در قاهره نیز مسجل است. بااینحال مقامات دولت بایدن تلاش میکنند خود را حامی آتشبس در غزه جلوه دهند! این قاعده در خصوص دولتهای ماکرون در فرانسه و اولاف شولتس در آلمان نیز صدق میکند.
نکته سوم، به نقش مهم و پررنگ جمهوری اسلامی ایران در افشای چهره واقعی غرب در حوزه حقوق بشر و متعلقات آن است. ایران اسلامی نهتنها راهبردهای منطقهای و عملیاتی غرب را در منطقه به چالش کشیده، بلکه فراتر از آن با ترویج گفتمان انقلاب اسلامی شاهد هستیم که آن منظومه فکری و رسانهای غرب هم عملاً قدرت مانور خودش را در میان واژگان زیبا، اما مصادیق ناملموس ازدستداده است.این مهم ، در سایه جهاد تبیین حاصلشده و این روند قطعا باید باقوت و قدرت دیگری در این پیچ تاریخی مهم و حساس ادامه پیدا کند. ایران در این خصوص ، حتی ساختارها و مناسبات ساختهوپرداخته غرب در نظام بینالملل را به چالش کشیده است. ازآنجاکه ساختار سازمانهای بینالمللی، بعد از جنگ جهانی دوم، مخصوصاً سازمان ملل متحد و کمیتههای اصلی و فرعی آنها توسط آمریکا متحدانش چیده و تعریف شد، مشاهده میکنیم که خروجی این ساختار بهجز تأمین منافع نظام سلطه نیست.
درنهایت اینکه جنگ غزه ، کوس رسوایی حقوق بشر غربی را به صدا درآورده و عدم تطابق مفهوم و مصداق آن را علنی ساخته است. امروزه حتی شهروندان کشورهای آمریکایی و اروپایی نیز در خصوص این پارادوکس آشکار آگاه شده و ساختار قدرت و حکمرانی ضد حقوق بشری در کشورهایشان را به چالش کشیدهاند. مثلث آمریکا-رژیم صهیونیستی -اتحادیه اروپا طی ماههای اخیر هزینههای زیادی در ابعاد تبلیغاتی و رسانهای صورت داد تا بلکه بتواند از ظهور و بروز چنین شعور مقدس و خیزشی ممانعت به عمل آورد اما در این مسیر با شکست مفتضحانهای روبهرو شد. تبلور آگاهی و استواری در میان ملتهای دنیا، موضوعی نیست که غرب بتواند با
هم افزایی سیاستمداران و رسانههای طرفدار سلطه آن را تحریف یا انکار کند. بدون شک در آیندهای نزدیک، ثمره این درک و آگاهی جهانی را در افول و سقوط غرب و رژیم صهیونیستی مشاهده خواهیم کرد.
فرود آمدن مهیب دو بمب هستهای توسط آمریکا در هیروشیما و ناکازاکی ، پایان خونین و دهشتناک جنگ جهانی دوم را رقم زد. پسازآن، واشنگتن و متحدان غربی آن در جنگ، درصدد خلق و تثبیت "نظم جهانی" بر اساس انگارهها و مؤلفههای مدنظر خود پرداختند. در این روند، "مفاهیم" در خدمت "مصادیق" قرار گرفت! به عبارت بهتر، مفاهیمی مانند حقوق بشر، حقوق شهروندی، حق حیات و ......هیچیک بهصورت ذاتی اصالت و موضوعیت نداشته و صرفا زمانی موضوعیت پیدا میکردند که مصادیق آن مبتنی بر خواستهها و مطامع بازیگران غربی پیروز در جهان جهانی دوم باشد. متأسفانه ساختار سازمان ملل متحد در چنین فضایی ترسیم شد که نتیجه آن را ما امروز، در سال 2024 میلادی و در جریان نسلکشی تمامعیار در غزه و سکوت و انفعال وقیحانه آن مشاهده میکنیم. حقوق بشر غربی در چنین بستر و فرامتنی باید مورد تجزیهوتحلیل قرار گیرد. در این خصوص سه نکته اساسی وجود دارد که لازم است موردتوجه قرار گیرد:
نخست اینکه حقوق بشر در آمریکا حتی یک "قرارداد اجتماعی"نیز محسوب نمیشود زیرا دارای "مبنا"و " ثوابت مصداقی"نبوده و صرفا بر اساس "تفسیر سیاستمداران"موردتوجه و استناد قرار میگیرد.این همان نگاه ابزارگرایانه ( و نه اصیل) آمریکا در قبال مفاهیم حقوقی ازجمله حقوق بشر و حقوق شهروندی است. بر همین مبنا، سرکوب دانشجویان مدافع فلسطین در دانشگاههای کالیفرنیا و تگزاس مصداق برقراری نظم محسوب میشود و در مقابل، هرگونه اقدامی در راستای جلوگیری از اغتشاش در کشورهای مخالف آمریکا، مصداق نقض حقوق بشر! در چنین معادلهای، نسلکشی آشکار رژیم اشغالگر قدس در فلسطین تحت عنوان دفاع مشروع توصیف میشود و در مقابل، به هلاکت رسیدن اشغالگران صهیونیست در حمله به غزه و رفح مصداق حادثهای اسفبار! در اینجا ماجرا از استانداردهای دوگانه نیز فراتر رفته و بهنوعی وقاحت در "تفسیر واقعیات مطلق"از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا رسیدهایم.درعینحال، همین تفسیر کاذب و ابزارگرایانه از حقوق بشر در غرب، بهواسطه ارتباط مستمر سیاستمداران و رسانههای ظاهرا مستقل! در آمریکا و اروپا صورت میگیرد. بازیگران غربی در حوزه مفاهیم، کلیدواژههایی مثل حق توسعه، حقوق شهروندی، حقوق بشر و واژگانی ازایندست مدام بهصورت مستمر در رسانهها و حتی در ادبیات سیاستمداران خود پمپاژ میکنند.این رویکرد کلان دهههاست ادامه دارد، در تفسیر این واژگان دیگر شاهد اصالت مبانی اخلاقی و حقوقی بر منافع سیاسی نیستیم و در حقیقت غرب بر اساس منافع سیاسی و رویکرد ابزاری این مفاهیم و مصادیق را باهم تطبیق میدهد.
نکته دوم اینکه جنگ غزه، نسلکشی در یمن، نسلکشی مسلمانان میانمار، اتفاقی که در جریان نسلکشی مسلمانان بوسنی رخ داد و فجایع دیگری که ما آنها را مصداق عینی نقض حقوق بشر میدانیم با بایکوت و سانسور سیاستمداران و رسانههای غربی مواجه میشوند.گویا اساسا اتفاقی رخ نداده و جان هزاران انسان بیگناه قربانی توحش غرب و رژیم اشغالگر قدس نشده است!بهعنوانمثال، آمریکا قصد دارد در جریان جنگ اخیر غزه، نقش یک "واسطهگر"را در مذاکرات بازی کند، حالآنکه خود در تولید و استمرار این نسلکشی وقیحانه مهمترین نقش ممکن را ایفا نموده است! در تشریح رویکرد وقیحانه اخیر غرب، همین بس که واشنگتن نهتنها حامی اصلی رژیم اشغالگر قدس در جنگ غزه محسوب میشود، بلکه در عرصه میدانی و عملیاتی نیز فرماندهی بخشهای گستردهای از عملیات نسلکشی کودکان بیدفاع فلسطینی را بر عهده داشته و دارد. این روند متوقف نشده و حتی در جریان تهاجم صهیونیستها به رفح نیز شاهد آن هستیم. واقعیت ماجرا این است که متعاقب خیزش عمومی در دانشگاههای امریکا و اروپا، احساس نیاز غرب نسبت به مانورهای تبلیغاتی و خبری کاذب و ارائه آدرسهای انحرافی در قبال جنگ غزه بیشتر شده و همین مسئله، هوشیاری افکار عمومی و رسانههای حامی ملت فلسطین در دنیا را میطلبد. از سوی دیگر، نقش آمریکا در به شکست کشاندن مذاکرات آتشبس در قاهره نیز مسجل است. بااینحال مقامات دولت بایدن تلاش میکنند خود را حامی آتشبس در غزه جلوه دهند! این قاعده در خصوص دولتهای ماکرون در فرانسه و اولاف شولتس در آلمان نیز صدق میکند.
نکته سوم، به نقش مهم و پررنگ جمهوری اسلامی ایران در افشای چهره واقعی غرب در حوزه حقوق بشر و متعلقات آن است. ایران اسلامی نهتنها راهبردهای منطقهای و عملیاتی غرب را در منطقه به چالش کشیده، بلکه فراتر از آن با ترویج گفتمان انقلاب اسلامی شاهد هستیم که آن منظومه فکری و رسانهای غرب هم عملاً قدرت مانور خودش را در میان واژگان زیبا، اما مصادیق ناملموس ازدستداده است.این مهم ، در سایه جهاد تبیین حاصلشده و این روند قطعا باید باقوت و قدرت دیگری در این پیچ تاریخی مهم و حساس ادامه پیدا کند. ایران در این خصوص ، حتی ساختارها و مناسبات ساختهوپرداخته غرب در نظام بینالملل را به چالش کشیده است. ازآنجاکه ساختار سازمانهای بینالمللی، بعد از جنگ جهانی دوم، مخصوصاً سازمان ملل متحد و کمیتههای اصلی و فرعی آنها توسط آمریکا متحدانش چیده و تعریف شد، مشاهده میکنیم که خروجی این ساختار بهجز تأمین منافع نظام سلطه نیست.
درنهایت اینکه جنگ غزه ، کوس رسوایی حقوق بشر غربی را به صدا درآورده و عدم تطابق مفهوم و مصداق آن را علنی ساخته است. امروزه حتی شهروندان کشورهای آمریکایی و اروپایی نیز در خصوص این پارادوکس آشکار آگاه شده و ساختار قدرت و حکمرانی ضد حقوق بشری در کشورهایشان را به چالش کشیدهاند. مثلث آمریکا-رژیم صهیونیستی -اتحادیه اروپا طی ماههای اخیر هزینههای زیادی در ابعاد تبلیغاتی و رسانهای صورت داد تا بلکه بتواند از ظهور و بروز چنین شعور مقدس و خیزشی ممانعت به عمل آورد اما در این مسیر با شکست مفتضحانهای روبهرو شد. تبلور آگاهی و استواری در میان ملتهای دنیا، موضوعی نیست که غرب بتواند با
هم افزایی سیاستمداران و رسانههای طرفدار سلطه آن را تحریف یا انکار کند. بدون شک در آیندهای نزدیک، ثمره این درک و آگاهی جهانی را در افول و سقوط غرب و رژیم صهیونیستی مشاهده خواهیم کرد.
تیتر خبرها
تیترهای روزنامه