خطبه حضرت زینب در شام نمونه اعلای روایت‌سازی و خبرنگاری است که به سلطه تبلیغی و معنوی بنی‌امیه پایان داد

روایتی برگرفته از قرآن، عرفان و برهان

جواد شاملو
بلاهای دنیوی گاهی مقدمه لطف و گاهی پوشش لطف هستند. همچون صدف که ظاهری سخت دارد و باطنی درخشان. در تاریخ انبیا و اولیای الهی از این دست بلاها کم نداریم. نمونه بارز آن داستان حضرت یوسف است. پیامبری که باری از قعر چاه و باری دیگر بازار بردگان سر برآورد اما در نهایت به صدارت یک تمدن کهن رسید. حضرت سیدالشهدا نیز که داستانش احسن القصص در میان داستان‌های جهان است یوسفی است کرب و بلا، مقدمه مجد و شکوه او و راه حق شد. بنی‌امیه در مواجهه با سالار شهیدان و عترت ایشان هرچه کرد در نهایت به ضررش تمام شد. یکی از مصادیق این سخن، برخورد این قدرت طاغوتی با اهل بیت امام حسین است. بنی امیه
 در یک اشتباه محاسباتی، گمان کرد که شهر به شهر گرداندن اسرای کربلا و در نهایت مانور تبلیغاتی با محوریت آن‌ها در خود شام، پیروزی بنی‌امیه را تثبیت کرده و بر سنگینی شکست جبهه امام می‌افزاید. ریشه این اشتباه محاسباتی در شناخت عرب آن زمان از زن بود. دستگاه جور گمان نمی‌کرد چند زن و بچه قدرت این را داشته باشند که تبلیغات بنی‌امیه با آن‌همه روحانیون درباری و جارچی و آن میزان پول‌پاشی و ایجاد رعب را خنثی کنند. به زبان دیگر حکومت به کل از جانب اسرا احساس ایمنی می‌کرد و هیچ گزندی از جانب آن‌ها را پیش‌بینی نمی‌کرد. علاوه‌بر این یزید می‌دانست اسرا، از فاجعه‌ای باورنکردنی بازگشته‌اند و از نظر روانی و روحی به کل فروپاشیده‌اند. به زعم او سوگوارانی که چنین ضربه‌های سختی تحمل کرده‌اند کاملا در انقیاد و تسلیم‌ بودند. 
محاسبه بنی‌امیه و شخص یزید و ابن زیاد اصلا دور از ذهن و غلط نبود اگر آن‌ها با شخصیت‌هایی عادی مواجه بودند. تمام انسان‌های جهان طبق محاسبه آن‌ها رفتار می‌کردند، جز کسانی که عترت رسول خدا هستند، فرزندان معجزه‌اند و خداوند اراده کرده آنان بر دیگران افضلیت و برتری داشته باشند. لشکر دشمن تعمدا راه اهل بیت را دور کرد تا آنان از شهرهای بیشتری بگذرند، چه می‌دانست آن‌ها یک کاروان خبری و رسانه‌ای هستند که ثمره سال‌ها تبلیغ ظریف و هوشمندانه معاویه را نابود می‌سازند؟ 
کار خبرنگار، رساندن خبر نیست. هیچ خبرنگاری نمی‌تواند ادعا کند من صرف واقعیت را به مخاطب انتقال می‌دهم، این غیرممکن است. بلکه واقعیت، در کارخانه فکر و ذهن و زبان خبرنگار پرداخته می‌شود و سپس به دست مخاطب می‌رسد. از این رو واقعیت لاجرم از نظام معرفتی و شناختی خبرنگار همچون یک صافی عبور می‌کند و با رنگ و بوی خاص ذهن او انتشار می‌یابد. خبر کشته شدن حسین‌بن‌علی علیهماالسلام در تمام بلاد اسلامی پخش شده بود. اما خبر به این صورت بود: «حسین، کسی که علیه امیرالمؤمنین یزید به عنوان حاکم مشروع حکومت اسلامی شوریده بود، با حکم قضات و فقهای حکومت اسلامی خارجی شناخته شده و اعدام گشت». با تلاش کاروان اسرا اما این خبر تفاوت‌های زیادی پیدا کرد و خصوصا در شهرهای مهمی همچون کوفه و شام، یعنی پایتخت عراق و شامات، به این صورت درآمد: «حسین، فرزند رسول خدا، فرزند بانوی هر دو جهان، کسی که حفظ حرمت او و اطاعت از او بارها توسط پیامبر تأکید شده بود، کسی که حتی سر بریده‌اش قرآن می‌خواند، بدون ارتکاب هیچ‌گونه جرم و جنایتی به قتل صبر به شهادت رسید؛ توسط کسانی که در ابتدا دشمنان رسول خدا بودند و پیامبر آنان را در فتح مکه آزاد کرده بود، توسط کسانی که پدرانشان جگر عموی پیامبر را به نیش کشیدند!»
اوج هنر زینب کبری و امام سجاد و دیگر عترت سیدالشهدا اصلاح خبر شهادت اباعبدالله علیه‌السلام بود. این امر چگونه محقق شد؟
زینب کبری در سخت‌ترین شرایط که حتی تصورش برای ما غیرممکن است، یک خطبه منسجم، محکم، مستدل و زیبا خواند و مجلس جشن را برای یزید به دوزخ بدل ساخت. عناصر این خطبه عبارت‌اند از ارجاع به قرآن، ارجاع به تاریخ، استفاده از بیان بلاغی و هنری و استدلال منطقی. در خطبه حضرت زینب در مجلس یزید سه آیه قرآن به کار رفته است: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ» آنگاه فرجام کسانی که بدی کردند [بسی] بدتر بود [چرا] که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به ریشخند می‌گرفتند. «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ» و البته نباید کسانی که کافر شده‌اند تصور کنند اینکه به ایشان مهلت می‌دهیم برای آنان نیکوست ما فقط به ایشان مهلت می‌دهیم تا بر گناه [خود] بیفزایند و [آنگاه] عذابی خفت آور خواهند داشت. «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ». حضرت زینب با این سایه همه‌ داستان را تبیین می‌کنند. أولا بنی‌امیه در نتیجه گناهانشان به قتل فرزند رسول خدا مبتلا شدند، ثانیا این به اندازه پیروزی آن‌ها نیست بلکه به معنای شکست آن‌هاست و ثالثا شهدای کربلا در حقیقت زنده و پیروز‌اند. 
حضرت سپس به بیان تاریخ پرداخت و عقبه خاندان سیدالشهدا را پیش چشم مردم در کنار عقبه خاندان بنی‌امیه گذاشت: آیا این از عدل است ای فرزند آزادشده‌ها که زنان و کنیزان تو در پس پرده باشند و دختران رسول‌الله اسیر؟! پرده‌های حُرمتشان را دریدی، و چهره‌هایشان را آشکار کردی، آنان را چونان دشمنان از شهری به شهری کوچانیده، ساکنان منازل و مناهل (بومی و غریب) بر آنان اشراف یافتند، و مردم دور و نزدیک و پست و فرومایه و شریف چهره‌هایشان را نگریستند، در حالی که از مردان آنان حامی و سرپرستی همراهشان نبود. چگونه امید دلسوزی و غمگساری باشد از فرزند کسی که جگرهای پاکان را به دهان گرفته و گوشت وی از خون شهدا پرورش یافته است؟! و چسان در عداوت ما اهل البیت کُندی ورزد آن که نظرش به ما نظر دشمنی و کینه‌توزی است؟!». این بیان هم تاریخی است و هم عقلانی و استدلالی. حضرت سپس به بیان هنری می‌پردازند و می‌فرمایند: شگفتا و بس شگفتا کشته شدن حزب‌الله نجیبان به دست حزب شیطان طُلَقاء (آزاده شدگان با رحمت پیامبر در فتح مکه) است، از دست‌های پلیدشان خون‌های ما می‌چکد، و دهان‌های ناپاکشان از گوشت ما می‌خورد، و آن جسدهای پاک و پاکیزه با یورش گرگ‌های درنده روبه روست، و آثارشان را کفتارها محو می‌کند، و اگر ما را غنیمت گرفتی، زودا دریابی غنیمت نه، که غرامت بوده است، آن روز که جز آنچه دست‌هایت از پیش فرستاده نیابی، و پروردگارت ستمگر بر بندگانش نیست، و شکایت‌ها به سوی خداست.»
به این معنا این خطبه معجونی از قرآن، برهان و عرفان است. معجونی که می‌تواند فرمول جهاد تبیین شناخته شود. 
روایتی برگرفته از  قرآن، عرفان و برهان