آمریکا منهای راهبرد

حنیف غفاری
مهار حداکثری ایران، گزاره ایست که دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان آمریکا به صورت مستمر بر روی آن تاکید داشته و آن را به مثابه یک استراتژی کلان در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی خود قلمداد می کنند. البته این گزاره در ابتدا، «مهار همه جانبه ایران»بود که به دلیل ناتوانی واشنگتن و شبکه متحدانش در مواجهه با تهران، تبدیل به راهبرد مهار حداکثری شده است.به عبارت بهتر، آمریکا ناچار شده( علی رغم میل و اراده، راهبردها و ثوابت سیاست خارجی خود) از تقابل مطلق با تهران فاصله بگیرد. 
اخیرا فرید ذکریا ، تحلیلگر و مجری سرشناس آمریکایی با انتشار مقاله ای در واشنگتن پست، با اشاره به افزایش تنش‌ها در منطفه ( غرب آسیا) می نویسد:«واقعیت جدید و خطرناکی که منطقه با آن روبه رو شده است، بیش از هر نتیجه‌ای، ریشه در فروپاشی سیاست آمریکا در قبال ایران دارد. ایران به فشارهای خارجی از طریق نزدیک‌کردن روابط با جنبش‌هایی مانند حزب‌الله در لبنان، حماس در غزه، انصارالله در یمن و «گروه‌های مسلح» در عراق و سوریه پاسخ داده است. در یک دهه اخیر،  رویکرد واشنگتن در قبال ایران مخالفت سرسختانه و فشار بوده نه یک راهبرد .»
فرید ذکریا از یک واقعیت مطلق در حوزه سیاست خارجی آمریکا پرده  برداشته است:فقدان راهبرد در قبال ایران. به عبارتی گویاتر،  فشار حداکثری و مهار حداکثری ایران حتی بر اساس منطق  رئالیستی در  سیاست خارجی آمریکا نیز قابل توجیه نیست. زبگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا در دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر قبل از مرگ خود، چندین بار به مقامات کاخ سفید ، اعم از دموکرات و جمهوریخواه، در خصوص عواقب و تبعات به کارگیری روشها و استراتژی های نادرست در قبال ایران هشدار داد. این هشدارها از سوی استراتژیستی خطاب به دو حزب سنتی آمریکا مخابره شد که سابقه صدور دستور حمله به ایران با هدف آزادی دیپلمات های  آمریکایی در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی را در کارنامه خود داشت! برژینسکی بر اساس سنجش نسبت  هزینه -فایده در حوزه سیاست خارجی آمریکا، به این نتیجه رسیده بود که واشنگتن چاره ای جز به رسمیت شناختن «ایران قدرتمند» ندارد و در صورت به کارگیری روش‌های دیگر، ناچار به پرداخت هزینه‌های کلان و جبران ناپذیر خواهد شد. 
اکنون فرید ذکریا، هشدار برژینسکی را با ادبیاتی دیگر و البته در سال 2024 میلادی تکرار کرده است. مهار حداکثری ایران را می توان به جای راهبرد، به یک ادعا یا همان گزاره در حوزه سیاست خارجی آمریکا تشبیه کرد که مصادیق آن با مبانی و مفاهیم طراحی شده در بطن آن تفاوتی عمیق و فاحش دارد. 
ترامپ خروجی سیاست خارجی خود در تقابل با ایران را در شکست فشار حداکثری مشاهده کرد.جوبایدن نیز نهایت اقدامات ممکن را در راستای بازتعریف داعش ، بازآفرینی بحران های مزمن امنیتی در غرب آسیا، مهار پیرامونی -منطقه ای ایران و ....صورت داد اما در مواجهه با ایران به  بن بست رسید. جنس این بن بست نه تاکتیکی و نه رفتاری است! آمریکا با بن بستی راهبردی در حوزه سیاست خارجی خود در تقابل با تهران مواجه شده که تنها راه خروج آن ، همان نسخه برژینسکی است: پذیرش قدرت ذاتی و اکتسابی ایران...

آمریکا منهای راهبرد