مـرد حماسه‌ها

جواد شاملو 
به عصر هیجان دادی، به رزم ضربان دادی، گروهی کوچک را به بازیگری جهانی تبدیل کردی، اولین قدم را برای شکل‌گیری محور مقاومت برداشتی، دیروز و فردای منطقه را دگرگون کردی، دشمن را بهت‌زده کردی، مبارزه با او را وارد مرحله‌ای تازه ساختی، در صدایت طنین انداختی و آیه إن اوهن البیوت لبیت العنکبوت را ضرب‌المثلی بر لب مردم کرانه و باریکه و ضاحیه گردانیدی، جنگ را با هنر درآمیختی، عقل سرد را به قلب گرمت ضمیمه کردی، ایران را وطن خودت دانستی، سیدعلی را رهبر خودت دیدی، در اعماق یک زندگی امنیتی، کاری کردی که رژیم برای موش‌هایش به فکر سرپناه باشد، آمیزه‌ای از صدر و چمران شدی، سیاست صدر و جهاد چمران را در تو بود، رهبری خمینی و خامنه‌ای در تو بود، سربازی و اطاعت حاج‌قاسم در تو بود، عصاره همه خصوصیات پرستیدنی بودی، بزرگ بودی و اما خاطره نجابتت دل‌ها را کباب می‌کند، امیر بودی و لبخندهای شرم‌آگینت اشکمان را در می‌آورد، با قلبی به پاکی یک کبوتر سفید اژدهای سرخ و سیاه استکبار و استعمار را به زمین زدی، با صورتی به زیبایی سرزمینت نگذاشتی بیروت غزه‌ای دیگر شود، با رواداری لبنانی و پخته‌ات آن کشور ۷۲ ملت را علیه اهریمن متحد کردی، پس تعجبی نداشت که جولیا پطروس هم خودش را دختر تو ببیند و غیرت مردانه‌ات به صدای زنانه‌اش خش بیندازد تا آبروی اعراب را بریزد «الشعب العربی وین؟ الغضب العربی وین؟ الدم العربی وین؟» کجاست غضب عربی‌ای که گویی تنها در وجود قائد حزب‌الله موج می‌زند؟ کجاست آن خون عربی‌ای که گویی تنها در رگ‌های نصرالله می‌جوشد؟ کجاست آن ملت‌پرستی‌ای که گویی تنها در روح موحد فرزند ثارالله وجود دارد؟ و اگر این سید مسلمان است کیستید شما؟ اگر این سید انسان است چیستید شما؟ اگر این سید از عرب است از کجایید شما؟ و من برای چنین عظمتی تنها می‌توانم کلماتی کوچک را از پی یکدیگر ردیف کنم. نه؛ کوچکی از من است. ایراد از کلام و کلمات نیست. همین کلمات بود که بر لسان تو موشک می‌شد و بر فرق سر اهریمن غاصب می‌خورد. هیهات که سلاح اهل حق محدود به تیر و تیغ باشد، اهل حق با نطق و منطق زمان را در می‌نوردند، تیر و تیغ تنها به کار زمین‌گشایی می‌آید. تو زرادخانه‌ات نهج‌البلاغه بود؛ هم به قمر بنی‌هاشم تأسی می‌کردی هم به عقیله بنی هاشم؛ فارغ‌التحصیل دانشگاه کربلا بودی. حق داشتند بیروتی‌ها که وقتی سخنرانی‌ات از ویدئوپروژکتور پخش می‌شد، پرچم‌های زرد حزب‌الله را برقصانند و با فریادهای لبیک یاحسین آسمان را بشکافند. آن‌ها تو را آینه مولا می‌دانستند؛ خود مولا را که ندیده بودند؛ شمایلش را می‌پرستیدند. تمام ملت‌های منطقه اعم از شیعه و سنی و مسیحی و زیدی و دیگران عزیز ما و هم‌رزم مایند؛ اما خودمانیم؛ تو نشان دادی قیام شیعی از جنس دیگری است و چه روزگاری می‌تواند از جبهه یزید سیاه کند. با خودش شوخی دارد آنکه وقتی می‌گوید چریکِ مبارز اولش یاد چگوارا و کاسترو بیفتد؛ یا وقتی می‌گوید غرب‌ستیز یاد لنین و استالین بیفتد. از اسلام‌آباد تا کابل، از دمشق تا بغداد، از بیروت تا غزه، از صنعا تا منامه، از کشمیر تا تونس، کسی را جز فاتح جنگ ۳۳ روزه «مبارز» به حساب نمی‌آورند. سید ما سید ما سید ما. ای رهبر بدرودگفته! ای همسنگر تیرخورده! ای نصر خدا! آه از عصر عاشورا... بقِیَ الحُسَینُ فَرِیدًا وَحیِدًا وً لَمَّا رَأیَ مَصَارعَ فِتیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَیَ لِقاءِ القَومِ بِمُهجَتِهِ... یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَةَ، وَ یا حَبیبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا زُهَیْرَ بْنَ الْقَیْنِ، وَ یا یَزیدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا یَحْیَى بْنَ کَثیرٍ، وَ یا هِلالَ بْنَ نافِعٍ، وَ یا حُرُّ الرِّیاحِىُّ، وَ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، وَ یا أَبْطالَ الصَّفا، وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجاءِ، مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی؟! أَنْتُمْ نِیامٌ أَرْجُوکُمْ تَنْتَبِهُونَ؟ قاسمِ سلیمانی... محسنِ فخری‌زاده... ابراهیم رئیسی... اسماعیل هنیه... حسن نصرالله... نصرالله بزرگ رفت... خامنه‌ای بزرگ! روی سربازهای کوچکت حساب کن... خامنه‌ای بزرگ! حاج‌قاسم اگر علمدارت بود، اگر مالک اشترت بود؛ سیدحسن فرزندت بود. فرزندی که حتی اگر هم در ۶۳ سالگی شهید نمی‌شد ما را یاد رسول‌الله و امیرالمؤمنین می‌انداخت... 
به عصر هیجان دادی. به رزم ضربان دادی. هر کس پای مزارت فاتحه بخواند؛ فراموش نخواهد کرد که تو فاتحه اسرائیل را خواندی. غاصب برای کشتنت مانند شکارچی‌ای عمل کرد که برای زدن کبوتری که بر شاخه درختی نشسته، کل جنگل را قطع کند. بمب‌های چند تنی آمریکایی را بر سر ضاحیه ریختن هنر نیست. هنر، حماسه ساختن در محاصره است؛ کاری که در آن استاد بودی.
مـرد  حماسه‌ها