ناشنوایان می‌‏خواهند نیاز ویژه ارتباطی و آموزشی‌شان به رسمیت شناخته شود

نگاهی به چالش‌های آموزشی ناشنوایان

سارا سیاوشی
تصورات نادرست درباره زبان اشاره و ناآگاهی‌ها درباره زیست ناشنوایان اثرات آسیب‌زننده‌ای دارد. زبان اشاره ایرانی مانند زبان فارسی در طول تاریخ تغییراتی را از سر گذرانده، زبانی که به‌مرور درجامعه شکل‌گرفته و اشاراتی به آن اضافه و از آن کم شده است، همان‌طور که زبانی فارسی تغییراتی داشته است. اما این زبان ارتباطی به فارسی ندارد و دستور زبانش کاملا فرق دارد. بااین‌حال استقلال زبان اشاره ایرانی از زبان فارسی برای مسئولان مشخص نیست، موضوعی که موجب اتخاذ تصمیمات‌ غلط درباره آموزش ناشنوایان و ترغیب آنان به حضور در مدارس دانش‌آموزان شنوا شده، درحالی‌که زبان اشاره، همچون هر زبان دیگری، در ذهن افرادِ جدا افتاده کم‌کم از بین می‌رود یا تضعیف می‌شود. کودکان و نوجوانان ناشنوا در جمع همتایان شنوای خود نه امکان رشد زبان  فارسی را می‌یابند و نه رشد زبان اشاره ایرانی، و بنابراین ذهن آن‌ها ازنظر زبانی نابالغ می‌‏ماند. 
اگرچه ناشنوایی به معنای نداشتن قوه شنوایی است، اما این تعریف سلبی، قسمت بزرگی از مفهوم ناشنوایی را به‌کل نادیده می‌گیرد. اغلب ناشنوایان از ابزار ذهنی-زبانی- فرهنگی فوق‌العاده مهمی به نام زبان اشاره در زندگی روزمره استفاده می‌کنند که دیگر افراد فاقد آن هستند. ناشنوایی کیفیتی منحصربه‌فرد از زیست انسانی است، ازاین‌رو که ازنظر پزشکی آن را در رده معلولیت طبقه‌بندی می‌کنند و ازنظر زبانی آن را در رده اقلیت زبانی-فرهنگی می‌دانند. ازاین‌جهت هیچ‌کدام از گروه‌های اقلیت در اجتماع وضعیتی مشابه ناشنوایان ندارند. طبق دیدگاه دوم شایسته است بیش از آنکه  ناشنوایان را به‌عنوان انسان‌هایی فاقد قوه شنوایی بشناسیم، آن‌ها را اشخاصی دارای زبان و فرهنگی متفاوت بدانیم.
ناآگاهی شایع در مورد زبان اشاره موجب تصمیم‌گیری‌ اشتباه درباره آموزش ناشنوایان و ادغام مدارس ناشنوایان در مدارس دانش‌آموزان شنوا و یا معلولان ذهنی شده است. بنای این رویکرد را تصورات نادرست و رایجی در مورد زبان اشاره و قابلیت‌های ناشنوایان تشکیل‌ می‌دهد. ازاین‌رو «سارا سیاوشی» به‌عنوان زبان‌شناس در ادامه برخی از این تصورات را مطرح و سپس با نگاهی به وضعیت فعلی تحصیل ناشنوایان در ایران توضیح داده که چرا به رسمیت شناختن زبان اشاره و جداسازی مدارس ناشنوایان نه‌تنها موجب انزوای آن‌ها نمی‌شود، بلکه برخلاف تصور موجود، پیش‌شرطی ضروری در جهت رشد ذهنی‌زبانی، حضور در جامعه، و ارتباط آن‌ها با جامعه‌  شنوایان است.
 برخی تصورات نادرست در مورد زبان اشاره 
همچنان برخی افراد تصور می‌کنند، «زبان اشاره به معنای نشان‌دادن تک‌تک کلمه‌های یک جمله با حرکات دست و پانتومیم است.» درحالی‌که زبان اشاره بازی پانتومیم نیست. این زبان گرامر خاص خودش را دارد و برای اینکه بتوانید آن را یاد بگیرید، همان‌طور که برای یادگیری هر زبان دیگری به کلاس زبان می‌روید، لازم است یک نفر (معلم) این زبان را به شما بیاموزد.
این تصور غلط هم بسیار در میان مردم شایع است که «ناشنوایان جهان همگی به یک‌زبان اشاره ثابت حرف می‌زنند.» درصورتی‌که زبان‌های اشاره در گوشه و کنار دنیا با تجمع چند ناشنوا به‌طور طبیعی ایجادشده و گسترش پیداکرده‌اند. هرکدام از این زبان‌ها، واژه‌ها و دستور زبان خاص خود رادارند. زبان اشاره یک سیستم مصنوعی نیست که عده‌ای آن را اختراع کرده باشند. همان‌طور که دلیلی وجود ندارد که یک ایرانی و یک فنلاندی زبان همدیگر را بدون آموزش بفهمند، یک ناشنوای ایرانی و یک ناشنوای فنلاندی هم‌زبان یکدیگر را نمی‌دانند و اگر بخواهند باهم ارتباط برقرار کنند حداقل یکی از آن‌ها باید زبان دیگری را بیاموزد. البته به دلیل بصری بودن زبان‌های اشاره، شباهت‌های دو زبان اشاره بیشتر از شباهت‌های دو زبان گفتاری است. 
  لب‌خوانی، مهارتی که نیاز به آموزش و تمرین دارد
برخی گمان می‌کنند «موضوعات پیچیده و سخت را نمی‌توان با زبان اشاره بیان کرد.» اما این‌طور نیست. قدرت یک‌زبان چندان به ظرف آن بستگی ندارد، بلکه به گویش‌وران آن زبان و میزان مواجهه‌  آنان با موضوعات مختلف وابسته است. ناشنوایان هرگاه با مفاهیم جدید مواجه شوند از ویژگی‌های زبان اشاره خود بهره گرفته و آن را بیان می‌کنند. زبان اشاره ایرانی سال‌به‌سال تغییر می‌کند، درست مثل هر زبان دیگری. در این مورد هم که «ناشنوایان به‌راحتی می‌توانند لب‌خوانی ‏کنند و حرف افراد شنوا را بفهمند.» باید گفت که چنین نیست. لب‌خوانی مهارتی است که نیاز به آموزش و تمرین دارد و ناشنواها در این مهارت با یکدیگر تفاوت دارند. بعضی از ناشنوایان لب‌خوان‏های خوبی هستند و برخی نه. 
سعی در ترویج این موضوع که «ناشنوایان با کمک سمعک و کاشت حلزون درمان می‌شوند و با گفتاردرمانی می‌توانند تکلمی شبیه افراد دیگر پیدا کنند.» از دیگر تصورات اشتباه جامعه در مورد ناشنوایان است. 
این تصور متأسفانه در نهادهای مربوط به امور ناشنوایان نیز بسیار رایج بوده و تأثیرات مخرب بسیاری در برخورد با آنان داشته است. حقیقت این است که درصد زیادی از جمعیت ناشنوا به‌طور مطلق نمی‌‏شنوند و در بهترین حالت، سمعک و کاشت حلزون تنها صداهای بلند (مثل بوق اتومبیل، شکستن شیشه، آژیر و…) را تا حدی برای آنان محسوس می‌سازد. بدین‌ترتیب، حتی پس از اختصاص این امکانات به ناشنوایان، زبان گفتاری محیط پیرامون (مثلا فارسی) همچنان برای آن‌ها غیرقابل‌دسترس می‌ماند. بهترین گفتاردرمان‌گرها و جدیدترین تکنولوژی‌های گفتاردرمانی هم نمی‌توانند قدرت تکلمی نظیر افراد شنوا به ناشنوایان هدیه کنند. 
ناشنواها در اجتماع خود نیازی به زبان گفتاری فارسی ندارند (اما آن‌ها به زبان نوشتاری فارسی برای کتاب خواندن، تحصیل، شغل و مکاتبات و… بسیار نیازمندند). ناشنوایان ابزار نیرومند و کارآمدی به نام زبان اشاره دارند که نیازهای ارتباطی‌شان را برطرف می‌‏کند. بنابراین مشکل ناشنواها برقراری «ارتباط» نیست، بلکه «ارتباط با افراد شنوا» است و باید به این موضوع هم توجه کرد که زبان اشاره ایرانی مانند زبان فارسی در طول تاریخ تغییراتی را از سر گذرانده، زبانی که به‌مرور درجامعه شکل‌گرفته است. اشاراتی به آن اضافه و از آن کم شده است. همان‌طور که زبان فارسی تغییراتی داشته است. اما این زبان ارتباطی به فارسی ندارد. دستور زبانش کاملا فرق دارد. بااین‌حال استقلال زبان اشاره ایرانی از زبان فارسی برای مسئولان و جامعه مشخص نیست. 
 تعطیلی مدارس ناشنوایان! 
مدارس ناشنوایان در سراسر جهان مهم‌ترین مراکز رشد و بالندگی زبان‌های اشاره هستند. چراکه به سبب کم‌بودن تعداد ناشنوایان به نسبت افراد شنوا و پراکندگی آن‌ها، امکان مراوده روزمره این افراد با یکدیگر وجود ندارد. وجود مدرسه کودکان و نوجوانان ناشنوا را قادر می‌کند که زبان اشاره خود را پرورش داده و مفاهیم تازه در آن خلق کنند. زبان اشاره، همچون هر زبان دیگری، در ذهن افرادِ جدا افتاده کم‌کم از بین می‌رود یا تضعیف می‌شود. کودکان و نوجوانان ناشنوا در جمع همتایان شنوای خود نه امکان رشد زبان   فارسی را می‌یابند و نه رشد زبان اشاره ایرانی، و بنابراین ذهن آن‌ها ازنظر زبانی نابالغ می‌‏ماند. این درحالی‌که‌ است که حضور در جمع ناشنوایان موجب رشد تمامی امکانات زبانی از قبیل بازی‌های زبانی، شعر، شوخی، معما، لهجه و غیره می‌شود که مجموعه این امکانات قدرت انطباق اجتماعی فرد را افزایش می‌دهد. بله‌، زبان اشاره هم مانند سایر زبان‌ها، دارای همه این قابلیت‌های زبانی است. 
ایران سابقه خوبی در آموزش ناشنوایان دارد (اولین مدارس ناشنوایان در دهه اول 1300 در ایران دایر شد و به‌این‌ترتیب آموزش ناشنوایان در ایران بسیار قدیمی‌تر از بسیاری کشورهای دنیاست). بااینکه نظام آموزش ناشنوایان هیچ‌گاه به‌طور کامل استفاده از زبان اشاره در آموزش را به رسمیت نشناخته، ولی صرف وجود مدارس ناشنوایان امکان مهمی برای پیشرفت اجتماعی و تحصیل ناشنوایان بوده است. اما متأسفانه در 10 سال گذشته آموزش‌وپرورش یا نسبت به تعطیلی مدارس ناشنوایان اقدام کرده و یا والدین کودکان ناشنوا را به ثبت‌نام فرزندشان در مدارس عمومی تشویق نموده است. از طرفی درپایتخت امکانات آموزشی ناشنوایان بسیار دور از حد استاندارد است. نبودن دبیران مسلط و آشنا به زبان و فرهنگ ناشنوا و استفاده از محتوای آموزشی مناسب‌سازی نشده و شیوه‌های کهنه و غیرکارشناسی مشکلات زیادی برای ناشنوایان ایجاد کرده است. در کنار همه این‌ها تشویق الزام گونه خانواده‌ها برای فرستادن فرزندشان به مدارس افراد شنوا (باهدف کاهش تعداد دانش آموزان  در مدارس استثنایی و تعطیلی و تغییر کاربری این مراکز) آسیب‌های سنگینی به سیستم آموزش ناشنوایان وارد کرده است. 
گفته می‌شود از ۱۷ مدرسه ناشنوایان در تهران، اکنون فقط چند مدرسه باقی‌مانده است. نکته تلخ‌تر اینکه مدارس باقیمانده با مدرسه کودکان دارای اختلالات ذهنی ادغام‌شده و یا به‌اجبار کودکان اوتیسم، ناشنوا، سندروم داون و غیره در کنار یکدیگر تحصیل می‌کنند، به‌این‌ترتیب به والدین فهمانده می‌شود که کودک شما یا اختلال ذهنی و یادگیری دارد یا باید به مدرسه عمومی برود. 
اقداماتی ازاین‌دست، عواقب ناگواری برای آموزش کودکان و نوجوانان ناشنوا و زبان اشاره ایرانی داشته است. ازآنجاکه ناشنوایان قادر به درک موضوعات از طریق گفتار معلم نیستند، اغلب یا ترک تحصیل می‌کنند و یا معلمان از سر دلسوزی به آن‌ها نمره قبولی می‌دهند. اما ازآنجاکه حضور کودک ناشنوا در جمع افراد شنوا مهارت لب‌خوانی وی را بهتر می‌کند، والدین بی‌توجه به اینکه آموزش به کودکشان به‌طور ناقص انجام‌گرفته، احساس رضایت می‌کنند و به اینکه کودک در این مدارس هرگز نمی‌تواند در درک دروس با دانش‌آموزان شنوا هم‌سطح شود، اعتراضی ندارند. 
 نمی‌توان روش‌های آموزشی یکسانی را برای افراد شنوا و ناشنوا به کار برد
یکی از استدلال‌های کارشناسان در این مورد، جلوگیری از انزوای ناشنوایان است. این استدلال مانند این است که عده‌ای کارشناس تصمیم بگیرند در راستای اینکه نابینایان از امکانات شهری استفاده کنند و منزوی نشوند، آنان را مجبور به رفتن به سینما و «گوش دادن» به فیلم‌های سینمایی کنند. دانش‌آموز ناشنوا نیز در جمع شنوایان چنین وضعی دارد. حضور وی در جمع آنان شاید وی را بافرهنگ افراد شنوا آشناتر کند و مهارت‌های لب‌خوانیش را بهبود بخشد، اما این پیشرفت به قیمت از دست رفتن دوره کودکی و نوجوانی وی و محرومیت از تحصیل به زبان خود و توقف رشد قوای ذهنی و زبانی‌اش تمام خواهد شد. بدین‌ترتیب، تحصیل ناشنوایان با زبان اشاره در حقیقت باعث از انزوا خارج شدن آن‌ها خواهد شد. چراکه آنان با بهبود وضع تحصیلی و امکان ارتباطی، اهمیت یادگیری زبان محیط و پیشرفت در مهارت‌های خواندن و نوشتن را نیز احساس کرده و به‌صورت افرادی دوزبانه و دوفرهنگی وارد جامعه فارسی‌زبان خواهند شد. در نظام فعلی آن معدود ناشنوایان ایرانی که توانسته‌اند به مقاطع بالاتر از دیپلم راه پیدا کنند، به‌مرور دوستان بسیاری در میان افراد شنوا پیداکرده و بیش از باقی ناشنوایان با مردم شنوا ارتباط برقرار می‌کنند. نمی‌توان روش‌های آموزشی یکسانی را برای افراد شنوا و ناشنوا به کاربرد. ناشنوایان لازم نیست شبیه افراد شنوا بشنوند و در عمل نیز هیچ‌گاه این اتفاق نمی‌افتد. ناشنوایان می‌‏خواهند نیاز ویژه ارتباطی و آموزشی‌شان به رسمیت شناخته شود و معلمان با استفاده از زبان اشاره، علوم و فنون را به آن‌ها آموزش دهند. جمعیت زیادی از ایرانیان به‌طور روزمره از زبان اشاره استفاده می‌کنند و نادیده گرفتن این زبان، به معنای نادیده گرفتن حق آموزش و ارتباط ناشنوایان است. 
نگاهی به چالش‌های آموزشی ناشنوایان